“عملیات فروغ جاویدان (مرصاد)” شکست بزرگ تاریخی فرقه رجوی
مریم سنجابی
مسعود رجوی از سال ۱۳۶۳تا ۱۳۶۷ طبق بیانیه هایش رسما” همواره چه در موضعگیری های خارجی و چه در تحلیل های درونی اش تاکید براین داشت که ایران باعراق هرگزصلح نخواهد کرد و برای سرپوش گذاشتن بر تضادهای داخلی اش نیازمند این جنگ است. تحلیل این چنین بود : “ایران با پذیرش صلح بایستی به وضعیت نابسامان اقتصادی و سیاسی کشور پاسخ دهد و چون در این زمینه ناتوان و بشدت وابسته به جنگ است هرگز صلحی متصورنیست”! …غافل از اینکه در سالهای آخر جنگ بدلیل گسترش حمایت اکثر کشورهای غربی و اروپایی از عراق و تحریم شدید نظامی که متوجه ایران بود، ورود مستقیم امریکا در جنگ ودادن طرح نابودی کامل ایران … ایران نیز بدنبال خواهان پایان یافتن هر چه سریعتر جنگ بود. گذشته از این علیرغم اتهامات اکید سازمان که همواره کشور ایران را جنگ طلب معرفی می کرد. ایران همواره بدنبال راه حل شرافتمندانه برای پایان جنگ بود . زیرا تا آنزمان قطعنامه هایی که صادر می شد هیچکدام به برگشت به مرزهای بین المللی صریحا اشاره نکرده و چه بسا با قبول هرکدام محال بود که دولت صدام با آن امکانات عظیمی که در اختیارش قرار داده بودند به مرزهای بین المللی برگردد لذا قطعنامه ۵۹۸ اولین قطعنامه تقریبا عادلانه و مناسبی بود که به بازگشت به مرزهای بین المللی صریحا امر کرده بود لذا ایران با این قطعنامه موافقت نمود.. رجوی بدلیل تک محوری و تزهای دیکتاتور مابانه نمی توانست تحلیلی واقعی ارائه دهد و متوجه شود که ایران نیز خواهان پایان جنگ و صلح است.

سر انجام ایران در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ در اخبار ساعت ۱۴ خود اعلام کرد که دولت ایران، طی پیامی به دبیر کل ملل متحد جهت استقرار امنیت بر اساس عدالت، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت ملل متحد را بطور رسمی پذیرفته است.

رجوی با مواجه شدن با قبول قطعنامه از طرف ایران بشدت نگران شده وبدنبال راهی برای ادامه جنگ بود… با اتمام جنگ استراتژی سازمان به بن بست اساسی برمی خورد و فرصت علمیات های غافلگیری درداخل خاک ایران از دست می رفت ـ مسئولین سازمان بطور اضطراری بدنبال راه حلی بودند که تا قبول قطعنامه از طرف عراق راهی یافته واز چند روز فرصت باقیمانده حداکثر استفاده را بنمایند. به همین دلیل رجوی از صدام خواست که به وی برای یک حمله بزرگ به ایران اجازه دهد. صدام نیز که درحال پیاده نمودن طرح حمله گسترده به ایران بود موافقت نمود و در نتیجه طرحی مشترک حمله به سمت ایران برنامه ریزی شد.

برای انجام عملیات کمتر از یک هفته فرصت باقی بود. بدین خاطر تماما وارد بسیج آماده سازی و تبلیغاتی گسترده ای شدیم . تمام اعضا و هواداران از سراسر کشورهای اروپایی و آمریکا به اشرف فراخوانده شدند. که البته با تمام بسیجی که در خارج کشورشد، نیروهایی که سازمان موفق شد به عملیات برساند شاید حدودا” ۱۰۰۰نفر بیشتر نبودند.

سرانجام در حالیکه چندین روز بود که بطور شبانه روزی مشغول آماده سازی تسلیحات و تدارکات بوده و خواب و استراحت نداشتیم، باتشکیل جلسه توجیهی به تاریخ ..۲ مرداد۱۳۶۷ رجوی فرمان حمله به خاک ایران را صادر نمود.در جلسه عمومی توجیهی عملیات مسعود رجوی ضمن اعلام عملیات گفت:« ماقبل از این تصمیم به انجام این عملیات بزرگ داشتیم و می خواستیم آن را دیرتر انجام دهیم. اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهدرفت زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود در اینجا قفل می شویم و دیگر نمی توانیم کاری انجام دهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می شویم …. رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمی تواند نیروی جبهه را تامین کند و ازلحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین المللی قرار دارد….کاری که می خواهیم انجام بدهیم در حد توان و اشل یکی ابرقدرت هست چون فقط یک ابرقدرت می تواند کشوری را در ظرف این مدت تسخیر کند. حتی عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است. اما ما می خواهیم برویم تهران رابگیریم.

ما دراین راه عاشورا گونه می رویم اما این بار با زمانی که در ۳۰ خرداد ۶۰ شروع کردیم فرق می کند. چون آن موقع چشم انداز پیروزی نداشتیم و عاشورا گونه شروع کردیم ولی این بار چشم انداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. البته همه افراد باید بدانند که می خواهند چکار کنند. ما کاری می خواهیم بکنیم که همه دنیا تعجب کنند یک دفعه بفهمند که ما در تهران هستیم و خمینی دیگر وجود ندارد.»

رجوی در ادامه گفت اگر کسی حرف دیگری دارد باید بگذارد در میدان آزادی بگوید و جمع بندی عملیات هم در همانجا خواهد بود. ….نتیجه این عملیات هر چه که باشد مبارک است و پیشاپیش پیروزی آن را تبریک می گویم.” این عملیات مقدس است و بایستی به هر قیمت انجام شود ـ وی در این جلسه با ترسیم وضعیتی مطلوب از حمایتهای مردم در داخل کشور، حرکت ارتش را مشابه حرکت گلوله برفی درکوهستان تصویر کرد که هر چه به سمت عمق حرکت می‌کند درشت‌تر شده و در نهایت بهمن عظیمی را به وجود می‌آورد. و بوسیله آن رژیم ایران سرنگون می شود! وی می گفت نیروهای ما آنطرف مرزها هستند وبه محض ورود ما، آنها به ما خوا هند پیوست.. عملیات به حالت غافلگیری انجام می شود که نیروها با سرعت ۱۰۰ کیلومتر در جاده آسفالته وبا سرعت به سمت کرمانشاه و سپس همدان و نهایتا” تهران پیش یروند طراحی شده است! »

مریم رجوی نیزدربخش هایی گفت : درست است بخاطر وظیفه ای که داریم عاشورا گونه وارد می شویم ولی در این که ما حتما پیروز می شویم هیچ شکی نیست الان جبهه ها خالی شده و وقتی ازجبهه آن طرف تر برویم کسی نیست که جلوی ما را بگیرد. ما آنقدر می خواهیم با سرعت پیش برویم که هر کس مجروح شد باید خودش مسئله خودش را حل کند

در پایان جلسه یک رای گیری نیز انجام شد و پس از آنکه تقریبا همه نفرات با اطاعت تشکیلاتی با این عملیات موافقت کردند در کمتر از یک هفته کل ارتش برای این عملیات روانه شدند.

بنا بریک سری گزارشات : تعداد تیپ های ارتش از ۱۵ تیپ به ۲۵ تیپ گسترش یافت که هر تیپ حدود ۱۶۰تا ۲۳۰ نفر دااشتند تیپ های زنان با تیپ های دیگر ادغام شد برای عملیات حدود ۷۲۰ اسیر ایرانی وارد ارتش شدند و حدود ۶۳۵ نفر از سایر کشورها به عراق اعزام شده و زیر نظر سایر تیپ ها سازماندهی شدند کل نیروها حدود ۵۵۰۰ نفر که در قالب ۲۵ تیپ عملیاتی و تعداد محدودی واحدهای خدمات رزم و پشتیبانی خدمات رزم سازماندهی شده بودند. از مجموع ۵۵۰۰ نفر حدود ۴۸۰۰ نفر در تیپ های رزمی و تعدادی نیز در واحدهای اداری و ستادی و خدماتی بودند

انواع خود روهای زرهی و تانک سازمان – ۷۰دستگاه – انواع خودرو هینو آیفا و لندکروز ۱۲۰۰دستگاه – موشک سهند ۵۰قبضه – سلاح دوشکا ۸۰قبضه – انواع خمپاره ۶۰و ۸۰ میلی متری ۳۰۰ قبضه – توپ ۱۲۲ میلی متری ۳۰قبضه – پدافند هوایی ۱ و ۲ و ۴لول ۱۰۰ قبضه – تفنگ ۱۰۶ میلی متری ۱۰۰ دستگاه.

عملیات به نام فروغ جاویدان با هدف فتح تهران ازسمت مرزهای غربی ایران شروع شد و یگان های رزمی در روز سه مرداد با پشتیبانی توپخانه و نیروی هوایی عراق پیشروی در خاک ایران را آغاز نمودند. حدود ۵۰۰۰الی ۵۵۰۰ تن ، نیروهای سازمان که آن زمان بودیم سری به سری به قرارگاه مرزی سردار منتقل شدیم و تمامی پادگان ها خالی از سکنه شدند من و حدود ۲۰۰نفر دیگر که در آن زمان در مدرسه مجاهدین و در قسمت های پشتیبانی کار می کردیم جز آخرین سری درعصرروز ۳مرداد ۱۳۶۷ به قرارگاه سردار رسیدیم و متوجه شدیم نیروهای اصلی شب گذشته به سمت ایران حرکت کرده بودند. قرارگاه سردار مملوازگلوله های کلاشینکف و سلاح های سبک و مهمات و دیگرسلاح ها … بود برخلاف نظم همیشگی که در قرارگاه و پایگاه های سازمان همواره برقرار بود در قرارگاه سردارهمه چیز بهم ریخته بود. در یک گوشه کارتن های لباس های نظامی، برروی زمین ریخته شده و در گوشه ای دیگر تلی از جعبه های مهمات و گلوله های جنگی و قوطی کنسرو وجیره های جنگی برروی زمین ….در وسط حیاط رها شده بود.نابسامانی در همه جا موج می زد… قرار بود ما نیز که بخشی از اعضای قسمت های پشتیبانی و مدرسه و جز آخرین دسته های رسیده به قرارگاه سردار بودیم به جبهه اعزام شویم … اما اولین بار بود نه مسئولی داشتیم و نه کسی پاسخگوی امور بود… حوالی غروب بود که صدها ماشین شهری معروف به تک کابین و دوکابین عراقی نو و پلاک نخورده از راه رسید یکی از نفرات پشتیبانی برای جابجایی و به خط کردن خودروها در زمین کناری قرارگاه به وسط ما آمده وگفت هرکس رانندگی بلد است برای جابجایی و کمک برود …. تعدادی از نفرات برای کمک رفتند خودروها همه نو و صفر کیلومتر بودند سلاح های خمپاره انداز نو و پر از گریس نیز از راه رسیدند و قرار بود آنها را با این خود روها به خط جلو منتقل کنند. ولی زمان و نیروی کافی برای آن کارها وجودنداشت … قرار برخیلی کارها بود و ظاهرا فکر می کردیم این آخرین روزهایی است که در کشورعراق هستیم بدستور مسئولین مان همه وسایل خود را که شامل یک کوله پشتی و چند دست لباس نظامی و روسری زرشکی بود و حتی افراد آلبوم عکس های یادگاری که از قدیم داشتند را همه به همراه خود آورده بودند روزها و لحظات به سختی می گذشت در دو روز اول رادیو مجاهد لحظه ای قطع نمی شد و با بوق و کرنا از صبح تا شب مشغول فرا خوان دادن بود و اعلام پیروزی کیلومتر به کیلومتر می کرد. بطورپیاپی اعلام می کرد رزمندگان مجاهد! ۵۰کیلومتر از مرز عبور کردند… صد کیلومتر ۱۲۰کیلومتر ۱۵۰ کیلومتر …. و اکنون در ۲۵کیلومتری شهرکرمانشاه هستند..

” صدای سرود بازمی آییم” لحظه ای قطع نمی شد اما سکوتی سنگین در بین نفرات برقرار شده بود. دو روز بود مرتب اعلام می شد که نیروها از گردنه پاتاق گذشته و نزدیک کرمانشاه هستند تا کرمانشاه هم ۲۰تا۲۵ کیلومتر فاصله ای نبود چه خبر بود و چرا هیچ خبری از خط مقدم نمی رسید نمی دانستیم درآنجا چه می گذرد …به دو سه نفراز مسئولینی که آنجا بودند نیزجرئت نداشتیم مراجعه کنیم و تنها به صدای مجاهد گوش فرا می دادیم … سرانجام در عصر روز شش مرداد جمع دویست نفری که در در قرارگاه مرزی باقیمانده بودیم به سالن فراخوانده شدند و مسئول آنجا با صدایی خفه اعلام کرد که از طرف برادر فرمان عقب نشینی داده شده یکان ها در حال بازگشت می باشند. هنگام برگشت به آنها و مجروحین کمک کنید… همه در سکوتی مرگبار سالن را ترک کردند و هنوز نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده است

…درصبح روز سوم مرداد طبق برنامه طرح ریزی شده یگان ها با سرعت و از طریق جاده آسفالته به سمت عمق پیش رفته بودند. در حالیکه مناطق غرب با آتش پدافند و نیروی هوایی عراق پشتیبانی می شد ابتدا شهرهای کرند و اسلام آباد تسخیر شد ولی نیروها چون قصد پیشروی تا تهران را داشتند! توقف نمی کردند… پس از ۱۵۰ کیلومتر پیشروی و عبوراز گردنه پاتاق در مسیر کرمانشاه به دشت وسیعی به نام حسن آباد در نزدیکی کرمانشاه رسیدند. گردنه بعدی “چهارزبر”بود که جاده آسفالته از میان آن دشت و گردنه عبور می کرد. اینجا نقطه استرا تژیکی بود که نیروهای ارتش ایران برای حمله و دفاع انتخاب کرده بودند. درآن محل ارتش ایران با یک حمله غافلگیرانه ساده توانست جلوی عبور یگان ها را سد نموده و نفرات را در دشت حسن آباد و بین دو گردنه محاصره کند… وضعیت سوق الجیشی تماما به نفع نیروهای ایران بود که در بالای گردنه و دو طرف در کمین نشسته بودند و هر خودرو و تانکی که وارد گردنه می شد را براحتی می زدند و آنرا منهدم می کردند خبربه فرماندهی مخابره شد ولی دستور آمده بود که با تمام قوا تهاجم کنید به همین دلیل نیروها صبر کردند تا در تاریکی شب تهاجم را شروع کنند در ساعت ۱۲ شب فرمان حمله صادر شد و یکان های پیشتازبا سرعت تمام به سمت گردنه حرکت کردند… اولین خودرویی که به روی گردنه رسید در دم مورد اصابت قرار گرفته و هشت نفر درون خودرو کشته شدند … از تمامی خودروها و تانک های جلو دار حتی یک خودرو و کاسکاول نیز نتوانست عبور کند… و همه به عقب رانده شدند … و نیروها درهمان نقطه مجددا زمین گیر شدند. … ظهر روز بعد طبق فرمان رجوی مجددا یک حمله غافلگیرانه دیگردر دستو ر قرار گرفت . قرار براین بود که دو یگان به دو طرف گردنه با قدرت تمام آتش کرده تا یک یکان بتواند از تنگه عبور کند… باز هم نتیجه همان شد و بازهم اولین خودرویی که به بالای گردنه رسید با اتش نیروهای مستقردر بالای گردنه واژگون شده و نفرات آن همه کشته شدند و خود رو ی دوم و سوم نیز همینطور و یکان جلو دار بکلی از هم پاشید

درشب دوم نیزبرنامه حمله و تهاجم برای بار سوم برنامه ریزی شده بود رجوی فرمان داده بود عقب نشینی نداریم و به هر قیمت شده با عملیات انتحاری! بایستی از تنگه عبور کرد. مرحله سوم فرا رسید! با فرا رسیدن شب از دو طرف تنگه عده ای شروع به حمله به بالای یال نمودند که با فرصت غافلگیری و زدن نفرات بالای یال راه تنگه باز شده و یکان ها بتوانند عبورکنند درگیری شدیدی روی داد ولی بازهم با شروع حرکت یکان ها به سمت تنگه یکی پس از دیگری ماشین ها مورد اصابت قرار گرفته واژگون می شدند، آتش می گرفتند و یا سرنگون می شدند …حتی یک نفرنیز از گردنه دوم نتوانست عبور کند! مقاومت شدیدی در گردنه بود و اجازه نمی دادند حتی یک خودرو و یا یک نفر عبور کند… همه نفرات سازمان فهمیده بودند که عبور از آن تنگه خودکشی است و امکان عبور نیست ولی رجوی دیوانه وار فرمان حمله می داد تا جاییکه دیگرخودرو و یکان ضربه نخورده ای باقی نماند… حدود۲۰۰۰نفردر همان محل کشته و مجروح شدند و ماشین ها و زرهی ها از دورخارج شدند. سه شبانه روز بود کسی نخوابیده بود و نفراتی که هم جان بدر بردند در گوشه گوشه شیارها یا خوابشان برده ویا از خستگی از حال می رفتند یکان ها از هم گسیخته و در دشت پراکنده شده بودند. بااجبار شروع به عقب نشینی کردند. در هنگام عقب نشینی با دستور بمباران یکان هایی که در قسمت های عقب بود و تا آنزمان ضربه نخورده بودند آنها نیز مورد بمباران قرار گرفتند و تعداد بسیار زیادی کشته و مجروح شدند. تعدادی هم که زنده مانده و نتوانستند عقب نشینی کنند آواره کوه و دشت شدند . تعدادی به سمت ایران رفتند، تعداد محدودی اسیر شدند. تعداد کمی نیز به کشورهای دیگر گریختند. گفته می شد یک سری نفرات نیز که در محدوده ای گیر افتاده بودند اقدام به خودکشی نمودند….تعداد بسیار زیادی از افراد مجروح را هم نیروها نتوانستند دربازگشت به پشت صحنه انتقال دهند، در محل رها کرده و بین راه کشته شدند. تعداد محدودی زنده و سالم برگشتند و حدودا” جمعیتی بین ۲۰۰تا۳۰۰نفر که در قرارگاه مرزی بنام سردار بعنوان نیروی ذخیره وپشتیبان مانده بودیم و سازمان بعلت بهم ریختگی شرایط امکان استفاده ازما و انتقال به آن طرف مرز را پیدا نکرده بود به بازماند گان سالم برگشتی اضافه شدیم!

نهایتا ارتش ایران در روز سوم، با این عملیات غافلگیری که مرصاد نامیده می شد. نیروهای سازمان را با دادن تلفات زیاد با یک شکست بزرگ نظامی مواجه نمود. این عملیات با بسیج سراسری در ایران وتعداد زیاد داوطلبانی که به استانهای غربی رفته بودند. با ابتکار ارتش ایران، براحتی و در چند ساعت عملیات غافلگیری در روز سوم در گردنه چهار زبر به پایان رسید. آنها مسیر آن عملیات را تغییر داده و با سد کردن راه نیروها باعث درهم شکستن همه رویاهای رجوی شدند.

منبع: ایران اینترلینک