شهید محمدمهدی عراقی
بنیاد هابیلیان
محمدمهدی حاجابراهیم عراقی در سال ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمد. وی از مسلمانان مبارز و متعهدی بود که در شهریور ۱۳۲۰ در کنار فداییاناسلام قرار گرفت و در همان سالها به زندان افتاد و دو بار تبعید شد. وی همچنین در جریان نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیتاللَّه کاشانی نیز حضوری فعال داشت. او در سال ۱۳۴۴ به اتفاق فداییان اسلام در طرح اعدام انقلابی حسنعلی منصور نخستوزیر پهلوی، شرکت جست و محکوم به حبسابد گردید. عراقی، در ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، پس از ۱۳ سال از زندان آزاد شد و در خط انقلاب قرار گرفت. وی سپس راهی فرانسه گردید و پس از دیدار با امام، به همراه پرواز آن حضرت، به تهران آمد. از آن پس به ریاست زندان قصر منصوب شد. سرانجام او که همچون سربازی فداکار در خدمت امام بود از کینه منافقان در امان نماند و در ۴۹ سالگی به همراه فرزندش حسام توسط گروهک فرقان به شهادت رسید و در جوار حضرتمعصومه مدفون شد. امامخمینی (ره) در پیام شهادت ایشان فرمودند: عراقی باید شهید میشد، مرگ در رختخواب برای او کوچک بود (سایت: مرکز اسناد انقلاباسلامی)
مردی که امام بر مزارش گریست
زمانی که مهدی را دستگیر کردند، من صدایش را از بیسیم ساواکیها میشنیدم که با صلابت و محکم میگفت: نترسید. برای چه میلرزید؟ من که اسیر شما هستم. این تصویری است که عسگراولادی یکی از همرزمان شهید مهدی عراقی از دستگیری سال ۱۳۴۳ او ارائه میدهد و بیانگر سابقه ذهنی ماموران رژیم ستمشاهی از مبارزی است که در دوران فدائیان اسلام نیز نقشی بسیار پررنگ داشته ست و حتی بنا بر نقل برخی از همرزمانش از سوی شهید نواب صفوی، مامور اعدام انقلابی همه اعضای خانواده پهلوی در هنگام آوردن جنازه رضا شاه مخلوع شده بود.
هرچند شعله مبارزاتی او با خیانتهایی که به فدائیان شد و به شهادت نواب صفوی منتهی گردید، رو به خاموشی نهاد؛ اما پس از ارتحال آیتالله العظمی بروجردی و با ظهور و حضور جدّی حضرتامامخمینی (ره) در صحنه مبارزات سیاسی و اجتماعی، باب جدیدی در مسیر فعالیتهای مبارزین گشوده شد.
شهید مهدی عراقی نیز که تجربیات دوران طولانی مبارزه را به همراه داشت، خیلی زود جذب آن بزرگمرد تاریخ شد. او در کنار برخی دیگر از اعضای هیأت مویّد، ارتباطات مداومی را با بیت امام آغاز کرد و در ادامه همین تماسها بود که به دستور امام با دو هیأت دیگر، دست به ائتلاف زدند و جمعیتهای موتلفه اسلامی را شکل دادند. شهید عراقی در خاطرات خود میگوید:
از بدو حرکت حاجآقا [حضرتامامخمینی (ره) یعنی روحانیت، خرده خرده این سه گروه [هیأتهای تشکیل دهنده مؤتلفه] هر کدام مجزّا از یکدیگر با روحانیت یکی تماسکی پیدا کرده بودند و کار میکردند... ماها که به حساب یک مقدار سابقه مبارزاتی داشتیم و میدانستیم که اختلافات چه ضررهایی دارد... من در یکی از این شاخهها بودم. مرحوم آقای صادق امانی و حاجهاشم امانی هم در یکی از این شاخهها بودند... یک دعوتی شد از حاجصادق و بعضی از دوستانش. در صحبتهایی که ما با همدیگر کردیم، ضررهای این جدایی را وقتی برای همدیگر بیان کردیم، جفتمان احساس کردیم که باید این جدایی از بین برود و به صورت ائتلاف در بیاید.
و این گونه بود که این ائتلاف با نام جمعیتهای مؤتلفه اسلامی، شروع به فعالیت کرد و برای حرکت صحیح و دوری از انحراف، با امام (ره) تماس برقرار شد تا فعالیت، تحت ولایت و رهبری معظمله صورت پذیرد و در این راستا بود که مسایل اعتقادی گروه در اختیار آیتالله شهید بهشتی (ره) و آیتالله شهید مطهری (ره) و... گذاشته شد.
او پس از این ارتباطات بود که نقشی جدی در تاریخ معاصر ایفا کرد و یکی از محورهای اصلی در سازماندهی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، سازماندهی منابر علما در تهران و قم، پخش اعلامیه و... بود. سرعت عملکرد عراقی و یارانش در توزیع اعلامیههای امام و نشر اندیشه ایشان تا به حدی بود که ساواک را به عجز رساند و حتی در برخی از مقاطع حساس توانستند با یک ساماندهی مناسب در یک ساعت معین، در سراسر کشور اعلامیه امام را توزیع کنند که این سرعت عمل و گستردگی کار، توان هرگونه واکنشی را از ساواک سلب کرد. شهید عراقی در پاسداری از جان حضرتامام نیز حساسیت ویژهای داشت. نقش وی در مراسم عصر عاشورای فیضیه چنین توصیف شده است:
از سویی با توجه به احتمال خطر برای جان حضرتامام (ره)، افراد انقلابی و شجاع با هدایت و برنامه ریزی حاجمهدی عراقی، بلافاصله بعد از ظهر و در پایان مراسم تهران، خود را به قم رساندند و در حلقههای مختلف، با سلاحهای گرمی که از دوران فدائیان اسلام داشتند، از امام در میان جمعیت و هنگام سخنرانی در فیضیه حفاظت نمودند.
او در رساندن اطلاعات به امام نیز جایگاه ویژهای داشت. خبر تصویب لایحه کاپیتولاسیون از طریق یکی از رفقا به شهید عراقی منتقل شد و از این طریق مدارک آن به حضرتامام (ره) داده شد. حضرتامام (ره) روز چهارم آبان را که شاه در کاخ گلستان جلوس داشت و از روزهای محوری حکومت شاهنشاهی محسوب میشد، برای سخنرانی انتخاب فرمودند. این روز، با عید میلاد حضرتزهرا(س) نیز مصادف شده بود. رژیم برای جلوگیری از سخنرانی توفنده حضرتامام (ره)، واسطهای را به قم فرستاد که موفق به دیدار شهید حاجآقا مصطفی شد. در این دیدار، حمله به آمریکا از سوی امام، خطرناکتر از حمله به شخص اوّل مملکت، عنوان شد.
امامخمینی با آگاهی از این نقطه ضعف رژیم، در سخنان پرشور خود، حمله را مستقیماً متوجه آمریکا کردند و ایالات متحده را با شدیدترین لحن به باد انتقاد و اعتراض گرفتند. حضرتامام به دلیل آنکه شاید سخنرانیشان به گوش همه مردم نرسد، اعلامیهای را درباره مسائل جاری مملکت و به ویژه موضوع تصویب لایحه کاپیتولاسیون تهیه کردند و همان روز، اعلامیه را به آقای حاجمهدی عراقی دادند و سفارش کردند که حتی المقدور مخفیانه و با احتیاط چاپ و منتشر شود تا کسی دستگیر و گرفتار نشود و در نتیجه با ابتکار آن شهید بزرگوار و حرکت تشکیلاتی موتلفه اسلامی، اقدام بسیار ارزندهای صورت گرفت.
دستگیری و تبعید حضرتامام (ره) پس از این سخنرانی با سرعتی خارقالعاده انجام شد. رژیم سرمست از غرور، در فکر وارد کردن ضربات دیگری بر پیکره دین و روحانیت بود. در این میان با دستور شهید مطهری که فرمودند لازم است برخی از سران آنها به خاک و خون بیفتند، هیأتهای مؤتلفه اسلامی که رهبر خود را در تبعید میدیدند، پس از نشستی به این نتیجه رسیدند که باید حرکت مسلحانهای را انجام دهند. با تایید حکم اعدام حسن علی منصور که عامل تصویب کاپیتولاسیون، توهین به امام و تبعید ایشان بود توسط نمایندگان امام در شورای فقاهتی موتلفه و همچنین کسب تاییدیه از آیتالله میلانی، شهید عراقی نقش کلیدی را در اجرای حکم الهی درباره حسنعلی منصور به عهده گرفت و سرانجام به همین سبب پس از دستگیریهای متعدد قبلی مجدداً در ۱۹ بهمن ماه ۱۳۴۳ دستگیر شد.
شهید عراقی، عنصری زندان آزموده بود که سابقه او به دوران زندان همراه با فدائیان اسلام، زندان در شهرستان قزوین و زندان در عاشورای ۱۳۴۳ باز میگشت و از همین جهت نقشی محوری در هدایت یاران خویش در زندان داشت. در جریان بازجوییها، تمام سعی شهید عراقی بر این قرار گرفت تا افراد کمتری از مرتبطین شناسایی و دستگیر شوند و بر این اساس بود که مسئله تهیه اسلحه را به عهده گرفت. ابوالفضل حیدری در این باره میگوید:
یادم هست در پرونده یک اسلحه بود و مشخص هم نشده بود که این اسلحه از کجا آمده... بالاخره یک روز، بنده را با ایشان آوردند اتاق رئیس... من نگاه کردم دیدم ناخنهای شهید عراقی را کشیده و بستهاند. بازجویی و سئوال و جواب انجام شد و نتیجهای نگرفتند. شهید عراقی برای اینکه فشار روی برادرهای جوانتر را کم کند، به آن سرهنگ گفته که آقا! اسلحه را من قبول میکنم.
شهید عراقی که یکی از آرزوهای دیرینهاش، وصال معشوق ازلی با روی خونین بود و با شنیدن حکم دادگاه که برای او اعدام بریده بودند، برای رئیس کل زندان، رئیس زندان، افسر نگهبان و مأمورین او شیرینی فرستاد تا رضایت و خوشحالی خود را از رای دادگاه اعلام نماید و زمانی که با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد، از این اقدام ناراحت گردید. خود در خاطراتش میگوید:
من و حاجهاشم امانی رفتیم دفتر سرهنگ پریور، رئیس کل زندان، ... گفتیم: اگر این مرحمت را جایی وارد نکردهاید و میشود برگردانید، به آنها بگویید برگردانند. ما این مرحمت را نخواستیم. گفت: شما اصلاً عقلتان کم است، دیوانه هستید. آدم حسابی که این جوری حرف نمیزند. بلند شو و برو یک تشکری بکن، یک نامهای بنویس. گفتم: نه، فرق بین ما و شما این است که شما برای زندگی دو روزه حاضرید تن به هر ذلتی بدهید، ولی ما سعی میکنیم که از اینجا زود رخت برکنیم و برویم. این دو تا فرهنگ است، دو تا فکر است، آن عینکی که ما به چشممان زدهایم و دنیا را با آن میبینیم، دو نوع عینک است و دو نوع دید است. ما بلند شدیم آمدیم.
شهید عراقی هرگز خط مستقیم اسلام نابمحمدی(صلی الله علیه و آله) به رهبری حضرتامام (ره) را در لابهلای زنگارهای ایسمها و التقاطها گم نکرد و به یک کلمه کمتر یا بیشتر از آنچه امام میفرمود، رضایت نداد. با جمعآوری اطلاعات و اخبار زندان و در بحث با التقاطیون زندانی، در برابر تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدینخلق ایستادگی کرد و با روشنگریهای خویش از اثرات سوء آن بر افراد کم اطلاع درون زندان، جلوگیری کرد. هر چند در موضعی پدرانه قرار داشت و جوانترها را تحت حمایت خویش قرار میداد و به آنها کمک میکرد و برای بازگشت کسانی که به آنها امید داشت، تلاش مینمود.
سرانجام پس از ۱۲ سال که از آخرین حبس عراقی گذشت، وی در بهمن ۱۳۵۵ از زندانهای ستمشاهی آزاد گردید و بار دیگر در مرکزیت مبارزات قرار گرفت و زمانی که فشارهای رژیم در هم شکسته میشد، توانست در هشتم آبان ماه ۱۳۵۷ به پاریس عزیمت نماید. امام نماز مغرب و عشا را که اقامه کرده بودند و قصد داشتند برای خانمها سخنرانی کنند که مرحوم آقای اشراقی به ایشان اطلاع دادند آقای عراقی آمدهاند. امام بلافاصله دستور میدهند ایشان را به داخل راهنمایی کنند.
امام خمینی(ره) و عراقی
با ورود شهید عراقی، امام (ره) جلوی او برخاستند و فرمودند: مهدی من! تو هستی؟ چرا این قدر پیر شدی؟ مهدی نیز سر بر زانوی آن پیر فرزانه گذاشت و اشکریزان گفت: من اصلاً یادم نمیآید که اتفاقی افتاده است. بعد از آن نیز امام در دیدار با دانشجویان، در وصف مهدی عراقی فرمودند: در بین اینهایی که حبس بودند، ۱۵ سال حبس بودند، بعضی وقتها که با من مصافحه میکردند، دستشان دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه میکنند، دست یک آدم عادی شده. یا به روایت یکی دیگر از اعضای حاضر در پاریس امام فرموده بودند: این جوانهای رشید ما را، این قدر زیر شکنجه و زندان اذیت و آزار دادهاند که من وقتی در اولین برخورد دیدم، باور نکردم که آن قامت رعنا و آن هیکل رشید، این قدر زیر شکنجه شاه افسرده شده باشد. این جملات عاطفی امام نشان دهنده دو سویه بودن این عشق و علاقه است.
ایشان پس از رتقوفتق امور منزل امام با تعدادی جزوههای کتاب و عکس، به صورت جاسازی شده، برای رهبری و سازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ و با کوله باری از رهنمودهای امام (ره) به تهران بازگشت. تجربههای قبلی در اداره تظاهرات محرم سال ۱۳۴۲ و محرم سال ۱۳۴۳، از تظاهرات تاسوعا و عاشورای محرم ۱۳۵۷، حرکتی عظیم و دشمن برانداز ساخت. بر این اساس بود که ساواک او را خط دهنده و هدایتکننده گرهها و در ضمن تکیهگاه و مأمن افراد و گروهها معرفی میکرد.
پس از انجام موفقیت آمیز مأموریتها، شهید عراقی به بهانه دیدار فرزند، امیر عراقی که در امریکا به تحصیل اشتغال داشت، عازم سفر شد و مجدداً به فرانسه رفت و همراه حضرتامام (ره) با پرواز انقلاب به ایران بازگشت عراقی در پاریس نیز نقش حراست از امام را ایفا کرد. فرزند این شهید گرانقدر میگوید: پدرم در نوفللوشاتو در باغ تاریک و سرد منزل امام (ره) تنها کسی بود که اطراف را محافظت میکرد. یک بار از ایشان پرسیدم: چرا این کار را انجام میدهی؟ پاسخ داد: باید به نحو احسن انجامش بدهم و راضی هم نمیشوم که کس دیگری غیر از من در این سرما این مسئولیت را به عهده گیرد. بعد از ورودم به پاریس به همراه چند تن از برادران دیگر، کارهایی را که پدرم به تنهایی انجام میداد، به عهده گرفتیم. از جمله نظافت، طبخ غذا و شستشوی ظروف، پدرم به تنها چیزی که علاقه نداشت، استراحت بود. پدرم عاشق امام (ره) و انقلاب بود. در سال ۱۳۴۲ نیز که میخواستند به منزل امام (ره) حمله کنند، او از خانه امام (ره) محافظت کرد، با اینکه امام (ره) دستور داده بودند که من محافظ لازم ندارم، زمانی که صبح امام (ره) برای وضو گرفتن و نماز خواندن برخاسته بودند، پدرم را دیده بودند که در حیاط نگهبانی میدهد. نشریه امید جوان این بازگشت را چنین ترسیم کرده است:
در آن روز لحظهای نبود که پرواز انقلاب در فرودگاه نشست و همه چشمها و دوربینها به روی در خروجی هواپیما نشانه رفته بود تا اینکه اولین نفر از هواپیما خارج شد و روی پلهها ایستاد و به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت و در حالی که از پلهها پایین میآمد، باز مواظب همه چیز و همه کس بود. در آن لحظه این سئوال برای همه خبرنگاران داخلی و خارجی مطرح بود که او کیست؟... بعداً فهمیدیم کسی که قبل از همه از هواپیما خارج شد، حاجمهدی عراقی از یاران صمیمی حضرتامام (ره) بود.
وقتی امام به ایران بازگشتند، شهید عراقی در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر، به حکم حضرتامام (ره) به ریاست زندان قصر منصوب شد و پس از چندی به حکم ایشان به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضفعان درآمد و در همین سمت بود که به عنوان مسئول مالی بنیاد به اتفاق آقای حسین مهدیان سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده گرفت. شرایطی که شهید عراقی به موسسه کیهان رفت، این گونه تعریف شده است:
کیهان پس از انقلاب پر از ساواکی، تودهای و سلطنتطلب و معجون خاصی بود... و در حال فروپاشی بود که ما اقدام کردیم برای حفظ و حراست آن... شرایط طوری بود که نیاز به یک فرد قوی و متفکر و اندیشمند مانند شهید عراقی بود تا بتواند از عهده این بار سنگین برآید. او به عنوان یک تکلیف الهی، احساس وظیفه کرد و تأیید امام را گرفت.
شهید عراقی در روز یکشنبه چهارم شهریور ۱۳۵۸ و در حالی که شدیداً نگران بود که بازار شهادت جمع و بازار مسئولیت گسترده شده است، هنگامی که همراه پسرش حسام، عازم محل کارش بود، به وسیله سه موتور سوار از اعضای گروه فرقان مورد حمله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت رسید.
حضرتامام پس از شهادت او دستور دادند که پیکر آن شهید به قم منتقل شود و در جوار حرم حضرتمعصومه(س) به خاک سپرده شود و خود در تشییع او شرکت جستند؛ امری که تا روز آخر عمر پربرکت ایشان بسیار نادر ماند. شب هنگام نیز ۲۰ دقیقه بر مزار او نشستند و دعا فرمودند و در جمع خانواده او فرمودند: حاجمهدی عراقی برای من، برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. و تعابیری را به کار بردند که برای بسیاری که او را نمیشناختند، عجیب مینمود. (نشریه شاهد یاران، مهدی گیلانی، آبان ۱۳۸۷ - شماره ۳۶ ،ص۱۲۴ـ ۱۲۵)