عملیاتهای مرصاد و فروغ جاویدان از دو نگاه متقابل

منبع: بنیاد هابیلیان
پنجم مرداد ۱۳۶۷ هـ . ش / بیست و ششم جولای ۱۹۸۸ م ، آغاز عملیاتی است که مرصاد نام گرفت و طی آن، نیروهای نظامی ایران به ضدحمله علیه عملیاتی دست زدند که سازمان مجاهدین خلق، دو روز پیش از آن، تحت عنوان فروغ جاویدان آغاز کرده بود. این عملیات درست یک هفته پس از آن روی داد که آیت الله خمینی، رهبر ایران با پذیرش قطعنامه ی پانصد و نود و هشت شورای امنیت سازمان ملل متحد، آتش بس در برابر عراق را پذیرفته و جنگ هشت ساله ی میان عراق و ایران رسماً پایان یافته بود.سازمان مجاهدین خلق با این تحلیل که حکومت جمهوری اسلامی در ضعف کامل به سر می برد و مردم خسته از جنگ، آماده ی پیوستن به مخالفان حکومتند، عملیاتی که فروغ جاویدان نامید را با حمایت ارتش عراق و به شکل پیش روی خطی به داخل خاک ایران آغاز کرد . سرانجام این عملیات، شکست کامل آن و کشته شدن شمار زیادی از نیروهای سازمان بود.به این مناسبت، از دو تن از کسانی که آن زمان در دو جبهه ی مقابل در حال جنگ با یک دیگر بودند خواستیم تا هم روایت خود را از واقعه بیان کنند و هم به آثاری بپردازند که این رویارویی نظامی میان دو گروه ایرانی [ و بریده از ایران ] در سرنوشت ... ایران داشته است. « بی بی سی »سعید شاهسوندی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق بوده که پیش از پایان جنگ ... عراق علیه ایران به علت اختلاف با رهبری سازمان از مرکزیت آن خارج شده و در فرانسه زندگی می کرده است، اما با آماده شدن مجاهدین خلق برای راه اندازی عملیاتی که آن را فروغ جاویدان نامیدند به عراق می رود و با وجودی که هم چنان بر اختلافات فکری خود با سازمان پابرجا بوده در این عملیات شرکت می کند. او عملیات سال ۱۳۶۷ هـ . ش / ۱۹۸۸ م ، را چنین به یاد می آورد:ساختار سازمان مجاهدین خلق، ساختاری ایدئولوژیک است و در نظامهای ایدئولوژیک، به امور به دید حق یا باطل نگاه می کنند.در این سازمان، منافع سازمان و رهبری آن، معیار حق و باطل قلمداد می شود و از دید بدنه ی تشکیلات سازمان، هر آن چه منافع سازمان و رهبری آن را تأمین کند، حق است، حتی رفتن به دامان حکومت عراق که در حال جنگ با ایران بود.عملیات فروغ زاییده ی تفکر غیرواقعی، رؤیایی و ایدئولوژیک مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق بود، نه این که، آن طور که برخی می گویند، حاصل توافق پشت پرده ی حکومتهای عراق و ایران برای راحت شدن از شر مخالفان یک دیگر.هرچند، چنین انگیزه ای ممکن است به عنوان یکی از سرنوشتهای احتمالی عملیات در محاسبات حکومت صدام، مورد توجه قرار گرفته باشد.صدام حسین به هر حال سالها روی سازمان مجاهدین خلق سرمایه گذاری کرده و پیش بینی غالب عراقیها از نتیجه ی عملیات، پیروزی سازمان بود.آن زمان و در آن روزی که از قرارگاه معروف اشرف در عراق به سوی ایران حرکت می کردیم، من این عملیات را خودکشی می دانستم اما خودم را نیز رزمنده ی راه آزادی می دانستم. بسیاری دیگر از نیروهای مجاهدین نیز مثل من فکر می کردند.در منطق مطلق گرایی ایدئولوژیک، فلسفه مرگ و شهادت پرستی حاکم است . کم نبودند افرادی که از منتقدان رهبری سازمان و جداشدگان آن بودند اما برای شرکت در عملیات فروغ جاویدان از اروپا و آمریکا خود را به عراق رساندند و به مجاهدین پیوستند.در حالی که حتی برخی از آنها پیش تر از سوی رهبری سازمان به خیانت متهم و به اعدام محکوم شده بودند.علت این که این افراد دوباره به صفوف مجاهدین تن سپردند این بود که از سویی بقایای تفکر ایدئولوژیک هم چنان در آنها وجود داشت، از سوی دیگر، به دلیل روابط بسته ی آن زمان، امکان ارتباط میان این افراد با نیروهای ملی و دموکراتیک وجود نداشت و از طرفی هم در ایران، چنان شرایط فشار ... حاکم بود که هیچ روزنه ی امیدی به چشم نمی خورد.عملیات فروغ، حتی با حداقل دانش عقل نظامی، خودکشی محسوب می شد.شرکت کنندگان عملیات تعدادشان کمتر از شش هزار نفر بود که بسیاری از آنها از اروپا و آمریکا آمده و جنگ به معنی واقعی کلمه را ندیده و حتی تیراندازی بلد نبودند. ما ساعت چهار بعد از ظهر دوشنبه سوم مرداد ۱۳۶۷ هـ . ش / ۱۹۸۸ م ، از مرز خسروی عبور کردیم و وارد ایران شدیم، اولین مقاومت نیروهای ایرانی در مقابل ما ساعت هفت و نیم هشت شب در گردنه ی پاتاق در حوالی کرند صورت گرفت که نیروهای ارتش بودند و فاقد انگیزه ی کافی برای مبارزه و به سرعت صحنه را خالی کردند.درگیری کوتاهی نیز در کرند داشتیم و درگیری کمی بزرگتری در اسلام آباد، اما این همه ی مسأله نبود، درگیری اصلی پس از اسلام آباد و در تنگه ی حسن آباد رخ داد که ضدحمله از سمت سه راه ملاوی از ساعت دو و نیم پس از نیمه شب شروع شد که در نهایت نیروهای مجــاهدین که میان تنگه ی چهارزبر و دشت حسن آباد استقرار داشتند زمین گیر شدند و شکست خوردند.در مدتی که ما پیش روی می کردیم، واکنش مردم غیرنظامی در مقابل ما بیش تر به شکل فرار از مهلکه بود، نه این که آن گونه که رهبری مجاهدین پیش بینی می کرد، به ما بپیوندند.یکی از علل اصلی کندی حرکت نیروهای مجاهدین که روی جاده ی آسفالته اصلی تردد می کردند، ازدحام مردمی بود که با تراکتور و کامیون و حتی پای پیاده، در حال فرار بودند. در این که طرح مسعود رجوی در راه اندازی این عملیات، رؤیایی و سودایی بود جای هیچ بحثی نیست اما اگر نیروهای مجاهدین تنگه ی چهارزبر و دشت حسن آباد را رد می کردند و به کرمانشاه می رسیدند، معادلات کاملاً به هم می ریخت و حکومت جمهوری اسلامی نیز، آن گونه که من بعدها از لابلای صحبتهای مقامات فهمیدم، از رسیدن نیروهای مجاهدین به کرمانشاه و احتمال بروز شورش در وحشت بود.در عملیات فروغ هزاروسیصد تا هزاروچهارصد تن از نیروهای مجاهدین، یعنی حدود بیست وهفت درصد نیروهای شرکت کننده در عملیات کشته شدند که البته اگر نیروهای مجـــــاهدین پیش روی بیش تـــری می کردند، تلفاتشان هم بسیار بیشتر می شد. تعدادی نیز دستگیر شدند که اکثر آنها به سرنوشت کشته شدگان پیوستند.من دو بار زخمی شدم که هر دو پایم از کار افتاد و بیهوش و دستگیر شدم.در حالی که هر دو پایم تقریباً فلج شده و دو نفر بسیجی از زیر بغلم گرفته بودند و تقریباً نیم تنه ام روی زمین کشیده می شد و از پشت هم با لگد و قنداق تفنگ من را می زدند، می بردندم تا در میدان شهر اسلام آباد به دار بیاویزند.من از افراد شناخته شده ی مجاهدین بودم، سابقه ی طولانی داشتم، در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس شورای [اسلامی] از شیراز نامزد انتخاباتی بودم، با بسیاری از مقامهای حکومتی جمهوری اسلامی، مثل آقای رجایی و آقای هاشمی رفسنجانی و خیلی های دیگر، از زمان مبارزات دوران شاه آشنایی داشتم. افرادی از سپاه پاسداران و اطلاعات شیراز که آنجا حضور داشتند من را شناختند و مانع از اعدام من شدند.البته دل آنها برای من نسوخته بود بلکه می خواستند از من اطلاعات به دست بیاورند.پس از آن با این که پاهایم گچ گرفته شده و تب داشتم و بیمار بودم در بازداشتگاه توحید تهران مورد فشار و ضرب وشتم برای دادن اطلاعات قرار گرفتم، چهار سال در زندان بودم و احتمال اعدام من هم چنان وجود داشت و با یاری سعید حجاریان و یارانش بود که توانستم مقامهای جمهوری اسلامی را قانع کنم که از سازمان مجاهدین خلق بریده و تحول یافته ام و سرانجام آزاد شدم.عملیات فروغ باعث شد که حکومت جمهوری اسلامی به کشتار وسیع زندانیانی دست بزند که در زندان در حال گذراندن دوران محکومیت قانونی خود بودند و در این ماجرا نیز کوچک ترین نقشی نداشتند.این عملیات دسته گلی بود که آقای رجوی به حکومت جمهوری اسلامی ایران تقدیم کرد...تحولی که بعدها در دوم خرداد ۱۳۷۶ هـ . ش / بیست و دوم می ۱۹۹۷ م ، شاهد آغاز آن بودیم، اگر ماجرای عملیات فروغ جاویدان پیش نمی آمد شاید می توانست بسیار زودتر و در ابعادی دیگر آغاز شود.من تقریباً اطمینان دارم که چنین عملیاتی دیگر در ایران تحقق نخواهد یافت و اگر رخ بدهد، خودکشی بسیار وسیع تر و مهلک تری خواهد بود. محمد حکمی که اکنون در دانشگاه بنگلور هند، دانشجوی دوره ی دکترای روانشناسی است، در سال ۱۳۶۷ هـ . ش / ۱۹۸۸ م ، به عنوان بسیجی در جنگ شرکت داشته و در منطقه ای که عملیات مرصاد در آن انجام گرفت حضور داشته است [ نیز معتقد است ] :ما آن زمان در منطقه ای به اسم میسور مستقر بودیم و از سه طرف در محاصره قرار داشتیم.از دو طرف، عراقیها به ما مسلط بودند، در سوی دیگر گروههای کرد مسلحی بودند که در آن منطقه برای خودشان پایگاهی داشتند و در جانب دیگر هم، آن گونه که بعداً فهمیدیم، مجاهدین خلق در حال پیشروی بودند.آن کردهای مسلح همیشه در منطقه محل استقرار ما آزادانه رفت و آمد می کردند و به پایگاه خودشان که بین مواضع ایران و عراق قرار داشت می رفتند...سپس به ما اعلام کردند که عقب نشینی کنیم و فقط تجهیزات و مواد خوراکی که امکان حمل آنها را داریم برداریم و هر چیز دیگر که باقی ماند را نابود کنیم، حتی به ما دستور دادند که جاده ای را که از طریق آن به عقب بر می گشتیم را پشت سر خودمان کاملاً بمب گذاری و تخریب کنیم.با آغاز شکست مجاهدین خلق بود که محاصره شکسته شد و ما توانستیم خودمان را به اسلام آباد برسانیم.ارزیابی ما آن زمان از عملیاتی که مجاهدین به آن دست زده بودند این بود که از لحاظ نظامی کاملاً اقدام نادرستی بود، چراکه تنها راه جاده را گرفته و به صورت عمقی پیش آمده بودند، بدون این که پشتیبانی از عقب یا دو طرف خود داشته باشند.به نظر می رسید که امید آنها فقط پیوستن مردم محلی به ایشان بوده، در حالی که مردم فقط سعی کرده بودند از آنها فرار کنند.احساسی که من آن زمان نسبت به مجاهدین خلق که علیه کشورشان دست به عملیات زده بودند داشتم این بود که آنها خیانت کرده و همگی مستحق مرگند، الآن هم ... بازهم معتقدم که مجاهدین خلق در آن زمان مستحق مرگ بودند...اگر بار دیگر موقعیتی هم چون سال ۱۳۶۷ هـ . ش / ۱۹۸۸ م ، که عملیات مرصاد رخ داد پیش بیاید و بار دیگر گروهی از خارج، با حمایت ارتش خارجی، دست به حمله به ایران بزنند، قطعاً سرنوشتی هم چون مجاهدین خلق در عملیات مرصاد پیدا خواهند کرد.[ اگر چه ] اکنون اگر بخواهیم به سوی دموکراسی گام برداریم، باید خطاهایی که در گذشته رخ داده را بپذیریم و افرادی که آن زمان به کشور خود حمله کرده و به روی هموطن خود اسلحه کشیدند را اگر دیگر آن تفکر آن زمان را نداشته باشند، باید پذیرایشان باشیم.