عملیات دروغ جاویدان از زبان (شاهسوندی)

نویسنده: سعید شاهسوندی
"ساختار سازمان مجاهدین خلق، ساختاری ایدئولوژیک است و در نظامهای ایدئولوژیک، به امور به دید حق یا باطل نگاه می کنند.
در این سازمان، منافع سازمان و رهبری آن، معیار حق و باطل قلمداد می شود و از دید بدنه تشکیلات سازمان، هر آنچه منافع سازمان و رهبری آن را تأمین کند، حق است، حتی رفتن به دامان حکومت عراق که در حال جنگ با ایران بود.
عملیات فروغ زاییده تفکر غیرواقعی، رؤیایی و ایدئولوژیک مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق بود، نه اینکه، آن طور که برخی می گویند، حاصل توافق پشت پرده حکومتهای صدام و ایران برای راحت شدن از شر مخالفان یکدیگر.
هرچند، چنین انگیزه ای ممکن است به عنوان یکی از سرنوشتهای احتمالی عملیات در محاسبات حکومت صدام، مورد توجه قرار گرفته باشد.
صدام حسین به هر حال سالها روی سازمان مجاهدین خلق سرمایه گذاری کرده و پیش بینی غالب عراقیها از نتیجه عملیات، پیروزی سازمان بود.
آن زمان و در آن روزی که از قرارگاه معروف اشرف در عراق بسوی ایران حرکت می کردیم، من این عملیات را خودکشی می دانستم اما خودم را نیز رزمنده راه آزادی می دانستم.
"بسیاری از نیروهای شرکت کننده در عملیات فروغ، فاقد تجربه جنگی بودند و حتی تیراندازی نمی دانستند"
بسیاری دیگر از نیروهای مجاهدین نیز مثل من فکر می کردند.
در منطق مطلق گرایی ایدئولوژیک، فلسفه مرگ و شهادت پرستی حاکم است؛ کم نبودند افرادی که از منتقدان رهبری سازمان و جداشدگان آن بودند اما برای شرکت در عملیات فروغ جاویدان از اروپا و آمریکا خود را به عراق رساندند و به مجاهدین پیوستند.
در حالی که حتی برخی از آنها پیشتر از سوی رهبری سازمان به خیانت متهم و به اعدام محکوم شده بودند.
علت اینکه این افراد دوباره به صفوف مجاهدین تن سپردند این بود که از سویی بقایای تفکر ایدئولوژیک همچنان در آنها وجود داشت، از سوی دیگر، به دلیل روابط بسته آن زمان، امکان ارتباط میان این افراد با نیروهای ملی و دموکراتیک وجود نداشت و از طرفی هم در ایران، چنان شرایط فشار و سرکوب حاکم بود که هیچ روزنه امیدی به چشم نمی خورد.
عملیات فروغ، حتی با حداقل دانش عقل نظامی، خودکشی محسوب می شد.
شرکت کنندگان عملیات تعدادشان کمتر از شش هزار نفر بود که بسیاری از آنها از اروپا و آمریکا آمده و جنگ به معنی واقعی کلمه را ندیده و حتی تیراندازی بلد نبودند.
تشکیلات سازمان مجاهدین خلق هم مینیاتوری بود از جمهوری اسلامی، همان طور که در ایران، بسیجیها به فرمان [آیت الله] خمینی حتی حاضر بودند روی مین بروند، مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق هم در جهت پیاده کردن چنین الگویی در این سازمان تلاش کرده بود.
ما ساعت چهار بعد از ظهر دوشنبه سوم مرداد ۱۳۶۷ از مرز خسروی عبور کردیم و وارد ایران شدیم، اولین مقاومت نیروهای ایرانی در مقابل ما ساعت هفت و نیم هشت شب در گردنه پاتاق در حوالی کرند صورت گرفت که نیروهای ارتش بودند و فاقد انگیزه کافی برای مبارزه و بسرعت صحنه را خالی کردند.
درگیری کوتاهی نیز در کرند داشتیم و درگیری کمی بزرگتری در اسلام آباد، اما این همه مسئله نبود، درگیری اصلی پس از اسلام آباد و در تنگه حسن آباد رخ داد که ضدحمله از سمت سه راه ملاوی از ساعت دو و نیم پس از نیمه شب شروع شد که در نهایت نیروهای مجاهدین که میان تنگه چهارزبر و دشت حسن آباد استقرار داشتند زمینگیر شدند و شکست خوردند.
در مدتی که ما پیشروی می کردیم، واکنش مردم غیرنظامی در مقابل ما بیشتر به شکل فرار از مهلکه بود، نه اینکه آن گونه که رهبری مجاهدین پیش بینی می کرد، به ما بپیوندند.
یکی از علل اصلی کندی حرکت نیروهای مجاهدین که روی جاده آسفالته اصلی تردد می کردند، ازدحام مردمی بود که با تراکتور و کامیون و حتی پای پیاده، در حال فرار بودند.
در عملیات فروغ هزاروسیصد تا هزاروچهارصد تن از نیروهای مجاهدین، یعنی حدود بیست وهفت درصد نیروهای شرکت کننده در عملیات کشته شدند که البته اگر نیروهای مجاهدین پیشروی بیشتری می کردند، تلفاتشان هم بسیار بیشتر می شد.
"کم نبودند افرادی که از منتقدان رهبری سازمان و جداشدگان آن بودند اما برای شرکت در عملیات فروغ جاویدان از اروپا و آمریکا خود را به عراق رساندند و به مجاهدین پیوستند"
تعدادی نیز دستگیر شدند که اکثر آنها به سرنوشت کشته شدگان پیوستند.
من دو بار زخمی شدم که هر دو پایم از کار افتاد و بیهوش و دستگیر شدم.
در حالی که هر دو پایم تقریباً فلج شده و دو نفر بسیجی از زیر بغلم گرفته بودند و تقریباً نیم تنه ام روی زمین کشیده می شد و از پشت هم با لگد و قنداق تفنگ من را می زدند، می بردندم تا در میدان شهر اسلام آباد به دار بیاویزند.
من از افراد شناخته شده مجاهدین بودم، سابقه طولانی داشتم، در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس شورای [اسلامی] از شیراز نامزد انتخاباتی بودم، با بسیاری از مقامهای حکومتی جمهوری اسلامی، مثل آقای رجایی و آقای هاشمی رفسنجانی و خیلیهای دیگر، از زمان مبارزات دوران شاه آشنایی داشتم.
افرادی از سپاه پاسداران و اطلاعات شیراز که آنجا حضور داشتند من را شناختند و مانع از اعدام من شدند.
من تقریباً اطمینان دارم که چنین عملیاتی دیگر در ایران تحقق نخواهد یافت و اگر رخ بدهد، خودکشی بسیار وسیعتر و مهلکتری خواهد بود."