زندگی مادی شهید مطهری

گفت‌وگو با دکتر علی مطهری

*در سال‌های منتهی به انقلاب، عده‌ای با برداشت‌های غلط از مقوله ساده‌زیستی هر کسی را که زندگی متعارف یا بالای متوسطی داشت به طرفداری از سرمایه‌داری و فئودالیسم متهم می‌کردند.

یکی از پایه‌های تبلیغات شخص آشوری و گودرزی درباره آقای مطهری هم، نسبت سرمایه‌داری به ایشان بود. در سطح گسترده‌ای هم تبلیغ می‌کردند که زندگی ایشان یک زندگی اشرافی است، این تلقی چقدر ایشان را آزار می‌داد؟

_ ایشان نسبت به این موضوع چندان توجهی نشان نمی‌داد و متأثر نمی‌شد. البته از سوی آن‌ها تحت فشار بود، ولی این طور نبود که ناراحت شود. انحرافات فکری بود که ایشان را نگران و متأثر می‌کرد. ایشان به کار خود ایمان داشت و چون این حرف‌ها را منطقی نمی‌دیدید، اعتنا نمی‌کرد. ایشان معتقد بود که زن و فرزندانش باید تا جایی که امکان دارد، زندگی آسوده‌ای داشته باشند.
وقتی ایشان شهید شد، برای همین منزلش ۴۰۰ هزار تومان بدهی داشت که به نسبت آن دوران پول زیادی است. ما منزل را از سال ۵۵ و به تدریج ساختیم. البته نسبت به شرایط آن موقع خانه بزرگ و خوبی بود و در بالای شهر هم بود، اما این منزل به دلیل تعداد بچه‌ها و همین طور جلسات و مراجعات متعددی که ایشان داشت، ضروری بود.
نکته مهم این است که ما در این خانه بزرگ، زندگی تجملاتی نداشتیم و فرش و وسایل منزل، کاملاً معمولی بود. زندگی بریز و بپاشی نداشتیم. آن روز‌ها اگر کسی ماشین داشت به نظر پول‌دار می‌آمد. ایشان در سال ۵۰ ماشین دار شد، تا آن موقع با تاکسی در شهر تردد می‌کرد.
من یادم هست که با تاکسی می‌رفتیم و یک وقت‌هایی خانمی بی‌حجاب سوار ماشین می‌شد و کنار ایشان می‌نشست که اصلاً درست نبود. پس از خرید ماشین ایشان هیج ابائی نداشت که با همان، به میان جمعی برود که تحت تأثیر تفکرات افراطی، این چیز‌ها را نشانه اشرافی‌گری می‌دانستند، چون ایشان به شدت از ریا و تظاهر بیزار بود و حتی گاهی مثل ملامتیه، در برابر ریاکاران به گونه‌ای رفتار می‌کرد که شاید دیگران تصور می‌کردند که ایشان خیلی اهل دیانت نیست.
وقتی ایشان برای سخنرانی می‌رفت، با همین ماشین بنز می‌رفتیم، البته از‌‌ همان بنزهای مدل قدیم و دست دوم هم بود. خود من رانندگی می‌کردم، وقتی ایشان را به دانشگاه می‌بردم، متأثر از شرایط آن وقت، ماشین را در فاصله‌ای از مقصد پارک می‌کردم و می‌خواستم که ایشان پیاده برود؛ ولی ایشان متوجه منظورم می‌شد و می‌گفت: خیر باید جلوی دانشگاه پارک کنی اگر عده‌ای افکار عجیب و غریب پیدا کرده‌اند، ما که گناهی نکرده‌ایم و دلیل نمی‌شود که فیلم بازی کنیم. البته در میان سخنرانان و افراد مورد توجه جوانان، عده‌ای بودند که به این کار‌ها تظاهر می‌کردند و مثلاً با تاکسی می‌آمدند که جوان‌ها فکر کنند خیلی انقلابی و طرفدار مستضعفین هستند
این افکار در آن موقع در بین طبقات جوان خیلی گسترده و عمیق بود و ایده طرفداری از طبقه کارگر و این حرف‌ها در دانشگاه‌ها خیلی رواج داشت. کمونیست‌ها شلوارهای وصله دار می‌پوشیدند و این نوع رفتار‌ها در میان بچه مسلمان‌ها هم رسوخ کرده بود. شهید مطهری تفکر عمیقی داشت و تحت تأثیر این فضا قرار نمی‌گرفت، اما این رفتار‌ها در شکل گیری فکر فرقان تأثیر داشت، اعضای این گروه این‌ها را کنار هم می‌گذاشتند و نتیجه می‌گرفتند.
وقتی به جوان‌ها می‌گفتند که ایشان خانه‌اش در قلهک است و ماشین بنز دارد، برایشان مهم بود، از آن طرف هم می‌گفتند چون دارد در دانشگاه دولتی تدریس می‌کند، پس به رژیم شاه وابستگی دارد علاوه بر این ایشان با سازمان مجاهدین که یک گروه انقلابی به نظر می‌رسید و در دانشگاه‌ها هم طرفداران زیادی داشت و همین طور با دکتر شریعتی مخالفت کرده بود. وقتی یک جوان ۲۰ ساله این‌ها را کنار هم می‌گذاشت، نمی‌توانست درست تحلیل کند و وقتی به او می‌گفتند این فرد ترور شود، خیلی راحت قبول می‌کرد.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.