پای صحبت های سردار آبنوش ; فرمانده تیپ حضرت قائم (عج ) در مورد عملیات مرصاد

منبع: خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی ـ محمدتقی قدس
اشاره :

۵ مرداد ماه سالگرد عملیات غرورآفرین مرصاد است , عملیاتی که در آن منافقین با شعار « فروغ درخشان » رویای فتح سه روزه تهران را با خود به گور بردند. نقش رزمندگان تیپ حضرت قائم (عج ) استان سمنان در این عملیات یک نقش حیاتی و به یاد ماندنی است .

رزمندگان تیپ حضرت قائم (عج ) با سد کردن حرکت منافقین کوردل به سوی باختران در این عملیات ۶۶ شهید به اسلام و انقلاب هدیه کردند. خبرنگار ما در سمنان به منظور اطلاع از شرایط وقوع این عملیات و نقش تیپ حضرت قائم (عج ) در کنار دیگر حماسه آفرینان این عملیات پای صحبت های سردار آبنوش (فرمانده تیپ حضرت قائم ) نشسته و آنچه در پی می آید , گفته های ایشان درباره این عملیات است .
ضمن گرامیداشت یاد شهدای این عملیات که آسایش امروز مردم این آب و خاک مرهون ایثار و از جان گذشتگی های آنهاست , خوانندگان محترم را به خواندن خاطرات این فرمانده دعوت می کنیم .
سردار آبنوش در ابتدای این گفتگو به شرایط جامعه در زمان وقوع عملیات مرصاد اشاره کرد و پذیرش قطعنامه از سوی نظام جمهوری اسلامی و به دنبال آن ترخیص بخش عمده ای از نیروهای رزمنده را ازجمله عواملی دانست که دشمن را به انجام این عملیات تحریک کرد.

سردار آبنوش گفت : در آن شرایط دشمن با تحلیل غلط از وضعیت نظام جمهوری اسلامی اینگونه استنباط کرده بود که روحیه ی رزمندگان اسلام شکسته شده و لذا فرصت مناسبی برای آنها ایجاد شده تا طومار اسلام و نظام بسته شود و لذا دشمنان برای اینکه ضربه ی آخر را به نظام جمهوری اسلامی وارد کنند. بین خودشان تقسیم کار کردند.

فرمانده ی تیپ حضرت قائم (عج ) به اهمیت خوزستان و بویژه شهر اهواز بعنوان یک نقطه ی استراتژیک اشاره کرد و اظهار داشت : صدام پس از پذیرش قطعنامه , بدون آنکه اصل اختفا و غافلگیری را رعایت کند , کل نیروهای زرهی خود را به سمت جنوب حرکت داد. با حرکت یگانها و لشکرهایی که در قسمتهای شمالی و میانی عراق مستقر شده بودند , برای ما مسجل شد که حتما رژیم بعث می خواهد خوزستان را به تصرف درآورد. در پی این تحرک صدام دستور داده شد که هر چه توان دارید در خوزستان بکارگیری کنید. شب از نیمه گذشته بود که سردار شوشتری فرماندهی سپاه هشتم با من که آن زمان در ستاد لشکر بودم تماس گرفت و ضمن ابلاغ پیام امام که مفهوم آن این بود که (عزت و شرف شما در گرو حفظ اهواز است ) , از من خواست کلیه ی نیروها را به خوزستان منتقل کنیم . در پی این دستور اکثر یگانهای ما , عمده ی نیروهای خود را به خوزستان منتقل کردند. من هم , به اتفاق سه گردان از نیروها بسوی خوزستان حرکت کردیم , وقتی رسیدیم در پادگان شهید حبیب اللهی دیدم وضعیت خیلی عادی است از عملیات سوال کردم , گفتند : تمام شد. (این هم از معجزات انقلاب است که باید به آن پرداخته شود) گفتند دشمن با استعداد بسیار سنگین زرهی و با همراهی صدها تانک بسوی مرزهای ما حرکت کرده بود و وقتی این خبر رسید که نیروهای زرهی دشمن از رمز خارج شدند , بدون هیچ سازماندهی اکثر بچه ها سوار بر موتورهای شخصی و نظامی , هر کس یک نفر را بر ترک خود سوار کرده بود با چند گلوله آرپی جی و یک قبضه , یکدفعه حدود دو سه هزار موتورسوار که ما نفهمیدیم از کجا رسیدند و چگونه سازماندهی شدند , در این دشت وسیع به سوی تانکها حرکت کردند بطوری که تانک اول رد شده بود و هنوز موتور سوار داشت از وسط ستون عراق می رفت و تانکهای عقبی را می زد. یکدفعه متوجه شدیم که تعداد زیادی از تانکها با هم در حال سوختن هستند و این مسئله موجب شد تانکهای عراقی راه فرار را در پیش گرفتند و غائله سقوط خوزستان در عملیاتی که ما برایش برنامه ریزی و سازماندهی نکرده بودیم و فقط با روح ایثارگری و خودجوش نیروها , به پایان رسید.

فرمانده ی تیپ حضرت قائم گفت : از خوزستان با چهارزبر در استان کرمانشاه تماس گرفتم , گفتم : ما چکار کنیم

گفتند : اینجا وضعیت قدری قرمز است و منافقین با استعداد دو تا چهار هزار نفر آمده اند تا از مرز خسروی عبور کنند. منافقین نیروهای رزمی و حتی سیاسی شان را از خارج دعوت کرده بودند و به آنها گفته بودند در طول مسیر با هیچ مانعی برخورد نخواهید کرد. آنها حتی فرمانداران و استانداران خود را انتخاب کرده و پشت ستون قرار داده و بسوی مرزهای کشور حرکت کرده بودند. در مسیر حرکت منافقین در منطقه سرپل ذهاب , تنگه کل داوود و منطقه کرند تعدادی از نیروهای ما بخوبی با منافقین جنگیده و به شهادت رسیده بودند و نهایتا حدود ساعت ۴,۵ تا ۵ بعدازظهر منافقین وارد شهر اسلام آباد شدند.

در شهر اسلام آباد تعدادی از نیروهای سپاهی به مقاومت می پردازند و تقریبا یک جنگ شهری صورت می گیرد و در نهایت با تصرف فرمانداری , سپاه و کمیته و به شهادت رسیدن تعدادی از برادران , پدر یکی از منافقین اعدامی را بعنوان فرماندار نظامی اسلام آباد معرفی کردند.
سردار آبنوش ادامه داد , ستون منافقین با گذشتن از اسلام آباد , یک سالن غذاخوری را که در سه راهی خوزستان , اسلام آباد و کرمانشاه واقع شده بود بعنوان قرارگاه عملیاتی انتخاب کردند و عمده ی قوای خود را بصورت ستونی به سمت کرمانشاه حرکت داده بودند.

سردار آبنوش گفت : در پی ایجاد وحشت در مردم , مردم با وسائل مختلف به جاده ها آمدند که این امر موجب ایجاد ترافیک و کندی حرکت منافقین شد , بطور یکه سرعت حرکت ستون منافقین به ۳ تا ۴ کیلومتر در ساعت کاهش یافت و این فرصتی بود تا نیروهای ما جمع و جور شده و برای دفاع در برابر آنها آمادگی لازم را پیدا کنند.

یکی از بچه های سپاه بنام شهید « هادی فضلی » که بعدها به شهادت رسید , می گفت : من باتفاق تعدادی از نیروها هنگامی که به ستون منافقین رسیدیم , ما را به رگبار بستند و همین مسئله موجب شد که شهید فضلی متوجه شد منافقین تا روستایی بنام کریم حاصله پیشروی کرده اند و سریع برگشت بسوی چهارزبر که در آنجا یگانهای تیپ حضرت قائم (عج ) لشکر ۳۲ انصار الحسین و تعدادی از نیروهای قرارگاه سپاه هشتم مستقر بودند و نزدیک شدن منافقین را اطلاع داد.

شهید فضلی گفت : در راه برگشتن در سرازیری حسن آباد به یک دستگاه اتوبوس شماره سپاه برخوردم و در حالیکه مجروح بودم و خونریزی داشتم جلوی اتوبوس را که در حال انتقال نیروهای سپاه بدر به خوزستان بود , گرفتم . فرماندهی این نیروها به افراد داخل اتوبوس و دو دستگاه اتوبوس دیگر که پشت سر آنها در حرکت بود فرمان داد و از خودروها پیاده شدند و در حقیقت اولین نیرویی که در عملیات مرصاد در مقابل منافقین ایستاد , همان سه اتوبوس سپاه بدر بود که بعدا وقتی از مسئولان اطلاعات سپاه بدر سئوال کردم , گفت تمامی نیروهای آن سه اتوبوس در رویارویی با منافقین به شهادت رسیدند.
پس از این مقاومت جانانه بود که دو گردان از نیروهای انصارالحسین و سه گردان از نیروهای ۱۲ حضرت قائم با استقرار در دو طرف جاده , راه منافقین را بستند.

سردارآبنوش گفت : در این منطقه بود که نیروهای تیپ قائم بااستفاده از ماشین آلات لشکر انصارالحسین اقدام به کندن آسفالت و ایجاد خاکریز نمودند و در حقیقت از همان زمان یعنی ساعت یک بامداد مقاومت سازمان یافته نیروهای ما در مقابل منافقین آغاز شد. منافقین که از مانع بدر یعنی نیروهای سپاه بدر گذشته بودند وقتی به این خاکریز رسیدند , مسئله را جدی تر گرفتند ودر این مرحله بود که یک بیسیم از منافقین به دست من افتاد. فرمانده ی منافقین که زنی بنام سوسن بود و به زبان فارسی صحبت می کرد از نیروهای خود خواست تا در ستون خود بمانند و به آنها وعده داد با تدابیری که دارند , بزودی معبر باز می شود.

در پی این مسئله گردان حضرت علی اکبر(ع ) از لشکر انصارالحسین (ع ) با گردان سیدالشهدا(ع ) از تیپ حضرت قائم با هم الحاق کردند و پس از آنکه منافقین به دستور فرمانده شان از پوشش درختان کنار جاده استفاده کردند و از ارتفاعات بالا رفتند با آنها به جنگ تن به تن پرداختند بگونه ای که شهید مبارکی فرمانده و تقریبا تمامی نیروهای گردان حضرت علی اکبر(ع ) از لشکر انصارالحسین (ع ) در این جنگ تن به تن به شهادت رسیدند. وقتی سمت راست جاده به تصرف منافقین درآمد , به نیروهای تیپ قائم (عج ) دستور داده شد تپه ی اول را خالی کنند و در موضع دوم که دارای خاکریزهای محکم بود و الحاق نیز بخوبی صورت گرفته بود , سنگر بگیرند.

فرمانده ی تیپ حضرت قائم (عج ) گفت : در این مرحله دیگر نیروهای ما هم رسیده بودند و علاوه بر لشکر ویژه ی پاسداران و نیروهای عشایر عده ای از نیروهای مردمی هم با چوب و چماق خودشان را برای دفاع به منطقه رسانیده بودند. در همین حال فرمانده ی منافقین در بی سیم دستور داد , سه دستگاه از ماشینها از ستون خارج شده و با سرعت تمام از خاکریز عبور کنند تا از این طریق آرایش نیروهای ما را به هم بریزند.

تویوتاهای منافقین با سرعت به سمت خاکریز ما حرکت کرده و از میان آتش آرپی جی هایی که بسوی آنها شلیک می شد عبور کردند تا اینکه یکی از خودروها با سرعت زد به خاکریز و از خاکریز عبور کرد و رفت . در این حال که نیروهای مستقر در اطراف جاده و پشت خاکریز نتوانسته بودند مانع حرکت این خودروی منافقین شوند , دو گلوله از یک دو لول ضدهوایی که در ارتفاعات مستقر بود به این خودرو اصابت کرد و آن را منهدم نمود که این مسئله باتوجه به بعد مسافت و ضرورت هدف گیری صحیح در آن شلوغی جمعیت و نیرو , خود از امدادهای الهی است .

سردار آبنوش گفت : پس از آنکه این حرکت منافقین هم به نتیجه نرسید , فرمانده ی منافقین از طریق بی سیم از آنها خواست تا به هر طریقی که می توانند معبر را باز کرده و از خاکریز عبور کنند.

در پی این دستور یک کاسکاول از منافقین به حرکت درآمد و دیگر خودروها هم پشت سر او حرکت بسوی خاکریزی را آغاز کردند و بدون اینکه آتشی از دو طرف ردوبدل شود به حرکت خود ادامه دادند تا وقتیکه به فاصله ی ۱۰ تا ۱۵ متری ما رسیدند , درگیری شروع شد و منافقین با حجمی بسیار زیاد شروع به آتش باری بسوی نیروهای ما کردند و ستون منافقین به ۵ متری ما رسیده بود که سه فروند هواپیما از پایگاه شهید نوژه رسیدند و از سر ستون تا حدود ۵۰۰ متر آن را بمباران کردند که این مسئله هم از جهت دقت آتش و هم از جهت زمان از امدادهای خداوند بود و من فکر می کنم بر اثر این بمباران حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر از منافقین درجا به درک واصل شدند .

پس از این مرحله باز هم فرماندهان رده های بالاتر از قبیل شهید صیاد شیرازی و به روایتی آیت الله هاشمی رفسنجانی به منطقه وارد شدند و همچنین سلاح های منحنی زن ما هم رسید و نهایتا در روز سوم دستور عقب نشینی به منافقین داده شد.

سردار آبنوش در پایان این گفتگو یاد و خاطره ی شهدای عملیات مرصاد را گرامی داشت و اظهار داشت : آن نیرویی که توانست در این عملیات سد جدی در مقابل منافقین ایجاد کند , پس از یک گردان نیروهای سپاه بدر , سه گردان از تیپ حضرت قائم (عج ) و سه گردان از لشکر انصار بودند که این نیروها با دفاع خود , یک فرصت طلایی را از منافقین گرفتند و فرصت طلایی دیگری برای نیروهای ما ایجاد کردند تا نیروهای ما بتوانند ضمن برنامه ریزی , دفاع مناسبی را انجام دهند و چه بسا که اگر این نیروها نبودند , منافقین از اسلام آباد به سمت چهارزبر سرازیر می شدند و بدلیل عدم وجود عوارض حساس و موانع سدکننده در مسیر , تا کرمانشاه هیچ مانعی بر سر راهشان نبود و این عملیات با قیمتی خیلی بیشتر از آنچه ما در عملیات مرصاد پرداختیم , پایان میپذیرفت .

سردار آبنوش گفت پس از این عملیات مسعود رجوی در سخنانی گفته بود : ما باز هم در بررسی هایمان اشتباه کردیم , ما هنوز به نیروهای وفادار به نظام شناخت کافی نداریم . ما فکر نمی کردیم در جمهوری اسلامی اینطور باشند که با یک اشاره ی رهبرشان اینگونه جانفشانی کنند و حال متوجه شدیم که بار ما سنگین تر و راه دورتر است و ما باید بیشتر از اینها کار کنیم .