من راه خودم را میروم!
گفتوگو با حجت الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی
*جنابعالی با گروه فرقان و پایه گذار آن شیخ علی اکبر گودرزی چگونه آشنا شدید؟
_ در یکی از ماههای اوایل سال ۱۳۵۳ برای دیدار یکی از دوستان به مدرسه خان نزدیک گذر خان قم و مقابل حرم حضرت معصومه (س) که بعدها به نام مدرسه آیت الله بروجردی نامیده شد، رفته بودم.
در این هنگام طلبه تقریباً نوجوانی به سراغ من آمد و سلام کرد و اظهار ارادت نمود. نام وی را پرسیدم، گفت: شیخ اکبر گودرزی هستم و از شما یک خواهش دارم. گفتم: بفرمایید. گفت: میخواهم درباره پارهای از مسائل و مشکلات قرآنی با شما مذاکره کنم و در واقع تلمذ داشته باشم!
پرسیدم: چرا بین این همه اساتید عظام حوزه به بنده مراجعه میکنید؟ و چرا در دروس تفسیری که هم اکنون در حوزه برقرار است شرکت نمیکنید؟ گفت: در بعضی از دروس شرکت کردهام، اما دیدم فایده ندارد. بعضی از این دروس تفسیر حوزوی، همان نقل و قول قدیمیها و یا غور در ادبیات عربی است و اصل و لبّ مطلب قرآن در این درسها مطرح نیست و به درد نمیخورند!
گفتم: ولی بدون آشنایی با ادبیات عرب و صرف و نحو و منطق و بیان و بدیع و بلاغت و... نمیشود به تفسیر قرآن پرداخت، از طرف دیگر چرا من را برای توضیح مشکلات قرآنی خود انتخاب کردهاید؟ گفت: اولاً ما شاگرد آقای طباطبایی هستید، آقای طباطبایی در تفسیر خود روش جدیدی ابداع کرده و آن تفسیر آیات قرآنی با آیات دیگر قرآن است و روی همین اصل هم من علاقه دارم با این روش تفسیری نزد شما آشناتر بشوم!
چون بقیه همیشه سعی میکنند که برای خودنمایی! لغات کتاب قاموس اللغه! را به بهانه تفسیر در دروس یا کتابهای خود نقل کنند، من دنبال این قبیل مطالب و یا حدیث و روایت نیستم! قرآن به لسان عربی مبین نازل شده و برای درک همه است نه یک گروه خاص!
گفتم: آقای گودرزی! من تا اینجا گوش کردم که ببینم شما چه میگویید! حالا بفرمایید که دلیل دوم شما برای انتخاب من چیست؟ با خنده گفت: ثانیاً شما آثار سید قطب را ترجمه کردهاید و حتماً تفسیر فی ظلال القرآن را هم مطالعه نمودهاید وای کاش آن را هم ترجمه میکردید، چون سید قطب هم در تفسیر خود به سراغ روش مفسران پیشین اهل سنت نرفته و خود نوآوریهایی در تفسیر دارد. به همین دلیل میخواستم از خدمت شما استفاده کنم! و ثالثاً شما کتاب تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن را تألیف کردهاید و حتماً به تفسیر آیات دیگر هم ورود دارید و...!
در پاسخ گفتم: اولاً فهم درس استاد نیست و خود قرآن هم که شفاء و رحمه المؤمنین میباشد، برای ظالمین لایزد الا خساراست و انشاءالله که ما و شما شامل بخش دوم آیه نشویم!
در اینجا گودرزی خواست چیزی بگوید، گفتم: شما اولاً و ثانیاً و ثالثاً گفتید و من گوش کردم، بگذارید من ثانیاً و ثالثاً را هم پاسخ بدهم، بعد بفرمایید. و سپس افزودم: ثانیاً تفسیر فی ظلال القرآن سید قطب هم البته مانند المیزان جالب است و ابداعاتی دارد و خوشبختانه توسط بعضی از اهل فن مجلداتی از آن ترجمه و منتشر شده است و انشاءالله که بقیه مجلدات آن هم توسط آنان ترجمه خواهد شد و به نظرم دوباره کاری صحیح نیست.
ثالثاً کتاب تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن در واقع تقریر بر اینجانب از دروس استادم آیت الله حاج شیخ جعفر سبحانی و یا تفصیل و تکمیل یادداشتهای ایشان در مورد بعضی از آیات است که آقای یوسف اشعار در کتاب خود تفسیر آیات مشکله قرآن متعرض آنها شده است، بنابراین من هرگز خود را در حدی نمیبینم که در جای استاد علامه طباطبایی یا سید قطب و آیت الله سبحانی بنشینم و بحث تفسیری داشته باشم، به ویژه که اصولاً من علاقهای به تدریس، نه عمومی و نه خصوصی ندارم!
در اینجا گودرزی کمی مکث کرد و در حالی که قیافه او گرفتهتر و عبوستر شده بود، با ناراحتی گفت: اشکال ندارد، من راه خود را میروم، قرآن وعده داده است که من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. و بعد، به نظرم بدون خداخافظی، دور شد و رفت. این سابقه آشنایی و دیدار من با گودرزی در قم بود... البته در آن زمان هنوز از پیدایش فرقه فرقان و یا خوارج نهراون جدید خبری نبود.
بعد از آن دیگر ارتباطی با او نداشتید؟
_ نه، من قبل از آن هم با او آشنایی و ارتباطی نداشتم، ولی مدتها گذشت و من میدیدم که کسی بدون معرفی خود در اوقاتی که من در خانه نیستم، کتابهایی را به نام پیام قرآن که به اصطلاح تفسیر سورههایی از قرآن بود به منزل ما تحویل میدهد که خیلی پرحجم بودند و نام واحدی هم برای مؤلف آنها ذکر نمیشد، بلکه اسامی متعدد و گوناگونی به عنون مؤلف! در روی جلد آنها که اغلب پلیکپی بود، درج میشد.
شما همان یک بار گودرزی را دیدید؟
_ نه، یک بار هم در تهران، روزی برای دیدار دوست قدیمیام، آیت الله حاج شیخ حسن گوگانی حفظ الله، همدوره شهید مطهری و شهید مفتح در دانشکده الهیات تهران، به مدرسه شیخ عبدالحسین (در بازار کفاشان) رفته بودم. مدیریت مدرسه به عهده مرحوم آیت الله حاج سید هادی خسروشاهی بود و آقای گوگانی هم از اساتید آن مدرسه به شمار میرفت.
دم حجره مدیریت مدرسه نشسته بودیم که شیخی عبوس از حجرهای بیرون آمد و از جلوی ما رد شد و سلام هم نکرد! از آیت الله گوگانی پرسیدم: این شیخ کیست؟ به نظرم آشنا آمد. گفت: این شیخ اکبر گودرزی است. پرسیدم: پس چرا سلام نکرد و بیادبانه از جلو شما رد شد؟ آقای گوگانی گفت: آدم مرموزی است، در اتاق خود مینشیند و پرده را میکشد، در دروس مدرسه هم حضور پیدا نمیکند و مدیریت مدرسه قصد دارد او بیرون کند.
پرسیدم: در اتاق تنها مینشسند و درس هم نمیخواند، پس چه کار میکند؟ گفت: یک بار از او پرسیدم، گفت مشغول مطالعه قرآن و یادداشتهای تفسیری است! .... البته بعد هم گویا چیزی نگذشت که از آن مدرسه هم مانند مدرسه چهلستون اخراج شد!
*و همین دو دیدار؟
_ در واقع تنها دیدرا همان یک دیدار نخست در قم بود و گرنه در مدرسه شیخ عبدالحسین، دیدار یک طرفه و از راه دور صورت گرفت! یک بار دیگر هم او را در روز تاسوعا یا عاشورا معروف قبل از انقلاب، در تظاهرات میلیونی مردم تهران که من هم در بخشی از آن راهپیمایی شرکت داشتم، او را از راه دور دیدم.
در آن روز همراه مردم از جلوی دانشگاه تهران رد میشدم که دیدم همان شخص، در کنار سیدی که به نظرم اخوی مرحوم شهید هاشمینژاد بود که در آن دوران وابسته به سازمان مجاهدین به شمار میرفت، در صف جلوی دانشگاه نشسته و آرم سازمان را که آیهای بود و سلاح و داس و چکشی! و شاخه زیتون و خوشه گندمی! و... برای مردم تشریح میکرد و توضیح میداد.
زیاد توقف نکردم و رد شدم، همین موضوع نشان میدهد که شاید گودرزی ارتباط تشکیلاتی با آن سازمان داشت، البته من از حقیقت امر مطلع نیستم.
*مگر میزان تحصیلات گودرزی در حوزههای علمیه تا چه پایه بود که تفسیر مینوشت؟
_ گودرزی تحصیلات کلاسیک را ظاهراً تا چند کلاس ابتدایی آن زمان خوانده بود و در تحصیلات حوزوی هم چند سالی در خوانسار و قم و تهران به ظاهر مقدمات و ادبیات را خواند و در واقع به مرحله قابل ذکری نرسید.
اما به مطالعات تفسیری خود ادامه داد و از سال ۱۳۵۴ به تألیف و نشر پیام قرآن و تشکیل جلسات تفسیری در مساجد مناطق مختلف شهر تهران از جمله: جوادیه، خزانه، نازی آباد، سلسبیل و خیابان شوش و سپس در مناطق بالای شهر مثل: قلهک و دولت پرداخت و در این مدت شاید برای نصف قرآن یا بیشتر ۱۰ تا ۱۵ جلد به نام تفسیر نوشت! و منتشر ساخت.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.