رفتار آیتالله سعید با گودرزی
گفتوگو با حجت الاسلام محمود سعید تهرانی
*آیتالله سعید از کی نسبت به گودرزی حساس شدند؟
_ مرحوم پدرم به طلبهپروری و طلبهها خیلی علاقه داشتند و هر کس که میگفت میخواهم طلبه بشوم، بسیار استقبال میکردند و داشتند به هر شکل که میتوانند کمک کنند. ایشان سعی داشت زی طلبگی را در میان طلاب پرورش بدهد.
نحوه آشنایی پدرم با گودرزی را نمیدانم، آنطور که بعدها از بعضی از دوستان شنیدم گودرزی اول پیش مرحوم آقای مجتهدی میرود و ایشان تحویلش نمیگیرد و بیرونش میکند و بعد به اینجا میآید. شاید مرحوم پدر فکر میکرده باید جوری برخورد کند که او از مجموعه روحانیت سرخورده نشود، لذا قبولش میکند.
منتها فکر نمیکنم بودنش در اینجا حتی به یک سال هم کشید. به قول خودش خیلی هم ریاضت میکشید و به خودش سختی میداد، ولی از لحاظ تفکر، وقتی پدر ما فهمید دیدگاههای ناسالمی به ذهن او رسوخ کرده و دنبال تفکرات دکتر شریعتی است، اختلاف به وجود آمد و بعد هم به او گفتند به سلامت.
*ظاهراً آیتالله سعید برایش وقت زیادی گذاشته و با او درباره موضوعات مختلف صحبت هم کرده بودند.
_ آقا به این سادگیها طلبهای را رد نمیکرد و سعهصدر زیادی داشت. با افراد صحبت میکرد، دلیل میآورد، بحث میکرد تا وقتی که متوجه میشد روی مخاطب اثر ندارد و آن وقت میگفت به سلامت.
به این آسانیها از کسی قطع امید یا او را طرد نمیکرد. اینجا خیلی از افراد میآمدند، بعضیها درباره دیگران حرف میزدند، آقا میگفت حرفهایت را زدی، حالا بنشین و گوش کن دوست نداشت افراد به سادگی همدیگر را خراب کنند.
آقای شبیری و آقای حاجسید جوادی هم خیلی سعی کردند ذهن گودرزی را روشن کنند، ولی او مسیری را گرفته بود و میرفت و آخر سر هم مرحوم پدرم ناچار شد عذر او را بخواهد. بعد از اینکه از اینجا رفت، نمیدانم کجا رفت، ولی همین قدر میدانم که در اینجا هم زیاد نبود.
*برخی ادعا کردهاند نظر منفی گودرزی نسبت به آیتالله سعید از آنجا پیدا شد که آقای سعید کتابهای دکتر شریعتی را میخرید و به اتفاق طلاب مدرسه میبرد و در بیابان چال میکرد.
_ نه، مطلقاً دروغ است، ایشان در برابر تمامی اصحاب بدعت فقط برخوردی فکری میکرد، کتاب مینوشت و یا کتابهای دیگران را منتشر میکرد. انتشارات چهلستون شاهد این مدعاست. ایشان افکار و کتابهای دکتر شریعتی را قبول نداشت و هیچ رقم تبلیغی هم دربارهشان نمیکرد.
*رفتارهای گودرزی در مدرسه برای آیتالله سعید شک برانگیز نبود؟ چون ظاهراً او عادت داشته درها را به روی خودش ببندد و دائماً بنشیند و بنویسد.
_ قدر مسلم اینکه گودرزی در اینجا درس نخوانده بلکه تنها برای مدتی در اینجا اتراق کرده دلیلش هم این است که آقا به دلیل برخوردی که با او شده بود، فکر میکرد شاید بشود با ملایمت و مدارا جذبش کرد. آقا برخورد اخلاقی با او کرد، تلاشش را هم کرد، ولی جواب نگرفت.
درس نمیخواند، بلکه فقط مطالعه میکرد و مینوشت، آن هم چیزهایی که محصول ذوقیاتش بود. بالاخره هم آقا که دید این اهل درس خواندن نیست، گفت ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان اینجا در واقع پناهنش داده بودند، فکر نمیکنم حتی یک جلسه هم اینجا درس خوانده باشد.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.