ذهن مسموم رجوی و توهم اعضا
منبع:ایران اینترلینک
دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم، طرح عملیات بزرگی را کشیده ایم که درنهایت به فتح تهران و سقوط رژیم منجر می شود. نام عملیات را با عنایت به نام پیامبر!!؟ فروغ جاویدان نام نهاده ایم. این عملیات باید در عرض دو یا سه روز انجام شود ظرف ۴۸ ساعت به تهران خواهیم رسید.
به گزارش “مجاهدین”، اینها بخشی ار توهمات ذهن مسموم و از کار افتاده سرکرده منافقین است که در توجیه خیانت به وطن و هم میهنان خود اظهار داشت.
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران که حضرت امام خمینی از آن به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند. گروهک و رژیم بعث عراق را دچار این اشتباه کرد که نظام اسلامی از موضع ضعف این قطعنامه را پذیرفته و به دلیل بحران های گسترده ای که نظام با آن مواجه است مردم از انقلاب روی گردان شده و جبهه نیز از حضور نیروهای مردمی خالی شده است لذا بهترین فرصت تاریخی در اختیار منافقین و صدام قرار گرفته است تا تکلیف جنگی را که هشت سال پییش صدام با شعار امروز بغداد فردا تهران شروع کرد و به نتیجه نرسید؛ این بار به پایان ببرند منتها این بار نوبت منافقین و سرکردگان مریض و متوهمش بود که رویای امروز مهران فردا تهران را سر به پرورانند و خود را وارد گردابی کنند که خود نیز به درستی نمی دانستند به درستی چه چیزی در انتظارشان است.
صدام به عنوان حامی تمام قد گروهک در هشتم تیرماه ۶۷ طی یک سخنرانی ضمن تکرار ادعای صلح طلبی خود و محکوم کردن نظام اسلامی به ادامه جنگ در مورد گروهک منافقین گفت:
« به زودی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور خواهید دید که چگونه مردم ایران به صفوف آنها خواهند پیوست.»
رجوی در صحبتهایش در جلسه توجیهی اظهار داشت: “دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم، طرح عملیات بزرگی را کشیده ایم که درنهایت به فتح تهران و سقوط رژیم منجر می شود. نام عملیات را با عنایت به نام پیامبر!!؟ فروغ جاویدان نام نهاده ایم. این عملیات باید در عرض دو یا سه روز انجام شود ظرف ۴۸ ساعت به تهران خواهیم رسید.
در شرایط فعلی ایران خیلی ضعیف شده و رژیم در منتها درجه ضعف قرار دارد و دلیل پذیرش قطعنامه هم همین است … ما یکراست می رویم تهران را میگیریم. اگر الان اقدام نکنیم این فرصت تاریخی را از دست خواهیم داد زیرا بعد از این که بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل می شویم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می شویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را بکنیم و یک بار دیگر کل سازمان را به صحنه- بخوانید به مسلخ- بفرستیم. من از هم اکنون این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک می گویم.”
منافقین با ذهنهای مسخ شده از اراجیف رجوی دچار چنان توهمی و شور کاذبی شده بودند که نمیتوانستند برای خود هلاجی کنند این طرح و نقشه چیزی جز رفتنشان به قتلهگاه نیست.
بر این اساس مسعود رجوی تمامی مزدوران گروهک را در سحرگاه سوم مرداد ۶۷ به کمینگاه مرصاد فرستاد تا لشکریان حضرت روح الله با استعانت از حضرت ولی عصر(عج) همگی آن منافقان از خدا بی خبر را قلع و قمع کنند.
مریم سنجابی عضو سابق شورای رهبری گروهک، در مورد شرایط حاکم بر اشرف پس از عملیات مرصاد میگوید:” پس از برگشت از عملیات فروغ جاویدان فرصت اندکی پیش آمد که همگی به وضعیتی که پیش آمده بود کمی فکر کرده و تا حدودی واقعیات را لمس و درک کنیم. حدود ۵۰ الی ۶۰ درصد اعضا و فرماندهان ئبالای سازمان کشته شده بودند. ساختار نظامی ارتش به کلی آسیب دیده و طرح سرنگونی نیز کاملا شکست خورده بود. از بهمن عظیم تودههای پشتیبانی سازمان نیز خبری نبود. کم کم به چشم دیده و حس کردیم که پشتوانه مردمی به دنبال دولت ایران است و نه سازمان. اشکالات و اشتباهات و نواقص نظامی و برآوردهای غلط فرماندهی ارتشش یعنی رجوی نیز نمایان میشد. اکثر نفرات باقیمانده دچار تناقضات زیادی از این تصمیم شده و استراتژی و عملکرد سازمان را در گزارشاتی که مینوشتند زیر سوال بردند. مهمترین نکته همراهی با یک دشمن بیگانه بود که ۸ سال کشور ایران را مورد تاخت و تاز قرار داده و از هیچ جنایتی در این راه فرو گذار نکرده بود.
نکته دوم این سوال بود به چه دلیل باید علیه میهن و هموطنان خود که خود را فدایی آنها میدانستیم، بایستینم و خون آنها را بریزیم! شاید این بزرگترین تناقضی بود که همه به آن گرفتار شده و جوابی برای آن نداشتیم!
تمام یگان ها از نیرو خالی شده و از یگان ۱۵۰ الی ۲۰۰ نفری ۱۰ الی ۱۵ نفر برگشته بودند، فضای یاس و ماتم تا روزها موج میزد و به طور کلی کمنر سازمان شکسته بود.”
بعد از عملیات ابتدا یک جلسه ۵ روزه جمع بندی توسط رجوی برگزار گردید و به دنبال آن سلسله نشستهایی به نام تنگه و توحید در قسمتهای مختلف شروع شد. در محاسبات نظامی مقصر اصلی شکست طراح و فرمانده کل عملیات خواهد بود. لذا طبق روال معمول این رجوی بود که مسبب این شکست محسوب میشد. ولی وی در اوج وقاحت و پر رویی اعضا را مقصر معرفی و خود را مبرا دانست.
وی میگفت تقصیر اعضاست که نتوانستهاند خط وی را در صحنه اجرا کنند. اوج دروغ وی زمانی عیان شد که علت شکست را نه ضعف نظامی، که ایدئولوژیکی و اعتقاد اعضا به آرمانهای پوچ گروهک بر شمرد.
مریم رجوی نیز در این جلسات گفت: “رهبری هر آنچه میتوانسته انجام داده، اما پیروان او به وی خیانت کردهاند چون اذهانشان غرق مسائل دیگری مثل همسر، فرزند و خانوادههایشان بوده است.”
این صحبتها در حالی گفته میشد که اکثر قریب به اتفاق اعضا در کنار برادران و خواهران خود جنگیده و بسیاری هم جان خود را از دست داده بودند. پس از اتمام این جلسات سلسله جمع بندی های ایدئولوژیکی به نام تنگه و توحید در یکانها تشکیل و طی آن اعضا مجبور بودند اعتراف کنند که به رجوی خیانت کردهاند. و کار به جایی میرسید که بگویند برای انگیزههای شخصی خودشان میجنگیدند. رجوی در مورد کشتههای گروهک نیز میگفت: این افراد از فاز ایدئولوژیک عبور نکرده بودند. و این مقدمهای شد برای رجوی اعضا را مجبور کند فقط او را دوست داشته باشند و زمینهای برای طلاق و جدایی از خانوادهها را فراهم نمود.
و این است فرجام افرادی که دانسته یا نادانسته در برابر شیطانی چون رجوی سر تعظیم فرو آوردند، فردی که برای نجات خود به صغیر و کبیرشان رحم نکرد.