به یاد عملیات مرصاد و چراغ بیفروغ منافقین
منبع:
روزنامه جمهوری اسلامی
عملیات مرصاد را میتوان نمادی جاوید و به یادماندنی از وحدت و یکپارچگی تمامی اقشار مردم و نیروهای مسلح در دفاع از تمامیت ارضی کشور و پاسداری از ارزشهای والای انقلاب و آرمانهای بلند دینی ـ ملی از یک طرف و نفرت و انزجار از خیانتکاران و کسانی که نقش ستون پنجم دشمن را در هشت سال دفاع مقدس برعهده گرفته بودند، نام نهاد.
با حمایت کنگره
با اعلام خبر پذیرش قطعنامه از سوی ایران، نقشهها و طرحهای قبلی سازمان منافقین با بنبست مواجه شد. در آن شرایط، سازمان در کنار امیدواری به داشتن پشتوانه خرده عملیاتهای مرزی، حمایت نمایندگان کنگره و سنای آمریکا را نیز یدک میکشید. در ۳۰ خرداد ۱۳۶۷ نماینده کنگره و ۱۴ سناتور آمریکایی طی نامهای به «جورج شولتز» وزیر خارجه وقت آمریکا، از وی خواسته بودند که به جنبشهای مقاومت داخلی در ایران توجه کند و در همین راستا حمایت از سازمان منافقین ـ مستقر در عراق ـ را اکیدا توصیه کرده بودند. «مروین دایملی» نماینده کنگره آمریکا در روز دوشنبه ۶ تیر ماه ۶۷ در تظاهرات سازمان در واشنگتن شرکت کرده و طی سخنانی که از یکی از شبکههای تلویزیونی آمریکا هم پخش شد اظهار داشت: «نباید دست از تلاش کشید، مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.» سازمان گروهک تروریستی نوار ویدئویی سخنرانی مزبور را برای کلیه کادرهای سازمان منافقین پخش کرد. سازمان برای فرار از وضعیت به وجود آمده ناشی از پذیرش قطعنامه توسط ایران، مجبور شد دست به حمله بزند تا به قول رجوی، سردسته منافقین از «سوخت رفتن نیروها» جلوگیری نماید.
آنان در تحلیلهای دورن گروهی خویش، امکان قبول آتش بس از سوی ایران را ناممکن دانسته و باور داشتند که جمهوری اسلامی زمانی قطعنامه را میپذیرد که از جنبههای سیاسی، نظامی و اقتصادی به بن بست کامل رسیده باشد و تحت چنین شرایطی سقوط حتمی و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد. بنابراین فرصت پیش آمده را زمان مناسبی دانسته و بهرغم آن که طرح حمله به ایران برای سالگرد جنگ تدارک دیده شده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد. عراق به حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و هوایی از منافقین، نیروهای خود را از انجام دخالت مستقیم در ورود به عمق خاک ایران برحذر داشت و ابتدا برای کاستن از حجم نیروهای خودی در غرب، اقدام به تک وسیعی در خرمشهر نمود وسپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سرپل ذهاب و صالح آباد، این مناطق را تصرف کرده و راه ورود منافقین بهداخل را هموار ساخت، سازمان منافقین در حالی که ارتش عراق نیروهای ایران را در مناطق جنوب درگیر کرده بود، با جمع آوری و راه انداختن چندین هزار نیرو، میخواست که در قالب ستونی نظامی به قلب تهران حمله ور شود! و از این رو حمله به ایران را تدارک دید.
میخواستند ۱۰شب باختران باشند!
هدف شوم منافقان از حرکت سریعی که در عمق خاک ایران انجام میشد، تسخیر چندین شهر و در آخر رسیدن به تهران بود. آنها درنظرداشتند تا با وارد کردن سیزده تیپ رزمی در تهران، ضمن تسخیر و اشغال مراکز مهم، قدرت را به خیال خود به دست گیرند. بر طبق زمان بندی این طرح، نیروهای منافق باید ساعت شش بعدازظهرِ روز دوشنبه سوم مرداد ماه ۱۳۶۷ به «کرِند» و ساعت هشتِ شب به «اسلام آباد» و ۱۰ شب به «باختران» رسیده و در این شهر دولت خویش را اعلام نمایند. ولی این خیال باطل، هیچ گاه به انجام نرسید و منافقان، شکست سختی را از نیروهای رزمنده ایران پذیرا شدند.
بنا به اعتراف یکی از اعضای رده بالای منافقان که در جریان عملیات مرصاد توسط رزمندگان اسلام دستگیر شده بود، نیروهای این گروهک به پیروزی خود در حرکتی که آغاز کرده بودند، اطمینان بالایی داشتهاند. در این تهاجم، تقریبا همه افراد رده بالای سازمان تروریستی شرکت کرده بودند و طبیعی است که اعزام عناصری نظیر آنها، نشان دهنده میزان امیدواری منافقان به موفقیت طرح بوده است. جالبتر اینکه در این عملیاتْ عناصر شرکت کننده، بسیاری از لوازم شخصی، نظیر پاسپورت، شماره تلفن دوستان و... را با خود آورده بودند و بسیاری از آنها پس از دستگیری اظهار میداشتند که توهم دستیابی به تهران و براندازی جمهوری اسلامی! به اندازهای در ذهن آنها قوی و غیرقابل تردید بوده است که کمترین احتمالی برای تصور شکست و ناکامی باقی نگذاشته بود.لازم بهذکر است در عملیات منافقین (فروغ جاویدان) منافقین با ۲۵ تیپ ( هر تیپ ۲۰۰ نفر) شرکت داشتند و مجموعا بین ۴ تا ۵ هزار نیروی عملیاتی وارد ایران شدند.
ارتش آزادیبخشی که برق خانهها را قطع میکرد!
مقارن ساعت ۱۴:۳۰ در تاریخ ۳/ ۵/ ۶۷ منافقین و ارتش عراق عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از طریق سرپل ذهاب و هلی برد از جنوب گردنه پاطاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر کرند غرب پیشروی کردند و حدود ساعت ۱۸:۳۰ اولین تانکهای عراقی با آرم منافقین وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به طرف اسلام آباد غرب پیشروی کرده، به محض رسیدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و همچنین تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند.
تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با آنان درگیر شدند که به علت عدم انسجام نیروها و آمیختگی منافقین با مردم، اوضاع از کنترل نیروهای نظامی خارج، و شهر موقتا به تصرف آنها در آمد. سپس با استفاده از تعداد زیادی تانک دجله و خودرو نیروهای پیاده به طرف کرمانشاه عزیمت کردند که در منطقه حسن آباد (۲۰ کیلومتری اسلام آباد) به دلیل سازماندهی جدید رزمندگان ایرانی و جمع آوری نیرو، منافقین زمینگیر شدند. نیروهای خودی در فاصله ۲۰۰ متری آنان در ارتفاعات چهارزبر ضمن تشکیل خط پدافندی با آنان درگیر شده و بعد از ظهر ۴ مرداد با محاصره شهر اسلام آباد، به منظور انسداد عقبه و راه فرار، سه راه اسلام آباد – کرند را قطع و آنها را محاصره کردند. نیروهای اسلام در روز ۵ مرداد عملیات مرصاد را با رمز یا علی بن ابی طالب(ع) آغاز نمودند و طی چندین ساعت، صدها نفر از منافقین را به هلاکت رسانده و مابقی را به فرار وا داشتند. در این عملیات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهی اهواز (پشت پمپ بنزین اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند. در این عملیات بیش از ۲۵۰۰ تن از منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.
مرصاد، روایت اول
شاید بد نباشد برای جمع بندی، به عملیات مرصاد از دو زاویه نگاهی دیگر بیندازیم یک زاویه از دید یکی از منافقین که در این عملیات بر علیه جمهوریاسلامی شرکت کرده بودوزاویه دیگر از زبان سردار شهید صیاد شیرازی که نقش ارزشمندی در این عملیات به عهده داشتند. «ایران پرورش» از اعضای گروهک منافقین که خود در عملیات آنان شرکت داشته در این خصوص میگوید: «... اکثرا [نیروهای منافق] با بلاتکلیفی سعی میکردند تا خود را از تیررس دشمن [رزمندگان اسلام] مخفی نگه دارند. در این میان، فرمانده یک گروهان به افراد متلاشی و مجروح سمت چپ، فرمان پیشروی میدهد ولی گوش شنوایی نمییابد. زیر تونلهای آب پر از پناهنده و مجروح است. همه بیم فرود آمدن شب و سرازیر شدن نیروهای سپاه و بسیج از روی تپهها را دارند. شب فرامیرسد. فرمان رسیده که افراد به روی تپههای سمت چپ جاده و جنگلهای درون آن بخزند و خود را از تنگه بیرون بکشند و به سمت دیگر تنگه برسانند. حال که شب شده و هدفگیری ممکن نیست، نیروهای رژیم تپههای سمت چپ را با کاتیوشا میکوبند. کسانی که جراحت شدید دارند امکان بالا خزیدن روی تپهها را ندارند و اکثرشان بعد دستگیر میشوند، ولی بقیه با تمام توان سعی میکنند خود را از دام آن تنگه برهانند. آنها که موفق میشوند خود را بالا کشیده و از سمت دیگر تپه به پشت تپهها و جادهها برسانند، بخشی از مسئولین و نیروهای امداد سازمان را در آنجا مییابند. برخی از مسئولین سعی در بازگرداندن افراد به پشت جبهه دارند و آنها را در خودروها پر کرده و برمیگردانند. اما دشمن [رزمندگان اسلام] با حرکت گاز انبری سعی در بستن راه بازگشت مجاهدین [منافقین] را دارد و در اطراف جاده اسلام آباد – کرند نیرو پیاده کرده است.
جاده بسیار خطرناک است. تلفات زیادی در همان راه بازگشت وارد میشود و بسیاری از نفرات در درون خودروها تیر میخوردند و تعداد زیادی از خودروها هم هدف قرار میگیرند. سرانجام بهرغم تلفات بسیار، مابقی خود را به کرند میرسانند و از آنجا به داخل عراق عقبنشینی میکنند... بالاخره لشکر شکستخورده به قرارگاه برمیگردد. روحیهها متفاوت است. بخشی با دیدن جنگ حساب ناشده متفکرند و اکثریت برحسب عادت چون آقای رجوی عملیات را پیروزمند و فروغ جاویدان خود را فخر تاریخ مبارزه و پیروزی بزرگ خلق ایران مینامند و لب به تایید میگشایند. در همین هنگام فرماندهانی سخن از حمله نهایی در دو سه هفته بعد میکنند...»
(راستگو، علی اکبر، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران ۱۳۸۴ صص ۲۳۷-۲۳۰)
مرصاد، روایت دوم
اما سردار شهید صیاد شیرازی از عملیات مرصاد به گونهای دیگر یاد میکند: «به آخر جنگ که رسیده بودیم، چند روز قبل از عملیات مرصاد، دشمن سوءاستفاده کرد و در حالی که تازه قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفته بودیم، عراقیها سوءاستفاده کردند و ریختند از ۱۴ محور در غرب کشور، آنهایی که با جغرافیا آشنا هستند از تنگ توشابه، بعد پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروی، تنگ آب کهنه، تنگ آب نو، نفت شهر، خود سومار، سرنی بیاد به طرف مهران و تا خود مهران حدود ۱۴ محور دشمن آمد حمله کرد و رزمندگان ما را دور زد. ما ۴۰، ۵۰ هزار تا اسیر از آنها داشتیم آنها اسیر از ما کم داشتند یک دفعه تعداد بسیار زیادی اسیر گرفت. خیلی وحشتناک بود. از سوی دیگر دلهای ما را غم گرفته بود، امام(ره) هم فرموده بود نجنگید، دیگر تمام شد، من در خانه بودم که ساعت ۸:۳۰ شب از ستاد کل به من زنگ زدند و گفتند که دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق با سرعت جلو میآید، من گفتم خدایا کدام دشمن از یک محور سرش را انداخته پایین میآید! این چه جور دشمنی است؟!
گفت: ما نمیدانیم، گفت رسیدهاند به کرند و آنجا را هم گرفتند. بعد هم حرکت کرده به سمت اسلام آباد غرب، بعد هم کرمانشاه و همین طور دارد جلو میآید! این چه دشمنی است؟ ما همچین دشمنی ندیده بودیم که اینطور از یک جاده سرش را بیندازد پایین و بیاید جلو! گفتند: به هر صورت ما نمیرسیم. گفتم: خب حالا شما چه میخواهید؟ گفتند: شما بیایید برویم منطقه. حواسمان پرت شده بود که این دشمن چیست؟ گفتم: فقط به هواپیما بگویید آماده باشد که با هواپیما برویم به طرف کرمانشاه. هواپیما را آماده کردند. ساعت ۱۰:۳۰ به کرمانشاه رسیدیم. در کرمانشاه حالت فوقالعادهای بود، مردم از شدت وحشت بیرون از شهر ریخته بودند! جاده کرمانشاه- تاق بستان که تقریباً حالت بلوار دارد، پر از جمعیت بود. ساعت ۱:۳۰ شب پاسدارها آمدند وگفتند که ما در اسلام آباد بودیم که دیدیم منافقین آمدند. تازه فهمیدم که اینها منافقین هستند که کرند و اسلام آباد غرب را گرفتند. یک پادگانی در اسلام آباد بود که ارتشیها آنجا نبودند. منافقین آمده بودند و پادگان ارتش را گرفتند. فرمانده پادگان که سرهنگ بود، مقاومت کرده بود، همانجا اعدامش کرده بودند. منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام آباد تا کرمانشاه با هروسیلهای که داشتند از تراکتور و ماشین آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند.»