مرصاد ، مرگ جغد نفاق بر گورستان " راه بی بازگشت "
پیش از این در مورد علت انتخاب عملیات " راه بی بازگشت " برای خروج از بن بست هایی که سازمان منافقین در نتیجه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران ، به آنها گرفتار آمده بود ، توسط مرکزیت سخن راندیم و گفتیم که سازمان که محور مرکزی تبلیغات خود را روی " گره خوردن " سرنوشت جنگ با سرنوشت جمهوری اسلامی گذاشته بود ، با این تحلیل غلط که پذیرش قطعنامه منجر به گسترش بحران های درونی نظام جمهوری اسلامی می شود ، حمله گسترده نظامی را علیه ایران به عنوان راه حل معضلات درون سازمان برگزید .

سازمان منافقین از آغاز تحلیلی غلط از راه و روش نهضت اسلامی و مردمی ایران داشت . کوشش در ارائه تحلیل های طبقاتی و برقرار کردن رابطه طبقات با طیف های مختلف نهضت ، زمینه ای برای ایجاد مشکلات سازمان بود . سازمان همچنین در تحلیل های خود مبارزه ای را که مبتنی بر اتکاء به توده مردم می شد ، نفی می کرد . منافقان در تحلیل های خود معتقد به حرکت قشر پیشتاز بودند و تبلیغ می کردند که حرکت پیشاهنگان فکری در هر نهضتی ، به مراتب باید جلوتر از توده های مردم باشد .

در تحلیل سازمان ، توده های مردم به کثرتی گفته می شد که توانایی درک هیچ مسئله ای را نداشتند و طبیعتاً نمی توانستند در کار مبارزه ، کشش لازم را داشته باشند . در این تحلیل مردم جاهلانی بودند که از خود قدرت تفکر نداشتند و در حقیقت این قشر پیشتاز فکری بود که باید حرکت می کرد ، پیروز می شد و در نهایت مردم را که خارج گود ، به صورت مجسمه هایی بی روح در گوشه ای نشسته بودند ، به راه می آوردند !

واضح است که وقتی در جریان اهانت به ساخت مقدس رهبری در دی ماه سال ۱۳۶۵ ، مردم خیزش خشمگینانه ای به نهاد حاکمیت رژیم طاغوتی انجام می دهند و این جریان در بهمن ماه همان سال در چهلم شهدای این خیزش انقلابی ، ابعادی آنسان گسترده می یابد که رژیم در اوج خفقان نمی تواند از انعکاس اخبار این واقعه در روزنامه ها احتراز کند . سازمان با یک تناقض جدی در تحلیل هایش روبرو می شود . سازمانی که پایگاه حرکت قم را " خرده بورژوازی " خوانده بود ، در مقابل گسترش ابعاد آن ، در می ماند که حالا باید با این واقعه چگونه برخورد کند .

همانگونه که گفتیم سازمان همواره به نقش پیشاهنگ فکری در نهضت باور داشت و اعلام می کرد که قشر پیشتاز باید همواره در تحلیل و حرکت جلوتر از توده مردم باشد ، اما این عنصر دیگر نمی توانست قابل درک و پذیرش باشدو در حالی که سازمان با جهل از واقعیت های جامعه ، مبلغ نوعی مبارزه مسلحانه در شرایط حاد انقلاب بود ، مردم با خون خود راه پیروزی را طی کردند و امام امت با سلاح پیام ها و نوارها و با یک حضور دائمی در تمام لحظه های نهضت با کمترین میزان شهدای ممکن ، یک حکومت ریشه دار ۲۵۰۰ ساله را به یاری مردم سرنگون کردند .

واضح است که مرکزیت سازمان در همین مقطع به ضعف تحلیل های خود واقف شد ، اما برای آن که نمی خواست نقش " سانترالیسم " در درون سازمان تضعیف گردد ، ناگزیر از آن بود که بر تحلیل های خود پای فشار . در این مقطع مرکزیت سازمان می کوشد تا تحلیل های جدید خود را با جذمیت به خورد اعضا بدهد و انقلاب اسلامی ایران را نتیجه زند و بندهای سیاسی خارجی معرفی می کند .

بدیهی بود که این تحلیل با واکنش خشمگینانه مردم مسلمان روبرو شود . مردمی که در راه انقلاب با جانفشانی و حضور در صحنه ، کلیه پایگاه ها و نقاط قوت رژیم طاغوتی را از رده خارج شده بودند ، به صورتی کاملاً منطقی در این مرحله واکنش نشان می دهند . با هویدا شدن پرت افتادگی سازمان و تحلیل هایش از واقعیت ها ، سازمان با مشکلات عدیده ای روبرو می شود . بی اقبالی آنها در برپایی میتینگ ها ، سخنرانی ها و نشست ها ، مرکزیت را در عمل به نفاق می کشاند .

در این مرحله یعنی فاصله سال ۵۷ تا ۵۹ ، منافقین می کوشند تا با جا زدن خود به عنوان سازمانی انقلابی در خط امام ، شکاف میان خود و توده مردم را پر کنند . سازمان در این مرحله به صورتی کاملاً منافقانه پوستری از حضرت امام را به چاپ می رساند و در پیام ها و تلگرام ها ، از امام به عنوان " پدر " یاد می کند . اما از پیش مشخص بود که این روند نمی تواند موفق عمل کند ، گرچه گروه هایی از جوانان تحت تأثیر این القائات و با عشق به افتخارات مورد تبلیغ مرکزیت ، ناخودآگاه در مسیر هواداری و انجذاب توسط سازمان قرار گرفتند . اما این تبلیغات نمی توانست آنچنان از نظر توفیق عمق یابد که میزان بالایی از توده های مسلمان را به سمت خود بکشد .

مرکزیت که در این فاصله برای دیدار با حضرت امام و گرفتن عکس یادگاری ! با ایشان که بتواند در پر و پاگاندهای آنها در این پروسه مورد بهره برداری قرار گیرد ، عاجز مانده بود ؛ در این مقطع حرکت خود را بر محور استفاده از وجهه و جاذبه های مرحوم حضرت آیت الله طالقانی ، متمرکز کرد . اما وقتی که ایشان در سخنان خود فرمودند که " هر که مقابل انقلاب بایستد ، باید هلاک شود " ، آنها در این سرمایه گذارینیز باناکامی روبرو شدند .

سازمان خود را آنچنان در این مقطع در تلاش ابلهانه برای ایجاد شکاف بین حضرت امام و حضرت آیت الله طالقانی غرق کرد که به راحتی از همین ناحیه ضربه خورد . وقتی که فرزند آیت الله طالقانی که عضو یکی از گروهک های الحادی بود ، دستگیذر شد . منافقین به سرعت اعلام کردندکه همه نیروهای خود را در اختیار ایشان می گذارند ، اما مجاهد نستوه ، حضرت آیت الله طالقانی با رد چنین پیشنهادهایی یک بار دیگر بر ضرورت پیروی از رهبری پیامبر گونه امام تأکید کردند .

سازمان که در طول دوره زندان دست به عملیات بایکوت حضرت آیت الله طالقانی ، به خاطر فتوایی که ایشان در مورد مارکسیست ها داده بودند ، زده بود . در این مرحله نیز بار دیگر نتوانست از وجود ایشان بهره برداری کند و فراست و هوشیاری آن زنده یاد و تابعیت محض ایشان از ولایت حضرت امام ، این توطئه رذیلانه منافقین را نیز با شکست روبرو ساخت .

منافقین در پی شکست این طرح ، به سوی مظلوم نمایی میل می کنند و از هواداران خواسته می شود تا به طور مستقیم وارد درگیری های خیابانی شوند ! این مرحله برای آن بود که تزلزلی را در سطح کشور به نمایش گذارند ، اما به خاطر بی ریشه بودن ایشان در بین مردم ، طبعاً حرکت گسترش نمی یابد و سازمان خیلی زود ناگزیر از خزیدن به لانه های تیمی می شود .

سازمان در این مرحله با تشکیل هسته های نظامی ، خود را برای یک حرکت کودتایی و براندازی آماده می کند . نزدیک شدن به بنی صدر خائن ، به منظور استفاده از آرائی که او را به ریاست جمهوری رسانده بود ، صورت می گیرد . غافل از آن که کل وجهه ای که بنی صدر مدعی آن بوده ناشی از این توهم بود که او به امام نزدیک است و وقتی امام حمایت خود را از او بردارد ، او با بن بست روبرو می شود و در حقیقت بنی صدر خائن نیز قربانی توهمات ذهنی منافقان شد .

در خرداد ماه سال ۶۰ ، سازمان که از توفیق بنی صدر هم سر خورده است ، پایان فاز سیاسی و آغاز فاز نظامی خود را اعلام می کند . در سی ام خرداد ماه همان سال تظاهرات نظامی منافقین که با حمله به نیروهای بسیجی و مردم گسترده تر می شود ، توسط توده های مسلمان سرکوب می شود . سازمان در این مرحله تز " ضربه به سر " را پی می گیرد . سازمان که نهادهای رهبری انقلاب را نهادی سانترالیستی و فردی می دانست ، می پنداشت که با ضربه زدن به سر می تواند حیات نظام را خدشه دار کند . ظرف کمتر از سه ماه بسیاری از مقامات و ایدئولوگ های انقلاب اسلامی در جریان عملی این تز به شهادت می رسند . نگاهی به فهرستی از این اسامی ، این نکته را ثابت می کند که فقط کشته شدن تعدادی از این مقامات کافی بود تا هر نظامی را در هر گوشه جهان از پای در آورد ، اما حضور قوی مردم سبب شد تا شکست این تز نیز اعلام شود .

سازمان می پنداشت ترور شخصیت هایی نظیر شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (که نام او همواره هم طراز با بالاترین مراتب رهبری نظام عنوان می شد) ، شهید رجایی رئیس جمهوری ، شهید باهنر نخست وزیر و شهدای والاقدر دیگر می تواند ستون های انقلاب را متزلزل کند . اما این اقدام نتیجه ای عکس داد و آن برقراری انسجام بیشتر در میان امواج توده های انقلابی و مسلمان بود .

سازمان از این مقطع است که مانند همه سازمان های ضد مردمی و فاشیستی به مردم ستیزی روی می آورد . اگر تا کنون تنها به ترور اشخاص محوری و کلیدی نظام می پرداخت ، حال توده های مسلمان را آماج حملات خود می کرد . در این مرحله که از سوی سازمان به " فاز حمله به سر انگشتان رژیم و شکستن جو ، پاسدار کشی و ... " خوانده شد ، سازمان چند هزار نفر از نیروهای معتقد و وفادار به جمهوری اسلامی ایران را به شهادت رساند .

مرکزیت معتقد بود که این حرکت موجب می شود که مردم در محیط رعب و وحشت ناشی از این ترورهای ناجوانمردانه ، از حمایت نظام دست بردارند و سازمان در نهایت در چنین محیطی ضربات ایذایی و براندازی خود را بر نظام وارد آورد . اما دستاورد عملی این تز ابلهانه ، تنها لو رفتن لانه های فساد تیمی منافقین و بر ملا شدن ماهیت ضد مردمی آنان بود که در وضعی که میهن اسلامی با آن روبرو بود و در کنار تهدیدات نظامی آمریکا و تهاجم همه جانبه عراق ، آنان به ترور مخلص ترین اقشار امت حزب الله پرداختند . بسیاری را با دهان روزه بر سر سفره هیا افطار و در مقابل چشمان وحشت زده زنان و فرزندان خردسال آنان به شهادت رساندند و کودک ۲ ساله ای را در آتش خشم و کین خود نسبت به مردم سوزاندند . سازمان نمی تواند فشارهای ناشی از رو شدن ماهیت خود را در این مرحله تاب آورد و ناگزیر به خارج از کشور می خزد .

تز زیستن در شکاف ، در این مرحله بر سازمان حاکم می شود . منافقین با استفاده از تضادهای میان غرب و انقلاب اسلامی ، این بار به درون این شکاف می خزند و بر سازمان به شدت " ضد امپریالیستی " خود چوب حراج می زنند . فرانسه ، پذیرای آنان می شود و ... در این مرحله تمایل غرب بر این بود که برای جلوگیری از سقوط رژیم حاکم بر عراق ، باید با مواضع جمهوری اسلامی در برخورد با غرب تعدیل شود یا حکومت از بن برانداخته شود .

طبیعی بود که آنها نمی توانستند با توجه به قاطعیت و سازش ناپذیری امام امت ، بر روی تعدیل مواضع ایران حسابی باز کنند و تنها چاره را در جایگزینی آلترناتیوی به جای نظام جمهوری اسلامی می دیدند . غربی ها که فکر می کردند تحرکات منافقان می تواند آنان را به سر منزل مقصود رساند ، در این مقطع تمام فشار سیاسی – تبلیغاتی – اقتصادی و ... خود را بر نظام جمهوری اسلامی متمرکز کردند . اما طولانی شدن چنگ و بر ملا شدن ناتوانی عراق و منافقان در ضربه زدن به نظام و از طرف دیگر ناتوانی عراق در باز پرداخت بدهی های خود به غرب ، فرانسه را در مسیر حمایت از منافقان و عراق با مشکلاتی مواجه کرد .

وقتی سازمان این مشکل را به عینه لمس کرد ، ناگزیر ارباب بزرگتر را دریافت . تلاش برای نزدیکی به آمریکا و نفی تمام دستاوردهای آغاز دهه ۱۹۷۰ حیات سازمان ، برای ایجاد پلی ارتباطی بین سازمان و کاخ سفید نیز با بن بست روبرو شد . آمریکا در عمل اعتقادی به این که این سازمان حتی سر سوزنی بتواند نظام جمهوری اسلامی را بلرزاند ، نداشت و همین باعث شد که منافقین به سراغ کنگره آمریکا بروند و از کنگره برای آن که دولت آمریکا را تحت فشار گذارده ، کمک بخواهند . گدایی امضا از پلیدترین و فاشیست ترین چهره های کنگره ، تنها رهاورد سفر هیئتی از جانب سازمان به آمریکا بود .

نزدیک شدن به شاه حسین و ملک فهد ، توأم با محکوم کردن شهدای فاجعه مکه ! بذر پاشی های منافقان در راه خروج از بن بست بود . تضادهای ارتجاع عرب با انقلاب اسلامی غیر قابل حل شدن به نظر می رسید. به همین خاطر سازمان با تمسک به ریسمان پوسیده سران مرتجع عرب ، به داخل چاه ویل انحطاط فرو میرود و تا آنجا پیش می رود که گرفتن عکس با ملک حسین اردنی را یک پیروزی جهانی برای خود تلقی می کند .

آنچه که تا اینجا گفتیم در مورد رابطه سازمان با جهان سیاست بود ، اما طبعاً بحران های سیاسی خارجی سازمان تبعات داخلی نیز دارد . بحران اخلاقی که " انقلاب ایدئولوژیک " ننگین سازمان را در پی داشت ، توأم با خزیدن به ورطه تباهی های خصلت های بورژوازی ، سازمان را در درون بیش از پیش پوساند . پوسیدگی سازمان در همه نهادهای آن آشکار بود ، شکست تز " خلق جدید " ورشکستگی بیشتر سازمان را ثابت کرد .

سازمان از اینجاست که به دنبال رانده شدن از فرانسه ، به دلیل قطع کامل امیدهای دولتمردان فرانسه از توفیق حرکت سازمان و برای خروج از بن بست های درونی و بیرونی ، به کام حزب بعث فرو می رود و در دام کامجویی های سلاطین پلید بغداد ، تمام حیثیت و شرافت انسانی را قربانی می کنند و " انقلاب ایدئولوژیک " جدیدی را آغاز می کنند که نهایت آن تبدیل سازمان به شاخک ایرانی حزب بعث است . سازمانی ظاهراً در ابتدا دغدغه اسلامی را در سر داشت ، حالا آنچنان سیر انحطاطی را طی می کند که ایدئولوژی فاشیستی و استعماری حزب منفور بعث عراق را مترقی می خواند و ...

سازمان منافقان به سازمان جاسوسان بدل می شود . یک سازمان جاسوسی که از دست یازیدن به کثیف ترین شیوه ها برای جاسوسی علیه مردم مسلمان ایران پروایی ندارد و این فرجام تلخی است که بنیانگذاران سازمان هرگز حتی نمی توانستند به آن فکر کنند . در اینجاست که معادله حق و باطل در این صحنه دیگر مجهولی ندارد . باطل به مفهوم مطلق کلمه در این صحنه آشکارا دست به دامان امپریالیسم برای نابودی مردم مسلمان ایران می کوشد .

" طلسم شکنی " آنها در این مقطع شکستن طلسم ارزش هایی است که هر مسلمانی به آنها اعتقاد دارد و سازمان در مسیر حرکت سکتاریستی و پراگماتیک خود ناگزیر از حذف آنهاست . از اینجاست که دیگر فرقی ماهوی بین حزب جنایتکار بعث و دار و دسته پلید منافقان نمی شود یافت . هر دو یکی شده اند . رجوی بدبخت در تحلیل های خود می گوید که نمی شود آدم از دریا رد شود و پایش خیس نشود (از اسناد به دست آمده در عملیات مرصاد) ، بی تردید به این نکته اشاره دارد که گذشته از میان کثافات و لجنزار حزب بعث ، بدون آلوده شدن دامان منافقان امری غیر ممکن است !!

منافقان در همین مسیر است که هم زمان با تشکیل لشکر ۹ بدر از میان انقلابیون مسلمان عراقی و گسترش حرکات نظامی آنان و همچنین توسعه حملات کُردهای مسلمان عراقی در شمال عراق ، علیه حاکمیت حزب بعث که عملاً سلطه حاکمان بغداد را بر بسیاری از مناطق این کشور بر می دارد ، " ارتش آزادیبخش ! " خود را تشکیل می دهند و در کنار ایجاد شبکه های جاسوسی در ادارات و نهادها ، در شهرها و روستاها برای حل مشکلات عراق در حمله به مردم مظلوم و مسلمان خود به ضربه زدن به دژهای دفاعی دلاوران مدافع میهن اسلامی می پردازند .

اشغال کوتاه مدت مهران ، که با همکاری سنگین نظامی حزب بعث صورت گرفت ، به راحتی در هم می شکند و شهر قهرمان مهران آزاد می شود و منافقان از جنگ منطقه ای هم طرفی نمی بندند . سازمان در اوج تیره روزی های خود است که ناچار می شود مثل فنر جمع شود ، تا بتواند نیروهای خود را بدون چتر نجات ! به داخل کشور پرتاب کند .

مشت زن بی جانی مثل منافقان ، از دسته مگس وزن ها بعد از عمری ارتزاق از کثافات رژیم بعث ، به مبارزه قهرمانی آمده است که مشت های گره کرده اش به سنگینی فریاد تکبیر ۵۰ میلیون نفر جمعیت ایران است و طبیعی است که در این معادله له شود و برای همیشه رینگ مبارزه را کنار بگذارد !

سازمان در توجیه عملیات " راه بی بازگشت " به اعضا گفته بود که وضع منافقین و نظام جمهوری اسلامی به صحنه یک مبارزه بوکس می ماند . دو مشت زن در میان رینگ ، سر و صورت یکدیگر را نشانه می روند و یکدیگر را می کوبند و مردم تماشاگران این معرکه اند ! جمهوری اسلامی پس از پذیرش قطعنامه و از دست دادن توجیه جنگ ، ناک دان ! شده است و تماشاگران آماده اند تا با یک ضربه دیگر حریف را " ناک اوت ! " بدانند و این هم یکی از همان سنخ توجیهات ابلهانه سازمان منافقان است که آنها را تا به این حد به نابودی کشاند .

و مرصاد پایان " راه بی بازگشت " ابلهانی است که می خواستند کمر دولتی را با ۵۰ میلیون عضو بشکنند و کمر خودشان شکست . با سخنان " عباس سگوند " یکی از نیروهای عملیاتی منافقین که از چنگال آنانت گریخته است و به تازگی به ایران پناهنده شده است ، این بحث را به پایان می بریم . وی در مصاحبه با کیهان هوایی می گوید :

" بعد از عملیات فروغ جاویدان عده ای از اعضا سازمان در مورد مسائل مختلفی از جمله کشته شدن علی زرکش ، دیکتاتوری رجوی ، اختناق حاکم بر سازمان و غیره به تبادل نظر پرداختهت و کم کم از سازمانت جدا شدند . "

وی می پرسد : " مگر سازمان همیشه دم از صبح نمی زد ؟ پس چرا وقتی که جمهوری اسلامی در استقرار صلح پیشقدم شده ، سازمان شبانه روز دعا و تلاش می کند تا مجدداً جنگ از سر گرفته شود ؟"

باور کنیم که : " بوف کوری به نام سازمان منافقین ، بر بالای گورستان کشتگان منافق راه بی بازگشت ، مرده است ...." والسلام

منبع:

روزنامه اطلاعات پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۶۸