عملیات مرصاد ، انهدام کارناوال نظامی منافقین به دست مردم
اعضای مرکزیت منافقان در عملیات " راه بی بازگشت " در عمل به خاطر حساب نکردن روی عامل مردمی ، گرفتار عقاب سخت عملکرد خود شدند و ضمن آن که بخش گسترده ای از نیروهای خود را به کام مرگ فرستادند ، عملاً شیرازه سازمانی خود را هم ، از هم پاشیده یافتند . در عملیات راه بی بازگشت ، حدود ۵ هزار نفر از اعضا و هواداران منافقان شرکت داشتند . سازمان که ریسک کشته شدن تا ۳ هزار نفر نیرو را برای پرتاب ۲ هزار نفر برای انجام یک عملیات کودتایی پذیرفته بود ، آن قدر گرفتار توهمات احمقانه ناشی از شبح قدرت و نیروی نظامی عراق شده بود که تصمیم داشت حداکثر ظرف ۲ روز نیروهای خود را به تهران بریزد !

رجوی خائن بر این تز ابلهانه پای فشرده بود که جمهوری اسلامی ایران و منافقان مثل دو مشت زن در رینگ بکس با یکدیگر درگیر هستند و مردم تماشاگران این صحنه اند و برای طرف غالب ابراز احساسات می کنند ! و در نتیجه وقتی منافقان ضربه " کاری ! " خود را به بدنه نظام وارد کنند ، تماشاگران به هواداری از طرف فاتح ، به داخل رینگ می ریزند و در نهایت دست منافقان را بالا می برند !!

مشخص است که این تحلیل صرفاً یک تحلیل ذهنی است که هیچگونه پارامتر واقعی را مد نظر ندارد . سازمانی که نمی توانست روی عامل مردم حساب کند ، چرا که در جریان بسیاری از تظاهرات و راهپیمایی ها شاهد حضور گسترده مردم در حمایت از جمهوری اسلامی بود ، طبیعتاً ناگزیر بود برای خروج از بن بست فشارهای عراق ، این حضور مردمی را ناشی از بقاء نظام جمهوری اسلامی بداند و آن را به صورت یک حضور بدون آگاهی و حتی توأم با جهل بداند !

در حقیقت منافقان تنها وقتی توانستند واقعاً معنای حضور مردم را بفهمند که گرفتار در پیله هلاکت و فلاکت در چهارزبر شده بودند . منافقان شرکت کننده در عملیات به راحتی فریب تبلیغات مرکزیت را خورده بودند و مرکزیتی که در گیر و دار " انقلاب و ارتقاء ایدئولوژیک " خود ، گروهی از هواداران و اعضای سازمان را روانه معرکه جنگ کرده بود ، با این فریب که " مردم اگر با ما نیستند ، برما نیز نیستند ، مردم تابع قدرتند و پس از این که کفه قدرت به نفع ما چربید ، آنا هم خواهند آمد "، [از نامه علی زرکش از اعضای سازمان که در جریان عملیات مرصاد توسط خود سازمان تصفیه درونی شد ، به همسرش مهین رضایی] آنها را روانه مهلکه کرد ، آن قدر در برزخ کسب قدرت دست و پا زده بود که خود نیز این اراجیف به هم بافته را کم کم باور می کرد .

بدیهی بود که وضع کلی سازمان جوی توأم با مسئله و مشکل را برای هواداران و اعضاء پدید آورد . مرکزیت برای شکستن این فضا جوی پلیسی و توأم با خفقان را بر محیط سازمان حاکم کرد . علی زرکش که زمانی عضو دفتر سیاسی و از اعضای مرکزیت بود ، یکی از قربانیان این جو بود که پس از برکناری از سمت هایش ، به عنوان خائن به سازمان مدتی زندانی می شود و حتی به مرگ محکوم می شود ؛ اما در نهایت مرکزیت برای آن که از مسئله دار شدن گروه های بیشتری از اعضا جلوگیری کند ، حکم اعدام را به زندان تبدیل می کند و سرانجام در جریان عملیات " راه بی بازگشت " او را تصفیه درونی می کند .

گناه نابخشودنی زرکش (از نظر مرکزیت) تنها آن بود که او نتیجه حرکت جدای از توده ، اراده گرایی ، پراگماتیسم ، عمل زدگی و ... را زیر سؤال برده بود . در این زمینه نگاهی می افکنیم به یادداشت های یکی از منافقان در جریان عملیات آنها که زیر بار فشار روحی – روانی ناشی از شکست عملیات " راه بی بازگشت " نوشتته شده است :

" ساعت ۱۰:۱۵ صبح ، بعد از پشت سر گذاشتن یک شب درگیری ، لحظه ای آرام شدم و خود را زیر کانالی به دور از دید مجاهدین و نیروهای [امام] خمینی مخفی کردم ، اما ... هنوز نمی دانم بالاخره زنده می مانم یا خیر ؟! شب گذاشته اصلاً نخوابیدم ، خدایا چه شبی بود که بر ما گذشت ؟ از کجا بگویم ف چه بگویم ، به که بگویم ... دردپا ، صدا و غرش توپ و هیاهو، ناله های خواهران مجاهد و ... از طرفی فشار روحی ، پراکندگی افکار نیز مرا در گردباد خود قرار داده بود .

خیلی فکر کردم و این فرصت برای اولین بار در هوای آزاد وطن به من دست داد و معلوم نیست که تا چند ساعت دیگر بتوانم به همین حال به خود بیندیشم و ... دائم در این فکرم که چه شد تحلیل ها و نظریه های مسعود ، پس مردم کجا رفتند که من از ترس و وحشتی که از آنها دارم حتی جرأت نزدیک شدن به آنها را ندارم ! خدایا بچه ها که کشته شدند ، شکوه ، مینا، سهیلا ، راحله ، لیلا ، نسرین ، مریم و ... و هنوز چهره شیرین راحله در ذهنم هست که با نگاهی از من کمک خواستند ، هیچ کسی به فکر آنها نبود تا این که کشته شدند .

ای خدا می ترسم ، نمی دانم کار درستی انجام دادیم یا نه . درد پا به شدت اذیتم می کند و خون زیادی از پایم رفته و قادر به حرکت نیستم و تکرار می کنم از مرگ می ترسم و پیش خود می گویم اگر پاریس و یا شیراز بودم ، چه می شد ؟

آخه فکر بچه هایی که کشته شدند آزارم می دهد و گاهی به این فکرم و وسوسه دارم که سازمان چه کار احمقانه ای انجام داد و ما در اول راه ماندیم ، حتی قبل از رسیدن به کرمانشاه و در حال حاضر با مصیبتی که بچه ها در آن هستند ، امکان عقب نشینی نیز وجود ندارد ، در محاصره ای قرار گرفته ایم ه هیچ راه گریزی در آن نیست . خدایا چه می شود ، جرأت خودکشی نیز ندارم با توجه به آن که چند بار نیز به این فکر افتاده ام ولی زود از ذهنم خارج نمودم ، حال با وضعیت جسمی ای که دارم اگر بچه ها به سراغم نیایند ، عاقبتی جز مرگ تدریجی ندارم ... "

" شهره " یکی از فرماندهان تیپ منافقان به " شهاب " فرمانده ای که خیلی وقت پیش از آن از مهلکه گریخته بود ، می نویسد : " برای دومین بار سؤال می کنم که تکلیف ما با انبوه شهدا (!) در منطقه عملیاتی چیست ؟ دیدن صحنه برای نیروهایمان به ویژه خواهران خوشایند نیست و تأثیر منفی در روحیه آنها به وجود می آورد. منتظر جواب فوری هستم ."

و این نامه مثل خیلی دیگر از نامه هایی که به فرماندهان عملیاتی رده های بالا ارسال می شود ، بی جواب می ماند ! چرا که هیچ کس از این فرماندهان در این مرحله در صحنه عملیاتی حضور ندارند . حرکت منافقان درجریان عملیات حرکتی کرگدنی بود ، چرا که آنها بدون آن که حتی به اطراف جاده های مسیر نگاه کنند و حتی آنها را تأمین کنند ، در مسیر به پیش می رفتند . این حرکت که با انواع خودروهای رزمی مخصوص تردد جاده توأم بود ، آن قدر بد سازمان داده شده بود که شکست آن از آغاز مشخص بود .

منافقان در مرحله تدارک عملیات به یک کار وسیع جاسوسی دست زده بودند . شناسایی پادگان ها ، قرارگاه ها ، مراکز کمیته ، شهربانی ها ، استانداری ها ، مراکز بسیج ، هنگ های ژاندامری ، مرکز مخابراتی ، دفاتر جهادسازندگی ، پلیس راه ، نوع سلاح های موجود و ... مورد بررسی قرار گرفته بود . تیم های عملیاتی آنها بنا بود در هر شهر طبق یک برنامه زمان بندی شده ، مراکز مهم و حیاتی شهرها را تصرف کنند و بقیه تیپ ها به راه خود ادامه دهند .

جالب توجه آن که در هیچ یک از این برنامه ها ، حتی به اندازه سر سوزنی روی مقاومت مردمی در شهرها حساب نشده بود . از ویژگی های عملیات جاده ای آن است که می توان آن را به راحتی با سد کردن مسیر متوقف کرد و وقتی نخستین تانک منافقان در ستون در حال پیشروی نابود شد ، عملاً ستون متوقف شد و این فرصتی را به دست خلبانان تیز پرواز هوانیروز جمهوری اسلامی ایران داد تا به راحتی به شکار تانک ها بپردازند .

همانگونه که می دانیم عراق در نخستین روز مرداد ماه سال ۶۷ ، با گشودن جبهه های جدیدی بر روی نوار مرزی دو کشور دست به عملیاتی گسترده در محورهای شمال غرب ، جبهه های میانی و جبهه های جنوبی زد . پیشروی نیروهای عراقی به سمت خرمشهر و شلمچه در جبهه های جنوبی ، سبب شد که تمرکز عمده نیروهای مدافع میهن اسلامی در این مناطق صورت گیرد .

حرکت منافقان به همین دلیل به دور از یک مقاومت جدی در مرحله نخست منجر به سقوط سر پل ذهاب می شود و منافقین ساعاتی بعد شهر کرند غرب را نیز اشغال می کنند و در حالی که می کوشند مردم را به سوی خود بکشند تا در ادامه حرکت شان بتوانند از آنها کمک بگیرند ، فرار مردم این شهرها ، همه امیدهایشان را بر باد می دهد .

در همین زمان با تشکیل گروه های مقاومت بسیجی که در برگیرنده همه اقشار امت از دانشجو ، طلبه ، استاد ، کارگر و کارمند است ، موج جمعیت برای دفاع از میهن اسلامی به سمت باختران و اسلام آباد به جریان می افتد . منافقین در تنگه " چم امام حسن " با شکست سنگینی روبرو می شوند و در ادامه عملیات پیروزمند مرصاد در اسلام آباد و کرند نیز متحمل شکست سنگین دیگری می شوند .

یکی از فرماندهان عملیاتی در مورد عملیات موفق مرصاد می گوید : " سپاهیان اسلام در طول عملیات پیروزمند مرصاد موفق شدند با اتخاذ عالی ترین روش های عملیاتی و بکارگیری تاکتیک های کم نظیر ، در چند مرحله قوای متجاوز بعثی و مزدوران وطن فروش منافق رابه مهلکه کشانده و با وارد کردن ضربات مرگ آسا ، تلفات و ضایعات سنگینی به آنان وارد سازند .

وی می افزاید : " در این عملیات بیش از هزار دستگاه تانک ، خودرو و نفربر صدامیان و منافقان مزدور به آتش کشیده شد و دهها دستگاهت تانک و خودروهای آنان به غنیمت رزمندگان اسلام در آمد ."

این فرمانده عملیات همچنین می گوید : " عملیات مرصاد از چند بعد حائز اهمیت است ، نخست آن که در این عملیات با استفاده از هوشیارانه ترین تاکتیک ها ، در چند مرحله دشمن را به مهلکه کشانده و آنگاه با تهاجم بی امان محل استقرار آنان را به جهنمی از آتش مبدل کردیم ، به طوری که امکان هرگونه مقابله ای از آنها گرفته شد و بعد دیگر استفاده گسترده عراق از کوردلان وطن فروش منافق بود ."

این فرمانده عملیاتی ، سپس می گوید : " رژیم عراق با پوشش عملیاتی منافقین از آنها برای نفوذ و ایجاد شببه و تزلزل در دفاع و مقاومت یکپارچه مردم استفاده کرد . سرکردگان منافقین نیز در پی پذیشر قطعنامه ۵۹۸ خود را برای گسترش تجاوز رژیم بعثی آماده ساختند ."

وی در مورد نفاق سرکردگان منافقین ، حتی در برخورد با هواداران و اعضای خودشان می گوید : " آنها برای آن که بتوانند انگیه لازم را برای این خیانت آشکار در عناصر کوردل به وجود آورند، با ارائه تحلیل های دروغین و با اعلام انجام عملیات نهایی ، طرفداران خود را فریفته و با ایجاد این امید کاذب که ظرف ۲۴ ساعت به تهران خواهند رسید ، آنها را به مهلکه فرستادند ."

وی با اشاره به این که عملیات " راه بی بازگشت " ماهیت روابط پنهان و آشکار منافقان با رژیم حاکم بر عراق را آشکار کرد ، می گوید : " منافقین علیرغم آن که در طول چند سال گذشته، با انجام جاسوسی جنگی ، ارائه اخبار دقیق از محل اصابت بمب ها و موشک ها در جریان جنگ شهرها و انجام اقدامات تروریستی و خرابکارانه در خدمت سیاست های تجاوز طلبانه رژیم عراق قرار داشتند ، پیوسته می کوشیدند بر وطن فروشی خود پرده پوشش کنند . لکن همکاری آشکار آنها در تجاوز آشکار مجدد نیروهای عراق به غرب کشور ، برای همیشه از خیانت و وطن فروشی آنها پرده برداشت و آنان رسوای تاریخ شدند ."

در همین زمینه فرمانده سپاه چهارم بعثت باختران می گوید : " با توجه به برنامه زمان بندی شده منافقین با ۲۴ تیپ وارد خاک جمهوری اسلامی شدند که نبردی بی امان با آنان آغاز شد و این تیپ ها تار و مار شدند . تنگه چهارزبر ، کانال تنگ عبور نیروهایمنافق به راحتی بر روی حرکت کرگدن وار منافقان بسته شد و منافقان که حتی از دیدن دو قدمی خود عاجز بودند ، حتی باریک شدن عرض جاده را در چهارزبر پیش بینی نکرده بودند .

درگیر شدن منافقان در این منطقه ، حتی قبلاز آن که نیروی کمکی کافی ، برای پوشاندن نیروهای مدافع انقلاب اسلامی برسد ، با پایمردی دلاوران بسیجی در منطقه ، منجر به توقف بیش از حد نیروها در این منطقه حساس می شود و همین فرصتی به دست می دهد که هوانیروز قهرمان جمهوری اسلامی ، با فراغ بال به شکار تانک ها و ادوات جنگی خود فروختگان منافق بپردازد .

در جریان عملیات ده نفر از کادرهای رده بالای منافقان از جمله مهین رضایی ، غلامرضاپور ، آگل محمد معصومی ، مهدی کتیرایی ، باقر بیگدلی ، محسن تدینی ، ابوذر ورداسبی به هلاکت می رسند و علی زرکش نیز تصفیه درون گروهی می شود . در این ساعات رزمندگان مستقر در منطقه از اردوگاه نفاق صدای ضجه ها و گریه های زنان منافق را می شوند و مردان با استفاده از تاریکی شب از مهلکه می گریزند . جالب آن که به دنبال بغرنج شدن وضع فرماندهان رده بالا گریز را بر ماندن ترجیح می دهند و نیروهایشان را در مهلکه باقی می گذارند !

مهلکه آنچنان عمق می یابد که فرماندهان تیپ ها ، پی در پی تقاضای کنک می کنند . ولی فرماندهان در رده های بالاتر در این لحظات اصولاً حضور ندارند تا بتوانند تصمیمی در مورد کمک بگیرند . نامه " آذر " یکی از فرماندهان تیپ به ستاد فرماندهی منافقان در این زمینه قابل توجه است :

" فوری

از آذر

به فرماندهی

وضعیت ما در منطقه محور ۲ بسیار بحرانی است ، هر چه سریعتر از امکانات H دوست مان استفاده کنید . توضیح آن که استفاده از سلاح های SH مطلوب تر خواهد بود . فرماندهی تیپ " آذر " .

نگاهی به بعضی کلمات این نامه عمق رذالت بهیمی منافقان شرکت کننده در عملیات را ثابت می کند . منظور آذر از " H دوستمان " هلیکوپترهای دوستان ! عراقی و منظور از " سلاح های SH " سلاح های شیمیایی است و این سند به خوبی ثابت می کند که منافقان در راه رسیدن به اهداف خود هیچ ابایی حتی از استفاده از سلاح های شیمیایی علیه مردم قهرمان ایران نداشتند .

حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی در این مورد می گوید : " کمک منافقان به رژیم عراق و اظهارات رژیم بعث در این زمینه قصد دشمنان اسلام را در ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران عیان ساخت ."

وی می افزاید : " کشته های منافقین در منطقه که اکثراً از سراسر جهان برای انجام این عملیات به عراق اعزام شده بودند ، حاکی از بسیج همه نیروها و امکانات دشمن برای این عملیات بود که حتی گروه کثیری از آنان به اسارت در آمدند . وجود یک زن اسیر خارجی که برای کمک به منافقین از خارج به عراق آمده بود ، حاکی از این مسئله است ."

ایشان می افزاید : " بیش از هزار دستگاه از ماشین ها و تجهیزات منافقان که برای انجام سفر نظامی از خانقین به تهران در نظر گرفته شده بود و همچنین اسناد و مدارکی که در برخی از خودروهای فرماندهی منافقین به دست رزمندگان اسلام افتاده است ، همه حاکی از انجام یک نقشه احمقانه است که برای تسخیر تهران طراحی شده بود ."

به هر حال منافقان در دوره دوازده ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، مسیری را طی کردند که به ور مشخص فرجام ننگین آن پیش بینی می شد ، عناد منافقان با جمهوری اسلامی ایران آنچنان از روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی آشکار بود که به راحتی می شد پیش بینی کرد که سرانجام این سازمان پلید با همسویی و قرار گرفتن در دست استکبار جهانی برای رویارویی با مردم انقلابی و مسلمان ، حتی روزی دست به جنگ خواهد زد .

به ویژهت پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران سازم ان محور مرکزی تبلیغات خود را روی " گره خوردن سرنوشت جنگ با سرنوشت جمهوری اسلامی " گذاشته بود و با این تحلیل غلط که پذیرش قطعنامه منجر به گسترش بحران های درونی جمهوری اسلامی می شود، حمله گسترده نظامی را علیه ایران به عنوان راه حل معضلات درون سازمان برگزید .

سازمان منافقین از آغاز تحلیلی غلط از راه و روش نهضت اسلامی و مردمی ایران داشت و کوشش در ارائه تحلیل های طبقاتی و برقرار کردن رابطه طبقات با طیف های مختلف نهضت ، زمینه ای برای ایجاد مشکلات سازمان بود .. سازمان همچنین در تحلیل های خود مبارزه ای را که مبتنی بر اتکاء به توده مردم می شد ، نفی می کرد و معتقد به حرکت قشر پیشتاز بود . در نهایت همین تحلیل ها و انحراف های عمیق فکری آنان را به انحطاط کشاند و ناچار در راهی گام گذاشتند که دیگر به واقع هیچ بازگشتی برای آن متصور نبود .

منبع:

روزنامه اطلاعات - یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۷۰