مطهری جانشین امام در ایران

گفتگو با مهندس مرتضی الویری

در نجف در سه ملاقات طولانی که در خدمت حضرت امام بودم، تمام مسائل مبارزاتی و شرایط ایران را برای ایشان مطرح کردم، پرسیدم چه باید بکنیم؟ امام نسبت به مبارزات مسلحانه نظر مثبتی نداشتند و تأکید کردند که روی آگاه کردن مردم و کار فرهنگی متمرکز شوید.
نکته دومی که سرنوشت ما را رقم زد، در این بود که من به ایشان گفتم ما که نمی‌توانیم همیشه نزد شما بیاییم و سؤالاتمان را بپرسیم، در داخل ایران به چه کسی مراجعه و نظرات شما را دریافت کنیم؟ امام گفتند: آقای مطهری. جواب ایشان کمی برای من ثقیل و عجیب بود.
*چرا؟
_ واقعیت این است که احساس می‌کردم آقای مطهری خیلی انقلابی نیستند چهره‌های دیگری در ایران بودند که زندان می‌رفتند و آزاد می‌شدند، مثل آقای هاشمی رفسنجانی، آقای خامنه‌ای، آقای منتظری، آقای مروارید، آقای ربانی شیرازی و دیگران. چهره‌های متعددی بودند و برایم کمی ثقل بود که ایشان چرا ما را به آقای مطهری ارجاع دادند؟ ولی با توجه به ارادت ویژه‌ای که به امام داشتم، پذیرفتم و به ایران برگشتم.
من تا آن موقع مطلقاً با آقای مطهری ارتباط نداشتم، ولی با آقای امامی‌کاشانی زیاد ارتباط داشتم و از طریق ایشان، ارتباط ما با آقای مطهری برقرار شد. فکر می‌کنم شهریور ۱۳۵۶ بود، من هر هفته در روزی معین و ساعتی مشخص نزد آقای مطهری می‌رفتم و ایشان را در جریان فعالیت‌های گروه فلاح قرار می‌دادم و نظرات ایشان را دریافت می‌کردم.
یکی از کارهایی که در اولین جلسات ملاقات با آقای مطهری انجام دادیم، دادن جزوات فرقان به ایشان بود.
*قبل از پیروزی انقلاب، ذهنیت مبارز نبودن استاد مطهری به شکل گسترده و مشکوکی توسط بعضی از گروه‌هایی که ایشان نسبت به آن‌ها حساسیت داشتند، اشاعه داده شده بود. هنگامی که با ایشان آشنا شدید و بعد‌ها که درباره شخصیت ایشان به شناخت کافی رسیدید، این ذهنیت‌ها را چگونه ارزیابی و تحلیل کردید؟
_ من شاید بتوانم از این شعر سعدی کمک بگیرم که می‌گوید: آن را که خبر شد، خبری باز نیامد. آقای مطهری از چهره‌هایی بود که انسان تا به او نزدیک نمی‌شد، نمی‌توانست به عمق تفکر و ذهنیتش پی ببرد.
من چون هنوز روحیات دانشجویی خود را حفظ کرده بودم، در‌‌ همان جلسات اول، خیلی سریع توانستم با ایشان رابطه و تعامل جالبی را برقرار کنم. تحمل ایشان هم خیلی بالا بود، یک روز به ایشان گفتم: خیلی از دوستان انتقاد می‌کنند که شما چرا زندگی خیلی ساده ندارید؟ چرا خانه‌تان در خیابان دولت است؟ چرا ماشین بنز سوار می‌شوید؟ البته بنز ایشان خیلی قدیمی بود.
ایشان از همه مراحل زندگی خود شرح مختصری داد، اما نکته مهم این بود که گفت: من موظف نیستم به خانواده‌ام سخت بگیرم، من دارم کتاب می‌نویسم و آن‌ها را چاپ می‌کنم و درآمد حلالی را از این راه به دست می‌آورم. البته کسانی را که زندگی بسیار ساده‌ای را انتخاب می‌کنند، تقدیس می‌کنم؛ اما من موظف نیستم و اگر حس کنم که خانواده‌ام در آرامش و آسایش نسبی هستند، بهتر می‌توانم به کار‌ها و نوشته‌هایم برسم.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.