۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ از دید ایرج صالحی
اینکه فرصتی پیش آمده و می توانم با شما گفتگویی داشته باشم سپاسگذارم . همانطور که می دانید ۳۰ خرداد نزدیک است . ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ از منظر ما جداشده ها بخصوص بعد از اینکه سالیان تحت کنترل تشکیلات فرقه رجوی بوده ایم . تعاریفی جدای از آنکه سران فرقه رجوی در تبلیغات خود انعکاس می دهند دارد . به جرات می توان گفت ، خطوط نانوشته بسیاری از این داستان برای ما خواندنی است که شاید برای دیگران جلوه ای نداشته باشد. البته نه اینکه محقق یا پژوهشگر زبردستی باشیم ، بلکه از بد روزگار ، به درون تشکیلات این جریان کشانده شده ایم و از بسیاری از رازهای مگوی آن خبر داریم . و البته ، بعد از خروج از آن مناسبات ، لاجرم کارشناس تجربی این جریانات شده ایم . از خداوند می خواهیم که همتی به ما عطا فرمایند که بتوانیم تجربیاتمان را به موقع و به اندازه در اختیار مردممان قرار دهیم . حسینی : در ابتدا از آقای صالحی خواهش می کنم کمی خودتان را معرفی نمایید ؟ آقای صالحی : با سلام به شما و خوانندگان عزیز
من متولد ۱۳۴۴ هستم . در حال حاضر کار تخصصی ام در زمینه نرم افزار کامپیوتر است و لیسانس کامپیوتر دارم . متاهل و دارای یک فرزند می باشم .
حسینی : شما به چه نحو با مجاهدین آشنا شدید ؟
آقای صالحی : در سال ۱۳۵۷ با اوج گیری انقلاب ، با نام مجاهدین آشنا شدم و بعد از پیروزی انقلاب با خواندن برخی کتب این سازمان و بدلیل اینکه برخی از دوستانم هوادار این گروه بودند ، جذب آنان شدم و شروع به فعالیت نمودم . در سال ۱۳۶۰ ارتباطم قطع شد اما در سال ۱۳۶۴ مجددا توسط یکی از دوستانم که به خارج رفته بود به سازمان وصل شدم و در همان سال از کشور خارج و مدتی بعد به عراق فرستاده شدم . در قسمت های مختلف سازمان کار کردم .
من تحت تاثیر تبلیغات این فرقه ، نظام جمهوری اسلامی را قبول نداشتم و تنها با تکیه بر شوری که شعور چندانی در پشت آن نبود و تنها بر شعارها و ادعاهای این گروه تکیه داشت ، بر این باور بودم که این سازمان می خواهد برای مردم ایران برابری و برادری و آزادی بیاورد. اما وقتی به درون این سازمان رفتم ، به مرور متوجه شدم که واقعیت درون این فرقه با آن چه که ادعا می کردند بسیار متفاوت است و در این مناسبات نه تنها خبری از برادری و برابری و آزادی نیست بلکه از اولیه ترین حقوق انسانی خود نیز محروم شدیم . در این فرقه حتی دسترسی به وسایل ارتباطی و یا وسایل ارتباط جمعی بدون اجازه تشکیلات و بدون کنترل تشکیلاتی یک جرم محسوب میشود.
به مرور که پوشالی بودن تحلیل ها و خطوط استراتژیکی که رجوی مشخص می کرد مشخص تر می شد ، رجوی ظاهر سازی ها را کنار می گذاشت و فشار و اختناق درون فرقه را بیشتر می کرد تا مانع از جدا شدن اعضا گردد . بخصوص بعد از عملیات دیوانه وار مرصاد که فرقه ضربه کمرشکنی خورد ، رجوی با ریزش شدید نیرو مواجه شد ، از این رو وی بحثی بنام انقلاب طلاق را پیش کشید و تا آنجا پیش رفت که خانواده را « کانون فساد » معرفی کرده و ازدواج را نیز حرام اعلام نمود. به موازات این کارها ، نشست های تفتیش عقاید را در فرقه به راه انداخت که در هر مرحله اسامی گوناگونی همچون ، حوض ، دیگ ، بند ف ، عملیات جاری ، غسل و …. داشت .
رجوی اعضای ناراضی را با شدیدترین روش ها سرکوب می کرد و هر کس که قابل مهار نبود را با کمک صدام و حزب بعث به زندان مخوف ابوغریب می فرستاد . راه های فرار را هم با متمرکز کردن افراد و چیدن چند لایه از ارتش عراق در اطراف قرارگاه ها و مسدود کردن دور قرارگاه ها با سیاج ، سیم خاردار و خاکریز و گذاشتن گشت ها و پست های مختلف نگهبانی ، تقریبا غیر ممکن کرد . تعداد زیادی نیز طی این سال ها خودکشی نمودند .
تا در سال ۱۳۸۲ با سرنگون شدن صدام دیکتاتور، نیروهای آمریکایی مجاهدین را بعنوان متحد صدام در قرارگاه اشرف محدود و خلع سلاح کردند . از آن زمان به بعد شرایط فرار از فرقه مهیا شد و من هم به همراه حدود ۸۰۰ نفر دیگر از آنجا فرار کردم و در سال ۱۳۸۴ به کشور و آغوش خانواده ام برگشتم .
حسینی : به نظر شما زمینه پیدایش ۳۰ خرداد ۶۰ چه بود ؟ و چرا مجاهدین به سمت مبارزه مسلحانه رفتند ؟
آقای صالحی : رجوی سمبل و نمونه کاملی از نان به نرخ روز خوردن است . او یک هدف بیشتر نداشت و ندارد « رسیدن به قدرت به هر قیمت » . در آن زمان رجوی تلاش داشت بین بنی صدر و نظام اختلاف افکنی کند . بعدا نیز خود آقای بنیصدر در یک جایی گفتند که نفرات نفوذی سازمان ، اخبار غلط به او می دادند تا اختلاف بین او و نظام زیاد شود . رجوی که هیچگاه ارزشی برای بنی صدر قائل نبود ، در آن مقطع حرکت منافقانه دیگری انجام داد و نیروهایش را در پوش حامیان بنی صدر به خیابان می فرستاد تا ضمن به هم زدن نظم و ایجاد آشوب ، کنترل را از دست نیروهای حامی نظام خارج کند و از سوی دیگر با این حرکت ، بنی صدر را مغرور تر کرده و او را به خیال داشتنِ نیرو ، بیشتر به درگیری با مقامات نظام بکشاند . در آن روزها کار اصلی نیروهای سازمان انجام تظاهرات موضعی بود .
از سوی دیگر رجوی که از همان ابتدای انقلاب ، دنبال این بود که نظام را با جنگ مسلحانه سرنگون کند و در این راه میلیشا را سازمان داد ، شرایط را برای آغاز جنگ مسلحانه مهیا می کرد . بنابراین با این تظاهرات ها و در ادامه آن تظاهرات ۳۰ خرداد ، در افکار شیطانی خود ، راه را برای رسیدن به قدرت از طریق قیام مسلحانه هموار مینمود.
حسینی : معمولاجریاناتی که به سمت نبردهای مسلحانه سوق می یابند ، مورد اقبال عمومی مردم قرار نمی گیرند. چرا ؟
آقای صالحی : بطور عام مردم از کشتار و خونریزی روی گردان هستند .. تاریخ کشور ما نیز خود یکی از این نمونه هاست . با این که حکومت شاه باطل و مبارزه با آن کار حقی بود اما انتخاب روش مبارزه در به میدان آوردن مردم تفاوت های زیادی داشت . در آن زمان مجاهدین بر علیه شاه اعلام جنگ مسلحانه کردند ، روشی که امام خمینی نیز ناکارامدی آن را به نمایندگان سازمان که برای دیدار ایشان در سال ۵۰ به نجف رفته بودند یادآوری کرد . حال شما نیرویی که پیرامون سازمان و دیگر گروه های حامی جنگ مسلحانه جمع شدند و تاثیر آنها در انقلاب را با نیرویی که پیرامون امام خمینی جمع شدند و سیل عظیمی که با رهبری ایشان بنیاد نظام شاه را کندند مقایسه کنید.
حسینی : اگر با عینک سازمان به ۳۰ خرداد نگاه کنیم . چه توجیهی برای قیام مسلحانه شان می توان ارائه داد؟
آقای صالحی : برخی از شرایط آن زمان را می توان بصورت زیر بیان کرد :
رجوی به شدت دنبال قدرت بود و پیش خود حساب می کرد که :
حکومتی تازه بر سر کار آمده که عمر آن به سه سال هم نرسیده است . از یک طرف جنگ و تجاوز نیروهای خارجی ، از یک طرف تحریم توسط کشورهای غربی ، از یک طرف آشوب و هرج و مرج در داخل توسط فرقه رجوی ، از یک طرف جدایی طلبی و جنگ مسلحانه در کردستان و گنبد و …. همه اینها رجوی را وسوسه کرده بود و فکر میکرد می تواند در عرض شش ماه نظام را ساقط کند .. رجوی فکر می کرد با اقدامات تروریستی مانند هفت تیر ، هشت شهریور و انفجار هایی که توسط نفوذی هایی سازمان (که رجوی از قبل به همین منظور در ادارات مختلف وارد کرده بود ) انجام می شد و به شهادت رساندن بالاترین مقامات کشور می تواند به قدرت برسد . به همین دلیل نبرد مسلحانه را شروع کرد و برای این تحلیل باطل آنقدر عجله داشت که حتی شروع جنگ مسلحانه را به بخش عظیمی از تشکیلات و هوادارن خود اطلاع نداد .
رجوی در آن زمان نیروهای هوادار را در جریان اهداف خود مبنی بر شروع جنگ مسلحانه قرار نداد و از آنها بعنوان گوشت دم توپ سوء استفاده کرد . همان کاری که در تمام این سال ها با نیروهایش کرد ، همان کاری که امروز نیز با نیروهای از دنیا بی خبر خود در لیبرتی می کند .
راهی که او انتخاب کرد آنقدر سست و بی پایه است که خود وی بارها و بارها در نشست های درونی فرقه میگفت « اگر بپذیریم که اشتباه کرده ایم باید به عقب برویم تا ۳۰ خرداد و بگوییم که در آنجا اشتباه کرده ایم.»
حسینی : بعد از ۳۰ خرداد ، سازمان مجاهدین به چه نتیجه ای رسیده بود ؟
آقای صالحی : همانطور که گفتم رجوی تصور می کرد با شروع جنگ مسلحانه و کشتار مقامات و مسئولین نظام که وی از آن با عنوان « مرحله بی آینده کردن نظام » یاد می کرد، در عرض چند ماه جمهوری اسلامی را سرنگون و خود به قدرت خواهد رسید . اما او یک چیز را ندید و هنوز هم نمی بیند . اشتباه محاسبه ای که در همه جا با اوست . او رابطه ملت با رهبریش را ندید و در واقع نمی توانست آنرا ببیند . اگر دستگاه تبلیغاتی فرقه رجوی را از ابتدای انقلاب تا کنون مرور کنید همواره مواجه می شوید با این موضوع که این حکومت هوادار ندارد !! مردم در برنامه ها و مراسم ها شرکت ندارند !! فیلم هایی که نشان داده می شود مثل فیلم حضور مردم در سالگرد ۲۲ بهمن یا شرکت در انتخابات های گوناگون همه ساختگی و مونتاژ است !! و …
رجوی مردمی بودن نظام را درک نکرد و از این رو همیشه تحلیل هایش در مورد ایران کشک و پوشالی از آب در می آید. بعد از آن که رجوی دید نه تنها در عرض شش ماه بلکه کار از چند سال هم در حال گذشتن است ، شروع به تغییر استراتژی نمود بدون آنکه سر سوزنی به علت شکست استراتژی قبلی اشاره کند . او بعد از فاز اولیه جنگ مسلحانه که هدفش کشتار مسئولین نظام بود در مرحله بعد به سراغ مردم عادی کوچه و خیابان رفت تا انتقام شکستش را از آنان بگیرد و وارد فاز « زدن سرانگشتان نظام » شد . سپس اندک نیروهای باقیمانده اش را در کردستان عراق متمرکز کرد و بدین سان به مزدوری مستقیم برای صدام در عراق پرداخت و …. اما همواره جز شکست چیز دیگری نصیبش نشد .
امروز حاصل جاه طلبی های شیطانی رجوی که در ۳۰ خرداد ۶۰ جنگ مسلحانه را شروع کرد می توان در موارد زیر خلاصه کرد :
- شخص رجوی در سوراخ موش است .
- مریم قجر بعنوان نفر دوم فرقه برای حفظ جان نیروهایش را ول کرد و از عراق گریخت و با حامیان اسرائیل و جنگ طلبان غربی یا تروریست های عراق و سوریه نشست و برخاست می کند .
- قرارگاه اشرف بعنوان ظرف تشکیلاتی و سمبل ایدولوژیکی این فرقه ، با خفت و خواری تخلیه شد .
- افراد فرقه بدون آینده ای مشخص در لیبرتی گرفتار شده اند .
حسینی : تاثیری که عضویت در سازمان مجاهدین بر روی زندگی شخصی شما داشت چه بود ؟
آقای صالحی : در زمینه فردی از دست دادن جوانی ، فشار شدید عصبی ، داغان شدن خانواده و بخصوص پدر و مادر ، خراب شدن آینده و … و از نظر اجتماعی علی رغم اینکه نیتم صادقانه بود اما توسط رجوی در مسیر خیانت به کشور و مردم مورد سوء استفاده قرار گرفتم .
حسینی : حال که بعد از سالیان عضویت در تشکیلات فرقه رجوی ، فرصت زندگی دوباره در کنار خانواده را بدست آورده اید . گذشته را چطور ارزیابی می کنید ؟
آقای صالحی : گذشته ام هر چند مملو از تجارب بسیار تلخ است اما می تواند برای نسل جوان عبرت آموز باشد . بطور کلی به دو نکته اشاره می کنم ، اول اینکه دانش و جوانی بدون کمک گرفتن از تجربه پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده کافی نیست . فرقه ها برای جذب قربانیان خود ، در ابتدا آنها را از خانواده دور کرده و بعد آنها را اسیر می کنند . خانواده سپر بلا است آنرا همواره در جلوی خود نگه دارید .
نکته دیگر اینکه شور و صداقت به تنهایی کافی نیست و باید شعور مکفی نیز داشت . قبل از هر اقدام و تصمیمی برای ارتباط با افراد یا گروهی ، خوب در مورد آنها مطالعه کنید و آنها را خوب بشناسید .
اگر من و بسیاری از افراد نظیر من به حرف های خانواده های مان گوش داده بودیم و اگر به هر کس که حرف های جذاب می زند اعتماد نمی کردیم و در مورد آن فرد یا آن گروه تحقیق میکردیم ، بی شک وضعیت مان تغییر میکرد .
حسینی : چه پیامی برای دوستان سابق خود که همچنان تحت کنترل تشکیلات رجوی هستند . دارید ؟
آقای صالحی : هر چند می دانم آنها از وسایل ارتباط جمعی محروم هستند و بسیار سخت است که رهبران فرقه اجازه بدهند صدایی به آنها برسد اما باید مطمئن بود که صحبت ها و پیام ها به شکلی به درون این فرقه راه خواهد یافت و شنونده خودش را پیدا خواهد کرد . همانطور که صدای خانواده ها به گوش تعداد زیادی از ما رسید و این صدا به بسیاری از ما کمک کرد و عواطف مان را زنده کرد و امید را در دل مان کاشت و به ما برای فرار از این تشکیلات مخوف کمک نمود .
به دوستان سابقم که هنوز در فرقه رجوی اسیر هستند می گویم که تا دیر نشده و تا بیشتر از این دنیا و آخرت خود را تباه نکرده اند خود را از این تشکیلات جهنمی رها کنند . دنیا بر خلاف آنچه رجوی ها در اذهان ما ساخته بودند پر از زیبایی هاست . زندگی در جریان است و شما هم می توانید با پیوستن به رود زندگی خود را زنده کنید . من با بسیاری از شما سال ها زندگی کرده ام و می دانم که هر کدام تان نسبت به این تشکیلات جهنمی و مناسبات آن چقدر مسئله دارید اما از این نگران هستید که اگر از این فرقه جدا شوید از یک سو ممکن است خطر شما را تهدید کند و از سوی دیگر رجوی ها به شما مارک های گوناگون خواهند زد .
در مورد قسمت اول زندگی صدها تن جدا شده در ایران به خوبی گواه این است که خطری شما را تهدید نمی کند .
اما در مورد قسمت دوم و ترس از رجوی ها ، اینرا بدانید شما چه جدا بشوید چه جدا نشوید از نظر رجوی ها ارزشی ندارید . کسی در درون تشکیلات این فرقه نیست که از سوی رجوی و فرماندهانش مورد توهین قرار نگرفته باشد و شخصیتش خرد نشده باشد . تا کی می خواهید با ترس از رجوی خود را اسیر او نگه دارید ؟ به وضعیت امروز فرقه نگاه کنید ، کدام حرف و تحلیل رجوی با واقعیت منطبق بود و هست ؟
مرده تک تک اعضا برای رجوی ها سود مند است . آنها که خودشان از عراق گریخته و اعضا را قال گذاشتند، بدنبال این هستندکه به هر شکل ممکن مانع از خروج شما از عراق شوند و به طرق مختلف برای کشته شدن شما زمینه سازی می کنند تا هم دهان شما بسته شود و هم انبان تبلیغاتی آنان پر گردد . پس تا دیر نشده توطئه آنها را خنثی کنید .
منبع: سایت ایران اینترلینک