خشونت در سازمان‌های تروریستی(قسمت سوم)

Human

خیانت به كشور در خدمت بیگانه

گروه‌های تروریستی به دلیل ساختار و ماهیت وجودی خود و الزاماتی كه برای حفظ تشكیلات دارند، نوعاً دارای رهبری، فوق‌العاده اقتدارگرا هستند که در پی کنترل همه‌ جوانب زندگی اعضا بوده و اجازه هیچ‌گونه چون‌وچرایی را درباره تصمیمات به آن‌ها نمی‌دهد. بهترین نمونه برای بیان این مقصود، سازمان مجاهدین خلق(منافقین) می‌باشد كه كارنامه‌ای بلند در اعمال تروریستی علیه نظام جمهوری اسلامی و حتی خشونت داخلی دارد. مجاهدین خود را محور عالم می‌دانند، خود را ملاک تشخیص صحیح از ناصحیح می‌دانند و به همین دلیل است که واکنش غیرمعقول و نامتعادلی، مثل شکنجه و فشار و تبعید را در مورد ناراضیانشان اعمال می‌کنند. نگاه مجاهدین به نیرو در این خلاصه می‌شود که یک فرد تا موقعی که به ما اظهار وفاداری می‌کند و در اردوی ما است، دوست محسوب می‌شود، بعد از این هرچه هست دشمن است.

در دو شماره قبل، ابعاد خشونت درون‌گروهی در سازمان‌های تروریستی چپ، به‌ویژه سازمان تروریستی مجاهدین خلق مورد بررسی قرار گرفت. اولین دوره برخورد قهرآمیز با اعضای ناراضی در سال‌های پیش از انقلاب با پیش آمدن مبحث تغییر ایدئولوژی اتفاق افتاد كه شامل چندین مورد تسویه حساب داخلی از اخراج و شكنجه تا قتل بود. این سازمان در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا سال 1360 كه به صورت علنی فعالیت می‌كرد و درصدد یارگیری و جذب حداكثری بود، به اعضای ناراضی و مخالف خود چندان واكنش شدیدی نشان نمی‌داد. هر چند در همین زمان هم چندین مورد از برخورد خشونت‌آمیز با اعضای ناراضی سازمان گزارش شده است.

در مرحله بعد از خروج سازمان از ایران، تا مدتی به دلیل پراكندگی نیروها در اروپا، كردستان ایران و سایر نقاط كشور، سازمان نمی‌توانست برخورد شدیدی با اعضای ناراضی داشته باشد. اما پس از حضور مسعود رجوی در عراق و برپایی یك تشكیلات نظامی، سازمان منافقین مرحله جدیدی از برخوردها و رفتار خشن را با اعضای ناراضی خود آغاز نمود. البته در زمان اقامت مسعود رجوی در پاریس نیز تعدادی از اعضای سازمان در همان ساختمان محل اقامت رهبر منافقین تحت‌الحفظ و بازداشت بودند. محمدعلی راستگو از اعضای جدا شده سازمان منافقین در این باره می‌گوید: «دوران اقامت در اروپا به علت فضای باز سیاسی این كشورها، سازمان مجاهدین نمی‌توانست مانع خروج افراد شود. حداكثر كاری كه این تشكیلات می‌توانست انجام دهد، منزوی كردن چنین افرادی بود. ترفند دیگری كه سازمان برای جلوگیری از خروج افراد سازمانی به كار می‌برد، این بود كه موقعیت پناهندگی این افراد را زیر سوال ببرد تا فرد جدا شده، ناچار شود دوباره به دامن مادر یا همان سازمان مجاهدین بازگردد. (راستگو علی اكبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1384، ص360(

شرایط جدید منافقین در عراق، از جمله تشكیل یك گروه نظامی، اقامت در خاك دشمن و هم‌جواری با مرزهای ایران، رفتارهای خشن و شكنجه اعضای ناراضی و حتی نیروهایی كه مورد شك و تردید سازمان قرار داشتند را توجیه می‌نمود. البته همین دلیل اقامت در یك اردوگاه نظامی در خاك كشور عراق و به دست گرفتن اسلحه مقابل هم میهنان ایرانی، به‌تدریج بر شمار ناراضیان و بریده‌های سازمان می‌افزود. علاوه بر این، رفتارهای رهبری سازمان كه از زمان اقامت در عراق، سازمان را تبدیل به یك فرقه شخصیت‌پرست كرد نیز ناراضیان و مخالفانی در پی داشت. عوامل دیگری همچون انقلاب‌های ایدئولوژیك رهبریت سازمان، در چندین مرحله نیز باعث گسست بیشتر نیروهای سازمان می‌شد. عملیات‌های نظامی ناكام منافقین به‌ویژه عملیات مرصاد(فروغ جاویدان) اوج ریزش نیروهای منافقین بود كه با وعده‌های پوچ از اروپا و داخل كشور راهی عراق شده بودند. مزدوری برای رژیم بعث عراق در سركوبی ناآرامی‌های داخل آن كشور و بی‌تكلیفی منافقین پس از حمله اول آمریكا به عراق، از دیگر عوامل سرخوردگی و ریزش نیروها در عراق بود كه به هر طریق می‌كوشیدند از این كشور خارج شوند.

در مقابل عكس‌العمل سران منافقین در قبال این نیروهای ناراضی و بریده بسیار سخت و خشن بود. كثرت زندان‌های سازمان در فاصله تنها چند سال از حضور منافقین در عراق، گویای مطالب بسیاری می‌باشد. خاطرات افراد جداشده از سازمان كه پس از سال‌ها مشقت و تحمل شكنجه و زندان در اردوگاه‌های منافقین و عراق به اروپا رسیدند، ناگفته‌های بسیاری را از ددمنشی سران سازمان با اعضای ناراضی بیان می‌كند. شرح برخورد غیرانسانی سازمانی كه ادعای دموكراتیك بودن را دارد، با زنان، مردان و حتی كودكان در اردوگاه اشرف، قلب هر انسان آزاده‌ای را به درد می‌آورد. آنچه كه در پی می‌آید تنها گوشه‌ای از این نوع برخوردها است كه تمامی آن به نقل از خاطرات اعضای جدا شده سازمان در اروپا می‌باشد. در یك جمله اینكه سازمان در سال‌های اقامت در عراق، هرگونه درخواست جدایی و خروج از خود را با مشت آهنین پاسخ می‌داد و حتی از كشتن افراد نیز ابایی نداشت تا به‌زعم خود درس عبرتی برای دیگر اعضای باقی مانده در اردوگاه باشد.

تاوان نارضایتی

با قرار گرفتن صدام‌حسین در سراشیبی سقوط و كارایی‌نداشتن منافقین برای عراق، بسیاری از اعضای ناراضی، زمزمه خروج از سازمان را سر دادند. هر چند كه این عده دچار عقوبت سختی از شكنجه و زندان گرفته تا مرگ نیز شدند، اما تعدادی هم توانستند به هر شكلی كه بود بعد از سال‌ها زندان و شكنجه، خود را به اروپا رسانده و به افشاگری در این مورد بپردازند. اطلاعیه 32نفر از اعضا و مسئولین سابق سازمان مجاهدین خلق تأییدی بر این مدعاست: «اگر به‌راستی سازمان مجاهدین ظرفیت سیاسی و ایدئولوژیک برای پرهیز از خشونت و پذیرش حقیقت و انتقاد از سه دهه عملیات مسلحانه و تروریستی در ایران را داشت، نیازی به زندان‌سازی و زندانبانی در رژیم صدام حسین نداشته و تعداد زیادی از ما را در زندان‌های رجوی و صدام حسین مورد حبس و شکنجه قرار نمی‌داد و ما نیز طبعاً از تغییر محتوایـی مجـاهدین که در نفی کامل رهبری فعلـی این جریان متصور می‌باشد، استقبال می‌کردیم. ولی سازمان خشونت‌طلب و تروریستی مجاهدین ضمن اینکه می‌خواهد همچنان «استراتژی مبارزه مسلحانه» را به‌عنوان «تنها راه مبارزه» ادامه دهد، در همان حال به‌دنبال خارج کردن نام خود از لیست گروه‌های تروریستی می‌باشد که این دو در تناقض کامل با یکدیگر می‌باشند. عملکرد خشونت‌طلبانه و تروریستی فرقه مجاهدین و همکاری‌های خائنانه با صدام‌حسین و استخبارات عراق نیاز به یادآوری ندارد... .»

دلایل انفكاك از سازمان متنوع بود، عده‌ای درباره استراتژی سازمان و جنگ مسلحانه مشكل داشتند یا درباره رهبری شخص مسعود رجوی مسأله‌دار شده بودند یا اصلاً نظرگاه‌های عقیدتی سازمان را نمی‌پذیرفتند. این افراد اعم از اینكه بخواهند كاملاً ارتباط خود را با سازمان قطع نمایند یا تنها از اردوگاه‌های مجاهدین خارج شوند و در اروپا همچنان هوادار بمانند، باز هم تمام این افراد كه به هر دلیل از سازمان جدا شده‌اند، بنا به دلایل كناره‌گیری، محاكمه شده یا حتی بدون محاكمه به زندان‌های ویژه افراد معترض سازمان فرستاده می‌شدند تا تصمیم نهایی در موردشان برای این كه در سلول انفرادی سازمان بمانند یا به زندان‌های عراق فرستاده شوند، گرفته شود.

در سیستم منافقین افراد متمرد و ناراضی را ابتدا ضمن خلع تمامی عناوین و مسئولیت‌ها، به كارهای پست و دون گماشته و به اصطلاح به او فرصت فكر كردن و بازگشت می‌دهند و در صورت عدم اظهار سرسپردگی، او را به ترتیب به مهمان‌سرا و زندان H و دیگر زندان‌های انفرادی درون سازمان منتقل می‌كنند. اردوگاه رمادی و زندان ابوغریب عراق، آخرین ایستگاه ناراضیان سازمان است كه در آنجا ناراضیان یا می‌میرند یا می‌پوسند. افرادی كه خواهان جدایی از سازمان هستند، پس از طی پروسه زندان در داخل قرارگاه‌ها، اگر همچنان بر جدایی اصرار داشته باشند، از قرارگاه اخراج شده، بدون پاسپورت و اوراق شناسایی، به عنوان جاسوس رژیم ایران به اداره امنیت عراق (استخبارات) تحویل داده می‌شوند. این افراد پس از شكنجه‌های فراوان، به زندان‌های عادی عراق فرستاده می‌شوند و در آن‌جا در سلول زندانیان خطرناك جنایی، با جنایت‌كاران و بزهكاران عراقی به بند كشیده می‌شوند. (همان، 362)

سازمان علی‌رغم تمامی مانورهایی كه به منظور جذب اعضای جدید یا مطرح ساختن خود به عنوان یك گروه اپوزیسیون دموكراتیك، در قبال زمزمه نارضایتی و درخواست خروج از سازمان و تشكیلات، به‌شدت واكنش نشان داده و بنا به سرسختی افراد حتی از كشتن آن‌ها ابایی نداشت. وحید حسین‌وندی از اعضای جدا شده منافقین در این باره سرگذشت خود را در سازمان به عنوان بهترین شاهد بازگو می‌كند: «من کسی بودم که آزادانه وارد سازمان شدم از 6 ماه بعد [از ورود] در کُل این 16 سال قصد جدا شدن داشتم. آن‌ها اولیه‌ترین حقوق انسانی را از من گرفتند. من را کتک زدند در صورتی که می‌گفتند ما یک سازمان انقلابی و طرفدار آزادی هستیم و برای آزادی داریم می‌جنگیم. از سال 76 تضادمان با آن‌ها جدی شد به‌طوری که برای ما نگهبان گذاشتند که هر جا می‌رفتیم او با ما بود. در هر قرارگاهی می‌رفتم یک نفر محافظ من بود که من فرار نکنم. من حدوداً 3 بار فرار کردم. یک بار بیرون قرارگاه اشرف مرا دستگیر کردند، یک بار نزدیک شهر بعقوبه من را دستگیر کردند و یک بار هم نزدیک ارتفاعات شمال شرقی قرارگاه اشرف. هر دفعه هم که من دستگیر شدم کتک‌های مفصل خوردم. در زندان خودشون توی یک کانتینر مرا حبس می‌کردند و بعد توی یک دوره یک ماهه، دو ماهه نشست‌های مختلف، تا به قول خودشون ما را سرکوب اساسی کنه که بار دیگه این کار را نکنیم».

دستگیری‌ها

در سال‌های ابتدایی ورود به عراق (1983) بیشتر دستگیری‌ها به این شکل بود که افراد معترض را به بهانه‌ای از درون روابط خارج کرده و از یگان و قسمتی که در آن مشغول بوده بیرون آورده و بدون این که کسی متوجه شود، تحت برخورد قرار می‌دادند و در صورتی که فرد اندک مقاومتی نشان داده و حاضر به قبول آنچه مزدوران رجوی می‌خواستند نمی‌‌شد، کار به زندان و بازداشت می‌انجامید و اگر مدت زندان طولانی می‌شد، بین افراد دیگر به نوعی شایع می‌کردند که فلانی به مأموریت اعزام شده است. بعد از عملیات «فروغ جاویدان» و «مروارید» که اعتراضات افراد و همچنین دستگیری‌ها جنبه وسیع‌تر به خود گرفت. شکل دستگیری‌ها به مرور تغییر کرد و اگر فردی مسأله‌دار شده و یا نسبت به موضوعی اعتراض می‌کرد و یا حتی در رفتارش مشاهده می‌شد که از آنچه اتفاق می‌افتد راضی نیست و خود را سرحال و شاداب نشان نمی‌داد، جاسوسان رجوی بلافاصله موضوع را گزارش می‌کردند و به دنبال آن افراد متعصب و مزدور رجوی که در سطح یگان پراکنده بودند، به بهانه‌ای با او درگیر شده و باران فحش و تهمت و ناسزا و تهدید را بر سرش فرو ریخته و اگر فرد کوچکترین دفاعی از خود می‌کرد به صورت چند نفره هجوم آورده و او را به شدت کتک زده و سرکوب می‌کردند و او را خائن و کوفی و مزدور خوانده و هر کدام از مزدوران و فالانژهای رجوی سعی می‌کرد از دیگری سبقت گرفته و با عربده‌جویی خواستار اعدام فرد خاطی می‌شدند و از رهبری اجازه می‌خواستند تا آن مزدور و خائن را خود اعدام کنند.

بعد از این که فرد به شدت در ملاء‌عام کتک می‌خورد او را به زندان منتقل می‌کردند و بلافاصله در سطح یگان و قسمت مربوطه نشست گذاشته می‌شد و در غیاب زندانی، شخصیت او را در نزد دیگران مورد اهانت و تحقیر قرار داده و از تک تک افراد در نشست خواسته می‌شد که در مورد مزدوری‌ها و جنایات و رفتار منفی فرد دستگیر شده صحبت کنند و بدین ترتیب به همه افراد می‌فهماندند که سزای انتقاد کردن و اعتراض به رهبری چیست؟ و در آن فضا هر کس متوجه می‌شد که نباید از زندانی هیچ‌گونه دفاعی بکند و یا حتی بی‌طرف بماند و افراد به‌خاطر این که نشان دهند مسأله‌دار نیستند، هر کدام سعی می‌کردند در مجیزگویی و چاپلوسی نسبت به رهبری، گوی سبقت را از دیگران ربوده و وفاداری خود را به رهبری ایدئولوژیک به نمایش بگذارد. (خاطرات نوروزعلی رضوانی، آرشیو اسناد کانون هابیلیان)

ماجرای چک امنیتی

بعد از شكست عملیات‌های منافقین در داخل خاك ایران در سال 1373، رجوی به منظور توجیه این ناكامی‌ها و این كه تقصیر را گردن دیگر نفرات بیاندازد، با مطرح كردن بحث نفوذ در سازمان، جلسات بازجویی و شكنجه را تحت عنوان «چك امنیتی» بر پا نمود. تمام كسانی كه تمایل به شركت در عملیات‌های داخل كشور را داشتند، به عنوان مظنون دستگیر شدند. بعد از بازداشت بیش از پانصد نفر از افراد در اشرف، بازجویی‌های وحشتناک و غیرانسانی شروع شد. بازجوها در میان ناباوری نفرات با خشم فریاد می‌زدند همه باید اعتراف کنید، داخل ارتش آزادی‌بخش ملی نفوذ کرده‌اید؟! می‌خواستید رهبری را ترور کنید؟ شکنجه‌ها شروع می‌شود. پرویز احمدی، معلم ساده‌دلی که فریب مجاهدین را خورد به اشرف منتقل گردید، از شدت شکنجه کشته می‌شود. البته چند نفر دیگر هم بودند که زیر شکنجه وحشیانه بازجوهای سازمان کشته شدند. بحث‌ها به شکلی طراحی شده بودند تا افراد را تحقیر کنند. اگر مخالفتی از سوی نفرات می‌شد سیل ناسزا و دشنام را باید تحمل می‌کردند. برای زهر چشم گرفتن از سایر نفرات، نشست جمعی می‌گذاشتند و دو یا سه شبانه روز به فرد فحاشی و ناسزا می‌گفتند! البته در بعضی از موارد کار به درگیری فیزیکی می‌کشید؛ مثل محمد و محسن ترکمن که مدت یک یا دو هفته صورتشان باد می‌کرد.

خشونت در اردوگاه‌های منافقین

اِعمال خشونت علیه اعضای سازمان، حتی آن‌ها كه داعیه جدایی از سازمان را نداشتند هم وجود داشت. این شكنجه‌ها به دو شكل روحی و جسمی و در مقاطع مختلف زمانی اتفاق می‌افتاد. در مورد شكنجه روحی، تهی كردن فرد از شخصیت انسانی و قدرت فكر و خودباوری، یكی از اهداف مورد نظر بود. یك شكل این شكنجه‌ها در سازمان تعبیر به «عملیات جاری» می‌شد. این نوع برخورد با افراد اولین بار در سال 1374 در سازمان شروع و رواج پیدا کرد. این عملیات ابتدا به صورت گفتاری بود، یعنی افراد می‌آمدند حرف می‌زدند اما بعد به صورت نوشتاری شد. یعنی فاکت به فاکت مسائلی که فرد می‌خواست بگوید، می‌نوشت و بعد در جمع از روی نوشته می‌خواند. مسعود رجوی درباره عملیات جاری می‌گفت این جهاد نفس و جهاد اکبر است و بعد حتی گفت این بالاتر از شهادت است، به این معنی که فرد باید بیاید و گناهان و خطاهایی که مرتکب شده همه آن‌ها را در حضور جمع مطرح کند و اعتراف کند که مرتکب این خطاها شده است و انتظار این را هم داشته باشد که هر برخوردی با او بشود. مثلاً فرد می‌آید در نشست عملیات جاری و می‌خواند که امروز برفرض وقتی روی میز مسئولم یک شی قیمتی را دیدم آن را برداشتم، یا مثلاً من امروز وقتی خواهر مسئولم را دیدم، یک لحظه دچار این ذهنیت شدم که او چقدر شبیه به شکنجه‌گرهاست. یا مثلاً امروز وقتی قرار بود از ساعت 8 تا 12 اضافه کار کنم، فقط از ساعت 8 تا 9 کار کردم و بعد از آن رفتم در آسایشگاه و استراحت کردم. وقتی شخص فاکت‌ها را می‌خواند، جمع با کلمات و تعابیر زننده‌ای از جمله بی‌شعور، تنِ‌لش و امثال اینها او را در معرض اتهام و توبیخ شفاهی به جرم فرار از مسئولیت قرار می‌دهند و با طرح این مسائل که تو می‌خواهی این طوری ایران را آزاد کنی و ربط دادن این اهمال‌ها به کلیت مسائل در واقع او را مورد سرزنش و برخورد و دادن فحش و ناسزا، قرار می‌دهند.

اعمال رفتارهای خشن در سازمان شکل‌های مختلفی داشت و با پوشش‌های گوناگونی انجام می‌شد. این خشونت‌ها می‌توانست از یك برخورد مستقیم و زندان و آزار و اذیت باشد، یا از طریق اغفال اعضا به منظور پیشبرد سازمان به سوی اهداف و مطامع به اصطلاح انقلابی. از جمله، پس از جریان انقلاب طلاق و جداسازی فرزندان از والدین، در یك نشست عنوان شد كه زدودن آثار جنسیت حتی فیزیكی هم الزامی است. یعنی تصمیم به عقیم كردن زنان و برداشتن رحم آن‌ها گرفته شد تا در مسیر به‌اصطلاح مبارزه خللی وارد نشود. بعضی از این خانم‌ها نمی‌دانستند كه چه عملی روی آن‌ها انجام می‌دهند و به این عمل «امداد» می‌گویند. آن‌ها فكر می‌كردند كه مریض هستند یا اینگونه توسط پزشكان به آن‌ها القاء می‌شد كه به خاطر سلامتی وی ناچار است چنین عملی انجام دهد. به خانم‌هایی كه به هر دلیل به پزشك مراجعه می‌كردند مشكلات آن‌ها را حاد جلوه می‌دادند و نشان می‌دادند كه از ریل طبیعی خارج شده تا از این طریق زمینه لازم برای جراحی فراهم آید و به این ترتیب در پشت صحنه این كار، دكتر(نفیسه بادامچی) جایزه می‌گرفت و البته وظیفه توجیه پرسنل امداد یا پرستاران نیز به‌ عهده وی بود؛ تا زمانی‌كه من در فرقه رجوی حضور داشتم، می‌دانم كه بیش از 150 نفر از خانم‌ها تحت عمل قرار گرفته بودند. قاعده تمامی فرقه‌هاست كه هر نوع وابستگی به بیرون از مناسبات بایستی قیچی شود؛ طلاق همسر، جداسازی كودكان، عدم تماس با خانواده و شركت در تمامی مراحل انقلاب ایدئولوژیك. فرد انقلاب كرده باید خود را به قله برساند كه فتح این قله در سازمان برای زنان با جراحی رحم عینی می‌شود، این حركت در واقع آخرین میخ را برتابوت عاطفه فرد فرو می‌برد تا عنصر تكامل یافته دستگاه ایدئولوژیك رجوی‌ها، به بی‌امیدی كامل رسیده و در نتیجه برای همیشه در تشكیلات رها گردد. (خاطرات بتول سلطانی، آرشیو اسناد کانون هابیلیان(

نمونه‌ای از برخوردهای خشونت‌آمیز و شكنجه منافقین

1. علی زركش

شاید یكی از بهترین نمونه‌ها برای نشان دادن تفكر حاكم بر تشكیلات رجوی و خشونت علیه اعضای خود، حتی كادرهای قدیمی و با تجربه، سرگذشت علی زركش‌یزدی و همسرش باشد كه در مرحله‌ای شاید حتی بدون دلیل قابل قبولی مورد بازخواست سازمان قرار گرفته و خشونت تشكیلاتی شامل خود آن‌ها هم شد. این فرد در اواخر دهه 40 به عضویت سازمان درآمد و در سال 1351 به علت فعالیت‌های دانشجویی به ده سال زندان محكوم شد. او در زندان عضو كادر مركزی و در كنار رجوی و خیابانی بود. وی پایه‌گذار و نخستین مسئول و سردبیر نشریه مجاهد و مسئول كل انتشارات و تبلیغات، مسئول تشكیلات تمام سازمان، كادر مركزی غیرعلنی و... بود. در برپایی شورش مسلحانه 30خرداد1360 نقش فعالی ایفا نمود و بعد از كشته شدن موسی خیابانی در 16بهمن1360، به جایگاه قائم مقام مسئول اول سازمان و فرمانده سیاسی‌نظامی آن منصوب شد و مسئولیت ترورهای سازمان را تا زمان خروج از كشور در سال 1364 به عهده داشت. در این سال وی به پاریس احضار شده و در دادگاه ویژه‌ای كه ریاست آن را رجوی بر عهده داشت، محاكمه و به اعدام محكوم شد. اما رجوی اعلام كرد چون مجاهدین امكانات اعدام مخالفین در عراق را ندارند، تا زمان تشكیل حكومت توسط مجاهدین تمامی احكام اعدام معلق می‌ماند. او را ابتدا در مقر رجوی در پاریس زندانی نمودند، سپس به عراق منتقل كرده و در یك اتاقی در ساختمان بقایی برای مدت یك‌سال حبس كردند. او سرانجام در حالی كه به عنوان یك سرباز صفر در عملیات فروغ جاویدان(مرصاد) شركت داده شده بود از پشت سر مورد اصابت گلوله یكی از اعضای سازمان قرار گرفته و به همراه همسرش كشته می‌شود. زركش در نامه‌ای كه پیش از مرگ برای همسرش نوشته یادآور می‌شود كه شرایط سختی دارد و ای كاش اعدام شده بود، اما این‌گونه تصفیه و له نمی‌شد. نحوه برخورد سازمان با علی زركش، اعتراضات و انتقادات زیادی را در سازمان باعث شد كه البته همه با شدت و خشونت زیادی سركوب شدند. (سازمان‌مجاهدین‌خلق، پیدایی تا فرجام، به كوشش جمعی از پژوهشگران، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1389، ص 162)

2. فرزاد فرزین‌فر

فرزاد فرزین‌فر یك از كادرهای سازمان منافقین است كه شكنجه و آزار و اذیت بیش از حدی را به عنوان تاوان جدایی از این گروهك تروریستی پرداخت كرد. خود او ضمن یادآوری خاطراتی از آن زمان بیان می‌دارد: «مخالفت با مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو، مخالفت با خدا بود و محکوم به مرگ و شکنجه و حتی مخالفت با شورای رهبری خائن و جنایت‌کار با شدیدترین شکنجه‌ها مواجه می‌شد. در سازمان به‌دستور نمایندگان مسعود رجوی و مریم قجـر دو بار تعرض جنسی روی من صورت گرفت. بار اول بعد از اعتراض در نشست عمومی به مسعود رجوی به دستور مهدی ابریشم‌چی و آزاده رضائی و دو تن از اعضای هیأت اجرائی که آن‌موقع مسئولین «ستاد 900» بودند و توسط فردی به‌نام مجتبی ضابطی و بار دوم در زندان به‌دستور مجید عالمیان و... همچنین سال 1372 در یک اقدام ضد انسانی و وحشیانه در قرارگاه بدنام اشرف، به من سم خطرناک و مرگ‌آور تزریق کردند که به لطف خداوند نجات پیدا کردم و دو هفته پس از آن مرا در یک بنگال زندانی کردند! این عمل ضد انسانی و ددمنشانه به‌دستور مسعود رجوی و زنش مریم قجر و زیر نظر شکنجه‌گران وحشی مجاهد خلق و اعضای شورای ملی مقاومت یعنی بتول رجائی، مهری حاجی‌نژاد و امید برومند (ناجی) صورت گرفت. علتش مخالفت با مسعود رجوی در نشست عمومی و فاش کردن دروغین طلاق عمومی و داستان‌های پشت پرده و سِرّی و محرمانه رجوی و رجوی‌چی‌ها و مریم قجر عضدانلو بود! یک شب رضا وجدانی به همراه ناصر کرمانشاهی در همان اطاق خواب (آسایشگاه) در وقتی که خواب بودم مرا کتک زدند و با ضرب و جرح و کتک‌زنان من را بردند وسط قلعه و به‌دستور نیره سلطانی، عضو شورای ملی مقاومت و مریم باغبان تا توانستند کتک‌کاری را ادامه دادند! وقتی پیش دیگر هم‌رزمان در وسط خواب مرا کتک زدند، هیچ‌کس اعتراض نکرد، هیچ‌کس با من همدردی و همدلی نکرد، هیچ‌کس دست نوازش بر سرم نکشید، بلکه فشارها از همه جا بر سر و رویم بارید. امید برومند (ناجی) شکنجه‌گر کثیف رجوی مستقیماً به اذیت و آزار من می‌پرداخت. بعد از داستان طلاق‌ها، مهری حاجی‌نژاد مستیقماً مرا یک شب زندانی کرد و وحشیانه کتک زد. (سایت ایران قلم به نقل از سایت ایران اینترلینک(

3. مجید روحی

مجید روحی از اعضای جدا شده سازمان در خاطرات خود بیان می‌دارد كه به دلایل بسیار كوچك اعضا در اردوگاه اشرف مورد غضب واقع شده و شكنجه می‌شوند. خود او به دلیل كنجكاوی در مورد افرادی كه به صورت پنهانی ربوده شده و به زندان رجوی می‌رفتند، دچار عقوبت سختی می‌شود. وی در خاطراتش بیان می‌كند: «هر روز دو یا سه نفر غیبشان می‌زد. گاهی هم یکی یا دو نفر را می‌فرستادن ارتش برای رد گم کردن. یک‌بار ساعت 2 نیمه‌شب، ناصرهاشمی بیدارم کرد. گفت کارَت دارند. لباس‌هایم را پوشیدم. رسیدیم به مجموعه‌های ورودی که ورود و خروجش چک می‌شد و تمام پنجره‌های ساختمان آن نرده داشت و صدای جیغ و فریاد می‌آمد. گفتم ناصر، کسی را می‌زنند؟ گفت نه عادی است. رفتم داخل اطاقی. همین که وارد شدم یک دفعه یکی با چوب طی زد به سرم. گفت مزدور کثیف، سگ رژیم... یکی دیگه با لگد و مشت می‌زد... یکی از آن‌ها حمید آراسته بود و اون یکی با اسم مستعار مسلم و پیر دختری به اسم فروغ. فحش‌های رکیک میدادن و میزدن. می‌گفتن بگو تو را کی فرستاده؟ این پذیرایی اولش بود اطاق‌های دیگه نفرات را جوری می‌زدن که نفر به مسعود و مریم فحش می‌داد. تا ساعت پنج صبح زیر بازجویی و شکنجه بودم. بعد من را تحویل حسن مجتهدزاده با نام مستعار «نوید» دادند. گفتم تمام شد. بعد من را انداختن در سلول انفرادی. با لگد و مشت گفتن لباس‌هایت را در بیاور. گفتم در نمی‌آورم. دوباره ریختن به زدن. صدایشان را بردن بالا. بعد یک دست لباس زندانی آوردن دادن. لباس‌های سازمان را در آوردم تحویل دادم. دوباره آمدن سراغم، بردن بازجویی. در راه، نوید التماس می‌کرد و می‌گفت بگو نفوذی هستم، من پیش مسئولم خراب نشوم. خندیدم. نعمت اولیایی و مهدی نامی شروع کردن به زدن و روی زمین کشیدن و بردن به اطاق بازجویی. فروغ گفت می‌خواهی اعتراف کنی تا آزادت کنیم؟ بعد به جون مسعود و مریم قسم خوردم. که سه تایی هار شدن و ریختن سرم.» (خاطرات مجید روحی، آرشیو اسناد کانون هابیلیان(

4. بتول سلطانی

خانم بتول سلطانی همراه همسرش، در سال 1366 رسماً عضو سازمان مجاهدین خلق شد و سرانجام بعد از بیست سال در حالی که زندگی‌اش را از دست رفته می‌دید از اشرف فرار کرد. او در خاطرات خود درباره انقلابات ایدئولوژیكی رهبری منافقین بیان می‌دارد: «دستور از بالا بود. توی اشرف بچه‌ای نباید بماند. همه را می‌فرستیم خارج. چه‌طور می‌توانستم قبول کنم پاره‌تنم را بفرستند آن طرف دنیا؟ بالاخره مجبور شدم از بچه‌ا‌م جدا شوم. شب‌ها زیر پتو آرام‌آرام گریه می‌کردم. حتی حق نداشتم بپرسم بچه‌هایم را کدام کشور فرستاده‌اید چه برسد به‌اینکه یک کلمه بگویم که دلم برایشان تنگ شده. می‌گفتند احساسات مانع کار است. هرگونه ابراز احساسات را شدیداً توبیخ می‌کردند. می‌گفتند عواطف نامشروع است. بعد از جدائی از بچه‌ها نوبت به خودمان رسید. گفتند برای ادامه مبارزه همه باید آزاد و رها باشند، زن و شوهرها باید از هم طلاق بگیرند! تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک طوری القا کرده بودند که اعضا چشم و هم‌چشمی می‌کردند برای حلقه درآوردن. هرکس دنبال این بود که زودتر طلاق بگیرد تا نشان دهد رهاتر است! کار به جائی رسیده بود که می‌گفتند زن و شوهر استفراق خشک شده‌اند. زن عفریته است و مرد ملعون. با جوسازی یک فضای احساسی و القایی می‌ساختند و افراد را ترغیب می‌کردند به طلاق. روابط تمام زوج‌ها ممنوع شده بود. صیغه طلاق را برایمان خواندند. بعدها در سال 68 گفتند انقلاب قبلی جواب نداده و باید انقلاب واقعی صورت بگیرد! یعنی باید طلاق الی‌الابد، طلاق علی‌الدوام بگیرید. اسمش را گذاشتند «انقلاب گردباد». می‌گفتند آن دفعه طلاق‌ها درست نبوده و این مرتبه باید واقعی باشد و راه بازگشت بسته باشد. زمستان ۱۳۷۶ قرارگاه بدیع‌زادگان عراق ما را برای نشست مریم رجوی صدا کردند و گفتند که از کوران این مرحله عبورکرده‌ایم. گفتند حمام رفته و کاملا تمیز باشید و تمام لباس‌ها و روسری باید نو و تمیز باشد. گفته شد که این حوض شورای رهبری و رقص رهایی با مسعود است... مریم گفت یکی‌یکی بیایید روی این مبل بنشینید و بله بگوئید و مسعود هم خطبه عقد را می‌خواند و پس از بله گرفتن به گردن هر فرد یک گردنبند می‌انداخت و دیده‌بوسی انجام می‌شد... وقتی همه عقد شدند، به هر یک کاغذ4 A دادند و مسعود گفت تناقضاتتان هر چه هست بنویسید و درون خودتان را پاک مثل این کاغذ سفید کنید... من تناقصات جنسی شما را می‌خواهم، هر چه تا به حال نتوانستید بگویید و سخت‌تان بوده است. (خاطرات بتول سلطانی، آرشیو اسناد کانون هابیلیان(

5. علی رضوانی

«جرم من این بود که رفتارها و عملکرد کاملاً غیردموکراتیک رجوی و همسرش اعتراض کردم و به زندان افتادم و در زندان بارها و بارها شکنجه شدم. پس از ضرب و شتم وحشیانه در دادگاهی که سازمان ترتیب داده بود، به بازداشتگاه عمومی آقای رجوی منتقل شدم. در بند عمومی 27 زندانی دیگر به جز من آنان که از نیروهای معترض سازمان بودند، نیز حضور داشتند و تعداد آنان هر روز افزایش می‌یافت به گونه‌ای که در مدت سه ماه به 77 نفر رسید. این بازداشتگاه دارای یک توالت، یک حمام، یک سالن غذاخوری، سه اتاق سه‌درسه متر و حیاط کوچکی در ابعاد 30 در60 متر بود. پاسخ هرگونه اعتراضی کتک و خشونت بود. در سال 1363 با طرح اصل امامت مسعود رجوی، دوران حکومت ترور و اختناق در سازمان مجاهدین خلق آغاز شد. افرادی در مقابل این ترور جسم و اندیشه مقاومت کرده و از پذیرش امامت رجوی سرباز زدند. از تعداد 700 عضو سازمان در عراق حدود 73 نفر دستگیر و روانه زندان شده و پس از محکومیت در دادگاه‌های فرمایشی به شهرک کهریزه منتقل شدند و پس از مدتی گروهی از آن‌ها شبانه به جوخه اعدام سپرده شدند. این کشتار و تصفیه جمعی سرآغاز یک حکومت ترور و وحشت در سازمان بود. پس ازاین وقایع تلخ زندان و زندان‌بانی و شکنجه در سازمان امری عادی شد. کسی حق اعتراض و بیان نظرات خود را نداشت. هر روز از دستگیری تعدادی خبر می‌رسید. فشارهای روحی و جسمی به قدری کشنده بود که تعدادی از اسرا در زندان به بیماری‌های روانی مبتلا شدند و سازمان اعلام کرد که چهار نفر خودکشی کرده‌اند. در حالی که در سلول‌های انفرادی هیچ وسیله‌ای برای خودکشی و رهایی از مصیبت‌های شکنجه وجود نداشت. شیوه شکنجه زدن کابل فقط بر سر زندانی بود. دستور صریح رجوی بود که آن قدر بر سر زندانی بزنید تا یا دیوانه شود و یا اصل امامت را بپذیرد.» (خاطرات نوروز علی رضوانی، آرشیو اسناد کانون هابیلیان)

6. مکی رفیعی

مكی رفیعی یک عضو ناراضی منافقین پس از جدا شدن از این گروهک در گفتگو با روزنامه الصباح اظهار داشت: «من در مدت 15 سالی که از سوی سران مجاهدین خلق (گروهک منافقین) در بازداشت به‌سر می‌بردم تحت شدیدترین انواع شکنجه قرار گرفتم. من به همراه برخی دیگر از اعضای مجاهدین خلق در راستای انجام فعالیت‌های سیاسی از پاریس وارد اراضی عراق شدیم، اما تمامی این تلاش‌ها با تجاوزات اداره کنندگان اردوگاه اشرف علیه اعضای گروهک شکست خورده باقی ماند. (خاطرات مکی رفیعی، آرشیو اسناد کانون هابیلیان)

7. زهرا میرباقری

زهرا میرباقری از اعضای شورای فرماندهی اردوگاه اشرف در مورد نحوه برخورد منافقین با او پس از اعلام جدایی از سازمان می‌گوید: «آن‌ها بعد از آنکه از تلاش من برای جدایی مطلع شدند مرا شکنجه جسمی کردند و همین مسأله سبب بیماری شدید من شد به طوری که تا مدت‌ها قادر به ایستادن یا نشستن به مدت طولانی نبودم.» (خاطرات زهرا میرباقری، آرشیو اسناد کانون هابیلیان)

8. مریم سنجابی

مریم سنجابی یکی از اعضای سابق منافقین توصیف واقع بینانه‌ای از وضعیت اشرف ارائه می‌دهد: «در دوران حکومت صدام، اوضاع بسیار اسفناک‌تر و دردناک‌تر بود. در آن زمان، نشست‌های اجباری طولانی به صورت روزها و شبانه روز در سال‌های متمادی وجود داشت و افراد در این نشست‌ها، باید از عقاید و افکار رهبری این سازمان تعریف و تمجید می‌کردند. در این نشست‌ها، کتک‌کاری، فحش و ناسزا هم بود و افراد نمی‌توانستند از خود عقیده‌ای داشته باشند یا دیدگاه‌های خود را بگویند. در سازمان مجاهدین، اعضا هیچ‌گونه اختیاری بر کارها ندارند. در پادگان اشرف نه حقوق بشری است و نه آزادی. افرادی مسخ‌ شده هستند که بنا بر قوانین سازمان، تنها باید فرمانبرداری کرده و حق هیچ‌گونه پرسش، ابهام و حتی اظهار نظری را ندارند. در اشرف هیچ‌گونه دسترسی به دنیای آزاد نیست. افراد حق استفاده از روزنامه، اینترنت، تلفن و حتی دیدار با اعضای خانواده‌شان را هم ندارند.» (خاطرات مریم سنجابی، آرشیو اسناد کانون هابیلیان)

9. نصیر حیدری

نصیر حیدری عضو سابق سازمان منافقین در مورد شكنجه‌ها در اردوگاه اشرف می‌گوید: «شکنجه واقعی را با همه وجودم در قربانگاه اشرف لمس کردم. واقعیت اینکه وقتی از سوی بازجویان در قرارگاه اشرف تحت شکنجه قرار گرفتم و کارهایی که سر ما آوردند، متوجه شدم رفتار مسئولین سازمان 180 درجه با صحبت‌هایی که بارها مسعود و مریم و در رابطه اسلام و طرز برخورد با انسان‌ها می‌کردند، تفاوت دارد. شکنجه‌ها، اعمال ننگین سران و بازجویان مجاهدین رفتاری نادرست و غیرانسانی بود و تأثیر بدی بر نفرات داشت.» (خاطرات نصیر حیدری، آرشیو اسناد کانون هابیلیان)

10. عبدالله نیکبخت

عبدالله نیکبخت از اعضای سابق سازمان بعد از انتقاد از طلاق ایدئولوژیک درون سازمانی، دچار فشار و سرکوب‌های سازمانی شده و از جمله کسانی می‌شود که در سالن اجتماعات اشرف و با حضور مریم عضدانلو و مسعود رجوی جنایت‌کار جلسه سرکوب و شکنجه دیگ را برایش برگزار و او را تحت شدیدترین آزار و اذیت‌های روحی و روانی و جسمی قرار می‌دهند. (خاطرات عبدالله نیکبخت، آرشیو اسناد کانون هابیلیان)

طرح مبحث خشونت در سازمان تروریستی منافقین آن هم در سال‌های اقامت در اردوگاه اشرف، به دلایلی كه پیش از این به آن اشاره شد، بسیار گسترده و عمیق می‌باشد. آنچه اكنون گذشت تنها گوشه‌ای از جنایات سازمان در قبال نیروهای ناراضی خود بود. مباحث دیگری از جمله نوع و كیفیت شكنجه‌ها، زندان‌های سازمان و همچنین بررسی علل خودكشی‌های گسترده در سازمان و آمار مفقودین، هر یك طرح مطلبی جداگانه می‌طلبد كه ان‌شاء‌اله در شماره‌های بعد به آن پرداخته می‌شود.

 

منبع: راه نما


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31