با تاریخ سازمان عملیات مرصاد- ۳

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی ۳۰ مرداد ۱۳۶۷

اسم رمز
بسم الله الرحمن الرحیم
در شماره های قبل جزئیات و نتایج عملیات پیروزمند مرصاد را از زبان معاونت لشگر ویژه پاسداران خواندید:

در ادامه این سلسله گزارشات برادر حسین براتی فرمانده گردان حضرت رسول(ص) طی گفتگویی با گزارشگر اعزامی ما به بیان رشادتها و شجاعتهای سلحشوران اسلام در این عملیات پرداخت] که از نظرتان میگذرد.

عصر قبل از عملیات بود که به ما گفتند گردان را آماده مأموریت کنید و ما خیلی سریع نیروها را تجهیز کردیم از مقر گردان که بیرون امدیم ساعت حدود ۱۲ و ربع شب بود وقتی به جاده اسلام آباد باختران رسیدیم دیدیم یک ترافیک عجیبی از طرف اسلام اباد به طرف باختران در جریان است ماشینها پشت سر همدیگر و مردم داشتند به طرف باختران می¬آمدند و امکان تردد بسیار مشکل بود طوری که ما با اتوبوسها بیش از ۸۰۰ متر نتوانستیم در جاده حرکت کنیم.

مردم سعی میکردند هر چه سریعتر خودشان را به باختران برسانند چون اینها از پشت با تانک و نفربر و پی ام پی و آر پی جی و خمپاره و... فشار می¬آوردند مردم را مورد حمله قرار میدادند و مردم هم طبعاً میخواستند خودشان را هر چه سریعتر به باختران برسانند و از مهلکه جان سالم بدر ببرند. مردم وقتی میدیدند ما به طرف اسلام آباد میرویم خیلی خوشحال میشدند و ابراز احساسات میکردند، دست تکان میدادند، دعا میکردند و صلوات میفرستادند.

پس از پیمودن مسافتی به جایی رسیدیم که دیگر واقعاً امکان تردد نبود این بود که ما نیرو ها را پیاده کردیم و پس از مدتی دیدیم که دیگر ستون مردم قطع شد. جاده خیلی خلوت شد و هیچ ماشینی دیگر تردد نمیکرد و مرتب صدای شلیک گلوله های تانک و رگبار تیربار و دوشاکو میآمد. ما ۳ گروهانمان را پیاده کردیم . گروهان اولمان که قوی ترین گروهانمان بود و ۱۰ الی ۱۵ نفر ارپی جی زن داشت سوار تویوتا لندکروز شدند و به استقبال منافقین رفتند و پس از طی ۸۰۰ متر با منافقین درگیر شدند. این درگیری در فاصله ۵/۲ کیلومتری کوزران و در دشت بین گردنه کوزران و گردنه حسن آباد بود منافقین تازه از گدنه حسن آباد پایین امده بودند و یک روستایی بود که تازه وارد روستا شده بودند و داشتند از توی دشت و بر روی جاده به طرف باختران می¬آمدند.ما بچه ها را جلو فرستادیم و درگیری شدیدی آغاز شد یعنی انها با تانک با تانکهای لاستیکدار که به نام دجله معروف است و پی ام پی، نفربر، تویوتای دوشکادار همه اینها فشار می¬آوردند و از بالای گردنه حسن اباد چون مسلط بودند تمام نیروهای ما را زیر رگبار گرفته بودند.ولی با این¬حال بچه ها هیچ ترسی به خودشان راه نمی¬دادند مثلاً من با چشمهای خودم دیدم که همان لحظات اول که درگیری شروع شد ۳ تا آیفای مهمات منافقین را بچه ها زدند و انفجار این مهمات ها تمام دشت را روشن کرده و یک صحنه خیلی عجیبی را به وجود آورده بود. همان لحظه های اول نبرد بچه ها موفق شدند که قسمتی از ستون منافقین را منهدم بکنند که شامل ۳ تا ایفا یک تانک، یک دجله و یک تویوتای دوشکادار بود. بعد از اسلام اباد اولین گردانی که با منافقین درگیر شد ما بودیم، یکی از تانکهایشان به طرف ما آمد صدایش به وضوح شنیده میشد حتی صدمتری ما رسید ۳ تا ارپی جی زن یکی از مقابل یکی از چب و یکی دیگر از سمت راست به سویش رفتند. اولین ارپی جی زن که از مقابل شلیک کرد گلوله ارپی جی به تانک خورد ولی عمل نکرد تانک تا این مسئله را دید فوری سر و ته کرد و پا به فرار گذاشت و بچه ها به دنبالش دویدند.

بعد از ان تصمیم گرفته شد دو گروهان دیگر به صورت دشت بان به صورت باز در سطح دشت ارایش خاصی ببینند و به طرف گردنه حسن آباد پیشروی کنند.

به دنبال حرکت ما منافقین هم توان بیشتری گذاشتند، به وضوح دیده میشد از بالای گردنه حسن آباد تویوتاها، آیفاهای پرنفرو مهمات از بالا به طرف دشت میآمد و به کمک نیروهایشان میشتافت اما با این¬حال بچه ها هیچ واهمه ای به خود را نمی¬دادند با اینکه ما نه پشتیبانی داشتیم نه آتش خمپاره نه آتش کاتیوشا، صلاح سنگین ما ار پی جی بود و تیربار اما آنها تانک داشتند دجله ضد شورش داشتند دوشکا داشتند. تمام اینها مرتب و منظم و چون از قبل وارد منطقه شده بودند و منطقه را شناسایی کرده بودند یک برتری از لحاظ نظامی بر ما داشتند ولی با این حال بچه ها مردانه به جلو میرفتند. با اینکه دشمن با تیربار دوشکا روی جاده و دشت را می¬زد. هیچکس حتی یک لحظه تردید به خودش راه نمیداد و شاید بتوان گفت بچه هاخیلی شدیدتر از مقابله با عراقیها میجنگیدند.

یکی از شگردهای ما این بود که حدود ۵ الی ۶ اسم رمز گذاشته بودیم که حتی اگر یکی از مسئولین لشگر هم اسم رمزرا بلد نبود توسط بچه ها دستگیر شده و تا پهلوی ما نیاورده و ما شناسایی نکرده بودیم، بچه ها ازادش نمیکردند. یعنی این همه دقت نظر داشتند. با اینکه آن شب منافقین با بچه های ما قاطی شده بودند ولی به جرأت میتوانم بگویم همین روش باعث شد که حتی در یک مورد هم آنها نتوانند از این وضعیت سوءاستفاده بکنند.

ما توانستیم حدود ۲ کیلومتر و خورده ای اینها را عقب بزنیم. حدود ۱۵ تانک، نفربر، تویوتا از اینها منهدم شد. همان شب طبق آماری که میدادند، نزدیک به ۹۰۰ نفر از منافقین تلفات دیدند تا اینکه پس فردای آن روز که منافقین کاملاً منهدم شده بودند وقتی ما به منطقه رفتیم حدود ۱۷۰ الی ۱۸۰ تا جنازه توی قهوه خانه کنار روستا از همان محوطه جمع کرده بودند.

کشته هایشان خیلی زیاد بود . یک چیزهای جالبی هم که اتفاق افتاد این بود که در آخرین لحظات ماه مهمات تمام کرده بودیم و مهمات هم برایمان نرسید .

تقریباً ساعت ۵/۳ شب بود که منافقین کمی به عقب رفتند و تقریباً ساکت شدند . یعنی تا ساعت ۵/۳ حدود۴ صبح ما با همین ار پی جی و تیربار توانستیم حدود ۵/۲ کیلومتر آنها را عقب بزنیم.

وقتی اینها مقاومت بچه ها را دیدند حدود یک ربع الی ۲۰ دقیقه ساکت شدند و شدت درگیری کم شد ما فهمیدیم که اینها قصد دارند یک تجمع قوا و یک هماهنگی بکنند و دوباره حمله کنند. این بود که آمدیم بچه ها را سازماندهی کردیم آرپی جی زن ها را به صورت دشتبان روی پل دشت مستقر کردیم تیربارچی ها را هم مستقر کردیم.