عملیات فروغ جاویدان؛ آخرین تلاش(۲)

نویسنده: هابیلیان
فهرست این قسمت
۲- فرضیه ها و احتمال هایی دیگر
د: فلسفه وجودی ارتش آزادیبخش
علاوه بر مسائلی که در بخش های پیشین پیرامون دلایل انجام عملیات فروغ جاویدان از سوی سازمان مجاهدین خلق بیان گردید , فلسفه شکل گیری و ادامه حیات"ارتش آزادیبخش ملی" از سوی شورای ملی مقاومت که در حقیقت همان سازمان مجاهدین خلق با اسمی دیگر می باشد (۱) را می توان از دلایل اصلی و مهم انجام عملیات فروغ جاویدان بر شمرد .
اصل شکل گیری ارتش آزادیبخش ملی که با استفاده از اعضای سازمان مجاهدین خلق و کمک های گسترده و آشکار مالی , لجستیکی , تدارکاتی , آموزشی و نیز سرزمینی (دادن پایگاه) حزب بعث عراق شکل گرفت به معنای سرمایه گذاری اپوزیسیون برای مبارزه ی نظامی همه جانبه در شکلی کلاسیک و یا حداقل چریکی- کلاسیک و بر این واقعیت تأکید داشت که دیگر اعمال تروریستی همچون ترورهای مسلحانه فردی و گروهی از اعضای حکومت و مردم عادی نه تنها کارساز نیست بلکه به دلیل امنیت داخلی ایران امکان نیز ندارد و لذا لازم است عملیات نظامی به شکلی رسمی و سازماندهی شده با استفاده از بحران موجود در مرزهای ایران و عراق و امکانات اهدایی رژیم عراق از جمله پول ,سلاح و مهم تر از همه پایگاه در مجاورت مرز ایران انجام گیرد و در همین راستا تبلیغات بسیار گسترده ای نیز به نفع ارتش آزادیبخش و توانایی ها و امیدهایی که برآورده خواهد نمود انجام گردید .
البته تذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که هرچند تشکیل ارتش آزادیبخش ملی در نظر نخستین به نوعی از پیشرفت و قدرت یابی وسیع مجاهدین خلق در برابر جمهوری اسلامی ایران به شمار می رفت اما در یک تحلیل نیز حکایت از به بن بست رسیدن آنان در فاز های سیاسی مورد نظر شورای ملی مقاومت و نیز ناکامی مجاهدین خلق در شیوه های قبلی مبارزاتی همچون "خط دفاع شهری" و "زدن سر انگشتان رژیم" یا همان ترورهای سال ۱۳۶۰ هجری خورشیدی محسوب می گردید که البته بررسی این مسائل به مبحث ارتش آزادیبخش موکول می باشد .
از زمره امیدها و وعده ها که نسبت به شکل گیری ارتش آزادیبخش شکل گرفت ,می توان به تبلیغات بسیار گسترده و وسیع در بیانیه ها و گزارش های شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق اشاره نمود که در تمامی آن ها با صراحتی هرچه تمام تر از ارتش آزادیبخش به عنوان "تنها راه مبارزه و پیروزی"(۲) خوانده شده و حتی در ادعایی بسیار فراتر راجع به آن چنین گفته شد که "اگر در جهان منحصر به فرد نباشد در خاورمیانه بی نظیر است" (۳) و یا در زمان انتصاب مریم رجوی به فرماندهی آن از سوی مسعود رجوی توان یک لشکر ارتش آزادیبخش معادل شش لشکر نیروهای ایرانی دانسته شد (۴)که این ادعاها سوای ارزش گذاری , حکایت از آرزوها یا به بیان بهتر خواب و خیال های اپوزیسیون برای به رسیدن به قدرت از راه جنگ و مبارزه نظامی داشت .
اما آن چه پیرامون ارتباط ارتش آزادیبخش با حمله ی فروغ جاویدان است این نکته می باشد که در صورت برقراری آتش بس و صلح بین ایران و عراق, ارتش آزادیبخش ملی ارزش و اعتبار و رمز بقای خویش را بطور کامل از دست می داد ، زیرا اولاً فعالیت این ارتش در خاک عراق مانع برقراری صلح بود و چون ایران آن را تهدیدی بالقوه علیه خویش می دید جز به انحلال آن رضایت نمی داد و عراق نیز حاضر نبود مصالح کشور خود و مذاکره و معامله با کشور دیگری را فدای گروهی خاص با آینده ای مبهم ( اگر سوخته نباشد) و فاقد کارآیی بنماید زیرا مسلماً با یک جمع ساده نیز مشخص می شود که سنگینی وزنه ی یک کشور در معادلات سیاسی از یک، یا دو گروه بسیار بیشتر است ضمن آن که بقای آن ارتش نیز محتاج ادامه کمک های مالی، تسلیحاتی و حتی مکانی مشخص بود و چون در ایران چنین جایی وجود نداشت و عراق نیز با ایران صلح می کرد، ناچار با برقراری صلح، ارتش مجاهدین همچون غولی برفی آب می گردید.
این در حالی بود که ارتش آزادیبخش هر چند یکی دو تحرک مختصر و تبلیغاتی همچون حمله ایذایی به مهران را انجام داده بود ولی به حمله ای وسیع و گسترده همراه با حفظ متصرفات دست نزده بود و از سویی دیگر رژیم عراق و سازمان مجاهدین خلق که ماه ها بر روی ارتش آزادیبخش سرمایه گذاری و تبلیغات کرده و هواداران خود را به آن دلخوش نموده بودند بر آن شدند تا به مقتضای اوضاع و شرایط بوجود آمده که به سوی از دست رفتن زمان حرکت می نمود , آخرین تلاش های خویش را انجام دهند تا شاید بتوانند بهره ای از سرمایه گذاری های خویش برده و مخصوصاً در صورت انجام حمایت مردم ایران از آن و یا مساعد بودن اوضاع، با یاری ارتش عراق به هدف نهایی خویش که تزلزل در ارکان حاکمیتی جمهوری اسلامی ایران بود نایل گردند زیرا در هرحال آتش بس موجب می گردید تا ارتش آزادیبخش عملاً بدون استفاده و زاید و بلکه مزاحم تلقی گشته و در گلوی رژیم عراق و سازمان مجاهدین خلق باقی بماند .
۲ - فرضیه ها و احتمال هایی دیگر
اصولاً از آن جا که در بررسی مسایل تاریخی و به ویژه آن گونه حوادثی که با روابط سیاسی و معادله های چندجانبه گره خورده است و هنوز تمامی زوایای آن نیز به طور کامل مشخص نگردیده است جامعه نگری و ارائه تحلیل ها و فرضیه های دیگر می تواند احتمال هایی بسیار قوی و محکم را مطرح نماید, مخصوصاً که به دلیل گذشت زمان و آشکار گشتن نتایج عملیات فروغ و با تکیه بر نشانه هایی بسیار روشن می توان به وجود احتمال هایی دیگر برای انجام عملیات فروغ جاویدان پی برد که لازم است ذهن یک پژوهشگر تاریخ و سیاست به آنها نیز عنایت داشته باشد تا بتواند تمامی گوشه ها و زوایای مسئله را درک نماید و لذا در این بخش با توجه به دیدگاهی که بیان شد چند نظریه دیگر جدای از گفته های سازمان مجاهدین خلق پیرامون دلایل آغاز عملیات فروغ جاویدان ارائه می گردد .
۱- بهره برداری صدام از ارتش آزادیبخش در آغاز عملیات فروغ جاویدان و سپس معامله ی سیاسی عراق با ایران یا به زبان بهتر رها نمودن مجاهدین خلق توسط عراقی ها در برابر نیروهای ایرانی در اثنای نبرد و به محض مشخص شدن کارآمد نبودن ارتش آزادیبخش و شکست حتمی مجاهدین خلق به دلیل عدم استقبال مردمی از آنان و در نتیجه خلاص گشتن از معضل حضور گسترده مجاهدین در عراق و گشوده شدن راه برای مذاکرات صلح با ایران را می توان از زمره دلایل انجام عملیات فروغ دانست و در این جا لازم است برای روشن شدن بهتر این فرضیه توضیح مختصری ارائه گردد :
همان گونه که قبلاً اشاره شد و در ادامه نیز می آید برآیندی از سرمایه گذاری های وسیع رژیم عراق و سازمان مجاهدین خلق در به وجود آوردن و تجهیز نمودن ارتش آزادیبخش و امیدهای واهی به آن و نیز مواجه گشتن ناگهانی و غیر قابل پیش بینی با پدیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی آقای خمینی و توهم رخنه نمودن ضعف و تلاشی گسترده در توان نظامی, سیاسی, اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی و حتی این باور کهنه که ادامه جنگ ضربان زندگانی حکومت ایران است و پایان آن سمی کشنده برای آن موجب گردید تا عملیات فروغ جاویدان به منصه ظهور درآید و خود عراق نیز برای زدن محکی دوباره بر شانس و اقبال خویش سلسله تهاجم های وسیعی را در جنوب غربی ایران انجام داد اما رهسپاری گروه های بسیجی غمگین از پذیرش قطعنامه که به دلیل عشق مفرط به [آیت الله]خمینی خود را به دلیل نوشیدن جام زهر توسط او گناهکار (۵) می دانستند, موجب گشت تا آن تهاجم ها به سختی شکست خورده و مناطق عملیاتی به گورستان تجهیزات سنگین عراقی ها بدل گردد (۶)
در این شرایط وجود مجاهدین خلق و توانمندی نظامی آنان می توانست نقش و بلکه نقش های خاص و متعددی در معادله عراقی ها داشت در تمامی آن ها برد با طرف عراقی بود که آن گزینه ها از این قرار می باشد و با کمی تأمل معلوم می گردد که این فرضیه ها با تمامی احتمال های دیگر نیز سازگار و قابل جمع است و می باشد و بسیار ممکن است که یک پدیده دارای دلایل و انگیزه های گوناگونی که هیچ تضادی با یکدیگر ندارند داشته باشد :
گزینه اول : بهره برداری عراق از سرمایه گذاری خویش در ارتش آزادیبخش به عنوان آخرین تیر در ترکش با توجه به تنگنای زمانی ناشی از فرارسیدن زمان آتش بس (توجه شود که عراق سال ها خود را طالب آتش بس جلوه داده بود) که البته مسلم بود این نیرو به تنهایی نمی تواند کاری از پیش ببرد و تنها شورش مردم علیه حکومت و به نفع مجاهدین خلق و یا امکان نیروهای عراقی برای پشتیبانی همه جانبه آفندی و پدافندی از آن و همراه بودن این احتمال ها با ضعف در نیروهای ایرانی می توانست به عملیات فروغ نتیجه ای مناسب اهدا نماید و در این صورت قضیه به نفع عراق و مجاهدین خلق بود که اوج آن یا بهترین حالت پیروزی چشمگیر آنان بود و حضیض یا حداقل دستاورد آن مطرح گشتن ارتش آزادیبخش به عنوان تهدیدی جدی و توانا علیه جمهوری اسلامی ایران و وزنه ای اساسی در مذاکرات با هدف امتیاز گرفتن عراق از ایران .
گزینه دوم : عملیات فروغ به دلیل عدم حمایت مردم ایران از مجاهدین خلق با شکست مواجه گشته و به دلیل توانمندی نیروهای ایران , سرکوبی کامل مهاجمان قطعی بود که در این صورت عراق به دلیل نامساعد بودن اوضاع مجاهدین خلق را رها نموده و دلیل آن را نیز دخالت ننمودن در نبرد گروهی معترض با کشور مادر قلمداد کرده و کمتر مورد اعتراض ایرانی ها و حتی جامعه جهانی قرار می گرفت و از سوی دیگر با وارد آمدن ضربه اساسی به مجاهدین خلق مشکلات ناشی از حضور گروهی تا به دندان مسلح و مانع صلح در کشورش و در جریان مذاکرات با ایران , تا حدودی زیاد مرتفع می گشت .در این گزینه احتمال بسیار قوی این است که پس از شروع عملیات فروغ, عراق به ایران اطمینان داد که مجاهدین خلق را بدون پشتیبانی رها نماید تا ایران بتواند با کمترین تلفات آنان را سرکوب نماید , یعنی به زبان بهتر فروش مجاهدین خلق به ایران در آغاز یا میانه عملیات.
گزینه سوم : رهایی رژیم عراق از فشار و تعهد خویش در قبال سازمان مجاهدین خلق با دادن اجازه انجام عملیات به آنان , زیرا به هرحال صدام در برابر دوستی و پیمان اتحاد با رجوی متعهد بود که به آنان برای دستیابی به قدرت مساعدت لازم را بنماید و این تنها راه عمل به تعهد بود و از سوی دیگر نیز مسعود رجوی برای قدرت نمایی در برابر دیگر گروه های بی خاصیت اپوزیسیون و به جنبش واداشتن طرفداران خود و جلوگیری از رخوت و استحاله آنان به این حرکت دست زد و به دلیل ساده انگاری بیش از حد و اعتماد زیاده و واهی به پشتیبانی هوایی و توپخانه ای ارتش عراق و حامیان سینه چاک در داخل ایران تصور چنین شکست مفتضح و دردناکی را نمی نمود و نهایت تصور فرار و عقب نشینی سریع و کم تلفات را داشت که محاصره گشتن از سوی نیروهای ایرانی و بمباران های مکرر ایرانی ها و ناآشنایی مجاهدین خلق به جنگ کلاسیک و بی وفایی عراق چنین فرجامی را به ارمغان آورد .البته این احتمال را نیز بایستی درنظر داشت که بخشی از انگیزه مسعود رجوی در دست یازیدن به عملیات انجام تسویه حساب های شخصی و درون گروهی در سازمان مجاهدین خلق و راحت گشتن از شر منتقدان و رقبایی چون علی زرکش(۷)بوده است و مخصوصا با توجه به گسترش جو انتقاد علیه او در سازمان و مساعد نبودن اوضاع برای سرکوب علنی این منتقدان , صحنه نبرد بهترین راه برای قلع و قمع آنان و حفظ وجهه رهبری و سازمان در درون و بیرون بوده است و شواهدی چون شلیک به زرکش از پشت سر و جبهه مجاهدین خلق این احتمال را تقویت می کند , ضمن این که حذف مردان که بیشتر از چهره های قدیمی و باسابقه بودند از پست های مدیریتی و سپردن آن مسئولیت ها به زنانی با خصلت تعبد محض در برابر امامت و سلطه مادی و معنوی رجوی و سرکوب ها و قلع و قمع های بعدی در سازمان واقعیت داشتن این احتمال را قوت می بخشد و از ملموس ترین نتایج این عملیات یکدست و هموار گشتن سازمان برای رجوی و فراهم آمدن زمینه و بهانه انجام مراحل بعدی انقلاب ایدئولوژیک یا به معنای بهتر تثبیت رهبری مادام العمر مسعود رجوی به عنوان ابرانسان مطلق با اختیارهایی فراتر از هر امام و پیامبری (مانند در اختیار داشتن حق طلاق تمامی زنان و ...) فراهم گشت .
علاوه بر کنکاش در اوضاع و شرایط آن مقطع زمانی و فرجام عملیات فروغ , نگاهی به مراحل انجام آن از آغاز تا پایان می تواند تا حدود بسیار زیادی گزینه هایی را که اشاره گردید تأیید نماید :
نیروهای سازمان مجاهدین خلق در آغاز هجوم خویش به آسانی و به گونه ای حیرت آور توانستند یکصد و پنجاه کیلومتر در جاده اصلی و آسفالته ای که مهم ترین راه مواصلاتی غرب به مرکز ایران بود پیشروی نموده و به گردنه چهار زبر که پس از شهر اسلام آباد غرب قرار داشت برسند و تعجب برانگیزتر آن که تا آن لحظه مقاومت قابل ملاحظه ای در برابر آنان انجام نگردید و سپس در آن گردنه استراتژیک با نیروهایی که از قبل آماده و منتظر آنان بودند روبه رو شده و از هوا نیز با یکی از پرحجم ترین عملیات های هوایی ارتش ایران مواجه گردیدند که بعدها معلوم گردید نیروهای ایرانی نه تنها غافلگیر نشده بودند بلکه با پاتکی برنامه ریزی شده به استقبال مهاجمان آمدند و حتی علی اکبر هاشمی رفسنجانی با حضور در ستاد عملیاتی رهبری نبرد را به عهده داشت(۸) ، و جالب این که در تمامی دوران جنگ ایران و عراق هیچ یک از دو طرف علیرغم امکانات انسانی و تسلیحاتی نتوانستند به چنین عمقی از خاک یکدیگر نفوذ نمایند.حال با توجه به آن که نیروی مجاهدین به شکل ارتشی منظم و در جنگی کلاسیک و نه نیرویی چریک و عملیاتی ایذایی عمل می نمودند و پاتک نیروهای ایرانی از سه جبهه منظم همراه با بستن جبهه چهارم برای جلوگیری از فرار مجاهدین خلق انجام گردید و در آن از تهاجم دقیق بمب افکن و هلی کوپتر به شکلی وسیع استفاده شد و ارتش عراق نیز به جز دو عملیات هوایی در آغاز , حمایت دیگری از مجاهدین ننمود,می توان این احتمال را تقویت نمود که به دنبال آشکار گشتن عدم حمایت مردم ایران از اپوزیسیون و توان و انگیزه کافی نیروهای ایرانی برای مقابله با مهاجمان, رژیم عراق به ناکارآمدی ارتش آزادیبخش پی برده و برای پرهیز از ادامه تشنج با ایران یا از دست دادن فرصت طلایی آتش بس, مجاهدین خلق را در برابر ایران رها نمود و به امکان طلایی دیگری که شامل رهایی از شر ارتش آزادیبخش که اکنون تاریخ مصرف گذشته و باری اضافی و مانعی در مذاکرات بود دست یافته و از مقابله به مثل ایران که در تحریک کردهای عراقی متجلی بود رهایی می یافت و در همین راستا بود که دو کشور پس از آتش بس حمایت علنی خود را از گروه های اپوزیسیونی یکدیگر کاهش دادند و شاید اگر قضیه خلیج فارس بین عراق و سازمان ناتو پیش نیامده بود این روند ادامه می یافت , ضمن آن که صدام در طول حکومت خویش بارها ثابت نمود که فرد قابل اعتماد در دوستی و اتحاد نیست که نمونه آن در جریان حمله او به کویت که دوست و خدمتگزاری همه جانبه و به ویژه مالی برای او جریان جنگ با ایران بود بروز یافت و این از بدشانسی مجاهدین خلق بود که به عنصر دیوانه و خودخواهی چون صدام تکیه کرده بودند و لااقل ایرانی ها آنقدر مردانگی داشتند که حکیم یا طالبانی و بارزانی را چنین به دام بلا نفرستاده و به سکوت نسبی آنان راضی شوند, ضمن آن که بعدها گرفتاری عراق در دام جنگ خلیج فارس و پیامدهای آن نیز به این بدشانسی مجاهدین خلق افزوده گشت .البته این نکته نیز قابل توجه است که مسعود رجوی توانست در جریان عملیات فروغ و پیامدها و رویدادهای بعدی جایگاه خویش را حفظ نماید و خود را به بهترین شکلی همه جانبه با خواسته های رژیم عراق صدام مطابقت دهد .
نکته دیگری که هم به عنوان سئوال در این جا مطرح است و هم دلیلی دیگر بر وجود توطئه در جریان عملیات فروغ , این می باشد که به چه دلیل مسعود رجوی و همسرش مریم و چند فرد اصلی و با نفوذ سازمان مجاهدین خلق در عملیاتی که به پیروزی آن اطمینان کامل داشتند شرکت ننمودند, آن هم چنان پیروزی که حتی مسعود رجوی با دادن آدرس منزل قبلی خود در خیابان طالقانی تهران به فرماندهان عملیاتی, آنان را موظف تخلیه آن از سکنه و آماده کردن جهت تبدیل به مقر رهبری مجاهدین نموده بود(۹).حال این سؤال مطرح می شود که چرا علیرغم این گونه باور عمیق به پیروزی و چنین وعده های عجیب و غریب, مسعود و مریم رجوی و دیگر افراد کلیدی سازمان مجاهدین خلق از شرکت در عملیات دوری جسته و مانند مسئولان اولیه سازمان به پیشواز عاشورا و شهادت نرفتند و بر شعارهای خویش پافشاری ننمودند!؟
۲- احتمال وجود توافق و معامله از پیش طراحی شده بین ایران و عراق برای سرکوبی مجاهدین خلق در ضمن یک عملیات که بر اساس آن توافق مجاهدین خلق در ازای بده بستانی سیاسی با ظاهر فریبنده انجام عملیاتی بزرگ و سرنوشت ساز در دام نیروهای ایرانی افتاده تا حکومت ایران از مشکل وجود تنها گروه قابل توجه اپوزیسیون رهایی یابد, مردود و باطل می باشد و علاوه بر وجود نداشتن هیچ گونه مدرک و دلیل خاص یا گزارشی برای این فرضیه,با کمی تأمل مشخص می شود که چنین حدسی از اساس نادرست می باشد زیرا اولاً عراقی ها تا زمان اثبات ناکارآمدی مجاهدین خلق و عدم حمایت مردمی از آنان حاضر نبودن شانس به وجود آمده از عملیات فروغ که می توانست مشابه همکاری کردهای شمال عراق با ایران در جریان تصرف حلبچه و ضربه های وارد شده به ارتش و تأسیسات نفتی کردستان عراق عمل نماید(۱۰) را از دست دهند و بهترین شاهد آن تا بن دندان مسلح نمودن مجاهدین و انجام چند بمباران هوایی به پشتیبانی از آنان در آغاز کار می باشد و از سوی دیگر در جریان نبرد نیز خسارت های انسانی و مادی به قوای نظامی جمهوری اسلامی وارد گردید و بسیار بعید می نماید که حکومت اسلامی حاضر شده باشد برای نابود کردن چند هزار مجاهد خلق که به شیوه های دیگری نیز قابل سرکوبی بودند چنین بهای نه چندان ارزانی را بپردازد .البته این احتمال که جمهوری اسلامی توسط شبکه اطلاعاتی خویش از نقشه های مجاهدین خلق اطلاع یافته باشد مسئله ای کاملاً عادی و متداول بوده و در تمامی رویدادها و حوادث سیاسی- نظامی و ... وجود دارد, ضمن آن که چنان چه در ادامه نیز خواهد آمد تاکتیک و برنامه ارتش آزادیبخش در جریان عملیات فروغ چنان واضح و ابتدایی بود که نیازی به کار جاسوسی نداشت و حتی یک روستایی ساده آن مناطق نیز به آن پی می برد.
۳- زمینه و عامل بسیارمهم دیگر برای انجام عملیات فروغ را بایستی در تفکر انتزاعی و تخیل گرای خود رجوی و تبعیت کامل کادر رهبری سازمان مجاهدین خلق از او که بدون فکر و بررسی تنها به عنوان ”بله، قربان گوی“ عمل می نمودند جستجو نمود و در رابطه با تصمیم گیری برای عملیات فروغ نیز این تفکر چنان واضح و پدیدار است که حتی یک آدم عادی نیز آن را به عنوان شوخی هم گزافه می داند و رجوی به جای بررسی های کارشناسی و عمیق تنها در یک جلسه ی فوری و اضطراری و بدون درنظر گرفتن احتمال های منفی و صرفاً بر اساس نقاط مثبت که بسیاری از آنها خیالی بود و وجود خارجی نداشت برنامه ی حمله را ریخت و حتی چنانچه گفته می شود دستور تخلیه آپارتمان سابق خویش از ساکنان را نیز صادر نمود و این در حالی است که انسان در یک مسافرت عادی با مسافت بیش از ۷۱۳ کیلومتری( تهران- خسروی ) هم دهها احتمال را بررسی می کند اما مسعود رجوی با تصمیم بر عملیات جنگی با قوایی در نهایت به استعداد پنج هزار نفر که تعدادی از آنها آموزش نظامی هم ندیده بودند، قصد مقابله با یک حکومت دارای نیروهای مسلح جنگ دیده ای را داشت که شاید بعضی از آن ها کینه مجاهدین خلق را نیز در دل داشتند، یعنی همان افرادی که در سال های ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ به ترور و کشتن اقوام و دوستان یا چهره های مورد علاقه آنان اقدام نموده و مهم تر آن که آنان را منافق می دانستند که این مسئله چونان یک نیروی منفی اجتماعی و فرهنگی علیه مجاهدین خلق عمل می نمود .
۴- آخرین احتمال که منطقی ترین انگیزه یا دلیل عملیات می توانست باشد انجام عملیات با هدف تصرف بخشی از خاک ایران برای استفاده از آن به عنوان پایگاهی در راستای سازماندهی و ادامه مبارزه علیه حکومت بود, اما مسعود رجوی نه تنها آن را کافی نمی دانست بلکه انتخاب محور و شیوه عملیاتی نیز با این هدف در تضاد بود (برای مثال این هدف بایستی در منطقه ای صعب العبور و مستعد و دارای خصوصیات مناسب و با تثبیت نیرو و متصرفات صورت می گرفت و نه در منطقه ای مرکزی و محصور توسط نیروهای دولتی و به شکل پیشروی کرگدن وار و بدون پشتوانه .
فهرست منابع

۱- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به گزارش وزارت امور خارجه آمریکا پیرامون سازمان مجاهدین خلق به چاپ رسیده در کتاب "بال شکسته" با مقدمه رضا مرزبان .
۲- شورای ملی مقاومت , طرح ها , مصوبات و بیانیه ها, جلد دوم ص ۱۵۹-۱۵۸ و۱۲۴-۱۲۳.
۳- همان, ص ۱۸۵-۱۸۴ .
۴- چه باید کرد ص ۳۱ .
۵- آقای خمینی در پیام خویش راجع به حج پذیرش قطعنامه را به نوشیدن جام زهر تعبیر نمود .
۶- شکست شدید عراق در آن دوران که مخصوصاً در محورهای استان خوزستان بود موجب نابودی و انهدام تانک ها و ادوات بیشماری از عراقی ها گردید که صحنه های به جای مانده بسیار دیدنی بود و حتی موجب شد برخی با طمع این صحنه ها به آقای خمینی پیشنهاد رد مجدد قطعنامه را دهند که با مخالفت او مواجه گردید .
۷- نشریه نگاه, سال سوم, شماره هفتم, ص ۲۸ .
۸- نشریه مجاهد, شماره ۱۳۰, ۱۱مرداد ۱۳۷۲, ص ۱۸, (ویژه نامه عملیات فروغ جاویدان)
۹- بعداً خواهد آمد .
۱۰- این عملیات ها در سال ۱۳۶۶ و به شکل منظم و کلاسیک و گاه نیز ایذایی نیز صورت گرفت که نمونه آن فتح شهرهای حلبچه و ماوت در کردستان عراق و قطع صادرات نفت عراق از مسیر ترکیه بود .