گفت و گو با سرهنگ پاسدار حاج حسین على کاجى (جانباز عملیات مرصاد)

منبع: هابیلیان

مقدمه
هنوز خاک غربت زده‏ى غرب، داغدار شقایق‏هاى گلگون کفنى است که سر به سجده‏گاه عشق ساییدند و رهسپار وادى معشوق شدند. هنوز کوچه پس کوچه‏هاى شهر، نغمه‏گر کبوتران بال و پر شکسته‏اى است که از قافله‏ى شهادت جا مانده‏اند و فریاد «امن یجیب‏» شان در آسمان‏ها طنین افکن است. ثانیه‏ها هنوز به یاد عملیات‏هایى زنده‏اند که میراثشان فجر اسلام و یارانش بود. ثانیه‏هاى مرداد نیز زنده‏گر «مرصاد» است و عزتى که سراسر این نام را فرا گرفته است. به سراغ جانبازى از نسل دفاع مقدس مى‏رویم; «سرهنگ پاسدار حاج حسین کاجى‏» که در عملیات مرصاد، فرمانده‏ى گردان تخریب لشکر ۱۷ على ابن ابى طالب (ع) بود. کسى که مرصاد و غربتش را به عینه درک نموده و امروز مهیاى یادآورى خاطرات و نا گفته‏هاى مانده در ذهن خویش است. ناگفته‏هاى عملیاتى که براى منافقین «فروغ جاویدان‏» و براى ما «مرصاد» نام گرفت.

- آقاى کاجى به عنوان اولین سؤال، بفرمایید عملیات مرصاد چه زمانى اجرا شد؟
عملیات مرصاد در شرایطى از سوى منافقین و مزدوران عراقى طراحى شد که حدود هشت روز از پذیرش قطع نامه از طرف جمهورى اسلامى گذشته بود; روز ۲۷ تیر امام (ره) قطع نامه را پذیرفتند و منافقین سوم مرداد عملیاتى تحت عنوان «فروغ جاویدان‏» را که از قبل طراحى کرده بودند، با هماهنگى ارتش عراق به اجرا گذاشتند. - با توجه به این که منافقین بعد از پذیرش قطع نامه، تهاجماتشان را شروع کردند، چه تحلیلى از این عملیات داشتند؟ منافقین تصور مى‏کردند که جمهورى اسلامى به علت ضعف و ناتوانى قطع نامه را پذیرفته است; آن‏ها فکر مى‏کردند، ما درشرایطى قطع نامه را پذیرفتیم که در اوج ضعف و اختلافات سیاسى بین مسؤولین و ضعف نیروهاى نظامى به سر مى‏بریم (چون احساس مى‏کردند، در درون جبهه‏هاى ما تزلزل ایجاد شده است) . از طرفى با پذیرش قطع نامه و اتمام جنگ منافقین دیگر در داخل عراق جایگاهى نداشتند. پس تمام شرایط براى عملیات مساعد بود، از این رو آمدند تا آخرین حرکت‏هاى خود را براى براندازى انجام دهند. با توجه به این که قبل از عملیات مرصاد، ۲ عملیات در چهل‏چراغ شهر مهران و یک عملیات در فکه داشتند، این سومین عملیاتى بود که با تجربه‏اى بهتر در منطقه‏ى غرب به اجرا مى‏گذاشتند. در آن شرایط پیش‏بینى خودشان این بود که به راحتى به اهداف خواهند رسید. - فضاى حاکم بر جبهه‏ى دشمن را بیشتر تشریح بفرمایید. دشمنان اسلام در چنین شرایطى و با این ایده و انگیزه این عملیات را انجام مى‏دادند; از طرفى تمام غرب پشتیبان این عملیات بود، نیروهاى عراقى و هواپیماها و هلى‏کوپترهاى ارتش عراق این عملیات را پشتیبانى مى‏کردند و در واقع با یک حرکت همه جانبه آمده بودند تا آخرین ضربه را در شرایطى که احساس مى‏کردند، در نظام تزلزل ایجاد شده بر پیکره‏ى نظام وارد کنند. - فضاى حاکم بر جبهه‏ى خودى چگونه بود؟ ما در شرایطى بودیم که امام قطع نامه را قبول کرده بودند. رزمندگان اسلام خود را شرمنده‏ى امام و مردم مى‏دانستند. درچنین وضعیتى آنان به دنبال فرصتى مى‏گشتند تا شرایطى ایجاد شود که زهرى را که امام نوشیده‏اند، در کام ایشان به عسل مبدل کنند. از طرفى رزمندگان دقیقا هوشیار بودند و مى‏دانستند که این آخرین تلاش و توان دشمنان اسلام است. از سوى دیگر براى رزمندگان اسلام عملیات مرصاد روز انتقام گرفتن از کفر و نفاق بود; انتقام شهید رجایى، شهید بهشتى و مردم بى‏گناهى که به دست منافقین کشته شده بودند.

- منافقین براى رسیدن به هدف اصلى خود که سرنگونى نظام بود، چه برنامه‏هایى داشتند؟
آن‏ها عملیات خود را طورى طراحى کرده بودند که ارتش عراق بعد از شکستن خط مقدم و خط دوم جبهه‏ى ایران، شهر سرپل‏ذهاب در استان باختران را تصرف کرد و معبر ورودى منافقین را باز نمود تا منافقین بتوانند عملیات خود را با موفقیت‏به انجام برسانند. در واقع برنامه‏ى منافقین به خیال خام خودشان این بود که با این عملیات بتوانند، ابتدا باختران سپس همدان و بعد قزوین و تهران را تسخیر کنند و در نهایت مراکز مهم را تصرف کرده و حکومت را سرنگون کنند. لذا با ۲۵ تیپ شامل دوازده تیپ رزمى مجهز به تانک‏هایى با نام «دجله‏» که چرخ‏هاى لاستیکى داشت و سرعتشان ۱۲۰ کیلومتر در ساعت‏بود، براى سرنگونى نظام مهیا شدند، که به سرنگونى خودشان منتهى گردید.
- پس عملیات شامل مراحل متعددى بوده است؟
بله، جالب همین جاست. از آن جایى که منافقین آن قدر در طراحى‏هاى خود - على الظاهر - دقیق عمل کرده بودند و با خیال خام خودشان فکر مى‏کردند که واقعا مى‏توانند نظام را سرنگون کنند، لذا براى طرح عملیاتى خود ۵ مرحله و براى هر مرحله یک فرمانده مشخص کردند. در مرحله‏ى اول که تسخیر اسلام‏آباد بود، «مهدى براتى‏» را فرمانده قرار دادند. در مرحله‏ى دوم فرماندهى تسخیر شهر باختران (کرمانشاه) را در اختیار «ابراهیم ذاکرى‏» گذاشتند. «مهدى مهدوى‏» را فرمانده‏ى تسخیر همدان، «مهدى افتخارى‏» فرمانده‏ى تسخیر قزوین و «محمود عطایى‏» را با معاونت «مهدى ابریشم‏چى‏» براى تسخیر شهر تهران در نظر گرفته بودند که مسؤول پشتیبانى این عملیات را هم خانمى به نام «ثریا میرشهرى‏» بر عهده داشت. - آیا با وجود این تدابیر موفق به اجراى برنامه‏هاى مورد نظرشان شدند؟ منافقین مقرر کرده بودند که روز سوم مرداد با همکارى ارتش عراق عملیات خود را آغاز کنند و طبق زمان‏بندى، ساعت شش ‏شب، در اسلام آباد باشند و آن جا را تسخیر کنند و در ساعت ده شب باختران را تسخیر نمایند و در آن جا اعلام حکومت کنند و طبق مراحل پیش‏بینى شده، بعد از آن جا همدان را تصرف کنند. شهرهاى مسیر را هم در نظر داشتند که بعد از آن‏ها قزوین و در نهایت تهران بود که این برنامه را اجرا کردند. روز سوم مرداد ساعت ۳۰ : ۲ ارتش عراق عملیات خودش را آغاز کرد و خط نیروهاى جمهورى اسلامى را شکست و شهر سرپل‏ذهاب را تصرف کرد و منافقین از شهر کرند غرب عملیات خودشان را آغاز کردند که دقیقا بر اساس این زمان بندى، ساعت هشت توانستند اسلام‏آباد را تصرف کنند، لکن در مسیر خود به طرف باختران، به علت این که مردم فرار مى‏کردند و ترافیک جاده زیاد بود، سرعتشان کند شد، لذا در بیست کیلومترى اسلام‏آباد، در گردنه‏ى حسن‏آباد یا گردنه‏ى چارزبر، با نیروهاى بسیجى و سپاهى لشکر ویژه‏ى شهدا درگیر و در همان جا متوقف شدند.

- یعنى لشکر ویژه‏ى شهدا با اطلاع قبلى در محل حضور داشتند؟
عراقى‏ها علاوه بر این که در جنوب تحرکاتى داشتند، در آن زمان فشار زیادى وارد مى‏کردند تا بتوانند خرمشهر را هم تصرف کنند. لشکر ویژه‏ى شهدا و سپاه در حین ستون‏کشى به سمت جنوب بودند که در محور اسلام آباد به باختران توقف کردند و متوجه شدند که منافقین حمله کردند، لذا در همان گردنه‏ى حسن‏آباد یا گردنه چارزبر پیاده شدند و جلوى منافقین را گرفتند. منافقین حدود ۴۸ ساعت تلاش کردند تا بتوانند از آن تنگه عبور کنند و خودشان را به نزدیکى‏هاى باختران برسانند و به اهدافى که در ذهنشان است‏برسند. من در آن صحنه نبودم، ولى فرمانده‏ى آن گردان مى‏گفت: منافقین حتى خودشان را به خاکریز مى‏زدند و عملیات انتحارى انجام مى‏دادند تا خط نیروهاى ما را بشکنند و بتوانند در این عملیات پیروز شوند، به همین دلیل درگیرى شدیدى در این منطقه ایجاد شد.

- درگیرى در روزهاى بعدى به چه صورت بود؟

روز چهارم مرداد، منافقین از صبح تا غروب فشار زیادى وارد مى‏کردند و هواپیماها و هلى‏کوپترهاى عراقى نیز آن‏ها را پشتیبانى مى‏کردند. چون آن‏ها در عمق جلو آمده بودند، پشتیبانى کمى برایشان سخت‏بود و در نهایت‏با وجود این که تمام تلاش خود را به کار بردند، روز ششم ساعت ۱۱ دستور عقب نشینى به منافقین داده شد که بهترین فرصت‏براى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به وجود آمد تا بتواند در آن جا عملیات مناسب و مؤثرى بر روى منافقین داشته باشد و ریشه‏ى آن‏ها را بخشکاند. یادم هست که ساعت ۱۱ منافقین عقب‏نشینى کردند و عملیات مرصاد حدود ساعت ۱۲ با رمز «یا على ابن ابى طالب (ع)» از همان تنگه‏ى حسن‏آباد یا چارزبر شروع شد. حدود ساعت ۲ و در حال پاک‏سازى و پیشروى درگیرى شدیدى در اسلام‏آباد ایجاد شد.

- شما هم در اسلام‏ آباد بودید؟

بله، روز عملیات مرصاد فرماندهان زیادى به اسلام‏آباد آمده بودند. ما هم از سمت جنوب، یعنى از سمت پل‏دختر آمده بودیم که به سمت غرب برویم. در راه به اسلام‏آباد رسیدیم، واقعا شرایط خاصى حاکم بود، منافقین تیراندازى مى‏کردند، خمپاره مى‏زدند، هواپیماها بمباران مى‏کردند و... .

- در این شرایط رزمندگان چه روحیه‏اى داشتند؟

روحیه‏اى غیرقابل توصیف. یادم هست که در چهره‏ى هیچ کدام از بچه‏ها ترس و وحشت را نمى‏دیدم. حتى وقتى که خیلى تیراندازى مى‏شد، بعضا درازکش نمى‏شدیم. وقتى که بچه‏هاى گردان مى‏خواستند عملیات کنند، آن‏ها را جمع کردم و به آن‏ها گفتم: امروز روز انتقام است، روزى که مى‏خواهیم دل امام را شاد کنیم، پس نباید در مقابل چهار تا دختر بى‏حیا و بى‏حجاب از خودمان ضعف نشان دهیم. خلاصه با این صحبت‏ها سعى مى‏کردیم، ‏ى بچه‏ها را مضاعف کنیم. - شما که به رزمندگان روحیه مى‏دادید، خودتان چه احساسى داشتید؟ البته از نظر روحى در آن فضا خیلى به ما سخت مى‏گذشت. ساعت‏حدود یک بود; یعنى نیروها هنوز از سمت‏باختران به اسلام‏آباد نرسیده بودند. من اجبارا سوار موتور شدم و به داخل خطى که منافقین در آن بودند - سه راه اسلام‏آباد - رفتم دیدم به طرف من تیراندازى نکردند. جلوتر رفتم، وقتى به سه راه رسیدم صحنه‏هاى بسیار عجیبى دیدم. من در روز عملیات مرصاد بى‏شرمى، بى‏رحمى و زبونى منافقین را به چشم خود دیدم. شاید نزدیک به ده پاسدار و بسیجى را آن جا به دار زده بودند و نزدیک به ده تا پانزده بسیجى را در همان سه راه اسلام آباد سوزانده بودند.

- بعد از دیدن این صحنه‏ ها چه کردید؟ چه زمانى با دشمن درگیر شدید؟

پیش بچه‏هاى خودمان برگشتم، گفتم: دیگر باید برویم، دشمن متزلزل است و ما مى‏توانیم راحت‏برویم و عملیات را انجام دهیم. باز دلم طاقت نیاورد و دوباره برگشتیم. ما در شرایطى وارد عمل شدیم که وقتى بى‏سیم‏هاى منافقین را در نزدیک اسلام‏آباد کنترل مى‏کردیم، از قرارگاه مرکزى هنوز هم به آن‏ها مى‏گفتند: مقاومت کنید و در مقابل ایران‏ها بایستید که آینده‏ى ایران براى ماست. علاوه بر این، منافقین با خود امکانات و تجهیزات فیلم‏بردارى آورده بودند تا این مسیر را فیلم‏بردارى کرده و وقتى که به تهران رسیدند، در آن جا پخش کنند. پیشرفته‏ترین دوربین‏ها و فیلم و امکانات و... را در اختیار داشتند. ما در حالى منافقین را دستگیر کردیم که ماشین‏هایشان روشن بود و مشغول دیدن فیلم بودند. دخترها و پسرهایى که به طور مختلط براى عملیات مى‏آمدند و مریم و مسعود رجبى برایشان صحبت مى‏کردند و ترانه‏هایى که مدام در مسیر مى‏خواندند و از همه‏ى آن‏ها فیلم‏بردارى شده بود و آن‏ها در ماشین این فیلم را مى‏دیدند. خلاصه ماشین منافقین را که خیلى ارزشمند بود، گرفتیم. وقتى به خدمت آقا رسیدیم (مقام معظم رهبرى) - ایشان در آن زمان رییس جمهور بودند - ایشان به ما فرمودند: کار خیلى قشنگ و خیلى بزرگى انجام دادید. - بعد از دستگیرى منافقین چه کردید؟ از سه راه اسلام‏آباد به سمت‏شهر حرکت کردیم. باز هم صحنه‏ى فجیعى را در آن جا دیدم; در بیمارستان اسلام‏آباد حدود ۳۰ مجروح بودند که آن‏ها بر روى این مجروحین مواد آتش‏زا ریخته بودند و آن‏ها را زنده زنده سوزانده بودند. صحنه‏ى دلخراش دیگرى که دیدم این بود که در مسیر جاده، اتوبوسى بود، سریع از رکاب اتوبوس بالا رفتم و داخل اتوبوس شدم، حدود سى یا چهل مسافر در آن بودند، که منافقین همه‏ى آن‏ها را به شهادت رسانده بودند و با همان حالت نشسته داخل اتوبوس بودند. ضعیفى را دیدم که در کنار خیابان افتاده بود و منافقین او را کشته بودند... . - آیا دردناک‏ترین صحنه‏اى را که در آن زمان دیدید، به خاطر دارید؟ صحنه‏اى که هنوز از صفحه‏ى ذهنم محو نشده و الآن چیزى نزدیک به سیزده یا چهارده سال است که هر موقع به یاد آن مى‏افتم بسیار متاثر مى‏شوم، این بود که ما منافقین را گام به گام تعقیب مى‏کردیم و دنبالشان مى‏رفتیم، ابتداى شهر کرند غرب، کنار خیابان پمپ بنزینى بود. من در حال رفتن احساس کردم که یک عده‏اى در آن جا هستند. پیاده شدم و دیدم که حدود یازده نفر از بسیجى‏هاى مشهد توسط منافقین که نتوانسته بودند آن‏ها را با خودشان ببرند، به رگبار بسته شدند. ما زمانى بالاى سر این‏ها رسیدیم که داشتند دست و پا مى‏زدند و جان مى‏دادند، در حالى که هر کدامشان شاید نزدیک به سى - چهل تیر به بدنشان خورده بود. با دوستان متحیر ایستادیم و صحنه‏ى جان دادن آن‏ها را مشاهده کردیم. فکر کنید، شما اگر به جاى ما بودید، چه کار مى‏کردید؟ آن لحظه تنها چیزى که به ذهنم رسید این بود که چاقو را درآوردم و طناب‏هاى دستشان را پاره کردم تا راحت دست و پا بزنند و جان بدهند. این‏ها از جنایاتى بود که منافقین انجام دادند و انصافا ناگفته‏هاى عملیات مرصاد بسیار زیاد است که من گفتنى‏هاى مسیرى را که در آن حرکت کردم تا حدودى گفتم. قطعا افراد دیگرى هستند که چیزهاى بیشترى دیده‏اند.

- در بین منافقین زن‏ها چه حضورى داشتند؟

در این حرکت، تعداد زیادى از دخترانى که حضور داشتند، بى‏سیم‏چى آن‏ها بودند که ما موقع کنترل بى‏سیم‏ها متوجه این امر شدیم. منافقین آن چنان به خود اعتماد داشتند و آن چنان این زن‏ها را شست و شوى مغزى داده بودند و طورى شرایط جمهورى اسلامى را برایشان ترسیم کرده بودند که همه ساک‏هاى شخصى خود را برداشته بودند و آلبوم‏هاى خانوادگى‏شان را هم با خود آورده بودند. من حتى شرمم مى‏آید که بگویم داخل ساک زن‏ها و دخترهاى منافقینى که آمده بودند و ساک‏هایشان بعد از دستگیرى به دست نیروهاى ما افتاد، چه عکس‏هایى بود... مثلا یک دختر با ده - پانزده نفر از منافقین که در سازمان عملیاتى خودشان بودند، وسایلى داشتند که نشانگر روابط نامشروعى بود که من نمى‏توانم به زبان بیاورم... .

- نقش زن‏هاى ما، در عملیات مرصاد چگونه و تا چه اندازه بود؟

چیزى که در بحث عملیات مرصاد وجود داشت، این بود که ما یک عملیات تقریبا نظامى محض را پیش رو داشتیم. مطلبى در این زمینه در ذهنم هست; این است که وقتى وارد شهر شدیم، یک سرى مردم اسلام‏آباد داخل شهر بودند و خانم‏ها هم حضور داشتند. چیزى که جلب توجه مى‏کرد - در حالى که درگیرى هم شدید بود - این بود که خانم محجبه‏اى را در حین درگیرى دیدم که آبى را تهیه کرده و براى رزمندگانى که در تکاپوى دویدن به دنبال منافقین و پاک‏سازى منازل بودند، مى‏آورد یا مثلا در مسیرى که حرکت مى‏کردیم، بعضى از آن‏ها مى‏آمدند و مى‏گفتند که منافقین این جا بودند، از این جا حرکت کردند و رفتند فلان جا و... این چیزها را ما از خواهرها دیدیم، منتهى چون عملیات صرفا نظامى بود، ما نمى‏توانستیم از قبل مسؤولیتى به خواهران بدهیم. در عین حال وقتى وارد شهر شدیم، زنان در امداد رسانى و پشتیبانى از رزمندگان اسلام نقش مؤثرى داشتند. - لطفا از ایثار و شجاعت رزمندگان در این عملیات، بیشتر برایمان . رزمندگان اسلام برایشان فرقى ندارد که در چه زمان و در چه مکانى به تکلیفشان عمل کنند . خواه در شلمچه باشد، خواه در عمق خاک عراق و یا در خاک کشور خودمان . چیزى که ما در این عملیات از بچه‏هاى بسیجى و رزمنده و سپاهى دیدیم، به تکلیف عمل کردن بود نه چیز دیگر . فرمانده‏ى گردان حضرت رسول (ص) و لشکر ویژه‏ى شهدا، برادر «براتى‏» ، تعریف مى‏کردند که در یکى از صحنه‏هایى که ما با منافقین درگیر بودیم، مهمات تمام شد . به مرحله‏اى رسیدیم که منافقین با تانک‏هایشان شروع به پیش روى کردند که اگر از ما عبور مى‏کردند و به سمت‏باختران مى‏رفتند، وضعیت‏براى ما خیلى بحرانى مى‏شد . یعنى از بالاى تنگه‏ى چارزبر که رها مى‏شدند، مى‏آمدند پایین دره‏ى دشت ماهى، که دیگر نمى‏شد دشمن را کنترل کرد و جلوى پیش‏روى‏اش را گرفت . ایشان مى‏گفت: در همین حین یکى از برادران بسیجى را دیدم که چفیه‏اى در دستش گرفته و بدون این که با ما هماهنگى کرده باشد، حدود ده الى دوازده تا نارنجک داخل چفیه انداخته، بعد ضامن یکى از نارنجک‏ها را کشید و وقتى تانک نزدیک شد، خودش را زیر تانک انداخت و تانک را منهدم کرد و مانع پیش روى منافقین شد . در همان جا نیز منافقین متوقف شدند تا مهمات به ما رسید و توانستیم دشمنان را به عقب بزنیم و نگذاریم در آن مسیر پیش‏روى کنند . از کل جنگ‏هایى که در دنیا اتفاق افتاده، ما کم‏تر جایى سراغ داریم که چنین حرکت‏هایى انجام شده باشد . ما اول جنگ شهید فهمیده را در خرمشهر داشتیم، که وقتى بحث‏به جنگ شهرى کشید و حیثیت و ناموس مطرح شد، این بسیجى عزیز خیلى راحت نارنجک به خودش بست و زیر تانک رفت، اما چنین صحنه‏اى را در عملیات مرصاد هم شاهد بودیم که شاید کم‏تر مطرح شده باشد و واقعا نا گفته‏هاى عملیات مرصاد همین چیزهاست
- لطفا از اسراى این عملیات برایمان بگویید .

یکى از بچه‏ هایى که به اسارت نیروهاى منافقین در آمده بود، بعد از آزاد شدن مى‏گفت: بچه‏ها در اسارت آن قدر با روحیه بودند که وقتى منافقین به آن‏ها مى‏گفتند به مقدسات توهین کنید، به امام توهین کنید، اصلا توهین نمى‏کردند . ایشان هم چنین مى‏گفت: یکى از بسیجى‏ها را به خاطر این‏که به امام و مقدسات توهین نکرد پشت توپ ۱۰۶ بستند و وقتى که شلیک کردند، من دیگر نفهمیدم چه شد و بى‏هوش شدم . از آن بسیجى هم دیگر چیزى باقى نماند . لذا در عملیات مرصاد ناگفته‏هایى هست که وقتى به آن‏ها نظر مى‏افکنیم به این مطالب ناگفته و زیبا برخورد مى‏کنیم که شاید در عملیات‏هاى دیگر کم‏تر داشتیم .

- با توجه به این که عملیات مرصاد آخرین عملیات بود، رزمندگان چه شور و اشتیاق خاصى نسبت‏به شهادت داشتند؟

ما در عملیات‏ها، مثل کربلاى ۵ و والفجر ۸، جبهه‏هاى منظمى داشتیم، خط ما و خط دشمن و کلا شرایط و جبهه‏ها مشخص بود، ولى برخى عملیات‏ها نامنظم بودند که آن‏ها هم شرایط خاص خودشان را دارند . از این رو عملیات مرصاد یک جنگ نامنظم شهرى بود . یادم هست که یکى از پیرمردهاى بسیجى، شب عملیات مرصاد فریاد مى‏زد که: «دارند درب شهادت را مى‏بندند . این راه، دروازه‏ى شهادت است، بچه‏ها کسى کوتاهى نکند . بچه‏ها مقاومت کنید، که اگر جام زهرى را که امام نوشیده به عسل مبدل نکنیم، فرصت‏ها از دست مى‏ره و در آینده فقط باید غصه بخوریم .» نزدیک «کرند غرب‏» یا جلوتر از کرند، شاید نزدیک سرپل ذهاب شرایطى بود که دشمن آتش زیادى مى‏ریخت، طبعا آتش، ترس و وحشت دارد، ولى من هیچ ترس و وحشت و نگرانى در چهره‏ى رزمندگان ندیدم . شاید از این جهت‏بود که هر کسى در عمق جانش زمزمه مى‏کرد که: «خدایا این آخرین فرصته و چه بهتر که من هم بتوانم به برادران و هم سنگران شهیدم بپیوندم .» فکر مى‏کنم که نهایت آرزوى بچه‏ها در آن عملیات این بود که بتوانند منطقى و معقول، هم به تکلیفشان عمل کنند و هم ان‏شاءالله به شهادت برسند .

- با توجه به این شور و اشتیاق، این عملیات چه تعداد شهید داشت؟

عملیات - الحمدلله - طورى طراحى شده بود که دشمن را محاصره کردیم و خوشبختانه دشمن تلفات بسیار زیادى داد، اما براى ما عملیاتى بود که در آن کم‏ترین شهید را تقدیم نظام کردیم . هر چند مهم این است که ما به تکلیف عمل کنیم . حتى بعد از جنگ هم که با دوستان صحبت مى‏کنیم، همه متفق‏القول هستند که ان‏شاءالله اگر ما به تکلیف عمل کنیم، تمام مکان‏ها و زمان‏ها براى ما جبهه خواهد بود و باب شهادت هم به روى همه باز است . این که مى‏گویند، باب شهادت بسته است من خیلى قبول ندارم . هر موقع ما به تکلیفمان عمل کنیم - در هر شرایط زمانى و مکانى - ان‏شاءالله باب شهادت و رحمت‏به روى ما باز است و ما ان‏شاءالله مى‏توانیم به این درجه برسیم . - آیا از هم رزمان شهیدتان در این عملیات کسى را به خاطر دارید؟ شهید على مددى، که ایشان جانشین اطلاعات لشکر ۷۱ روح‏الله و از بچه‏هاى قم بود . در عملیات مرصاد با شور و اشتیاق و بى باکانه و عاشقانه تا عمق منافقین نفوذ کرد و نهایتا به دست منافقین اسیر شد . همیشه وقتى که با هم صحبت مى‏کردیم مى‏گفت: من دوست دارم آخرین لحظات جنگ را درک کنم و بعد به شهادت برسم و همین طور هم شد . ما روز عملیات مرصاد وقتى که به سه راهى اسلام آباد رسیدیم، دیدیم که منافقین ایشان را گرفتند و ایشان هم مقاومت کرده بود، لذا همان جا به شهادتش رسانده بودند . ایشان یکى از شهدایى بود که با شجاعت غیرقابل توصیفى در منافقین نفوذ کرد و اطلاعات زیادى هم از منافقین به دست آورد و نهایتا به شهادت رسید .

- شهید دیگرى را هم به خاطر دارید؟


یکى از شهداى لشکر ۱۷ على‏بن ابى‏طالب که در این عملیات به شهادت رسید، شهید حاج محمود اخلاقى بود . فرمانده‏اى که یک معلم بود . زمان جنگ به عنوان یک بسیجى به جبهه آمد، بعد فرمانده‏ى گردان شد، سپس فرمانده‏ى تیپ و نهایتا فرمانده‏ى عملیات لشکر شد . ایشان جانباز ۷۰ درصد بود . عملیات کربلاى ۵ بعد از حدود ده، یازده بار مجروحیت‏یک طرف بدنشان، یعنى چشم و صورت و کتف و همه‏ى این‏ها به شدت آسیب دیده بود . اما در عین حال با همین شرایط در عملیات مرصاد شرکت کرد . ایشان هم مى‏گفت که این آخرین معبر براى رسیدن به شهدا و شهادت است . که در همان عملیات مثل بقیه به عنوان یک بسیجى گمنام، منافقین را تعقیب مى‏کرد که بعد از کرند غرب منافقین با آر . پى . جى ماشینشان را زدند و ایشان نیز به شهادت رسید و از آخرین شهدا و فرماندهانى بود که در این عملیات به دیدار دوستان شهید و محضر لقاءالله پیوست . - به طور کلى در عملیات مرصاد چه حجمه‏اى به دشمن وارد شد؟ این عملیات که هم براى ما و هم براى دشمن آخرین عملیات بود، خدا مى‏خواست آن جام زهرى را که امام نوشیده بود، به عسل مبدل کند . لذا یک دالان مرگى را براى منافقین قرار داد، از سرپل ذهاب تا اسلام آباد . در حالى که ما باید در داخل شهر، کلى تلاش اطلاعاتى و هزینه کنیم تا بتوانیم منافقین را پیدا کنیم . در این عملیات، چیزى نزدیک به ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ منافق کشته و مجروح و تعدادى هم اسیر شدند که آمار اسرا دقیقا در ذهنم نیست، اما اسراى زیادى داشتند . اسنادى که از منافقین به دست آمد، خیلى اسناد مهم و قابل بهره‏بردارى بود . در مجموع، این عملیات رزمندگان اسلام باعث‏شد که منافقین نزدیک به ده سال از سازماندهى خودشان عقب بیافتند تا بتوانند دوباره سیستم خودشان را بازسازى و براى خودشان موقعیتى ایجاد کنند .

- گویا هم زمان با عملیات مرصاد، احزاب داخلى و طرفداران منافقین در داخل کشور هم تهاجماتى داشته‏اند . در این زمینه توضیحاتى بفرمایید .

در این عملیات منافقین، تمام هواداران خودشان را در باختران فراخوانى کرده بودند . در تهران و جاهاى دیگر هم دست‏به تحرکاتى زده بودند که بلافاصله وقتى عملیات مرصاد با پیروزى و موفقیت تمام شد در گلوگاه‏هاى شهر باختران ایست و بازرسى گذاشتند و شاید حدود ۳۰۰، ۴۰۰ نفر از هواداران منافقین را شناسایى و دستگیر کردند . در واقع عمده‏ى منافقین دستگیر شدند و عده‏ى محدودى هم فرار کردند . این‏ها به فرودگاه باختران، صدا و سیماى باختران و جاهاى حساس و کلیدى این شهر نفوذ کرده بودند و برنامه‏هایى هم داشتند تا بتوانند به محض ورود منافقین به دروازه‏هاى شهر، آن‏ها هم کار خودشان را از داخل شروع بکنند که با ناکامى مواجه شدند و نتوانستند به اهدافشان برسند . - آیا حزب توده هم در این تهاجمات نقشى داشتند؟ در اسناد نظامى و اعترافاتى که منافقین داشتند - حداقل تا آن جایى که من اطلاع دارم - سند مستندى از این که حزب توده هم در این طراحى دست داشتند به دست نیامده، اگر هم چیزى هست، من اطلاع ندارم . - امام خمینى (ره) در عملیات مرصاد چه بیانات و رهنمودهایى براى رزمندگان داشتند؟ امام (ره) وقتى پیام قطع نامه را دادند، همه‏ى حرف‏هایشان را با بسیجى‏ها و مسؤولین زدند و در فاصله‏ى قبولى قطع نامه تا عملیات مرصاد و بعد از مرصاد، هیچ سخنرانى رسمى نداشتند . در پیام قطع نامه، ایشان فرموده بودند که من آبرویم را با خدا معامله کردم و جام زهر را نوشیدم و چند نصیحت هم به بسیجى‏ها داشتند که «عزیزان من این شور و حال انقلابى خودتان را نگه دارید، این خشم را در سینه‏هاتان نگه دارید، براى روزهایى که اسلام و انقلاب به آن احتیاج دارد» .

- آقاى کاجى، با توجه به این که فرمایشات شما اکثرا خاطراتى بودند که از این عملیات داشتید، آیا خاطره‏ى خاص دیگرى مد نظرتان هست که مطرح نکرده باشید؟

در زمان دفاع مقدس، به عنوان یک فدایى امام و رزمنده‏ى ولایت، همیشه احساس مى‏کردم که امام عزیزمان با امام زمان (عج) ارتباط دارند و کلمات و نوشته‏ها و مطالبى که مى‏فرمودند، به اذن امام زمان (عج) است . تا این که امام (ره) پیامى داده بود که: «حسینیان آماده باشید» . البته مطالب دیگرى هم داشت، منتهى این قسمت از فرمایشات امام (ره) را به صورت تیتر بزرگى نزدیک اسلام آباد نوشته بودند . وقتى ما براى عملیات والفجر ۱۰ از جنوب به غرب مى‏رفتیم به این تابلو برخورد نمودیم . لذا من با خودم گفتم: آخر این چه کلامى است که امام فرموده‏اند؟ خیلى برایم عجیب بود . . . . یا این جمله که «غفلت امروز اسارت فردا را به بار مى‏آورد» همیشه با خودم فکر مى‏کردم که این کلام امام الهى است، منتهى نمى‏فهمیدم که چه معنایى دارد؟ دقیقا در شرایطى این مطلب برایم مفهوم پیدا کرد که پاى همان تابلو ما با منافقین درگیر شده بودیم و تیراندازى مى‏کردیم و جنگ و گریزى با منافقین داشتیم . همان جا جرقه‏اى به ذهنم زده شد . شاید شما هم جوابش را گرفتید که چرا امام فرمودند: «حسینیان آماده باشید» من معتقدم امام تمام آینده‏ى جنگ، آینده‏ى انقلاب و حتى آینده‏ى نظام را تا زمان ظهور امام زمان (عج) پیش بینى کرده بودند و ما مى‏توانیم از فرامین امام بهره‏بردارى زیادى کنیم .