فضاسازی علیه مطهری

گفت‌وگو با ماشاءالله رحیمی

در دوران قبل از انقلاب، آن زمان که گودرزی به مسجد قبا رفت و آمد داشت و هر گروهی که مبارزه می‌کرد، شهید بزرگوار حاج محمد تقی حاج طرخانی (ره) به آن‌ها کمک مالی می‌کرد.
*آیا فقط خود گودرزی از مسجد قبا رفت، یا عوامل و سمپات‌های او هم رفتند؟

_ خیر، آن‌ها همچنان در مسجد قبا بودند و هنوز از شهید حاج طرخانی کمک مالی دریافت می‌کردند. مسئول کتابخانه ما به نام آقای مدرسی که در زمان دولت موقت گمانم استاندار برازجان و آن نواحی بود، از عوامل گودرزی بود. کتاب توحید آشوری را که می‌خواستند چاپ کنند، کار‌هایش را در کتابخانه اینجا انجام دادند و بخش اعظم بودجه‌اش را از شهید حاج طرخانی گرفتند.
گودرزی خودش از اینجا رفت ولی عواملش هنوز اینجا بودند، این‌ها از جانب حاج طرخانی تغذیه مالی می‌شدند. بعد از انقلاب که سراغ شهید رفتند گفته بود: حالا که دیگر الحمدلله انقلاب پیروز شده، شما چه کار می‌خواهید بکنید که به بودجه نیاز دارید؟ حالا دیگر موقع عمران و بازسازی است، اگر در این زمینه کاری می‌کنید، به شما کمک می‌کنم.
گودرزی گفته بود: هنوز انقلاب به مرحله نهایی خودش نرسیده. حاج طرخانی هم به نیت آن‌ها شک و پولشان را قطع کرده بود و همین مسئله باعث شد که آن بزرگوار را به شهادت برسانند.
*با وجود حساسیتی که شهید مطهری و شهید مفتح نسبت به گودرزی نشان می‌دادند، چرا شهید حاج طرخانی باز هم به آن‌ها کمک مالی می‌کرد؟

_ متأسفانه مخالفان این شهدای بزرگوار جو نامطلوبی را ایجاد کرده و به ویژه مسئله لیبرال بودن آقای مطهری را در جامعه جا انداخته بودند و متأسفانه بسیاری از انقلابیون هم این مسئله را پذیرفته بودند.
*منظورشان از لیبرال بودن، مبارز نبودن بود؟

_ بله، نمونه‌ای را خدمتتان عرض می‌کنم. یکی از هیئات مهم تهران که از مبارزین هم بودند و اکثر اوقات سخنرانان خود را از میان مبارزین انتخاب می‌کردند، یک روز تاسوعا و عاشورا به منزلی در دروس، نزدیک مسجد هدایت آمده بودند. مرحوم آقای مروی سخنران این مجلس بود.
ظهر که شد هنگام نماز از آقای مروی خواستند پیش‌نماز شود. آقای مروی از این پیشنهاد استقبال نکردند و گفتند: من تا به حال پیش‌نماز نبوده‌ام، اجازه بدهید کس دیگری این مسئولیت را بپذیرد. اما دیگران اصرار کردند.
آقای مروی گفتند: اجازه بدهید من به بزرگواری تلفن می‌زنم که بیایند و امام جماعت شوند و همگی از نماز جماعت فیض ببریم. ایشان تلفن زدند به آقای مطهری که منزلشان نزدیک هم بود و ایشان را دعوت کردند که هم اقامه نماز بفرمایند و هم ناهار امام حسین‌(ع) را در خدمتتان باشیم.
ایشان فرموده بودند: که من مهمان دارم و با او هم رودربایستی دارم، آقای مروی پرسیده بودند: مهمانتان کیست؟ آقای مطهری گفته بودند: آقای آسیدحسن طاهری‌خرم‌‌آبادی. آقای مروی گفته بودند: ایشان که رفیق من است، گوشی را به ایشان بدهید، من مسئله را حل می‌کنم.
بعد آقای مروی با آیت‌الله طاهری صحبت و ایشان را هم دعوت می‌کنند. در هر حال آن‌ها آمدند و نماز اقامه شد، یکی از آقایانی که آن روز‌ها چهره مبارزی بود به آقای مروی گفته بود که نماز مردم امروز باطل شد و ابطال این نماز به گردن شماست.
ببینید هیئتی که پرچمدار مبارزه بود و افرادش اغلب از مبارزین بودند، تحت تأثیر تبلیغات چه قضاوتی روی شهید بزرگوار آیت‌الله مطهری می‌کردند و آن وقت از روی این قضاوت ببینید موقعیت ایشان در جامعه چگونه بود، مظلومیت آن‌ها در این بود که تفکرات عمیق و اصیل داشتند، اما جوی ساخته شده بود که با ایجاد این ذهنیت‌ها، قدر و منزلت آن‌ها ناشناخته ماند.
ساواک شهید مطهری را خیلی خوب شناخته بود و در عین حال که به دلیل شأن و جایگاه علمی ایشان جرأت نمی‌کرد رفتاری را که با دیگران داشت، با ایشان در پیش بگیرد، اما لحظه‌ای هم ایشان را‌‌ رها نمی‌کرد. نمونه دیگری که یادم می‌آید این است که در طول سال‌هایی که افراد مختلف را برای سخنرانی دعوت می‌کردیم، بار‌ها خود من پیشنهاد دادم که آقای مطهری چند شبی بیایند و سخنرانی کنند، ولی دوستان موافقت نمی‌کردند. حتی بعضی‌ها به ما می‌گفتند با آمدن ایشان چهره مبارزاتی مسجد را مخدوش می‌کنید.
تا در سال ۱۳۵۷ که عده‌ای خارج از تصمیم ما اطلاعیه‌ای را درباره مسجد قبا چاپ کردند به این مضمون که مسجد قبا می‌خواهد مثل سال‌های گذشته برنامه داشته باشد و این هم لیست سخنران‌هاست. ولی چون ساواک اجازه نمی‌دهد، ما هم مسجد را تعطیل می‌کنیم.
این اعلامیه خارج از تصمیم ما چاپ و مقداری از آن هم توزیع شد و چیزی حدود ۲۰۰۰ عدد مانده بود که به دفتر ما آوردند که توزیع کنیم که من خودم جلوی این کار را گرفتم. این اطلاعیه به هر حال در جاهای مختلف از جمله بازار توزیع شده و تعدادی هم به دست ساواک افتاده بود.
نصف شب بود که ساواک آمد دنبال من و مرا برد که این اطلاعیه چیست و ما کی برنامه شما را رد کرده‌ایم این در زمان شریف امامی بود که اعلام کرده بود آزادی بیان در همه جا وجود دارد. در هر حال به ما گفتند که ما جلوی برنامه‌های شما را نمی‌گیریم و مسجد را تعطیل نکنید.
علاوه بر آن شب، چه دو سه جلسه دیگری که مرا به ساواک بردند، محکم روی حرف خودم ایستادم که ما هیچ اطلاعی از این اطلاعیه نداریم و حتی گفتم که به نظر ما این کار خود ساواک است، لذا آن‌ها گفتند غیر از اینکه باید برنامه داشه باشید، سخنرا‌‌ن‌هایتان هم باید همین‌هایی باشند که اعلام کرده‌اید.
در آن فهرست چند نفری بودند که اصلاً مورد تأیید ما نبودند، آقای بازرگان آمده بود و تیم خودش، از جمله آقای تاج‌بخش که اساساً مورد تأیید ما نبود یا دکتر سامی که دو شب در مسجد قبا صحبت کرد و صدای خیلی‌ها در آمد. در هر حال ما ناچار شدیم یک شب را برای دکتر سحابی و ۳ شب را برای آقای بازرگان برنامه بگذاریم.
*دقیقاً در چه تاریخی؟

_ رمضان سال ۵۷، در انتهای اسامی، ۵ شب را هم پیشنهاد دادیم که آقای مطهری صحبت کنند و این موقعی بود که هیئت امنای مسجد تقریباً با آقای مفتح اختلاف پیدا کرده بود و تشکیل جلسه نداد و کناره‌گیری کرد.
ما در آنجا پنج شب را برای آقای مطهری اعلام برنامه کردیم و لیست یک ماهه را به کلانتری دادیم تا به نماینده ساواک تحویل بدهد و جوابش را بیاورد. این لیست رفت و دو روز بعد جوابش آمد که افرادی را که برای ۲۵ شب اول معرفی کرده‌اید مورد تأیید هستند، اما سخنران پنج شب آخر را باید عوض کنید.
من به آن‌ها گفتم: ادعا می‌کنید که قلم و زبان آزاد است و همه می‌توانند بیایند و حرفشان را بزنند، ولی در عمل این طور برخورد می‌کنید؟‌‌ همان‌طور که من در سربرگ مسجد و با مهر و امضای مسجد این فهرست را به شما داده‌ام، شما هم باید روی سربرگ ساواک اعلام و امضا و مهر کنید که کدام یک از سخنران‌ها نباید حرف بزنند. بالاخره ساواک مجبور شد کتباً خطاب به من بنویسد که آقای مطهری در مسجد قبا ممنوع‌المنبر است.
همان شب آقای مفتح برای نماز آمدند به مسجد، من جلو رفتم و خندیدم و گفتم: آقای مفتح متأسفانه بعضی از دوستان و اطرافیان ما هم همنوای با ساواک هستند و ما توجه نمی‌کنیم.
ایشان گفتند: آقای رحیمی این چه حرفی است که می‌زنی؟ مگر چه شده؟ من جواب ساواک را دادم خدمتشان. ایشان خواندند و بعد سه بار با حیرت گفتند: عجب عجب عجب ساواک و سیا آقای مطهری را شناختند، ولی ما ایشان را نشناختیم.
ببینید دستگاه‌های امنیتی دشمن، چگونه مانع از فعالیت‌های آقای مطهری می‌شدند و ایشان را می‌شناختند، اما جامعه ما و مبارزان ما ایشان را نمی‌شناختند، در صورتی که خدمت ایشان در حسینیه ارشاد خیلی بیشتر از کسانی بود که پشت تریبون، احیاناً به عنوان مبارز صحبت می‌کرد.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.