
شهید حاصل احمدی در سال 1338 در روستای لاوین شهرستان پیرانشهر به دنیا آمد. او از طایفه احمدی عایزی و اهل تسنن بود. ایشان به رغم هوش و استعداد فراوانی که در تحصیل داشت، به خاطر مشکلات خانوادگی و امرار معاش خانواده مجبور شد از تحصیل دست بکشد و در مزرعه کار کند. پس از گذراندن دوره تزریقات و پانسمان در بیمارستان شهرستان مشغول کار شد. او از زمانی که در بیمارستان کار میکرد فعالیتهای ضد رژیم پهلوی را شروع و به صورت پنهانی مردم را به مبارزه دعوت میکرد. در روزهای اواخر رژیم طاغوتی به صورت علنی مبارزه خود را ادامه داد. مدتی در منطقه تحت تعقیب عوامل رژیم پهلوی بود تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. حاصل احمدی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا به عضویت جهاد سازندگی و سپس در دی ماه 1363 به عضویت سپاه پاسداران در آمد. او در بدو ورود به سپاه در نیروی ضربت سپاه شهرستان پیرانشهر مشغول شد و در دوران رزمندگی چندین بار مجروح شد و جانباز ۴۸درصد بود. او در سر شاخان، ارتفاعات آبخورده، در جبهههای غرب و حاج عمران مجروح شده بود. پس از گذشت سه ماه از خدمتش با توجه به تواناییهای رزمی و مدیریتیاش به فرماندهی منطقه ایل مامش درآمد و پایگاههای لاوین وریک آباد و کاسه کران را راهاندازی کرد.
مبارزه با تروریستها
شهید حاصل احمدی، گروهانی را با عنوان گروهان ضربت نبی اکرم (ص) که در آن زمان جزو تیپ ۱۸ الغدیر در منطقه بود، تشکیل داد و به تعقیب نقطه به نقطه ضدانقلاب تا پاکسازی کامل منطقه ادامه داد. وی سپس به فرماندهی گردان ۳۰۷ سلمان درآمد و این بار به صورت وسیعتر مأموریت خود را در نوار مرزی پیرانشهر و ارتفاعات این شهرستان از جمله قندیل ادامه داد و بارها با ضدانقلاب درگیر شد. او در امر مبارزه با قاچاق دام و همچنین مشروبات الکلی هم سهم بسزایی داشت. به طوری که نه تنها ضدانقلاب بلکه قاچاقچیهای مشروبات الکلی هم از او وحشت داشتند.
شهادت برادر شهید به دست تروریستها
برادر شهید به نام بایزید احمدی در سال ۱۳۶۷ به دست گروهک تروریستی دمکرات به شهادت رسید. در دهه 60، دمکرات پدر و برادر شهید حاصل احمدی را به اسارت میبرند تا او را مجبور کنند از راهی که انتخاب کرده است بازگردد؛ اما ایشان با درایت و بصیرتی که داشت توانست آنها را از چنگال تروریستها نجات دهد. پس از شهادت برادرش به دست تروریستها، او مصممتر شد تا مبارزاتش را علیه آنها ادامه دهد. ایشان چه در زمان دفاع مقدس و چه پس از آن در عملیات بسیاری شرکت و بارها و بارها عناصر ضدانقلاب را به درک واصل کرد. او هر روز مصممتر از گذشته به مجاهدتهایش ادامه میداد و در این مسیر بارها و بارها تهدید میشد، اما به راهی که انتخاب کرده بود افتخار میکرد و هیچگاه خسته نشد. میگفت: «در راه انقلاب و آرمانهای نظام و رهبری حاضرم جان ناقابل خودم و خانوادهام را فدا کنم.»
آرزوی شهادت
در سفر رهبر معظم انقلاب به ارومیه در سال ۱۳۷۴، تعدادی از مسئولان و فرماندهان با ایشان دیدار کردند که شهید حاصل احمدی نیز در این دیدار حضور داشت. وی در این ملاقات از آرزوی همیشگیاش «شهادت» برای رهبر انقلاب صحبت کرد و گفت «دوست دارم در این راه شهید شوم» و بعد آرزوی شهادت میکند و از ایشان میخواهد که برایش دعا کنند تا به همرزمان شهیدش بپیوندد و از رفقای شهیدش جا نماند. رهبر انقلاب هم در پاسخ این درخواست میفرمایند: «انشاءالله به همرزمان شهیدت میپیوندی.» همیشه از رفقای شهیدش صحبت میکرد؛ از شهید احمد کاظمی، از شهید محمود کاوه، از مسیح کردستان شهید بروجردی و از سردار شهید بقایی. این شهید بزرگوار همیشه میگفت: «کاش همراه بچهها شهید شده بودم». شنیدن خبر شهادت نورعلی شوشتری در سیستان و بلوچستان که رفاقت زیادی با شهید حاصل احمدی داشت نیز برایش سخت بود.
تهدید از طرف حزب دمکرات
سابقه 40 سال مبارزه شهید احمدی با گروهکهای تروریستی، او را به کابوس تروریستهای شمالغرب کشور تبدیل کرده بود؛ از همین رو مکرراً از طرف تروریستها تهدید میشد. نامههای تهدیدآمیز و اخطارهای زیادی دریافت میکرد مبنیبر اینکه از سپاه جدا شود و از مبارزه علیه گروهکها و ضدانقلاب دست بردارد وگرنه کشته خواهد شد. مکرراً او را تهدید به ترور کرده بودند. مسئولان و فرماندهان مربوطه در نامهای از ایشان درخواست میکنند که انتقالی بگیرد و به تهران یا تبریز برود تا از این خطرها دور باشد. او در جواب درخواست مسئولان مربوطه و زیر نامه مینویسد: «بسم رب الشهدا! اگر قرار است من شهید شوم بگذارید همین جا به شهادت برسم، من هیچ وقت به خاطر تهدید ضدانقلاب از شهر و وطنم، از جایی که از خاک و مردمش دفاع میکنم، از جایی که همرزمان شهیدم به لقاءالله پیوستند، فرار نمیکنم. من آرزو میکنم شهید شوم.» ضدانقلاب تهدید کرده بود پسرش را ترور خواهد کرد تا او از مبارزاتش دست بردارد. شهید احمدی در پاسخ این گزافهگوییها گفته بود: «این پسرم که سهل است، اگر همه فرزندان و برادرهایم را بزنید من همین راه را ادامه میدهم. من تا آخرین قطره خونم راه شهدا را ادامه خواهم داد. هیچ گاه شهر و دیار خود را ترک نمیکنم تا دشمن فرصت پیدا کند و بیاید روی خاک کشورم جولان بدهد و اینگونه آبروی نظام برود.»
شهادت
ساعت ششونیم عصر روز ۱۸تیر1398 بعد از ورود خودرو حامل سرهنگ احمدی و همکارانش به داخل شهرستان پیرانشهر و با کم شدن سرعت خودرو قبل از دستانداز خیابان، تروریستهای دمکرات که در میان مردم و پشت خودروها پنهان شده بودند شروع به تیراندازی میکنند و خودروری شهید احمدی و همراهانش را به رگبار گلوله میبندند. در این حادثه تروریستی ایشان به همراه شهید ستار پیروتی و امید ملازاده بهشهادت میرسند و رانندهشان هم مجروح میشود. در این حادثه تروریستی بیش از ۲۰ تیر به سینه و سر شهید احمدی اصابت میکند.