اسلام منهای روحانیت
گفتوگو با دکتر احسان شریعتی
*آغاز و انجام رابطه دکتر شریعتی و شهید مطهری بر اساس قرائت شما میتوان به روشن شدن برخی از نکات مبهم کمک کند. چون در این مورد حرفها و حدیثها زیاد است و سوء تفاهمات فراوانی را هم به بار آورده است، این سوء تفاهمها معلول چیست و شما چه گفتنیهایی در این باره دارید؟
_ استاد مطهری با استاد محمد تقی شریعتی از قدیم مراوده و دوستی داشتند و حتی به توصیه استاد مطهری، برادر خانم ایشان، آقای دکتر روحانی با عمه من یعنی دختر استاد محمد تقی شریعتی ازدواج کردند. حتی در میان نامههای دکتر، نامهای از آقای مطهری هست که از دکتر دعوت میکند که به حسینیه ارشاد بیاید.
من از همان کودکی یادم هست که ما به فریمان میرفتیم. خاطرات زیادی از دوران کودکی از خانواده آقای مطهری داریم. زمانی در آنجا در اوقات تفریح، الاغ سواری میکردیم. علی آقا مطهری در کودکی به والدینش گفته بود: انسان خر سواری میکند (احسان و انسان را یکی گرفته بود) من در نوجوانی آثار آقای مطهری از جمله داستان راستان، درسهایی از نهج البلاغه، عدل الهی و... را خوانده بودم.
در دوران فعالیت حسینیه ارشاد، یک بار ایشان را در مشهد در خانه دکتر روحانی دیدم. چند نفر از شخصیتهای مشهدی که دوست دو طرف بودند، حضور داشتند و آقای مطهری انتقاداتی را از وضعیت حسینیه ارشاد مطرح کردند. در اختلافاتی که در حسینیه ارشاد پیش آمد، استاد مطهری مدتی از آنجا قهر کردند.
در توضیح این اختلاف باید بگویم که ایشان در مشهد میگفتند که من در نحوه مدیریت حسینیه ارشاد با آقای میناچی اختلاف دارم، ایشان به روزنامهها آگهی میدهد که سخنرانی دکتر شریعتی در این تاریخ است، در حالی که دکتر شریعتی شناخته شده است و ضرورتی ندارد که برایش تبلیغ کنیم.
خلاصه ایشان انتقاداتی را نسبت به نحوه مدیریت حسینیه ارشاد مطرح میکرد، ولی هیچ اشارهای به دکتر نداشت. دکتر هم در تمام مدت سکوت کرده بود و معتقد بود اینها نکاتی نیست که موجب سوء تفاهم شود.
این موضوع گذشت تا بعد از آزادی دکتر از زندان که ما برای دیدن آقای مطهری به منزل ایشان در خیابان دولت رفتیم، دکتر به ایشان گفت: این احسان ما کتابهای شما را میخواند و میخواهد یک دوره هم درس طلبگی بخواند. استاد مطهری گفتند: الان به مدیر مدرسه چیذر زنگ میزنم که ایشان برود آنجا ثبت نام کند.
ایشان زنگ هم زدند و قرار شد بروم آنجا و یک دوره جامع المقدمات بخوانم، منتها آنجا از خانه ما که در جمالزاده شمالی بود، خیلی دور بود و من باید سه چهار تا اتوبوس عوض میکردم تا به آنجا برسم و دیدم نمیتوانم بروم و به جای آن به دارالعلوم العربیه در خیابان بهار رفتم و نزد استاد نجفی عربی را شروع کردم.
بار آخری هم که استاد مطهری برای بازدید دکتر به منزل ما آمدند، کتاب بیست و سه سال منتسب به دشنی را آورده بودند که دکتر جواب بدهد و گفتند: شما بهترین کسی هستید که میتوانید این کتاب را از نظر تاریخی و جامعهشناسی جواب بدهید، این وظیفه شماست.
اما پس از ترور ایشان، یاداشتها و نامههای منفیای علیه دکتر (و حتی استاد شریعتی) از ایشان منتشر شد، البته این را میدانستم که آقای مطهری به طور کلی به حسینیه ارشاد و به دکتر انتقاد دارند، ولی نه در این حدی که در اینجاها عنوان شده است و در زمان حیات آن دو، این نوع حرفها اصلاً و علناً مطرح نبود.
*خود شما از نحوه مراودات و ارتباطات شهید مطهری و دکتر شریعتی و از نگاه دکتر به عملکرد و شخصیت آقای مطهری چه برداشتی دارید؟
_ دکتر به طور کلی آثار آقای مطهری را مثبت ارزیابی میکرد، مثلاً مقالههای ایشان درباره حقوق زن و حجاب در اسلام را که در مجله زن روز چاپ میشد و یا آثاری مثل داستان راستان و خدمات متقابل ایران و اسلام را از زمره کتابهای خوب روحانیت روشن بین میدانست.
در آن زمان آقای طالقانی، مهندس بازرگان و مجموعه نزدیک به حسینیه ارشاد از روشنفکران دینی محسوب میشدند و مرحوم مطهری در دورهای، نزدیک به آنان بود، هر چند اختلاف سلیقههای فکری و ذوقی هم داشتند.
دکتر اهل طنز و شوخی هم بود و مثلاً میگفت به جای تیتر جاذبه و دافعه علی (ع) میشد عنوان زیباتری انتخاب کرد، به خصوص در سفری که به حج داشتند، از این جور شوخیها میکرد.
دکتر البته این گله را داشت که چرا این گروه از روحانیون، در تهاجمی که از سوی روحانیت وابسته یا متصلب علیه ارشاد میشود، موضع بینابینی میگیرند یا خود را کنار میکشند و یا حتی موضع مخالف میگیرند، در حالی که انتظار این بود که اینگونه روحانیون نواندیش از جریان روشنفکری مسلمان آن زمان دفاع بیشتری کنند.
*منظور آقای مطهری بود؟
_ آقای مطهری و دوستان ایشان که از سایرین به دکتر و ارشاد نزدیکتر بودند، گاهی دکتر را تأیید میکردند،گاه جناح مقابل را. البته پس از انقلاب برای ما کشف شد که خود ساواک هم در تعمیق این اختلافات نقش پنهان داشته، یعنی مأمورانی به بیوت مراجع میرفتند تا بدگویی کنند و فتوای تکفیر دکتر را از آنها بگیرند، از جمله نزد علامه طباطبایی هم رفتند و حتی از ایشان هم چند خطی در تخطئه برخی آثار دکتر گرفتند.
در حالی که ایشان از قدیم با استاد شریعتی دوست بود و اساساً اهل فتوا دادن علیه کسی نبود. ایشان بسیار آزادمنش و نرم خو بود و رضایت نداشت که بر مبنای حرف ایشان به کسی توهین کنند.
من در رجوعی که بعد از انقلاب به پروندههای دکتر کردم، دیدم که ساواک هم عواملی داشت که در مجالس روحانیون شرکت میکردند و گزارش میدادند که در حسینیه ارشاد، دکتر یا دیگران چه و چگونه گفتند تا اختلافات را تشدید کنند.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.