وقتی که آمریکائیها آمدند و یک سری مصاحبه ها را شروع کردند، بچه ها از سازمان زدند بیرون و رفتند توی کمپ آمریکایی و ما هم با زور و ضرب و فشار از سازمان جدا شدیم. من آنجا شاهد بودم که بچه ها می رفتند توی سرویسهای سازمان خودزنی می کردند و تا جایی می رسیدند که به مرز خودکشی می رسیدند. من آنجا شاهد خیلی چیزها بودم که داشتند به سر ما انجام می دادند. به هر صورت به کمپ آمریکائیها رفتیم آنجا ۱۶ ماه ماندیم. عوامل سازمان نمی خواستند ما به آسانی از آنجا بیاییم بیرون، چون با آمریکائیها همدست بودند. من شنیدم که یکی از کادرهای قدیمی گفته بود که سازمان با آمریکا همدستی کرده و گفتند که ما خیلی چیزهایتان را به عهده می گیریم، اما این نفرات را نگذارید بیایند بیرون، این را که شنیدیم خیلی از بچه ها فرار کردند.
توی خود کمپ هم جاسوس داشتند، نمی توانستیم فرار کنیم، به محض این که می خواستیم فرار کنیم دورمان محاصره می شد. توی هر کمپی جاسوس داشتند، یکی از آن نفرات کسی بود به نام هومن که به تمام معنا رفته بود توی لباس ارتش آمریکا با پدرش، یک عده ای هم از بچه ها بودند که از خود سازمان بودند که آمده بودند توی کمپ آمریکایی و نمی گذاشتند این جمع تکان بخورد. توی کمپ هم بچه ها خودزنی می کردند به دلیل اینکه داشتند به آنها دروغ می گفتند اروپا... آمریکا... داشتند ما را با فشار نگه می داشتند به هر صورت جمهوری اسلامی ما را از چنگ این از خدا بی خبرها آزاد کرد و به میهن عزیزمان ایران برگشتیم و به سلامتی داریم دنبال خانه و زندگی مان می رویم.