منصور ارباب هوادار اعزامی مجاهدین به عملیات فروغ جاویدان
مجاهدین خلق (فرقه رجوی) از سازمان تا فرقه

منصور ارباب هوادار اعزامی مجاهدین به عملیات فروغ جاویدان

در اواخر زمستان سال ۱۳۶۸ از سازمان مجاهدین جدا شده و پس از چند سال دربدری و سختی بالاخره خودم را به سوئد رسانده و از آنجا پناهندگی سیاسی گرفتم. علت اینکه تا کنون راجع به سرگذشتم مطلبی ننوشته ام ترس از گروه های فشار مجاهدین است.راجع به مطلبی که می نویسم اگر مراجع بین المللی حفاظت از زندگی مرا تضمین نمایند،حاضر هستم شهادت بدهم.مشروط به اینکه مشخصات واقعی ام حفظ شود.

چند روز پیش در کمال ناباوری خبری را خواندم که با مشاهده عکس باورم نمی شد.هر چقدر تلاش کردم باور نکنم اما چهره منصور یادم نرفته بود.خودش بود و برایم عجیب بود که او در ترور سفیر عربستان شرکت داشته باشد.یا اینکه فرد وابسته به سپاه قدس رژیم ایران باشد.او هوادار مجاهدین بود و من او را دقیقا با همین مشخصات در عملیات فروغ دیده بودم.فرق زیادی نکرده بود.مقداری از موهای جلوی سرش ریخته و مقداری هم صورتش چین برداشته و چاق بنظر می رسد.اولین و آخرین آشنایی کوتاه من با او به تابستان سال ۱۳۶۷ در خانقین عراق بر می گردد.

در تابستان ۱۳۶۷ نزدیک به هزار و هفتصد نیروی سازمان از کشورهای اروپایی،کانادا و آمریکا به عراق اعزام شدند تا در عملیات فروغ جاویدان شرکت کنند.از این مجموعه نزدیک به سیصد نفر همراه با آقای علی صفوی، آقای علیرضا جعفرزاده ،خانم سونا صمصامی و تعدادی از مسئولین معروف مجاهدین چند روز مانده به عملیات به خانقین رسیدند.

برای اولین بار فردی بنام منصور ارباب را در مقر تدارکاتی عملیات مشاهده کردم .او به دنبال مسئول تحویل دهی تجهیزات بود تا پس از آماده سازی های اولیه به عملیات اعزام شود.در سالن غذاخوری وقتی با او برخورد کردم از من پرسید انبار تدارکات کجاست؟انبار را نشانش دادم.مشخص بود که تازه وارد است.پرسیدم از کجا آمده ای؟ جواب داد از تگزاس.مسئول انبار تدارکات زنی بنام ملیحه تدینی بود که وسایل مورد نیاز او را تامین کرد.و پس از آن به تیپ سرور (فاطمه رمضانی زن محمد محدثین) ملحق شد.

با شروع عملیات دیگر او را ندیدم.در آن عملیات خیلی از دوستانم کشته شدند.تعداد زیادی از افراد جدید الورود نیز کشته شده بودند.هیچ وقت فکر نمی کردم بسیاری از افرد جدید الورود چیزی از اسلحه ندانند.اما در صحنه عملیات فهمیدم که بسیاری از این افراد نحوه استفاده از اسلحه را بلد نیستند.عملیات شکست خورد و ما برگشتیم. من چند زخم سطحی در ساق پای راست برداشتم.یک هفته بعد در پادگان اشرف جلوی بیمارستان امداد بودم که دوباره او را دیدم که چند جراحت کوچک روی سر و صورتش داشت.گفتم اگه درست یادم مانده باشه باید منصور باشی.همانیکه از آمریکا آمده بودی.وضعیت روحی بسیار بدی داشت.انگار مرا ندیده بود.اما با چند سئوال و جواب یادش آوردم که ده روز قبل کجا همدیگر را برای اولین بار دیده ایم.

او وحشت آلود بود و با روحیه ای بسیار بد از صحنه های دلخراش متلاشی شدن افراد تیپ سرور در عملیات می گفت.منصور می گفت از چند صد نفر فقط چند نفر برگشتیم.

بعد از آنروز دیگر هرگز او را ندیدم.اما بعد ها فهمیدم که سازمان افراد باقیمانده جدید الورودها را به کشورهای مبدا فرستاده است. ناصر علیزاده، سوئد