واقعاً برخی هم‌لباسان خودمان آن‌ها را تحریک می‌کردند

گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین جعفر شجونی

من شخص گودرزی را در جاهای مختلف می‌دیدم، فکر می‌کنم اولین جایی که او را دیدم در مدرسه چهل ستون بود. کسانی که او را خوب می‌شناختند، می‌گفتند درس خوان نیست و بیشتر چپ می‌زند، به همین دلیل مرحوم آیت الله حاج آقا حسین سعید، او را از مدرسه بیرون کرد.
بعد به مدرسه شیخ عبدالحسین رفت و باز مرحوم آیت الله آسید هادی خسروشاهی او را بیرون کرد. بعد رفت مدرسه مرحوم آیت الله مجتهدی ایشان که بیش از دو شخصیت قبلی روی طلبه‌هایش حساس بود و کوچک‌ترین انحراف که هیچ، حتی ترک اولی را هم برای طلبه نمی‌پذیرفت، سر درس به او گفته بود برو بیرون‌ای منافق و او را از مدرسه بیرون کرده بود، آقای مجتهدی خیلی آدم‌شناس بود.
گودرزی بعد از آنکه از طرف علمای محترم و شناخته شده و حوزه‌های علمیه مهم تهران طرد شد، به سراغ آقای موسوی‌خوئینی‌ها در مسجد جوستان رفت و او هم گودرزی را پذیرفت و این هم امر غیر منتظره‌ای نبود. آقای خوئینی‌ها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسیر قرآن، حرف‌های عجیب و غریبی می‌زد که من اسم آن را گذاشته بودم قرآن‌شناسی آسان چون یک مفسر واقعی با توجه به قرائن روائی و تاریخی و لغوی تلاش می‌کند مراد آیه را با یک اجتهاد سخت به دست بیاورد، ولی در قرآن‌شناسی آسان، فرد نگاه می‌کند ببیند ذوقیات حاکم بر جامعه چیست و قرآن را به نفع آن مصادره می‌کند.
در آن زمان توانسته بودند مارکسیسم را در میان نسل جوانی که علاقمند به مبارزه بود، به عنوان علم مبارزه جا بیندازند. این آقای موسوی‌خوئینی‌ها هم به گفتن تفاسیر مارکسیستی، معروف بود. آقای مطهری چند باری به او هشدار داده بودند، ولی او کار خودش را می‌کرد. مدتی در آن مسجد این حرف‌ها را زد و عده‌ای جوان ناآگاه هم دور و برش را گرفتند و تصور می‌کرد که بازارش همیشه گرم می‌ماند.
...گودرزی به مسجد جوستان رفت و آقای موسوی‌خوئینی‌ها هم او را به مسجد خمسه فرستاد. مسجد خمسه در اواسط خیابان سراب در خیابان دولت‌ تا یخچال واقع شده است. این مسجد از‌‌ همان زمان تبدیل به یکی از پایگاه‌های ترویج افکار گودرزی شد و او بسیاری از اعضای گروه فرقان را در همین جا جذب کرد.
*میزان تأثیر پذیری گودرزی از آقای موسوی‌خوئینی‌ها چقدر بود؟
_ به نظر من خیلی زیاد، موسوی‌خوئینی‌ها از کسانی بود که قبل از انقلاب به این ذهنیت دامن می‌زد که هر نوع فعالیتی در دستگاه‌های دولتی و شبه دولتی، کمک کردن به رژیم است و حال آن‌که توجه نمی‌کرد که بعضی از همین کارهای شبه دولتی توانستند به اندازه ده‌ها سال تأثیر کار او داشته باشند و بلکه هم بسیار بیشتر.
علناً می‌گفت آقای مطهری و آقای مفتح که تدریس در دانشگاه را پذیرفته‌اند، با حکومت سازش کرده‌اند و تبدیل به ترمز انقلاب شده‌اند حال آنکه کاری که این دو نفر، مخصوصاً آقای مطهری در تبیین اندیشه‌های اسلامی در دانشگاه‌ها کردند و نیز پرورش و تقویت نیروهای صالح بی‌نظیر بود و اگر تلاش‌های امثال ایشان نبود، انقلاب اسلامی پس از پیروزی از وجود نیروهای ارزشمندی که محصول تلاش‌های فرهنگی‌‌ همان سال هاست، محروم می‌ماند.
او همین حکم را هم درباره آقای بهشتی و آقای باهنر می‌داد که به آموزش و پرورش رفته بودند و کتاب‌های درسی را تدوین می‌کردند. می‌گفت که این‌ها همکار فرح و پارسا شده‌اند و حال آنکه اگر قرار به انقلابی‌گری و منبرهای داغ‌رفتن و بعد هم زندانی شدن باشد، من که از بسیاری از این‌ها جلو‌تر بودم، ولی هیچ وقت از این فکر‌ها نمی‌کردم.
من ۲۵ بار زندان رفته و شلاق‌هایی خورده‌ام که اگر به دیوار می‌زدند، خراب می‌شد. منتهی کار امثال بنده روبنایی بود، یعنی اگر یک پروژه ساخت‌و‌ساز خانه را در نظر بگیرید، کار ما‌ها حکم دکوراسیون خانه را داشت و کارهای زیر‌بنایی و پی‌ریزی و اسکلت‌بندی را امثال آقای مطهری انجام می‌دادند.
ما فوقش می‌رفتیم بالای منبر و خیلی تند به دستگاه انتقاد می‌کردیم و بعد هم ما را می‌گرفتند و در مسجد یا هیئت را هم می‌بستند، اما کاری که امثال آقای مطهری می‌کردند این بود که واقعیت اسلام و اندیشه‌های اسلامی را ورای بعضی از ضمائم و خرافات به جوان‌ها نشان می‌دادند.
با کارهایی که این‌ها می‌کردند، اگر حرکت‌های امثال ما هم نبود، مردم بالاخره می‌فهمیدند باید چه کار کنند. اما این عده تصور کرده بودند که چپ‌زدن و سر‌و‌صدا‌کردن علامت انقلابی‌گری است، منبرهای آقای خوئینی‌ها و مسجد او یکی از کانون‌های تبلیغ علیه آقای مطهری بود و بازار شایعه‌های مختلف علیه آقای مطهری را در آنجا گرم کرده بودند که اگر زمانی لازم شد می‌گویم.
یک شیخ محترمی با من دوست است به نام آقای قاسمی، ایشان در مسجدی نزدیک میدان ونک نماز می‌خواند. الان هم هست و این داستان را می‌توانید از او هم بپرسید. ایشان نقل می‌کرد من یک شب در مسجد جوستان کنار آقای کروبی نشسته بودم و آقای موسوی‌خوئینی‌ها هم روی منبر بود. اکبر گودرزی و محمود کشانی که وصف حالش را برایتان خواهم گفت نشسته و محو حرف‌های آقای خوئینی‌ها شده بودند.
این آقا رفته بود بالای منبر و آیه شریفه و یصدون عن سبیل الله را کنایتاً و گاهی تصریحاً بر آقایان مطهری و مفتح و بهشتی تطبیق می‌داد و می‌گفت این‌ها ترمز انقلاب و سازش‌کارند و با دستگاه روی هم ریخته‌اند.
من که دیدم گودرزی و کشانی مات و مبهوت حرف‌های خوئینی‌ها هستند، به کروبی گفتم: بابا اگر فردا انقلاب پیروز بشود، این‌ها با اولین اسلحه‌ای که به دستشان بیفتد، می‌روند و این‌ها را می‌کشند. کروبی را که می‌دانید هم احساساتی است، هم عصبی، دستش را بلند کرد و زد روی پای من و گفت: نه بابا این جوری نیست. ولی بعد‌ها دیدیم اتفاقاً این جوری شد واقعاً برخی هم‌لباسان خودمان آن‌ها را تحریک می‌کردند.
من کشانی را می‌شناختم، پدرش سپور بود، در آن زمان سپور‌ها عمدتاً اهل کشان بودند. این و رفقایش به مسجد المتقین در کنار بولینگ عبده می‌آمدند. من هشت ماه در آنجا پیش نماز بودم. مرحوم شهید مفتح هم‌‌ همان طرف‌ها در خیابان دستور، زمینی را گرفته بود و داشت برای خودش خانه می‌ساخت.
این بچه سپور‌ها ناراحت بودند که این آخوند دارد خانه می‌سازد و این هم ناشی از همین تفکراتی بود که به آن‌ها القا شده بود که آخوند‌ها باید به شکل جلنبری زندگی کنند و زندگی معمولی و متعارف انسانی، برای این‌ها اشرافی‌گری است
آقای مطهری را بابت این مسئله خیلی اذیت کردند. من شاهد بودم خانه‌ای که ایشان در خیابان قنات ساخت به صورت نقد و نسیه بود، زمین آن را ۳۰۰ هزار تومان خریده بود و به مرور ساخت و پول نقد نداشت که یک مرتبه بسازد. برایش شایعه درست کرده بودند که این آقا سرمایه دار است و رفته بالای شهرنشین شده است
ما با خانواده مرحوم مطهری رفت و آمد خانوادگی داشتیم و بار‌ها به منزل ایشان رفته بودیم، یک زندگی بسیار معمولی داشت.
به هر حال همین محمود کشانی از کسانی بود که آقای مفتح را در دانشگاه الهیات به گلوله بست. این مسئله که فکر را چه کسی توی کله یک مشت بچه بی‌سواد کرده بود، باید ریشه یابی کرد. بعد از سی سال که از انقلاب می‌گذرد باید معلوم شود محرکین این‌ها چه کسانی بودند که این قدر به خود جسارت دادند که چنین شخصیت‌هایی را بکشند.
*ظاهراً اختلاف آقای مطهری با آقای موسوی‌خوئینی‌ها فرا‌تر است از آنچه که شما اشاره کردید و قضیه به یک انتقاد ساده آقای موسوی‌خوئینی‌ها از آقای مطهری محدود نمی‌شود.

_ اینکه مسلم است، صریح بگویم آقای مطهری معتقد بود که او مارکسیست شده است آقای مطهری اعتقاد افراد را از روی ظاهر و لباسشان نمی‌سنجید، بلکه محتوای حرف و فکر آن‌ها را بررسی می‌کرد. ایشان می‌فرمود این نوع تفاسیر، تفسیر مارکسیست هاست، حالا بر زبان هر کسی که می‌خواهد جاری شده باشد.
این داستانی را که برایتان نقل می‌کنم می‌توانید بروید از آیت‌الله آقا‌رضی شیرازی بپرسید. ایشان تعریف می‌کرد که وقتی آیت‌الله انواری از زندان آزاد شدند، با آقای مطهری به دیدن ایشان رفتیم. وقتی به منزل ایشان وارد شدیم، دیدیم موسوی‌خوئینی‌ها هم آنجا نشسته، او چون با آقای مطهری بد بود تا چشمش به ایشان افتاد، بلند شد و رفت بیرون.
آقای مطهری با حالت عصبانیت و تحکم از آقای انواری پرسیده بود: شما او را می‌شناسید؟ آقای انواری جواب داده بود: بله. این آقای خوئینی‌هاست. آقای مطهری می‌گوید: خبر دارید مارکسیست شده؟ آقای مطهری واقعاً درباره آقای موسوی‌خوئینی‌ها همین طور فکر می‌کرد و بخشی از هشدارهایی هم که در مقدمه کتاب گرایش به مادیگری داد، درباره همین آدم و اطرافیانش بود.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.