جریان محاکمهها
*فرآیند انتخاب قاضی برای این دادگاهها مسئلهای حل نشده است، اولاً آیت الله محمدی گیلانی تا چه حد در مقام قاضی فرقان ماندند؟ از سوی دیگر نفس انتخاب دو قاضی برای یک دادگاه هم سؤال برانگیز است
_ وقتی ما تصمیم گرفتیم محاکمات را همین گروه مستقر در بند ۲۰۹ انجام بدهد، طبیعتاً برای اداره چنین کاری ناگزیر بودیم پروندهها را با قوانین قضایی آن موقع دقیقاً تطبیق بدهیم و نهایتاً پرونده شسته رفتهای از جهت اعترافات و مدارک جرم تهیه کنیم و در اختیار دادستان قرار بدهیم. برای دادستانیشدن این اسناد و پروندهها به کسی نیاز داشتیم که بنشیند و دقیقاً پروندهها را مطالعه و نهایتاً کیفرخواست تنظیم کند.
در این خصوص من با آقای ناطق مشورت کردم و در مجموع به ذهنمان رسید که باید افراد زندانکشیده و آگاه به قانون و نهایتاً آشنا با نحلههای فکری، به این کار رسیدگی کنند. در بین آن چند نفر آقای لاجوردی انتخاب شد. این انتخاب به پیشنهاد آقای ناطق بود. بعد از اینکه ما نظرمان را با آقای قدوسی رحمهاللهعلیه مطرح کردیم و ایشان هم آقای لاجوردی را مثبت تلقی کردند، به اتفاق آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم.
ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما هم خیلی تعجب کرد، رفتیم و چای خوردیم و تقاضایمان را مطرح کردیم و گفتیم که به زندان اوین بیاید. ایشان قبول این پیشنهاد را موکول به مشورت و استخاره کرد و فردا صبح به من تلفن زد که میآیم و به اطلاعات زندان هم سفارشان لازمه را بکنید.
ما هم قبل از اینکه ایشان بیاید، دادیم کارتی برایش صادر کردند، حکم بازپرسی و نمایندگی دادستان را هم مرحوم قدوسی دادند. ایشان رابطه نزدیکی با آقای کچوئی و آقای اصغر رخصف داشت، ولی وقتی به زندان مراجعه کرد، فقط با مجموعه ما کار میکرد.
ما پروندهها را در اختیار آقای لاجوردی گذاشتیم. گاهی ابهامات و سؤالاتی برایشان پیش میآمد و ما ایشان را با متهمین روبرو میکردیم. حضور آقای لاجوردی خیلی طولانی شد، یعنی مطالعه پروندهها و تهیه کیفرخواست بیش از چند ماه طول کشید. خود همین هم حکایت از این میکرد که قصد داشتیم پروندهها جامعتر بشوند، چون آقای لاجوردی اندیشهای سالم و عمیق داشت و فکر میکرد یک جاهایی میتواند از لحاظ اعتقادی روی بچههای فرقان تأثیر بگذارد، لذا جلسات متعددی با آنها گذاشت. نهایتاً با آمادهشدن اولین کیفرخواستها محاکمات شروع شدند، اولین محاکمه مربوط به حمید نیکنام بود که ترور سپهبد قرنی را انجام داده بود، یعنی اولین محاکمه برای اولین ترور.
در زندان اوین در زیر مجموعه گروه تحقیقاتمان شاخهای به نام اداره دادگاهها و شاخه دیگری به نام ضبط اطلاعات دادگاهها و نهایتاً رساندن فیلم به رادیو تلویزیون تشکیل داده بودیم، چون هر روز که محاکمه داشتیم، عصر آن روز فیلمهای آن از تلویزیون پخش میشد.
با مشورتی که با مرحوم آیتالله قدوسی داشتیم، ایشان توصیه فرمودند که آیتالله محمدیگیلانی به دلیل عمق و گستره اطلاعات فقهی برای قضاوت در این دادگاه مناسب هستند. ایشان قاضی شرع دادگاههای انقلاباسلامی بودند و در اوین دفتر و امکانات داشتند که خود همین مسئله، کار را تسهیل میکرد و مراجعه ایشان به مجموعه ۲۰۹ آسانتر از بقیه بود.
جلساتی بین آقای گیلانی و آقای لاجوردی برقرار شد و نهایتاً تصمیم گرفته شده جلسه محاکمه حمید نیکنام در روز شنبه انجام شود. علاوه بر این خانواده مرحوم قرنی را دعوت کردیم و به آنها گفتیم که میتوانند ده نفر را با خودشان بیاورند. خانواده نیکنام، چند نفر از قضات زندان اوین و چند نفر از بازجوهای خودمان را هم دعوت کردیم و با مشورتی هم که با آقای قدوسی کردیم، ایشان توصیه کردند چند نفر دیگر را هم ببرید و حدود ۲۲ یا۲۳ نفر در دادگاه حضور داشتند و دادگاه تقریباً نیمه علنی بود.
حمید نیکنام را آوردیم و دادگاه با قرائت آیاتی از قرآنکریم آغاز شد و مرحوم لاجوردی کیفرخواست را قرائت کرد. در طول قرائت کیفرخواست، آقای گیلانی سه چهار بار احساساتی شدند و متهم را لعنت کردند من دو سه مرتبه یادداشت دادم که: آقا شما قاضی هستید، باید بیطرف بمانید و حرف دو طرف را بشنوید، بعد اظهار نظر کنید. ولی گویا کارگر نمیافتاد.
آقای گیلانی با آن علم و درایت و توانمندی طبیعی بود که یادداشت جوان ۲۵، ۲۶ سالهای مثل مرا قبول نداشتند و با آن یادداشتها خیلی برخورد خوبی نکردند و قضیه به همین روال گذشت.
بحث پاسخگویی متهم پیش آمد تا به جرائمی که توسط دادستان خوانده شده بود، جواب بدهد. آقای گیلانی شروع کردند به سؤال کردن و نیکنام جواب میداد هنوز جوابهایش تمام نشده بود که آقای گیلانی اظهار کردند: لعنت بر شما میدانید چه کسی را کشتید؟ میدانید مطهری که بود؟
من احساس کردم این دادگاه به دلیل نزدیکی و علاقه شدید آقای گیلانی به مرحوم مطهری دارد یک سویه اداره میشود و ایشان اجازه نمیدهند متهم حرفهایش را بزند، لذا وقتی دیدم آقای گیلانی به یادداشتهایی که خدمتشان میدهم توجه نمیفرمایند، به آقای اصفهانی متصدی دوربین گفتم: دوربین را خاموش کنید و دادگاه هم تعطیل است.
از مدعوین هم عذرخواهی کردم و گفتم دادگاه تعطیل است و به جرائم متهم در زمان دیگری رسیدگی میشود. بعد هم خواستم که متهم را به زندان برگردانند و دادگاه را تعطیل کردم. این کار من به آقای گیلانی بسیار برخورد و طبیعی هم بود که بر بخورد، چون من با آن سن کم، در این مرحله خیلی جسورانه برخورد کردم. ۲۵ سال بیشتر نداشتم، اما میفهمیدم این نحوه قضاوت احساسی است.
به محض اینکه دادگاه را تعطیل کردم به دفتر آقای قدوسی رفتم. ایشان با یک نفر ملاقات داشتند، من یادداشت دادم که باید فوراً نزد ایشان بروم و فرمودند بیا. رفتم و جریان را برایشان تعریف کردم، ایشان با همان طمأنینهای که همیشه داشتند، لبخندی زدند و فرمودند: از دست شما چه باید کرد؟ حالا میگویید چه کنیم؟
گفتم: اجازه بدهید افرادی که با لوازم این نوع قضاوت بیشتر آشنا هستند قاضی شرع بشوند. حالا اگر قاضی شرع شما نباشند، اتفاقی میافتد؟ پرسیدند: مثلاً چه کسانی؟ گفتم: آقای انواری خوب است، آقای ناطق خوب است، آقای معادیخواه خوب است. ایشان در پاسخ گفتند: بله، همه آنها مناسبند.
خدمت ایشان عرض کردم: اینها با این افکار و محیط آشنا هستند، با قوانین و نحوه برخورد با زندانی هم آشنا هستند، توقعات زندانی را میشناسند و طبیعتاً بهتر میتوانند چنین جلساتی را اداره کنند. آقای قدوسی موافقت خود را اعلام کردند.
*دوگانگی قضاوت دادگاه چگونه قابل حل است؟ شما چطور هم برای آقای معادیخواه و هم برای آقای ناطق حکم گرفتید و چگونه تقسیم کار شد؟
_ قضات انتخابی دو نفر نبودند، سه نفر بودند وقتی من موافقت مرحوم آقای قدوسی را گرفتم که آقای انواری، آقای ناطق و آقای معادیخواه قاضی شرع این دادگاهها باشند، به منزل حضرت امام در قم رفتم. ایشان در منزل خودشان نبودند و در منزل آقای اشراقی بودند و من به آنجا رفتم. بعد از نماز مغرب و عشاء رسیدم و امام مشغول تناول شام بودند. مرا به حضور پذیرفتند.
احمد آقا هم بعد از ما به منزل آقای اشراقی رسیدند. من موضوع را توضیح دادم و گفتم: این اتفاق افتاده و ممکن است آیتالله گیلانی بیایند و از ما شکایت کنند، ایشان حق دارند، ولی به نظر ما ایشان برای این دادگاهها و این شرایط مناسب نیستند و من با همه ارادتی که به ایشان دارم، از حضرتعالی اجازه میخواهم که این سه نفر قاضی شرع باشند، موافقت آقای قدوسی را هم گرفتهام. آقا تبسمی کردند و فرمودند: بالاخره تو فرقانی نشوی چون جا افتاده بود که فرقانیها ضد آخوند هستند.
آن موقع احکام قاضی شرع را دو نفر امضا میکردند: آیتالله منتظری و آیت اللهمشکینی رحمهاللهعلیهما. باید میرفتیم و از آنها امضا میگرفتیم. ساعت حدود ۵/۸، ۹ شب بود و من هم باید احکام را میگرفتم و به تهران بر میگشتم و از فردا کارمان را شروع میکردیم.
احمد آقا زنگ زدند به دفتر آقای منتظری و آقای مشکینی و خبر دادند که فلانی نزد شما میآید. هر دو بزرگوار مرا به اسم کوچک میشناختند، رفتم خدمت آقای منتظری، ایشان هنوز شام نخورده بودند و منتظر من بودند، آمدند بیرون و داستان را مفصل از من پرسیدند و من هم گزارش دادم، وقتی توضیحات مرا شنیدند، متقاعد شدند. ابتدا سفارش زندانیها را کردند و گفتند احکام را بنویس، من امضا میکنم.
در مورد آقای مشکینی، ایشان بیمار و در بیمارستان بستری بودند، من حدود ساعت ۱۱، ۵/۱۱ شب بود که به بیمارستان رسیدم و دیدم ایشان مشغول قرائت قرآن هستند. به ایشان هم گزارش مفصلی دادم و نهایتاً ایشان کنار امضای آقای منتظری امضا کردند و من همان شب به تهران برگشتم و صبح فردا ۵/۷ کار دادگاهها را شروع کردیم.
روز بعد با حکمی که در دستم بود به آقای انواری مراجعه کردم و دیدم ایشان به علت عارضه روده در منزل بستری هستند. بسیار هم مشتاق بودند که در این جلسات شرکت کنند، اما وضعیت جسمیشان اجازه نمیداد، چند شوخی هم با من کردند و گفتند: شما بروید و با آن دو بزرگوار کارتان را انجام بدهید، اگر من حالم بهتر شد میآیم و اگر هم نشد، مسئولیت کار به گردن همانها بیفتد اسلام مرا هم به آنها برسانید و بگویید حساسیت ویژهای به خرج بدهند.
آمدم و این پیغام را به آقایان ناطق و معادیخواه دادم. بعضی از جلسات دادگاه را آقای معادیخواه اداره کردند و حکم دادند، بعضیها را هم آقای ناطق اداره کردند، اما در جلسه محاکمه محمد علی بصیری و گودرزی هر دو بزرگوار حضور داشتند.
فیلم این دادگاه موجود هست و تلویزیون هم نشان داد، من نمیدانم چگونه است که میگویند محمدعلی بصیری پس از دستگیری و بدون محاکمه اعدام شده است آن موقع این طور نبود که احکام پس از آنکه صادر میشوند به دیوانعالی کشور بروند و دیوان نظر بدهد، ولی معمولاً مدیریت زندان به دلیل تجربهاش یک هفته بین صدور حکم و اجرای آن وقفه میانداخت.
شخص شهید دکتر بهشتی هم قبل از اعدام از پروندهها گزارش میگرفتند، ما در اجرای حکم هیچ نقشی نداشتیم. ما متهم را تحویل آقای کچوئی و آقای رخصفت میدادیم و آنها تیمی داشتند که احکام را اجرا میکردند.
آنها تا حکم قاضی شرع را نمیدیدند، تا نظر دادستان را نمیپرسیدند و تا یک هفته از صدور حکم نمیگذشت، حکم را اجرا نمیکردند، لذا حرفهایی از این قبیل حاصل خاطرات از حافظه پاکشده آقای معادیخواه است.
در مورد هویت قاتل مرحوم مطهری و اینکه چه مدت بعد از دستگیری اعدام شد، بیشتر توضیح بدهید.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.