آخرین ساعات شهید مطهری

گفت‌وگو با دکتر علی مطهری

*از آخرین دیدارتان با شهید مطهری چه خاطره‌ای دارید؟

_ در آن زمان من در تبریز دانشجو بودم. عصر بود و داشتم در خیابان راه می‌رفتم که صدای سخنرانی شهید مطهری را از رادیو شنیدم و ناگهان دلم هوای تهران را کرد، در حالی که قرار بود دو هفته دیگر به تهران بروم.
هم اتاقی‌هایم در خوابگاه تعجب کردند که چه شده که من ناگهان چنین تصمیمی گرفته‌ام شبانه حرکت کردم، در حالی که در بین راه دائماً با خودم می‌گفتم دارم برای چه کاری به تهران می‌روم؟
ساعت حدود ۶ صبح بود که وارد منزل شدم، استاد روی تخت خود مشغول نوشتن بودند، از آمدن من خوشحال شدند و از اوضاع تبریز و دانشگاه سؤال کردند. ظهر سر سفره ناهار، بسیار شاد بودند و لطیفه می‌گفتند و می‌خندیدند. حتی ذکری از مرحوم آقای محمد تقی جعفری به میان آوردند و با خنده گفتند: شنیده‌ایم که ایشان اخیراً در بازار آبادان منبر رفته و در آغاز در جمع بازاریان گفته که آگوست کنت چنین و چنان گفته است
بعد نوبت به حرف‌های جدی رسید، من گفتم آقای بازرگان در نطق‌های تلویزیونی‌اش خیلی به امام کنایه می‌زند. اخیراً هم چنین حرفی زده است، ایشان پرسیدند: خودت شنیده‌ای؟ گفتم: بله. گفتند: قبلاً هم حرف‌هایی گفته است و امام هم از دست او ناراحتند، همین روز‌ها او را بر می‌داریم و یک دولت انقلابی را روی کار می‌آوریم.
من مطمئنم که اگر ایشان شهید نمی‌شدند، دولت موقت در‌‌ همان روز‌ها از کار بر کنار می‌شد و کار به مسائل دیگر کشیده نمی‌شد، خصوصاً که روی کار آمدن مهندس بازرگان بیشتر با پیشنهاد پدرم بود و به نظر من در آن زمان کار درستی هم بود، چون حامیان رژیم شاه خصوصاً آمریکا زود‌تر دست از حمایت این رژیم برداشتند و انقلاب با تلفات کمتری پیروز شد.
منتها باید توجه داشت که انتخاب مهندس بازرگان با فرض وجود استاد مطهری بوده است که بازرگان تا حدی از ایشان حرف شنوی داشت. به جرأت می‌توانم بگویم مهندس بازرگان آن قدری که از شهید مطهری حرف شنوی داشت، از امام نداشت.
من از منزل بیرون رفتم و هنگام اذان مغرب برگشتم. استاد نماز می‌خواندند. مادرم به من گفتند: پدرت بعد از نماز می‌خواهند جایی بروند، گفته‌اند ماشین را آماده کنی. گفتم: آماده است، می‌روم بالا مرا صدا بزنید. بعد از چند دقیقه که آمدم پایین، مادرم گفتند: آقای حاج طرخانی با ماشین آمدند و ایشان را بردند.
ساعت حدود ۱۱ شب بود که تلفن زنگ زد. مادرم گوشی را برداشتند، آقای دکتر سحابی بود، گفته بود امشب آقای مطهری منزل ما می‌مانند. مادرم گفتند: راستش را بگویید ترور شده‌اند؟ گفته بود تیر به کتفشان خورده و مجروح شده‌اند و ایشان را برده‌اند بیمارستان. مادرم پرسیدند: کدام بیمارستان؟ گفتند: بیمارستان طرفه.
من و مادرم و یکی از داماد‌هایمان به سرعت رفتیم بیمارستان طرفه، در آنجا از ورود ما به بخش جلوگیری کردند، ما هنوز فکر می‌کردیم که ایشان مجروح شده‌اند، پس از چند دقیقه خانواده آقای سحابی آمدند و به ما تسلیت گفتند معلوم شد گلوله به سر پدرم اصابت کرده و ایشان در دم به شهادت رسیده‌اند.
روشن است که ما چه حالی پیدا کردیم ما را بردند منزل آقای سحابی و در آنجا اعلامیه گروه فرقان را نشانمان دادند که روی یک برگه زرد رنگ با خط قرمز نوشته بودند فرقان. و در زیر آن با خط سیاه و تایپ شده نوشته بود: خیانت شخص مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب توده‌های خلق بر همه روشن بود، لذا اعدام انقلابی نامبرده انجام پذیرفت.
برای من که تا حدودی در جریان امور بودم بسیار عجیب بود، یک نوع ناجوانمردی ذلیلانه‌ای در گروه فرقان احساس کردم. ناگهان به ذهنم خطور کرد که افراد و گروه‌های زیادی که استاد مانع نفوذ آن‌ها در انقلاب بود، شاد خواهند شد، چنان که شدند و برخی هم شیرینی پخش کردند.
می‌دانستم که پدرم همانند مولایش علی(ع) از جاذبه و دافعه نیرومندی برخوردار است و دشمنان سرسختی دارد، ولی هرگز فکر نمی‌کردم دست به ترور بزنند. بعد از ترور سرلشکر قرنی که مشخصه‌اش علاقه و وفاداری به اسلام و روحانیت بود، گروه فرقان اعلام کرده بود که دو روحانی را ترور خواهیم کرد.
*چرا از ایشان حفاظت نمی‌شد؟

_ یک هفته قبل از شهادت پدرم، من در تبریز بودم، ایشان در منزل و همچنین به بعضی از شاگردان در قم گفته بودند که بعد از قرنی نوبت من است، گروه فرقان با من کینه دیرینه دارد. البته سران سازمان مجاهدین‌انقلاب، که آن روز در حال شکل‌گرفتن بود و از اتحاد هفت گروه مسلح به پیشنهاد شهید مطهری به وجود آمد، دو سه روز قبل از شهادت به ایشان پیشنهاد حفاظت کرده بودند و استاد نیز پذیرفته بودند و این کار در شرف انجام بود که ایشان به شهادت رسیدند.
*آیا جلسه منزل دکتر سحابی که شهید مطهری عازم شرکت در آن بودند، جلسه شورای انقلاب بود؟

_ باید عرض کنم که بر خلاف مشهور، جلسه آن شب در منزل آقای سحابی جلسه شورای انقلاب نبود، بلکه جلسه‌ای بود که از مدتی پیش هر چند وقت یک‌‌بار تشکیل می‌شد و در آن مهندس بازرگان و چند تن از همفکرانش شرکت داشتند. احتمالاً در آن جلسه با توجه به سخنان استاد در سر سفره ناهار در روز آخر، تذکرات مهمی توسط ایشان داده شده است، ولی اطلاع موثقی ندارم.
*آیا شهید مطهری مدتی قبل از آغاز ترورهای فرقان هم احساس می‌کردند که خطری متوجه ایشان است؟

_ بله، گروه فرقان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از کنفرانس سران هفت کشور صنعتی در گوادلوپ اعلامیه‌ای صادر کرد و انقلاب اسلامی را زائیده توافق در آن کنفرانس نامید و اسامی سران انقلاب (غیر از حضرت امام) را که در رأس کشور قرار خواهند گرفت و در واقع عوامل آن‌ها هستند، به این ترتیب نوشته بود: مرتضی مطهری، اکبر هاشمی رفسنجانی، مهدی عراقی و چند نفر دیگر. جالب است که ترورهای این گروه نیز لااقل تا نفر سوم به همین ترتیب انجام شد.
به هر حال آن شب پس از مشاهده اعلامیه گروه فرقان در محل شهادت، حالت عجیبی به من دست داده بود. شاید بتوان آن را شرمندگی از انسان بودن نامید. با خود گفتم یعنی انسان تا این مقدار می‌تواند پست باشد که انسانی را که به تعبیر امام آزارش به یک مورچه نرسیده و در حالی که در رأس شورای انقلاب است و می‌تواند اسکورت مجهزی همراه خود داشه باشد، این گونه بی‌تکلف حرکت می‌کند، به شهادت برسانند و آن را یک عمل انقلابی قلم‌داد کند؟
*با شنیدن خبر شهادت ایشان، نخستین فکری که به ذهنتان رسید، چه بود؟

_ حال عجیبی داشتم، فکر می‌کردم دارم خواب می‌بینم، چه امید‌ها به ایشان داشتیم و فکر می‌کردیم حالا که موانع بر طرف شده، جامعه ما چه بهره‌های علمی و اجتماعی زیادی می‌توانست از ایشان ببرد امام چه امید‌ها به ایشان داشتند در این سال‌های آخر امام اصرار داشتند که استاد لااقل هفته‌ای چند روز در قم تدریس داشته باشند. شاید امام علاوه بر اصلاح وضع حوزه علمیه، می‌خواستند مقدمات مرجعیت ایشان را فراهم کنند.
در این فکر‌ها بودم که یک ماشین پلیس آمد که ما را از منزل دکتر سحابی به منزل خودمان برساند. وضع مادرم بد‌تر از من بود، به طرف منزل حرکت کردیم، وقتی به منزل رسیدیم دیدم تعدادی جوان مسلح در کنار منزل ایستاده‌اند، با خود گفتم: حالا؟ حالا که کار تمام شده است؟
به منزل که رسیدیم، دیدیم شاگردان پدرم آمده‌اند، همه بهت زده بودند، تا صبح قدم زدیم و گریه کردیم، صبح مقامات و شخصیت‌ها یکی پس از دیگری آمدند. روزنامه آیندگان در صفحه اول خود از قول قاتلان استاد که تلفنی با این روزنامه تماس گرفته بودند، با تی‌تر درشت نوشته بود: رئیس شورای انقلاب را کشتیم.
ساعت ۲ بعدازظهر شد و گوینده اخبار اعلام کرد که امام خمینی به مناسبت شهادت استاد مطهری پیام مهمی صادر کرده‌اند. پیام عجیبی بود. مرحوم سید احمد آقا خمینی، یک بار حضوراً به ما و یک بار هم در مصاحبه با روزنامه کیهان دو سال قبل از رحلتشان گفتند: امام در هیچ حادثه‌ای از حوادث انقلاب، این مقدار ناراحت نشدند، آن شب در منزل دامادشان آقای اشراقی بودند، صبح ما مانده بودیم که این خبر را چگونه به امام بدهیم، چون از علاقه ایشان به استاد مطلع بودیم، با مقدمه چینی‌های زیاد خبر را به امام دادیم، امام منقلب شدند و دستشان را محکم به محاسنشان می‌کشیدند و می‌فرمودند: مطهری، مطهری، مطهری...
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.