نبرد اسلام آباد ، نابودی ته مانده های منافقین و دفع کامل متجاوزان
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
دام تزویر تنیدند و تخم تصرف و تسخیر در دل خویش رویاندند . آنگاه با یاوه و بلوا غوغا کردند که " دیدار نزدیک است " عجوزه ای بی هویت و کفتاری وحشی به نام چندش آور " رهبران انقلاب نوین " شعار دادند و لاف زدند ، ولی هرگز شهامت نداشتند و از شجاعت باطناً عقیم بودند . دام تزویر گستردند و حیله و عذر ساز کردند و مشتی فاقد شخصیت را به سوی میدان مرگ و قتلگاه روانه ساختند ، گروه گروه آمدند و با تن پف کرده و بدنی متعفن در دامنه کوهها و عمق دره ها و اطراف جاده " زمین " را بغل گرفتند و به جای آن که " خدا " را در آغوش گیرند ؛ نام مجاهد بر خویش نهاده اند ، ولی گام منافقانه در مسیر زده اند .

داعیه آزادی دارند ، ولی رفتار فاشیستی و شیطانی با مردم داشته اند . با خود می اندیشم و به خود می گویم آیا صدام و مجموعه حزبی او قابل اعتماد هستند ؟ حوادثی که پس از قبول قطعی قطعنامه در جبهه های نبرد پیش آمد ، بیش از پیش ما را به بی تعهدی و عهد شکنی صدام واقف نمود و آشکار ساخت که صدام و عناصر همراه او ، اساساً افراد خائنی هستند که هیچگونه پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی بین المللی با روحیه آنان سازگار نیست .

رژیم بعث بر پایه استبداد شکل یافته و دوام این رژیم نیز به استبداد پیوند خورده است و هرگاه کمر بندهای اختناق و فشار سست شود ، به طور یقین اساس حاکمیت بعث در خطر قرار خواهد گرفت . صدام از آنجا که تنها خویش را محق به تصمیم گیری می داند و تنها خود را شایسته ستایش می شمارد ، مخالفینرا به هر صورت ممکن و موجود در مضیقه قرار می دهد و بی مضایقه به قلع و قمع آنان دست می زند . به عادت ایده های جاه طلبانه و تجاوزکارانه خویش را گسترش می دهد و تخطی از فرامین رهبری حزب بعث به عنوان معارضه با حاکمیت موجود است .

همین فرمول دقیقاً در چارچوب هدایت و سیاست سازمان منافقین قابل اجرا و مورد قبول است . اگر صدام خویش را در خطر ببیند به خلق جنایت دست می زند و اگر مرکب چموش را سوار باشد ، خلق تجاوز در او جان می گیرد و تشدید می شود .

استبداد در دو زمان زهر پر کینه خود را به حریف و رقیب خود می ریزد ، یکی هنگامی که در معرض سقوط باشد ، در این هنگام هر چه با خود است نابود می کند و دیگر زمانی که غروب تجاوز او را به توسعه دامنه تجاوز تهییج کند . صدام اگر احساس ضعف کند ، سلاح شیمیایی ، ابزار عادی و اولیه او می شود و اگر احساس قدرت کند ، مرزهای محترم اخلاقی ، جغرافیایی و قانونی را با درنده خوی پشت سر می گذارد و چون چنگیز و نرون و آتیلا و تیمور ، آدم می کشد و بچه می سوزاند . زن به اسارت می برد و خانه خراب می کند . مزارع را به آتش می کشد و یاغی افسار گسیخته ای می شود که مرگ و ویرانی به ارمغان می آورد . صدام در ظاهر امر قطعنامه را قبول کرد و در حقیقت موضوع ماده اول آن را به زیر پا گذاشت . صدام قرارداد ۱۹۷۵ را با دست خویش پاره کرد و قطعنامه ۵۹۸ را با پای خود لگدمال کرد .

امروز ما با موجودی سرکش و ناسازگار مواجه هستیم که تفکری آلوده و مشی محکوم به زوال در صدر برنامه های اجرایی اوست . او را شخص غیر اخلاقی ، تجاوزگر ، جاه طلب و بیگانه با صلح خوانده اند . صدام صلح پایدار را نمی خواهد او به دنبال امتیاز می گردد. او جنگ را می طلبد و تظاهر به صلح می کند. جنگ برای او اصل و موضوع حاکمیت است . اصولاً مستبد مخالف با آرامش است و در فضای آلوده نفس می کشد و از تجاوز لذت می برد . مشخص ترین خصیصه صدام روحیه جاه طلبانه و بلند پروازانه اوست که اندیشه های ماکیاوی و شیطانی در شکل دادن آن دارای نقش هستند . صدام که ادعای نمایندگی اعراب در جنگ علیه ایران را دارد ، دست به جنایت زده است و شرط وصول و حصول به این موقعیت نیرنگ و اغوا می باشد که خمیره جاه طلبان است .

در دفاع از مهین اسلامی خویش در طی ۸ سال ستیز قهرمانانه ، بارها و بارها مواجه با این موارد شده ایم که صدام گفته است صلح می خواهم ، ولی لباس تجاوز را از تن خویش بیرون نکرد . او می گفت باید به افکار عمومی جهان احترام گذاشت و لیکن در واقع خود عامل انحصار اندیشه ها و احساسات عمومی با توسل به قوه قهریه می شد . او می گفت جنگ نباید کرد ، ولی در خفا و پنهان به تجهیز و تعلیم ارتش متجاوز می پرداخت و به تحریک و تشجیع وابستگان به خود ؛ او قطعنامه را قبول می کرد ، اما مقصد خود را آشکار نمی ساخت و هرگز منویات خویش را بر زبان نراند . او در جستجوی مفر و معبر گریز از قبول قطعنامه بوده است .

صدام باج می خواهد و امتیاز می طلبد . او می خواهد غرور شکسته و تحقیر شده خویش را مجدداً ترمیم کند . از همین رو در دو روز بعد از قبول رسمی قطعنامه ۵۹۸ از جانب ایران ، از چند محور در غرب کشور وارد خاک کشورمان شد . شهرهای قصر شیرین ، خسروی ، سر پل ذهاب و گیلانغرب را به تصرف خود در آورد و به محاصره سردشت و اشنویه پرداخت . در جنوب نایره جنگ را شعله ور ساخت و به هدف اشغال خرمشهر وارد مرحله تهاجم در بخش جنوبی جبهه جنگ شد .

سلسله تحریکات عراق از آن زمان شدت یافت که این احساس کاذب و غلط در ذهنیت سردمداران عراق شدیداً تقویت می شد که ایران در موقعیت آسیب پذیری از لحاظ سیاسی قرار گرفته و با این باور به شدت حملات خود در داخل خاک ایران افزودند . پس از آن که ایران بنا به مصلحت اعلام پذیرش قطعنامه نمود ، تحلیل عراق و وطن فروشان منافق بر این پایه قرار گرفت که با پیدایش وضع جدید و تازه در روحیته مردم ، فشار نظامی خواهد توانست چرخ نظام جمهوری اسلامی را از کار متوقف کند . با این اعتقاد منافقین با تدارک قبلی و تهیه تجهیزات بی شمار که از سوی رژیم عراق در اختیار آنها قرار گرفته بود ، از محل خانقین عراق به سوی شهرهای غربی ایران (سر پل ذهاب) روانه شدند .

بنا به اظهارات و برخی شواهد حدود ۷۰۰ فروند خودرو عراقی فقط مسئولیت تأمین احتیاجات مادی و جنگی منافقین را پیگیری می کردند ، ماشین های استفاده شده ، عمدتاً مدل جدید و تزیین شده بودند. از خانقین با امداد و کمک بی دریغ رژیم بعث در پشتیبانی توپخانه و آتشبار با استعداد چند هزار نیروی انسانی که با انگیزه های غیر معقول و اهداف دور از نظر ، توجیه شده بودند ، به طرف شهرهای کشورمان روانه شدند .

مقاومت سپاهیان اسلام در حالی که آتش توپخانه در حوالی سر پل ذهاب و پاطاق شدیداً اجرا می شد ، ستودنی بود . ولی بر اثر افزایش فشار نظامی و نبود امکانات کافی جنگی از ناحیه نیروهای ما ، پس از مدتی خط دفاع شکسته شد و منافقین از ارتفاعات مجاور به سوی شهر کرند و سر پل ذهاب روانه شدند . بنا بر آنچه که بعداً به دست آمد ، منافقین با تقسیم توان و امکانات انسانی ، برآورد کرده بودند که با بکارگیری این امکانات عظیم نبرد و تجهیزات ، طی سه مرحله جداگانه ، در ظرف مدت ۳ روز به تهران خواهند رسید !!

در مرحله اول آنان بعد از آن که قرار بود باختران را به اشغال خود در آورند ، به کمال می رسید و شدیداً تبلیغ شده بود که چنانچه نیروی شما وارد شهرهای ایران شود ، استقبال مردم را خواهید داشت و منافقین با این امید باطل و تصور غلط و سرمست از غرور و خودخواهی به ارتفاعات پاطاق رسیدند . در این ارتفاع ، کما بیش مقاومت هایی از سوی عشایر قهرمان و سپاه سلحشور انجام شد و همین عکس العمل باعث تأخیری در برنامه های پیش بینی شده آنان گردید .

منافقین در طول هجوم خود به محض آن که با مورد و یا شخص مشکوکی مواجه می شدند ، بدون ملاحظه او را به قتل می رساندند . اجساد شهدا غیر نظامی در طول مسیر تعرض منافقین گواه این حقیقت است . تهاجم مشترک منافقین – حزب بعث در حوالی اسلام آباد با قهر انقلابی مردم مواجه گردید . زنان با بیرون رفتن از خانه های خویش و انداختن تف بر صورت وطن فروشان مزدور ، وفاداری خویش را به اسلام و انقلاب نشان دادند و در سوی دیگر جوانان و مردان اسلام آباد با رو آوردن به طرف مقر سپاه و تحویل اسلحه ، سد مقاومت را ایجاد کردند که هرگز به خیال منافقین نمی رسید که تا این حد مواجه با موج مقاومت مردمی شوند .

در حقیقت اسلام آباد در دو مقطع زمانی آزاد شد ، یکی زمانی که انقلاب اسلامی شکل گرفت و عنوان اسلام بر آن نهاده شد و دیگری زمانی که از تحت اشغال منافقین خارج شد و آبروزیی برای انقلاب اسلامی و دفاع میهنی گردید .

زنان ناتوان و کودکان زیر فشار شدید سبعیت منافقین ، در شب دوشنبه ۳/۵/۶۷ به طرف باختران سرازیر شدند و کودکان معصوم و بیگناه با دستان کوچک خود که در دست مادرانشان بود، بی قرار و پر اضطراب راه را طی می کردند . عده ای از روستائیان با سوار کردن عایله خود بر تراکتورها با شتاب به طرف شهرهای دیگر پیش می رفتند . زنان و کودکان تا آنجا که امکان داشت از دسترس تهاجم منافقین دور شدند و مردان مقاوم و جنگجو به حراست از حیات میهنی و افتخارات ملی خود ، راسخ و استوار ایستادند . صحنه هایی که آن شب خروج مردم از شهر اسلام آباد شاهد بودیم ، هیچگاه از خاطره ها محو نمی شوند . ترافیک سنگین بود ، بگونه ای که در عرض کم جاده ، ۲ ستون ماشین به طور فشرده و متراکم به پیش می رفتند . مدافعین شهر باقی ماندند تا طمع تجاوز و حماقت منافقین را در کامشان زهر کنند .

منافقین ابتدا از مدخل شهر وارد شدند . پادگان " الله اکبر " سیلو و جایگاه جهادسازندگی را به اشغال در آوردند . یک جیپ فرماندهی در ابتدا ستون منفاقین در حرکت بود . کل عملیات از این ماشین هدایت می شد و فرمان به نیروهای مادون و تحت امر داده می شد . پرچم سفید رنگی با آرم در طرف راست و پرچم ایران بدون نام مبارک " الله " در طرف چپ ماشین نصب شده بود . هر یک از خودروها همین حالت را داشتند . اینان به نام ارتش آزادیبخش وارد کشور ایران شدند . در حالی که ۸ سال تیغ بر گردن این خلق نهاده اند و تیر بر قلب این ملت شلیک کرده اند .

اینان نیامده بودند تا آزادیبخش باشند ، بلکه آمده بودند تا حمام خون بسازند . اینان نه مدافعین ملی بودند و نه مجاهدین دینی ! بلکه اراذلی بودند که نقاب انسانیت بر چهره زده و باطنی آلوده و فکری پلید با خود داشتند . منافقین بی رحمند و خائن ، بی وطن هستند و مزدور ، تیشه در دست گرفته بودند تا نهال و ریشه را قطع کنند . منافقین چگونه می توانند اجساد غیر نظامیان در اسلام آباد و مسیرهای مورد تهاجم را انکار کنند ؟ منافقین چگونه می توانند ادعا کنند که داعیه آزادی ملت را دارند . در حالی که بدن خونین آن شهروند مقاوم اسلام آبادی در کنار خیابان نقش ماندگار تاریخ شده است ؟

درگیری در شهر اسلام آباد در زمان تجاوز منافقین حدود ساعت ۹ شروع شد و بعد از چند ساعت جنگ و گریز و قتل عام مجروحین و مردم به تصرف آنان در آمد . بعد از آن که نسبت به کنترل خود بر شهر مطمئن شدند ، مسیر اسلام آباد به باختران هدف بعدی آنان بود . از این زمان تا هنگامی که پیشروی آنان متوقف شد، ۲ ساعت طول کشید، مردم مظلوم شهرهای اشغالی با سرعت می خواستند منطقه را ترک کنند.

از اسلام آباد تا چهارزبر که بیش از ۳۰ کیلومتر با باختران فاصله دارد ، مقاومت هایی از سوی مدافعین صورت گرفت ، ولی دوام زیادی نداشت . چهارزبر آخرین نقطه و محلی بود که بسیجیان و سپاهیان لشکر اسلام با شجاعت و شهامت بی نظیر هجوم آنان را کند و متوقف کردند .

ساعت ۱۲ شب روز دوشنبه نیروهای منافقین پساز آن که عکس العمل نیروهای ما را دیدند ، خط دفاعی تشکیل دادند و ماشین های مردم در طول مسیر به وسیله اشرار و ضد انقلابیون به عنوان غنیمت در خدمت ارتش به اصطلاح آزادیبخش قرار گرفت . سعی آنان در بدو ورود بر آن بود که تا حد ممکن از خود خویشتن داری نشان دهند ، ولی هنگامی که از حمایت مردم مأیوس شدند به یکباره شهر را به آتش سلاح های خود کشیدند و شروع به ایجاد رعب و وحشت نمودند .

به هر حال چهارزبر مکانی بود که نیروهای ما توانستند دامی مناسب و مساعد برای از بین بردن قوای مشترک بعث و وطن فروشان آماده کنند . صبح دوشنبه هنوز خورشید اشعه های نورانی خود را بر دشت و کوههای چهارزبر کامل نینداخته بود که حق باوران اسلام آماده بودند تا در نبردی دلیرانه ، تن و پیکر منافقین و معاندین میهن را با تیر پرشتاب و مقاومت قهرآمیز خود متلاشی نمایند . صدای غرش توپ های دو طرف در چهار یال قریب هم به صدا در آمد و پژواک آن در سراسر دشت ماهیدشت طنین می انداخت و صفیر گلوله ها به طور لاینقطع شنیده می شد .

رزمندگان از نیمه های شب بر فراز کوهها جای گرفته بودند ، بیدار دل و بیدار چشم ، منتظر رسیدن زمان موعود و مرگ منافقین . در همان شب حدود ساعت ۱۲ به یک گروه دوازده نفری از لشکر سپاه مأموریت داده می شود تا بر یکی از ارتفاعات مستقر شوند و به محض ورود نیروهای پیمان شکن منحرف ، با آتش و قهر گلوله ، آنها را به عقب برانند و هم زمان با این گروه، تعداد دیگری به سایر ارتفاعات برده می شوند. موقعیت ما بگونه ای بود که به راحتی بر مقابل دید و اشراف داشتیم ، منافقین حمله را شروع کردند و با استفاده از امکانات هوایی دشمن میهن و وطن اسلامی پیش تاختند .

دوشکاهای اطراف ، تیربارها ، خمپاره ها و مینی کاتیوشاها شدیداً آتش می ریختند. در بعضی از ارتفاعات تدارکات کافی به مدافعین میهن نرسید ، ولی با این وجود دفاع جانانه آنان در این نقطه محیر العقول بود . دنیای رزمندگان در آن اوضاع نه خاک و نه زندگی ، بلکه عرفان و عشق بود و راز بود و طلب ای صاحب کرامت ، شکرانه سلامت / روزی تفقد کن درویش بینوا را.

تفقد حق عیان بود و مهر و لطف او بی نیاز از بیان ، باور ابلهانه منافقین در اجرای مراحل سه گانه در چهارزبر نقش بر آب شد و آنچنان متحمل خسارات و ضایعات شدند که تا کنون ما نشانه ای از آن را حتی در طول ۸ سال نبرد با عراق در جبهه های غرب نداشتیم .

به دعا آمده ام هم به دعا دست بر آر که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما

ما در چهارزبر تندیس های تقوا و اسطوره های شجاعت و فداکاری را به چشم خویش دیدیم که چگونه به خلق حماسه و حادثه های جاودانه رفتند . بسیارند آنانی که سر به سرای دوست سپردند و طریق توحید پیمودند و جان عزیر به درگاه عظیم هدیه کردند .

آنچه جان عاشقان از دست هجرت می کشد کس ندیده در جهان جز عاشقان کربلا

آتش از دو طرف سنگین بود و فشار بر هر دو جانب زیاد . ولی منافق و بعث بیهوده تکیه بر جای بزرگان به گزاف زده بودند که شرط حصول به مقام مطلوب و محبوب ، آماده کردن اسباب بزرگی است . چگونه می شود و می توان توجیه کرد که سازمانی برای آزادی ملت ، با دشمن آشکار و خونریز این مردم همدست شده باشد و بعد عربده ملی و آزادیبخشی بزند ؟! شگفت آن که هواداران بی بصیرت سازمان به چه نظریه واقعی و تحلیل اساسی جلادان به میدان آمدند و اینچنین جان خود را در مهلکه عدم گذاشتند و الحق و الانصاف باید گفت که :

دور است سر آب در این بادیه هش دار تا غول بیایان نفریبد به سرابت

منافقین در پی سرابی بودند که هرگز آنان را اشباع نکرد و بر پایه ها و دیوارهایی تکیه کردند که هیچ زمان قابل اتکا نبودند و همیشه خطر ریزش و فرو ریختن آنها می رفت .

آن کی ست اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسی ، محرم اسرار کجاست ؟

سازمان منافقین به خطا و خیانت آلوده ست و بدنه این سازمان بازار خود فروشی و کیش شخصیت و جاه طلبی رذیلانه است . تصاویر کریه از دو موجود کثیف و سردمدار خیانت و پستی در اطراف اجساد منافقین پراکنده شده بود .

در چهارزبر هستیم ، آنجایی که چهار ارتفاع بر هم تکیه کرده اند و جنگ سخت و سنگین جریان دارد ، منافقین کوشش بسیار کرده اند تا خطوط دفاعی شکسته شود و وعده های دروغین و عبث خویش را عملی سازند . بعضی مواقع تنها ۵ نفر عده دار یک محور می شد و زمانی بیشتر آتش شدید رد و بدل می شد . گلوله های آر.پی.جی به طرف وسایل و تجهیزات دشمن پرواز می کرد و کمتر از چند ثانیه دود حریق آسمان منطقه را می پوشانید و پس از آن انفجارهای پیاپی ، دامنه ها و کوهها را به لرزش در می آورد .

بچه های ما با کمترین امکانات موجود جاودانه ترین و حماسی ترین صحنه های مقاومت و گذشت را خلق کردند . در بحبوحه جنگ و مقاومت و ایثار ، عزیزی سر بر آستان حق می سایید ، دلی برای شوق وصال می شکست : " دل خرابی می کند ، دلدار را آگه کنید ."

به هر روی ظفرمندان ارتش توحید که عمده نیروهای خوب و دوست داشتنی همدان بودند ، با عبور از مرز " بودن " در انتهای حدود سعادت و " شدن " رسیدند و راه رستن از خویش و پیوند با خدا را آموختند . در حالی که مواضع منافقین زیر ضربات خرد کننده نیروهای پیاده ما قرار داشت ، هوانیروز از راه رسید و بر بالای سر منافقین پرواز کرد و با مهارت بی نظیر و شجاعت ستودنی به انهدام توان رزمی دشمن پرداخت . هر باری که هلیکوپتر بر فراز کوه و ارتفاعات اطراف می رفت ، تا مواضع و محل های استقرار دشمن را با سلاح و موشک های آتشین خود هدف قرار دهد ، چهره رزمندگان سرشار از سرور و شادی می شد .

هوانیروز در عملیات مرصاد هنری از خود بروز داد که همه رزمندگان می گفتند دست مریزاد ، مرتضی و علی دو نفر از شیران پیشه دلاوری و بیشه اندیشه ، با ایمان به حقیقت اعتقاد خود، متهورانه جنگ می کردند و بی محابا به سوی دشمن آتش می گشودند .

برادری می گفت : یکی از رزمندگان که به نظر کم سن و سال می آمد و ما در ابتدای حضور ایشان در خط می گفتیم که این برادر بهتر است به جای جنگ برود در کوچه و محله شان بازی کند ، پس از آن که درگیری بین دو طرف شدید شد ، آنچنان شجاعت و غیرت از خود نشان داد که ما با این همه تجربه در مقابل او ، احساس کمبود و ضعف می کردیم . بوده اند بسیاری از جان در راه دوست گذاشته اند ، بی آن که گذشت ایام و کهولت سن ، ارجحیت داشته باشد . جنگ ، ایمان و اعتقاد عمیق به راه می خواهد .

هنوز زمان زیادی از شروع درگیری و برخورد دو طرف نگذشته بود که ناگهان یکی از ماشین های منافقین وارد منطقه ما شد که با اجرای شدید آتش روی آن ، ماشین در جا متوقف گردید و چهار جسد بی جان بر روی صندلی های آن افتادند که در میان آنان جسد یک زن دیده می شد . و در یک مورد دیگر نیز با نفوذ منافقین به خاکریز خودی مواجه بودیم که با دلاوری سپاهیان دفع شد و مهاجمین بلافاصله نابود شدند .

نبرد تقریباً تا ۲۴ ساعت به طول انجامید که شب هنگام از سوی قهرمانان آزادیبخش سپاه اسلام ، عملیات مرصاد شروع شد. هم زمان با انجام عملیات در این محور، از سه راه ملاوی نیز نیروهای مخصوص وارد عمل شدند . هدف از اجرای این عملیات محاصره و نابودی منافقین و بعث بود .

منافقین کوشش بسیاری داشتند تا بتوانند نیروهای سپاه اسلام را به محاصره در آورده و سد روبرو را بشکنند، ولی رشادت و گذشت مجاهدان و مدافعین میهن اسلامی هرگونه تحرک آنان را خنثی می کرد . منافقین گاهی مواقع به منظور اجرای مقصود خود به طور هم زمان با ۵ ماشین مسلح به دوشکا به طرف نیروهای ما حمله ور می شدند ، ولی دقیقه ای بعد جز انهدام و مرگ برای آنان ثمری حاصل نمی شد .

با آغاز عملیات مرصاد ، رزمندگان از فراز کوهها به سوی دره های اطراف سرازیر شدند و با هدف قرار دادن منافقین به قلع و قمع آنان پرداختند . دشمنان مضطربانه به اطراف آتش می گشودند و ناامیدانه آخرین تلاش هایشان را می کردند . عقبه آنها تقریباً به طور کامل قطع شده بود و امکان انتقال مهمات و تجهیزات برایشان وجود نداشت . با همه این احوال دیوانه وار به چهار سوی خود از قوس محاصره آتش می کردند .

رزمندگان اسلام به پایین دره رسیدند . وسایل نقله منافقین یکی بعد از دیگری به آتش کشیده می شد و دود و بوی باروت و صدای انفجار ، شدت و شکوه قدرت سپاه اسلام را واضح می ساخت . در این عرصه عزم و اراده کارا بود و اعتقاد به صداقت خویش . رزمندگان به یاد آوردند که تهاجم دیروز منافقین در همین حدود منجر به محاصره آنان شد ، ولی با پایمردی و شجاعت تمام ، توانستند حصار را بشکنند و منافقین را تار و مار سازند .

هوا نیروز با تمام قدرت آتش می کرد . هلیکوپترها از دامنه کوه به آرامی بالا می کشیدند و در یک زمان چند تانک و ماشین منافقین به آهن پاره ای تبدیل می شد . دشمن دیوانه وار حرکت می کرد و رزمندگان مردانه به طرف آنان شلیک می کردند . اجساد زن و مرد منافق اطراف را پوشانده بود ، لاشه های ادوات ، منظره عجیبی پدید آورده بود . دو سوی جاده انباشته از تن های سوخته و بدنهای متلاشی شده بود .

سازمان فاشیستی منافقین بی رحمانه و به دور از عرف ، زنان را در خدمت اهداف جاه طلبانه خود به کار گرفته بودند . بوی تند تعفن اجساد در اولین ایستگاه مرگ منافقین در چهارزبر پیچیده بود . اجساد آنان به همان مقدار عفن و آلوده بود که تفکر و ذهنیت آنان . ما در آنجا مواجه با دو نوع تعفن بودیم که از پیکر منافقین بر می خاست : نخست فکر مشوش و بیهوده و دیگر تن فرسوده و متلاشی شده .

در این هنگام رزمندگان موفق شدند چهارزبر را تقریباً از لوث وجود منافقین پاک کنند . ایستگاه دوم مرگ منافقین در دشت مقابل چهارزبر بود که در آنجا نیز بیهودگی مقاومت منافقین معلوم بود . انبوه وسایل و تجهیزات و احتیاجات خوراکی در دشت نابود شده بودند . در حین عبور از تنگه امام حسن به طرف پایین ، با ماشین های غیر نظامی برخورد کردیم که توسط منافقین از مردم ربوده شده بود . آری ارتش آزادیبخش ملی ، اینگونه به بهانه دفاع از ملت ، خنجر به قلب ملت فرو می برد و آنان را اذیت و آزار می کند .

تقریباً از چهارزبر تا اسلام آباد ، ۵ ایستگاه مرگ منافقین تدارک دیده شده بود که در هر مورد آن ، صدها منافق و تعداد زیادی وسایل منهدم شدند و تعدادی نیز از وسایل سالم به غنیمت سپاه اسلام در آمد . علاوه بر چهارزبر ، تنگه امام حسن ، حوالی روستای بدره ای به راه ملاوی و منطقه تجر ، محل های نابودی و از کار افتادن ماشین تهاجم منافقین بود . آنچه در طول مدت درگیری مشاهده می شد ، حماقت و بلاهت اعضا در مقابل رهبری منحرف سازمان بود که کورکورانه به میدان مرگ و مهلکه پا گذاشتند و با پای خود به طرف مرگ پیش رفتند . در فواصل مختلف با اجساد غیر نظامیان مواجه می شدیم که مورد تهاجم کور منافقین قرار گرفته و شهید شده بودند .

پس از آن که رزمندگان اسلام به طور جدی کمر به نابودی سازمان رزمی منافقین بستند و تعداد بیشماری از آنان را از بین بردند ، ناگهان چند هلیکوپتر عراقی به منظور نجات جان تعداد معدودی که در مخمصه گیر افتاده بودند ، به منطقه وارد شدند تا با هلی برد ، ایادی به ظاهر ایرانی حزب بعث را از مرگ حتمی نجات دهند . این بار نیز معلوم شد که عراق تمام خدمات لازم را برای توفیق این عملیات در اختیار منافقین قرار داده بود .

در هر صورت این تهاجم سنگین پس از گذشت ۴۸ ساعت پر مخاطره و هیجان ، سرکوب شد و در واقع با اجرای این عملیات و پاسخ و واکنش مناسب رزمندگان اسلام ، عملیات فروغ جاویدان ! وطن فروشان را به عنوان افول جلادان تغییر دادند . ضربه ای که منافقین دراثر این هجوم پذیرا شدند ، به حدی شکننده و نابود کننده بود که به احتمال زیاد دیگر هرگز نخواهند توانست دست به چنین تهاجمی با این حجم بزنند . ترمیم و تعمیر خسارات و تلفات با محدودیت هایی که وجود خواهد داشت ، غیر ممکن به نظر می رسد .

خباثت و رذالت منافقین آشکار و نشانه های این دون صفتی روشن بود . در سه راه ملاوی که فاصله چندانی با اسلام آباد ندارد ، منافقین علاوه بر آتش زدن پیکرهای پاسداران و سربازان، اقدام به آتش زدن مزارع مردم می کردند . عده ای از زنان و کودکان که قادر نبودند خود را به باختران برسانند ، به روستاها و کوههای مجاور پناه بردند و سرانجام ما به شهر اسلام آباد وارد شدیم .

ای اسلام آباد ، سربند و مغرور باش . ای وطن من ، ای تو حیثیت و آبروی ما ، سرافراز بمان . فریاد کن که سودای پذیرایی از قدوم رزمندگان را داری ، شاد باش و پر نشاط ، کودکانت را با گرمی و حرارت در خود جای ده . مردان رزمت را با خوشرویی قبول کن . ای شهر من ، اینک آوای آزادی تو را از کوچه هایت ، از خیابان ها و مساجدت می شنوم ، که رنگ آزادی و رهایی بر آن نشسته است . از زخمی که بر تنت اصابت کرد ، از غمی که در دلت جای گرفت ، من نیز متأسف هستم ؛ ولی به هر حال اینک تو آزادی و بلندی چون سرو ، بزرگ و عظیمی چون کوهی که در کنارت با تو تا آخر بیدار مانده است . همیشه سرفراز و هماره آزاد ، رهایی ات مبارک باد .

برخی از خانه ها تخریب شده اند و سیم های برق بر سطح کوچه و خیابان ها افتاده اند . پیرزنی در اسلام آباد گفت گوسفندی برای آزادی اسلام آباد نذر کردم و خدا را شکر که امروز در شهرم هستم و صدای مؤذن را از مناره مسجد کوچه مان می شنوم و ... و برادران امین پاسدار را در شهر می بینم ، منافقان شهر ما را آلوده کردند ، خدا لعنت کند این کوردلان را .

از ساختمان فرمانداری می گذریم ، اینجا محل مداوای منافقین بود . آنان مجروحان خود را در این محل مداوا می کردند . شهر ساکت و آرام است ، غوغای روز قبل دیگر در آن دیده نمی شود . مردم به طور پراکنده سرگرم و مشغول هستند . در اکثر خانه ها بسته و کوچه ها خلوت بودند ، در بعضی از خیابان ها ایستگاه های بازرسی به منظور شناسایی و دستگیری احتمالی منافقین به انجام وظیفه سرگرم بودند . برخی از تویوتاها و ایفاها در سطح شهر منهدم شده بودند و شیشه های مغازه ها شکسته شده بود . در قسمت شمال غربی شهر تعدادی از خانه ها کاملاً تخریب شده بود .

به طرف بیمارستان می رویم . صحنه های وحشتناک و باور نکردنی را می بینیم که حقیقتاً جزو جنایات جنگی محسوب می شود . منافقین در آغاز ورود خود به شهر ، هر چه در پیش پای خود دیدند ، نابود کردند ، منفجر کردند . بیمارستان شهر اسلام آباد از آن موارد بود که هدف کینه و حسد آنان قرار گرفته بود . پیکرهای مجروحین که در اتاق ها بستری بودند به وسیله منافقین به محوطه بیمارستان آورده شدند و سپس به طور جمعی و گروهی به قتل رسیدند . بعضی از پیکرها نشان می دادند که مجروحین به وسیله تیر خلاص شهید شده اند و برخی هنوز در راه به طرف به طرف بیمارستان .

جسد پیرمردی را در یکی از خیابان ها دیدم که بر زمین افتاده بود ، علاوه بر آن که از ناحیه سر مورد هدف منافقین قرار گرفته ، از قسمت شکم نیز به طرف او شلیک شده بود . مردم غیر نظامی در هر کجا که قصد مقاومت و مقابله را داشتند ، به قتل رسیدند . مقر سپاه ، پمپ بنین و چند محل و نهاد دیگر نیز تا حدودی تخریب شده بود . اسلام آباد در ساعات اولیه اشغال صحنه جدی ترین مقاومت ها بود و منافقین جنون وار به هر طرف آتش می کردند . در حالی که یک ماشین غیر نظامی قصد ورود به شهر را داشته ، از سوی دشمنان هدف قرار گرفته بود و هنوز جسد راننده در داخل ماشین مانده بود . این تنها یک مورد و یا چند مورد از قساوت و بی رحمی وطن فروشان محسوب می شود .

پادگان الله اکبر محل دیگر مقاومت مردمی بود . شب اشغال ، مردم قادر به حمل سلاح ، به طرف سپاه روی می آوردند و سلاح می گرفتند تا از شهر و مردم در آن دفاع کنند . در مدخل شهر که از مسیر کرند به آن متصل می شود ، عده ای از مدافعین شهر همراه با سپاهیان مستقر شدند . مقاومت سختی شد و درگیری شدیداً تا مدتی ادامه داشت تا آن که منافقین توانستند شهر را به اشغال خود در آورده و کنترل خیابان های اصلی شهر را در اختیار بگیرند .

روزی که نیروهای مخصوص از قسمت سه راه ملاوی وارد اسلام آباد شدند ، گل خنده بر لبان هر شهروند اسلام آباد روئید و برای دومین بار ، اسلام هدیه آزادی را برای این شهر به ارمغان آورد . منافقین از چهارزبر تا اسلام آباد از خود دفاع کردند ، ولی پس از آن که اسلام آباد از کنترل و تسلط آنان خارج شد ، حالت جنگ و گریز به خود گرفتند و بدون آن که قصد نبرد رویاروی را داشته باشند از شهر گریختند و برخی از نیروهای آنان که فرصت کمتری برای فرار داشتند در کوهها و پستی های اطراف پراکنده شدند .

از اسلام آباد تا آن سوی مرز ، هر چه و هر کس در سر راه بودند در آتش نفاق آنان سوختند . ماشین های شخصی را منفجر و مردم و سرنشین های آنها را به قتل رساندند . پل ها را خراب کردند ، مزارع را سوزاندند . کشاورز و کارگر را نبود کردند . مادری در اسلام آباد گفت : منافقین محصولات کشاورزی ما را آتش زده و زمین کشاورزی ما را آتش زدند .

مغول با مردم چه کرد ؟ مغول ها آمدند ، بردند ، سوختند و کشتند . این فرمول با همین قالب در منطقه عمومی غرب تکرار شد . آنها آمدند تا به تاراج ببرند ، تا بسوزانند هر چه که توان بردن آن نیست و بکشند هر کس که مقاومت کند . در کرند منافقین فجیع ترین و سبعانه ترین جنایت را مرتکب شدند و با جنایت سوزانیدن ۳ تن از پاسداران وظیفه ، نهایت قساوت و شقاوت خود را به اثبات رساندند .

آنچه که در پایان قابل بیان است ، آن که منافقین با قبول ضربات مرگبار ، تقریباً سازمان رزمی خود را کاملاً از دست داده اند و به جز نیروهای غیر کیفی که در خدمت بخش های اداری آنها وجود دارد ، نیروهای رزمی آنها به حداقل ممکن تنزل کرده است . منافقین با تهیه مقدمات و نقشه تفکیکی از تمام شهرستان های مسیر و رسم نمودن خطوط تردد فرعی و اصلی ، رودخانه ها ، نهادها ، ادارات دولتی و موقعیت های نظامی ، پل ها و سایر منابع اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی و نظامی کشور ، قصد داشتند با اجرای سه گام نظامی در سه مرحله خود را تا به تهران بکشند .

گام اول آن تصرف باختران و تسخیر چند دستگاه دولتی و نظامی ، خصوصاً صدا و سیما بود و پس از آن به طرف همدان حرکت می کردند . رهبری منافقین به نیروهایش تبلیغاتی کرده بود مبنی بر این تحلیل که با حرکت به سوی تهران ، با استقبال مردم مواجه خواهند شد ! و تنها سد مشکل و دشوار در این راه بی شکست ! ارتفاعات پاطاق می باشد . چنانچه سد مزبور شکسته شود ، در ظرف مدت سه روز به تهران خواهند رسید و درگیری که باعث تأخیر در مقصد باشد به گذر از شهرها و روستاها اگر با مواردی برخورد شد که احتمال می رفت از عناصر وابسته به جمهوری اسلامی باشند ، بلادرنگ از میان برداشته شوند . این تز و تئوری سازمان وطن فروش بود و در ادامه همین رویه ، برخی از افراد شخصی را به جرم دارا بودن محاسن به قتل می رسانیدند .

در گام سوم منافقین پس از این که همدان به تصرف آنان در می آمد ، حرکت به سوی تهران را آغاز می کردند که چندین هدف عمده در تهران در نظر گرفته شده بود که به محض رسیدن، آن محل ها را به اشغال خود در آوردند . فضاحت و شکست خفت بار آنان در ظرف زمانی ۴۸ ساعت ، بی سابقه و به یک معجزه شبیه بود . قبلاً سازمان به تمام نیروهای خود به سوی باختران فرا خوان داده بود که در مسیر عبور و سفر آنان ، به عنوان نیروهای تأمینی عمل کنند و تعدادی از اعضا و هواداران گمراه آنان در محل های مختلف اقامت داشتند که به حمایت از هجوم خط ریا و خودپرستی بی وطنان اقدام نمیاند که خوشبختانه بعضی از آنان دستگیر و شناسایی شدند .

حضور منافقین در عراق نیز خالی از اشکال نیست ، زیرا دولت عراق برای همیشه نمی تواند و نمی خواهد میزبان آنان باشد . از همین جهت ، چندی پیش از آن که ارتش آزادیبخش ضد می اعلام موجودیت کند ، صدام رهبر منافقین را ناگزیر به قبول و انتخاب یکی از سه راه پیشنهاد شده ، نمود . یا آن که عملیات چریکی و پارتیزانی همانند قرارگاه رمضان ایران در داخل ایران داشته باشند ، یعنی پس از وارد نمودن ضربات انهدامی مجدداً به مقر اصلی مراجعت کنند ، یا آن که با تشکیل لشکر و ارتش برای انجام عملیات کلاسیک موافقت کند و سوم از کشور عراق خارج شود . رجوی رهبر منحرفان تشکیل لشکر را قبول نمود و از آن هنگام به تربیت و فراخوانی نیروهای خود پرداخت که با حمایت و نظارت تمام و کمال رژیم صدام انجام می شد .

شاید بزرگترین و در عین حال نابخردانه ترین اقدام منافقین ، گرفتن ژست ارتش های کلاسیک باشد و اشتباهی به مراتب از این بزرگتر این که هرگز تحلیل و تصویر دقیق و درست از کیفیت ثبات نظام اسلامی و وفاداری ملت ایران به ارزش های مکتبی نداشته و ندارد . پایه نظریات منافقین ، لرزان ، کور و ناسنجیده است . خصوصاً در موضوع قدرت حقیقی و بسیج مردمی نظام اسلامی .

در هر صورت انهدامی که منافقین در طی ۴۸ ساعت با آن روبرو شدند ، نابود کننده ترین ضربه در طول حیات نظامی و سیاسی آنها بود . با این حرکت اخیر ، منافقین نه تنها حمایتی از طرف مردم کسب نکردند ، بلکه طلیعه مرگ و نابودی و عمق انتقام مردمی را در گوشه گوشه ایران اسلامی علیه خود دیدند و آشکار شد که ارتش ضد ملی نفاق رجوی ، ارتش کشتار بیگناهان و غیر نظامیان ، ارتش قساوت و شکست و ارتش خشونت و خیانت و قتل و عام آحاد مردم و تاراج اموال و تخریب امکان است . ز رقیب دیو سیرت به خدای خود بنالم .

چگونه این ارتش با این کیفیت و ترکیب فاشیستی می تواند ناجی باشد و داعیه داشته باشد ؟ عملیات موفق مرصاد با رمز " یا علی " درس فراموش ناشدنی و عبرتی ابدی برای آنان بود و راه آنان به نقطه مرگ ختم شد و از همین رو گفته بودند " راه بی بازگشت به عراق " . اگر مریم رجوی به یکایک آنها نوشته بود که دیدار نزدیک است ، منظور فقط دیدار در جهنم و ملاقات با مرگ است ، نه چیزی بیشتر از این .

مع الوصف حماسه دفاع میهنی در طی سه روز شگفت ترین صحنه و ستودنی ترین سرمایه گذاری ملی و مذهبی را خلق کردند و در روز چهارشنبه ، ته مانده منافقین تا پشت مرزهای بین اللمللی رانده شدند و مجدداً به همان جال اول مراجعت کردند که درس دریوزگی و مزدوری را در آن سامان آموخته بودند .

منبع:
روزنامه اطلاعات دوشنبه ۲۴ مرداد ماه ۱۳۶۷