سی خرداد سرفصل افول یا صعود


مجاهدین خلق از آنجایی که سهمی از قدرت به آنها داده نشد از همان ابتدای انقلاب به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختند. آنها معتقد بودند که مهمترین نیروی سرنگون کننده رژیم شاه بوده اند و بایستی بیشترین سهم نیز در قدرت را داشته باشند. برای رسیدن به اهداف خود از اهرمهای مختلفی سعی کردند استفاده کنند از جمله به کار گرفتن رئیس جمهور وقت، (بنی صدر). بنابه تحلیلهایی که مجاهدین در درون خود داشتند و رجوی بارها و بارها آنرا درنشستهای درونی سازمان بیان می کرد، هدف آنها از همسویی با بنی صدر، شقه نظام از رأس بود. یعنی می خواستند با توجه به نوپا بودن جمهوری اسلامی در رأس نظام بین رهبری و رئیس جمهوری شقه ایجاد کنند و از آنجایی که رئیس جمهور اولین شخص اجرایی مملکت است قطعا یک اغتشاش وسیعی رخ خواهد داد که بدنبال آن رژیم سرنگون و مجاهدین حکومت را بدست خواهند گرفت.
این تحلیل در شرایط آن روز البته دور از انتظار نبود. اما اشتباه مهلکی که مجاهدین می کردند این بود که حرف اول را در کشور رهبری میزند و رئیس جمهور هم به اعتبار او سرکار آمده است. به اضافه اینکه سرتاپای نظام هم گوش به فرمان رهبری است. بهرحال جریانات دو سال و نیم اول انقلاب به این سمت می رفت که یک تقابل خونین در پی خواهد بود.
آتشی که سازمان مجاهدین به پا کرده بود نه تنها دامن خود او بلکه دامن تمامی گروههای سیاسی دیگر که خواهان یک مبارزه مسالمت آمیز بودند را نیز خواهد گرفت. تمام گروههای آن روزگار از راست تا چپ، از نهضت آزادی و جبهه ملی گرفته تا ملی گراها و حتی گروههای چپ مثل اقلیت و اکثریت خواهان مبارزه مسالمت آمیز بودند اما مجاهدین فضا را طوری هدایت می کردند که راهی جز ابراز خشونت باقی نمی گذاشت. بنا به گفته تمامی اعضای قدیمی سازمان، مجاهدین با تحریک نیروهای انقلابی سعی در ایجاد درگیری داشتند.
رجوی با تحلیل غلط ازشرایط فکر می کرد دو سال و نیم پس از انقلاب، نظامی را که سی میلیون بر سر کار آورده بودند و بیش ازپنج میلیون نفر به استقبال رهبرش رفته بودند، می تواند سرنگون کند. رجوی هرگز به پایگاه اجتماعی نظام فکر نکرده بود. بخاطر همین تمام اطلاعیه هایی که منتشر می کرد سعی می کرد مردم را به خیابانها بکشاند ولی هرگز جوابی از مردم دریافت نکرد.
اولین اطلاعیه نظامی که سازمان منتشر کرد مربوط به بیست و هفتم خرداد می شود یعنی سه روز پیش از اعلام جنگ مسلحانه متن اطلاعیه به شرح زیر است:
اطلاعیه سیاسی ـ نظامی شماره ۲۵
بسم الله الواحد القهار
مردم قهرمان ایران
مردم مبارز تهران
مزدوران ارتجاع، سه شنبه شب ۲۶ خردادماه جاری، با حمایت دسته های متعدد اوباش مسلح و چماقدار، به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشم چی یورش برده و پس از ضرب و شتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه رابه غارت بردند.
همچنین در همین ایام شاهددستگیریهای غیر قانونی اعضای دفتر ریاست جمهوری هستیم، که بعضا حتی خبر و اسامی افراد دستگیر شده نیز اعلام نمی شود، کما اینکه نقشه های وسیعی برای دستگیری کلیه شخصیت های ترقیخواه و ضد انحصارطلب کشور در دست آمادگی است.
سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضد انقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران، کسب اجازه می کند تا از این پس، به یاری خداوند، در قبال حفظ جان اعضای خود، بویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می شوند، قاطع ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.
بدیهی است برابر اعلامیه حاضر، از این پس مسئولیت هرآنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمه مرتجعین انحصار طلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کرده اند تا نقشه به پایان نرسیده شاه خائن و ساواک منفور او را در قلع و قمع مجاهدین به پایان برسانند. ازاین حیث برآنیم که نامبردگان هرکه باشند و در هر لباسی دقیقا شایسته سخت ترین کیفر مجازات انقلابی خواهند بود.
ضمنا سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ می دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضدانقلابی میسر نباشد، به زودی بطور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند. و ما النصر الامن عندالله
مجاهدین خلق ایران ـ ۲۸ خرداد ۶۰
بدین ترتیب سازمان اعلام جنگ مسلحانه کرد ولی دست به سلاح نبرد تابه گفته رجوی «یک اتمام حجت سیاسی» با نظام انجام دهد. و این «اتمام حجت» چیزی جز غائله سی خرداد نبود.
سی خرداد
جمهوری اسلامی که اعلام رسمی تظاهرات توسط جبهه ملی در بیست و پنجم خرداد را غیر قانونی خوانده بود، جبهه ملی هم از این خواسته خود منصرف شد، آماده بود تا با هر حرکتی مقابله کند.
مجاهدین در کتاب «سی خرداد پاسخ به ضرورت تاریخ» نوشته اند: «روزهای پایانی سی خرداد روزهای سنگینی بود. ارتجاع حاکم سعی می کرد هر حرکت مخالفی را به شدیدترین وجه سرکوب کند. جبهه ملی پس از توپ و تشر خمینی، جا زد و از تظاهرات بیست و پنجم منصرف شد. اکنون یک فضای سنگین و سکوت تمام جامعه را فرا گرفته بود. رژیم در آستانه اولین جراحی بزرگ خود بود. همه چشم ها به مجاهدین دوخته شده بود، مردم ایران می خواستند ببینند آیا مجاهدین هم مثل گروههای سیاسی چپ و راست دیگر جا می زنند یا وارد میدان می شوند. پاسخ مجاهدین در روز سی خرداد بود. بعد از ظهر شنبه سی ام خرداد بیش از پانصد هزار نفر از مردم تهران بدون اعلام علنی و صرفا با دعوت تشکیلاتی به خیابانهای تهران آمدند...»
هدایت تظاهرات توسط بخش اجتماعی سازمان و زیر نظر محمد ضابطی صورت می گرفت. مجاهدین از خیابانهای ولی عصر و انقلاب و بلوار کشاورز، طالقانی و منیریه سعی کردند اولین هسته های تظاهرات را راه اندازی کنند. رجوی بعدا در نشستهای درونی می گفت که می خواستیم همه این نیروها جمع شوند و به سمت مجلس حرکت کنند. و مجلس را جارو کنند.
مجاهدین به نیروهای خود دستورداده بودند که حتما سلاح همراه خود داشته باشند، حتی سلاح سرد. نهایتا این غائله به شکست انجامید و طرح بزرگ مجاهدین برای شروع مبارزه مسلحانه با شکست روبرو شد ولی از فردای آن روز مجاهدین دست به اسلحه بردند. این البته آغاز راهی بود نامعلوم، با قتل و کشتار شروع شد و با اشرف و کشته شدن باقیمانده مجاهدین پس از سی سال به سرانجام خواهد رسید.
رجوی یکباردر نشست درونی گفت اگر به استراتژی و حضورمان در عراق شک کنیم و بگوییم اشتباه کرده ام بایستی قدم به قدم به عقب برویم و نهایتا به سی خرداد شک کنیم و بگوییم پس سی خرداد اشتباه بود.
این سخنان البته پاسخ به کسانی بود که در آن روزها در مورد آمدن به عراق حرف داشتند و موج نارضایتی بالا گرفته بود. ولی این یک واقعیت است، واقعیتی سرسخت که مجاهدین در سی خرداد بزرگترین اشتباه تاریخی خود را کردند و رودر روی نظامی ایستادند که پایگاه اجتماعی مستحکمی داشت کما اینکه هنوز پس از سی سال از آن ماجرا سرپا ایستاده و با کشورهای بزرگی همچون آمریکا سرشاخ شده است. رجوی هرگز به این اشتباه تاریخی خود اعتراف نکرده و نخواهد کرد چون اعتراف به اشتباه، قدمهای مهلک تری در پی دارد، پس اینهمه کشته و زخمی و اسیر برای چه بود؟ اینهمه دربدری و آوارگی برای چه بود؟ پاسخ به خانواده کشته شده ها را چه کسی خواهد داد؟