قصه وصل علی براتیکجوان، نویسنده کتاب «چه روزهای سختی بود» در وصف ماجراهایی که بر شهیدعباس صمدی، شهید ترور ۲۲بهمن سال ۱۳۶۵ گذشته است، برمیگردد به ۵ سال پیش؛ وقتی که در جلسهای با وحید جلیلی، معاون فرهنگی وقت شهردار مشهد، دیدار کرد.
در آن جلسه پیشنهاد داده شد که براتی درباره شهدای انقلاب کتابی بنویسد و او هم لبیک گفت، فقط بهشرطی که شهیدش هممحلهای او در محله طلاب باشد. این شد که سراغ منطقه زندگیاش رفت و از بزرگان و معتمدان نظر خواست. بین تحقیقاتش برای یافتن فردی که شهید انقلاب باشد، به خیلیها رسید که به شهید انقلاب معروف بودند، اما درواقع در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند، اما مأیوس نشد. او برای زودتر به نتیجه رسیدن، سراغ مرحوم حجتالاسلام محمدباقر دبیری رفت که از نیکان و معتمدان محله بود و از مبارزان انقلابی. پاسخ این بود؛ حجتالاسلام شهیدصمدی سال ۱۳۶۵ در راهپیمایی ۲۲ بهمن شهید شد. خانواده ایشان را پیدا کن.
در اینباره خیلی کوتاه با علی براتی همکلام شدیم تا درباره این شهید انقلابی بیشتر بدانیم.
درباره تحقیقاتی که پیرامون شخصیت شهیدصمدی انجام دادید، توضیح میدهید؟
معتقدم شهدا خودشان خدمتگزارانشان را انتخاب میکنند. هیچ نشانی از آنها نداشتم. بعد از کلی پرسوجو، سرانجام از یک بنگاه معاملاتی شنیدم دامادشان در بولوار طبرسی مغازه دارد. از طریق ایشان به پسر بزرگ آقای صمدی رسیدیم. در تحقیقاتم متوجه شدم شهیدصمدی سال ۱۳۶۵ در راهپیمایی ۲۲ بهمنماه به دست گروهکهای تروریستی منافقین هدف گلوله قرار گرفته و شهید شده است. زمانی که وحید جلیلی معاون فرهنگی شهردار بود، پژوهشهایی درباره زندگی شهدا انجام شده بود و از هر شهیدی اطلاعاتی در دسترس بود که نویسندگان آن اطلاعات را میگرفتند، اما از شهیدصمدی هیچ سندی وجود نداشت. حتی در بنیاد پژوهشهای آستان قدس منابع محدودی از روزنامههای آن زمان بود که البته اسمی از شهیدصمدی در آن نیاورده بودند و خیلی کلی به واقعه پرداخته بودند.
چرا این واقعه و جریان بین همه جریانهای مربوط به انقلاب مغفول مانده و کسی سراغ آن نرفته است؟
برای من هم خیلی تعجببرانگیز بود که چرا کسی به واقعه ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۵ که ۳ شهید و بهروایتی بیش از ۶۰ نفر مجروح دارد، آنطور که باید و شاید نپرداخته است. مجبور بودم که کار را از ابتداییترین نقطه شروع کنم. وقتی که خاطرات خانواده شهید را گرفتم، تازه متوجه شدم که این واقعه حاشیههای زیادی داشته است و افراد دیگری هم در بطن ماجرا بودهاند. من با آقای جلیلی دوباره صحبت کردم و پیشنهاد دادم که بهجای اینکه کتاب را درباره شهید خاصی بنویسم، وقایعنگاری کنم.
سراغ آدمهایی رفتم که با این قضیه مرتبط بودند. فرمانده پدافند هوایی مشهد هم آنجا بوده و چندین گلوله خورده و ترکشهای نارنجک که داخل جمعیت منفجر شده، به او هم برخورد کرده بود. حجتالاسلام سیدهادی خامنهای، برادر رهبر معظم انقلاب هم در بین جمعیت بوده و یک انگشتش قطع شده و نزدیک ۵۷ درصد جانبازی برایش رقم زده بود.
افرادی هم در بطن ماجرا بودند، اما هیچ آسیبی ندیده بودند. من برای اینکه عدالت را در کار در نظر گرفته باشم، خیلی جستوجو کردم و حتی رئیس هتل مقابل بابالجواد (ع) را که این واقعه مقابل ساختمان آن اتفاق افتاده بود، پیدا کردم و صحبتهای او را هم در کتاب آوردهام. آن هتل هنوز هم هست. برای اینکه مخاطبان در جریان کامل واقعه قرار بگیرند، پیشنهاد میکنم از نشر «شهر بهشت» که متعلق به شهرداری است، این کتاب را تهیه کنند.
اتفاق عجیب آن واقعه چه بود؟
به همین اندازه بسنده میکنم که شب پیش از حادثه به همه مسئولان اعلام شده بود که فردا قرار است سازمان منافقین عملیات انجام دهد و در این عملیات قرار است مسئولان ترور شوند.
باتوجه به اینکه سالهاست ساکن همین محدوده بودهاید و به زیروبم محله طلاب اشراف دارید، میشود خیلی کوتاه درباره هویت این محله بگویید؟
محله طلاب مرکز فعالیتهای انقلابی بوده است. مسجد فقیهسبزواری نخستین مسجدی بود که صداهای اعتراض از آن بلند شد. خدا رحمت کند حجتالاسلام غرویان، امامجمعه نیشابور را که آن زمان امامجماعت مسجد بود. او اولین اعتراضات را شروع کرد. علاوه بر این، حجتالاسلام احمدی هم سخنرانیهای تهییجکنندهای کرد. در مسجد فقیهسبزواری هم اتفاقات خوبی میافتاد و کلا در حرکتهای انقلابی پیشرو بودیم. بعدها در همین مسجد انجمنی تشکیل شد به نام «انجمن اسلامی، ولی عصر (عج)» من و پنجشش نوجوان دیگر آن را تشکیل دادیم و تا سال ۱۳۸۵ هم فعالیتش ادامه یافت و در شهر مشهد برنامههای تبلیغی، اجتماعی و سیاسی داشت.
منبع: شهرآرانیوز؛آزیتا حسینزادهعطار