آیا منافقین عبرت خواهند گرفت؟

نویسنده: هابیلیان
درباره عملیات غرور آفرین "مرصاد" بسیار نوشته شده است . فصل مشترک همه این نوشته ها و آن چیزی که همه بالاتفاق بر آن نظر دارند شکست مفتضحانه فرقه منافقین است . منافقین زمانی دست به این حرکت " گله وار " زدند که گمان می کردند نظام جمهوری اسلامی در حال شکننده گی است و توانش تحلیل رفته و قدرت ادامه جنگ را ندارد و با تلنگری!! می شود نظام را سرنگون کرد و بر همین مبنای سست بود که رجوی با حمایت صدام، نیروهای وارفته اش را فرا خواند و حتی در این بین به پیر زنان به کار گرفته شده در" آشپزخانه " و کودکستان (۱) هم رحم نکرده و آنان را هم به این مهلکه فرستاده و آن چیزی را که باید اتفاق می افتاد ؛ رخ داد و منافقین چنان شکست سنگینی خوردند که بعد از دیگر نتوانستند کمر راست کنند و فرزندان غیور این مرز و بوم چنان " جهنمی" برای آنان در این عملیات به وجود آوردند که قبل از تجربه واقعی "جهنم" در آن دنیا نظیرش را در این دنیا دیدند. با بررسی عملکرد این فرقه بعد از انقلاب متوجه می شویم که دو مرحله این گروهک با تمام بود و نبود و توانش ظاهر شده است . و در این راه استراتژی های مختلفی را طرح و اجرا کرده است. در مرحله اول در خراداد ۱۳۶۰ بود که تحلیل فرقه این بود که با ورود به فاز نظامی می تواند موفق شود و با این گمان که چون بنی صدر با رأی بالای مردم انتخاب شده است پس جایگاه مردمی دارد و با خروج از حاکمیت قسمت عظیمی از مردم از نظام جدا خواهند شد و وقتی از این مسئله نتیجه نگرفت به انفجار دفتر حزب جمهوری رو آورد و با بهانه زدن سر انگشتان نظام و اینکه چون حمایت های مردمی از نظام صورت می گیرد،خط پاسدار کشی و خزب اللهی کشی یعنی زدن بدنه نظام را شروع کردند و روی به تروهای گسترده و کشتار و خون ریزی مردم بی گناه نمودند . این کار هم نه تنها به سرنگونی نظام منتهی نشد بلکه باعث برچیده شدن کامل خانه های تیمی ترور و وادار نمودن آنها به فرار به خارج از کشور شد. این استراتژِی با شکست مواجه شد و در این بین سازمانی ماند که نمی خواست این واقعیت را بپذیرد که نه توانایی سرنگونی نظام دارد و نه جایگاهی بین مردم . مرحله دوم در مرداد ۱۳۶۷ بود که این فرقه علاوه بر بنیه و توان خودش توان نظام بعث عراق را نیز داشت . این گروهک که تجربه حضور در کردستان عراق را داشت و در نهایت رهبری این سازمان با این گمان که سرنوشت جمهوری اسلامی به نتیجه جنگ عراق و ایران گره خورده است و این نکته که رژیم صدام بازنده نخواهد بود، در چارچوب طرح امریکا و متحدانش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی رسماً و علناً در کنار عراق قرار گرفت. بعد از پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی، این گروهک که به اقرار مسعود رجوی برای برون رفت از حالت " قفل " و " فسیل شدن " نیاز داشت که کاری بکند تمام نیروهای خودش را به این مهلکه گسیل داشت. سخنرانی رجوی که بسیار شبیه تحلیل ها و گفته های وی در قبل از خرداد ۱۳۶۰ بود،به نوعی یادآور " حماقت " و " نشاختن " مردم ایران بود . او با تکرار ادعاهایی مانند این که ملت ایران دیگر از جنگ خسته شده اند و همه مخالف جنگ هستند و دیگر کسی به جبهه نمی آید و یا کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگیر کرده اند و به جبهه فرستاده اند و میلی به جنگیدن ندارند و " پراکنده " هستند و با این ادعا که در راه تهران مردم به شما می پیوندند، جوانان فریب خورده ای را به این کارزار کشاند که " میدان جنگ " را به " بازی " گرفته بودند و تا آن زمان حتی صدای هیچ اسلحه ای را نیز نشنیده بودند.(۲) امید پیوستن مردم نیز مانند ۳۰ خرداد ۶۰ برای آنها به یأس تبدیل شد مردمی که د ر اثنای این هجوم نظامی به شدت از آنها گریزان بودند ، نه آن چیز که منافقین آن را عوارض ناشی از "جنگ" و " رکود اقتصادی" و " معضلات اجتماعی" خواندند توانست کوچکترین ضربه ای به نظام مقدس جمهوری اسلامی بزند و مردم را از آن جدا کند و نه تلاش ها ی مذبوحانه ی کنونی که هیچ نتیجه ای نخواهد داشت. این که چرا این گروهک در سال های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ نتوانست موفق شود و خوار و ذلیل شد، ناشی از تنفر مردم از فرقه ورشکسته و تحلیل های " آبکی" سران آن است. امروز می بینیم نظام اسلامی با تمام توان در حال پیشرفت و توسعه است. اما آیا این شکست ها برای دشمنان و خائنان به این مرز و بوم مایه ی عبرت می شود. حضرت علی علیه السلام می فرمایند : " ما اکثر العبر و اقّل الاعتبار "(۳)
پی نوشت ها

۱و۲- رجوع کنید به اعتراف " ملیحه رهبری " در سایت آفتابکاران
۳- عبرت ها چه زیاد و عبرت گیرندگان چه کم اند !