حکایت ناگفته هلی کوپتر جا مانده در مرصاد/ نجات جان خلبان های هوانیروز توسط مردم

بهمن صفری که اکنون مسئولیت یکی از ادارت شهرستان اسلام اباد غرب را بر عهده دارد جریان نجات ۲ خلبان بالگرد هوانیروز در عملیات مرصاد را اینگونه نقل می کند:

حدود ساعت ۱۰ صبح روز عملیات مرصاد من به همراه یکی از دوستانم برای ثبت رشادت رزمندگان اسلام در منطقه عملیاتی مرصاد، روی تپه ای در حد فاصل گردنه چهار زبر و گردنه حسن آباد قرار گرفته بودیم که حدود یک کیلومتر با جاده اصلی اسلام آباد – کرمانشاه فاصله داشت.

تعدادی از بالگردهای هوانیروز مشغول سرکوب منافقین بودند که یکی از بالگردها در منطقه حسن آباد مورد اصابت گلوله منافقین قرار گرفت، پس از چند دقیقه چرخش در آسمان، خلبان با تلاش و مهارت خاصی بالگرد را در نزدیکی محل استقرار ما به زمین نشاند.

به محض بر زمین نشستن بالگرد ۲ خلبان سرنشین آن خارج شدند و به سرعت در حال دور شدن از محل بودند، ما بر بلندی کوهی بودیم و بر منطقه اشراف داشتیم، متوجه شدیم که خلبانان به اشتباه به سمت نیروهای منافقین می روند.

همراه من که دایی من نیز بود گفت اگر بدست منافقین بیفتند آنها را می کشند، از جاده شنی تا محل فرود بالگرد کمی فاصله بود، لذا ما فرصت را از دست ندادیم و با ماشین وانتی که در اختیار داشتیم از داخل زمینهای کشاورزی خودمان را به آنها رساندیم.

اولش اطمینان نداشتند، به آنها گفتیم وقت زیادی نداریم الان منافقین می رسند، به همراه دائیم که کارمند یکی از ادارات بود با نشان دادن کارت شناسائی و صحبت کردن اعتماد آنها را جلب کردیم و به آنها فهماندیم که ما خودی و از مردم بومی منطقه اسلام آباد هستیم و می خواهیم به آنها کمک کنیم.

بالاخره آنها را سوار بر وانت پیکان کرده و در جاده شنی حرکت کردیم که ناگهان متوجه خودرو منافقین شدیم، آنها فهمیده بودند بالگرد سقوط کرده و برای دستگیری خلبانها آمده بودند.

برای نجات خلبانها در جاده شنی با خودرو وانت با یک سرعت غیر قابل وصف حرکت می کردیم و منافقین هم با ماشن در تعقیب ما بودند بالاخره و با کمک خدا، با سرعت زیاد و ایجاد گرد وغبار در جاده خاکی از آنها دور شدیم و آنها در بین راه که متوجه نیروهای مردمی شدند دست از تعقیب ما برداشتند.

آنها را به منزل خودمان در روستای کمره علیا، از توابع دهستان حسن آباد بخش مرکزی بردیم، لباس محلی کردی به آنها دادیم و لباسهای خلبانی آنها را مخفی کردیم، ناهار را در منزل خودمان صرف کردیم، مردم روستا که متوجه این دو مهمان شده بودند، دسته دسته از کوچک و بزرگ به دیدار آنها می آمدند که حال و هوای خیلی زیبایی داشت مردم به این رزمندگان که در راه دفاع از مرز و بوم اسلامی ایران جانشان را در آسمان در طبق اخلاص گذاشته بودند ادای احترام می کردند.

خیلی ها پیشنهاد کمک می دادند ولی آنها به ما اعتماد کرده بودند، با توجه به اینکه منطقه عملیاتی نزدیک بود و تردد نیروهای بومی و غیر بومی زیاد بود احساس نا امنی می کردیم، بالاخره تصمیم گرفتیم برای حفظ جان خلبانان، آنها را به جای دیگری منتقل کنیم.

روستای ما دو راه داشت که یکی به ماهیدشت منتهی می شد و دیگری به بخش حمیل که پاسگاه هم در آن قرارداشت، با توجه به نقشه ای که خلبانان به همراه داشتند و با رایزنی با من ودائی ام، نزدیکترین و امن ترین راه یعنی حمیل را که ۲۰ کیلومتر با ما فاصله داشت انتخاب و بعد با لباسهای محلی به طرف حمیل حرکت کردیم.

سوخت ماشین کم بود به ناچار از نفت سفید استفاده کردیم، بالاخره آنها را به پاسگاه رساندیم و توضیحات لازم را فرمانده پاسگاه ارائه دادیم فرمانده وقت سپاه اسلام آباد آقای مهدی خانی و فرماندار وقت آقای رضوانی در پاسگاه مستقر و حضور داشتند.

یکی از خلبانها درخواست بی سیم کرد و پس از هماهنگی با هوانیروز کرمانشاه بعد از یک ساعت یک فروند بالگرد به محل پاسگاه آمد و هردو خلبان را انتقال داد.

آنها خیلی از ما و از ابراز محبت مردم اسلام آبادغرب تشکر کردند و اکنون سالهاست که از آن دو عزیز خبری ندارم، امیدوارم در هرجای ایران اسلامی هستند سلامت و سربلند باشند.

بهمن صفری در پایان گفت: یاد و خاطره دفاع مقدس و عملیات مرصاد در دل تک تک مردم غیور منطقه اعم از پیر و جوان زنده است و مردم این منطقه خیلی از این دست خاطرات را در صفحات ذهن و قلب شان ثبت شده است منتهی باید دلسوزان گوش شنوا داشته باشند و آنها جمع آوری کنند.

صفری با گلایه از مسئولین وقت خاطرنشان کرد: در دوران دفاع مقدس و خصوصا" عملیات مرصاد فقط نیروهای نظامی نبوده اند بلکه نیروهای مردمی سهم بسزائی در مقاومت و دفاع و پشتیبانی از نیروهای مسلح داشته اند که این نقش خیلی کمرنگ بازگو شده است.