اندیشه‌های فرقانیان

گفتگو با مهندس مرتضی الویری

*آیا تصور نمی‌کنید که این‌ها آلت دست شدند و خودشان بر اساس یک تفکر مستقل این شخصیت‌ها را برای ترور انتخاب نکردند؟

_ نکته‌ای که شاید برای شما جالب باشد، این است که این‌ها به شدت با مجاهدین خلق بد بودند و معتقد بودند که مجاهدین خلق به طور کامل یک جریان التقاطی و افکارشان متأثر از مارکسیسم است و فلسفه تاریخ را بر مبنای ماتریالیسم تاریخی قبول دارند.
فرقانی‌ها می‌گفتند که نگاه اسلامی کاملاً با تصورات آن‌ها فرق دارد، بنابراین روی مسائل اعتقادی، بر خلاف آنچه که الان به نظر می‌آید، اصلاً مجاهدین خلق را قبول نداشتند یکی از دلایلی که ما با این‌ها ارتباط داشتیم این بود که می‌دانستیم این‌ها ضد مجاهدین خلق هستند.
منتهی ما نمی‌دانستیم علاوه بر اینکه ضد مجاهدین خلق هستند، به طول کامل ضد سیستم روحانیت و ضد فقه سنتی هم هستند، بنابراین این تصور اشتباهی است که فکر کنیم این‌ها به مجاهدین نزدیک بودند و توسط آن‌ها تحریک شدند، چون رابطه‌شان ابداً خوب نبود.
*اما تفاسیرشان سمبلیک و شبیه مجاهدین بود.

_ مجاهدین خلق تفسیر سوره‌های محمد و انفال و جزوه‌ای به نام شناخت را منتشر کرده بودند و در تمام این‌ها ماتریالیسم تاریخی و سیر تطور تاریخ از کمون اولیه تا رسیدن به کمونیسم را بر مبنای اصول شرعی، توجیه و تفسیر می‌کردند.
گروه فرقان اساساً وارد این فاز‌ها نمی‌شد، چون آن‌ها بر این باور بودند که ما باید اندیشه‌هایمان را از مارکسیسم و سایر مکاتب خالی کنیم و از درون قرآن، مفاهیم را درک کنیم و بفهمیم.
*اصالت دادن مطلق به مبارزه و اینکه همه دعوا بر سر این است که باید طبقه سرمایه دار را از حکمت پایین کشید و هر چیزی را که در قرآن و نهی شده، به حکام و هر چه را که مدح شده به مبارزان و طبقه پایین نسبت دادن، اساسا یک نگرش چپ است.

_ بله، ولی آموزه‌های چپ هم شعبه‌های مختلفی دارد. تفکر فرقان به تفکر مرحوم شریعتی بسیار شبیه‌تر بود تا به گروه‌های چپ و ابراز ارادت به مرحوم شریعتی در آثارشان موج می‌زند.
*آیا در ادعای پیرویشان از دکتر شریعتی صادق بودند؟ چون خیلی‌ها ادعا می‌کنند که این‌ها از دکتر شریعتی استفاده ابزاری کردند تا در عضوگیری و نیز بیان افکارشان از محبوبیت او بهره ببرند.

_ این‌ها در عین حال که به مرحوم شریعتی احترام می‌گذاشتند، معتقد بودند که چند فاز از او جلو‌تر هستند و به او به عنوان معلم و مرشد نگاه نمی‌کردند. افکار و آرای او را بررسی می‌کردند، ولی این طور نبود که بگویند ما در پرتو دیدگاه‌های شریعتی به این تفکر رسیده‌ایم، بلکه خود را صاحب تفکر و سبک می‌دانستند که به یافته‌های جدیدی در دین رسیده‌اند.
*پس شما آگاهی و هوشمندی نهفته در گزینش رهبران در سایه انقلاب و ترور آن‌ها را ناشی از چه چیزی می‌دانید؟

_ من خیلی این مطلب برایم قابل توجیه نیست، اگر این‌ها در صدد ترور ایدئولوگ‌های انقلاب اسلامی بودند، چرا حاجی عراقی و قرنی و حاج طرخانی را زدند؟ اگر بگوییم این‌ها افراد کلیدی نظام را زدند، افرادی کلیدی‌تر از این‌ها هم وجود داشتند.
این احتمال به ذهنم می‌رسد که این‌ها صرفاً کار ترور را شروع کرده بودند و هر کسی را که دستشان می‌رسید، می‌زدند. خیلی هم دنبال تأثیر گذاری افراد نبودند و لذا هر کسی را که ایدئولوگ یا حمایت گر اقتادی نظام بود، ترور می‌کردند.
حاج مهدی عراقی را حتی از جنبه مالی هم نمی‌شود گفت که حمایتگر اقتصادی نظام بود، این نوع تحلیل‌ها چندان قابل توجیه نیست، اما اینکه نظام اراده کرد که این گروه را ریشه کن کند، کار به خوبی انجام شد و خوشبختانه عقبه‌ای هم پیدا نکرد. یعنی شما بعد از دستگیری‌ها در جایی نمی‌بینید که بستگان یا سمپات‌های این‌ها تحرکی را انجام داده باشند.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.