عملیات مرصاد، جنگ روانی یا واقعیت؟
منبع:
روایتی از محسن رضایی
به سختی توانستیم دشمن را عقب بزنیم و جاده خرمشهر، اهواز را بازگشایی کنیم. اسم این عملیات را عملیات سرنوشت گذاشتیم، علت نامگذاری هم این بود که امام فرمودند یا سپاه یا خرمشهر. به دنبال مسئولان تبلیغات میگشتیم که بیایند و اخبار و گزارشهای عملیات را به تهران منعکس کنند که ناگهان تلفن از قرارگاه نجف زنگ زد که منافقین وارد سرپل ذهاب شدهاند.
چند روزی بود که عملیات سرنوشت را در خرمشهر پشت سر میگذاشتیم که اخبار حمله منافقین به غرب رسید. ماجرا از اینجا شروع شد که دشمن چند روز پس از آنکه ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت، به جای پاسخ مثبت به مجامع بین المللی، به خرمشهر حمله کرد و آن را بار دیگر مشابه اول جنگ محاصره کرد.
به سختی توانستیم دشمن را عقب بزنیم و جاده خرمشهر، اهواز را بازگشایی کنیم. اسم این عملیات را عملیات سرنوشت گذاشتیم، علت نامگذاری هم این بود که امام فرمودند یا سپاه یا خرمشهر. به دنبال مسئولان تبلیغات میگشتیم که بیایند و اخبار و گزارشهای عملیات را به تهران منعکس کنند که ناگهان تلفن از قرارگاه نجف زنگ زد که منافقین وارد سرپل ذهاب شدهاند.
از آنجا که در نامه دوم تیر ماه گفته بودم منافقین هم طرحی دارند که نمیدانیم از چه نقطهای میخواهند وارد شوند، مسأله را جدی گرفتم ولی فکر می کردم که فرصت داریم تا آنها را از آن منطقه بیرون کنیم که چند لحظه بعد دوباره تلفن زنگ زد. دوستان ما گزارش دادند که منافقین همه سواره هستند. بر انواع خودروهای مسلح سوار هستند و از کرند هم عبور کرده و به سوی اسلام آباد می روند.
در اینجا دیگر درنگ را جایز ندانستم برادرمان آقا رحیم صفوی را در قرارگاه جنوب گذاشتم و توصیههای لازم را کردم و با هلیکوپتر به پادگان دوکوهه آمدم و بخشی از نیروهای لشگر ۲۷ و لشگر ده سیدالشهدا را به سوی اسلامآباد راه انداختم و خودم را هم به سرعت به اسلامآباد رساندم.
از طریق بی سیم به برادر همدانی از لشگر ۳۲ انصار الحسین و فرماندهان تیپ ۱۲ قائم سمنان و بخشی از لشگر ۳۱ عاشورا دستور دادم که در تنگه چهار زبر موضع بگیرند و راه منافقین به سوی کرمانشاه را سد کنند.
چند کیلومتری سه راه اسلامآباد کرمانشاه و پلدختر، یک باند فرودگاه اضطراری بود. در همانجا پیاده شدیم و یک خط دفاعی به سوی منافقین تشکیل دادیم. لذا منافقین از هر دو طرف محاصره شدند.
پیش از آمدن به اسلامآباد، تلفنی با آقای شمخانی و رشید که از من جدا شده بودند و به ستاد کل پیش آقای هاشمی رفته بودند، صحبت کردم که سریعا خودتان را به باختران برسانید و به آنها گفتم با اینکه الان من فرمانده شما نیستم، ولی به شما میگویم اگر دیر بجنبید، خسارت بزرگی خواهیم دید.
پیش از آن به یکی از مسئولان گفته بودم که منافقین از سرپلذهاب عبور کرده و به سوی اسلامآباد میآیند. ایشان به من گفته بود که این جنگ روانی است و برای همین، چشمم ترسیده بود که مسأله را جدی نگیرند. لذا به آنها گفتم با هواپیمای فالکن خود را به کرمانشاه پیش آقای هاشمی برسانند.
بالاخره پس از استقرار، منافقین را به صورت گازانبری محاصره و منهدم کردیم و پس از چند روز تمامی مناطق اشغال شده، آزاد گردید. در اینجا لازم هست یادی از شهید بزرگوار صیاد شیرازی بکنم که با وجود آنکه از فرماندهی نیروی زمینی ارتش کنار رفته بود، ولی به صورت بسیجی در آن عملیات به کمک ما آمدند.
چند نکته مهم در عملیات مرصاد، قابل مشاهده است:
۱. سادهاندیشی و جدی نگرفتن تهدیدات، همیشه آسیبهای جدی به کشور ما وارد کرده است. امروزه که کشور ما با تهدیدات جدی مواجه شده نباید ساده اندیشی کرد البته مساله را هم نباید آنقدر بزرگ کرد که برخلاف واقع باشد. امروزه با یک جنگ اقتصادی جدی مواجه هستیم و فشارهای سیاسی و تبلیغی در راه است
۲. اگر ایران در عملیات سرنوشت در خرمشهر و عملیات مرصاد در کرمانشاه موفق نمیشد، جام زهری را که نوشیده بود، بر بدن جمهوری اسلامی کارگر میشد و جنگ با شکست به پایان میرسید، در حالی که پیروزیهای ایران در مرداد ماه، همه تلخیهای تیر ماه را خنثی کرد و صدام که زیر بار پذیرش قطعنامه و آتش بس نمی رفت ناچار شد آن را بپذیرد.
۳. اگر نیروهای ایران که برای عملیات والفجر ۱۰ به باختران رفته بودند، در آنجا نبودند و مثل سال گذشته در منطقه جنوب بودند منافقین کرمانشاه را گرفته بودند.
بنابراین، کسانی که میگویند چرا ایران جنگ را به غرب برد و در منطقه شمال غرب عملیات والفجر ۱۰ را انجام داد از این موضوع غفلت میکنند.
حضور نیروهای ما مثل تیپ انصارالحسین همدان و تیپ قائم سمنان و بخشی از لشکر ۳۱ عاشورا در تنگه چهار زبر کرمانشاه موجب سد شدن منافقین به سوی شهر شدند تا نیروهای جنوب به کمک آمدند.