امام: والله قسم من به بنی صدر رای ندادم

۵بهمن ۱۳۵۸ نخستین انتخابات ریاست جمهوری تاریخ ایران با حضور متنوع کاندیداهای احزاب مختلف سپیده دم انقلاب، با رای ۱۱ میلیونی مردم ایران به ابولحسن بنی صدر منتهی شد. آنچه در ذیل می آید بازخوانی اجمالی تاریخ ظهور و سقوط نخستین رییس جمهور ایران با عنایت به سفارشات رهبر کبیر انقلاب است.
تقدیر چنین بود که ایران انقلابی بنی صدر را از میان دیگر نامزدهای متعهد به ریاست جمهوری انتخاب کند بی آنکه بداند رای رهبر انقلاب چیز دیگری است. امام ۱۰ سال بعد از این نخستین انتخاب ششم فروردین ۱۳۶۸ در نامه ای به آیت الله منتظری به این انتخابات اشاره می کند و رای خود فاش می سازد: «واللَّه قسم، من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم‏.» (صحیفه امام، ج۲۱، صص ۳۳۱) چنین می شود که رهبر پرنفوذ و قدرتمند بزرگترین انقلاب قرن در اوج اقتدار و قدرت، نظر خود را در خصوص مهمترین، حساس ترین و سرنوشت سازترین اتفاق بعد از انقلاب، حتی از نزدیکترین یاران خود مخفی می سازد و به رای جمهور کشورش گردن می نهد و بر اساس همان رای اکثریت، برخلاف دیدگاه و رای خود یعنی ولی فقیه زمان، حکم ریاست جمهوری را تنفیذ می کند و البته این تنفیذ را به مواردی هم مشروط و محدود می کند. «تنفیذ و نصب اینجانب و رأى ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسى اسلامى ایران.» (صحیفه امام، ج‏۱۲، ص ۱۳۹) هیچکس تا زمانی که بعدها خود امام در نامه خود به منتظری اعلام کرد که به بنی صدر رای نداده است، از رای و نظر ایشان در دور اول انتخابات خبر نداشت. با توجه نفوذ معنوی فوق العاده امام در ذهن و جان مردم، بیراه نیست که بگوییم اگر ملت کوچکترین نشانه ای از رای امام در دست داشت، قطعا کسی دیگر را انتخاب می کرد و بنی صدر رای نمی آورد. اما بنیانگذار نظام، مسلک دیگری داشت. رای مردم برای وی حجت بود. انتخاب بنی صدر سیره عملی و سیاسی امامی است که اگر چه برای دفاع از اسلام و احیای شریعت نبوی قیام کرده است اما رای مردم را اصل و فصل‌الخطاب می داند و آن را بر رای خویش که ولی فقیه است، مقدم می دارد.آنچه در رفتارشناسی حضرت امام با دولت اول و شخص بنی صدر حائز اهمیت است، عدم دخالت ایشان در امور دولت است. رهبر کبیر انقلاب اسلامی امور دولت را به کابینه و شخص رییس جمهور وامی گذارد و حتی در قالب رهبریت نظام نیز در امر اجرای امور نظام ورود پیدا نمی کند. وی در پاسخ نامه بنی صدر که از ایشان تقاضای اتخاذ تصمیم در خصوص مسائل مربوط به نخست وزیری شهید رجایی می کند، می گوید: «بسمه تعالى. اینجانب دخالتى در امور نمى‏کنم موازین همان بود که کراراً گفته‏ام. و سفارش من آن است که آقایان تفاهم کنند و اشخاص مؤمن به انقلاب و مدیر و مدّبر و فعّال انتخاب نمایند. والسلام علیکم .- روح اللَّه الموسوى الخمینى.» (صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۱۷۵)
دیگر مساله قابل تامل در رفتار امام، مخالفت او با پیشنهاد نخست وزیری حاج سیداحمدآقا از سوی بنی‌صدر است. امام خمینی(س) برخلاف تمام رهبران تاریخ که فرزندان و منصوبان خود را در اولین فرصت به قدرت می رسانند، در پاسخ به نامه بنی صدر که نخست وزیری سیداحمدآقا را عین صواب می دانست، با هوشیاری تمام نوشت: «بسمه تعالى. بنا ندارم اشخاص منسوب به من متصدى این امور شود. احمد، خدمتگزار ملت است و در این مرحله با آزادى بهتر مى‏تواند خدمت کند. والسلام علیکم. روح اللَّه الموسوى الخمینى» (صحیفه امام، ج‏۱۳، ص: ۵۶) این پاسخ بینش عمیق رهبر کبیر انقلاب را به امر سیاست و قدرت نشان می دهد و اخلاق سیاسی او را عیان می کند.
در برابر رفتار دموکراتیک و عارفانه رهبر پرآوازه قرن، رفتار متکبرانه رییس جمهور قرار دارد. رای ۱۱ میلیونی مردم، بنی صدر را به افتخار بزرگ نخستین رییس جمهور کشور هزاره ها نائل کرد. رییس جمهوری سرزمین سلاطین کم افتخاری نبود، تنها کسی می توانست از عهده این عنوان سنگین برآید که ظرفیتی بالا و شخصیتی والا داشته باشد و بنی صدر چنین نبود. بنی‌صدر به شهادت تاریخ و به فرموده رهبر کبیر انقلاب، گرفتار تکبر و غرور ناشی از اقبال و اعتماد ۱۱ میلیون ایرانی شد و حالا که خود را رییس ایرانیان می دانست، سر به تکروی گذاشت و راه خویش را از امام و امت جدا کرد. نصایح امام پس از کنار گذاشتن وی، شاهد این مدعاست: «تمام خطاهایى که از ماها صادر مى‏شود روى این حبّ نفس و جاه و مال و منال است؛ اگر این کلمه را گوش کرده بودید و هواهاى نفسانى را زیر پا گذاشته بودید، این‏طور نمى‏شد که همه گروهها، همه دوستان شما، از شما منفصل بشوند، الّا این گروههایى که مى‏خواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند. دوستهاى درجه اول شما پشت به شما کردند.» (صحیفه امام، ج‏۱۴، صص ۴۹۳)
تکروی ها و تصمیمات بنی صدر بخصوص در روزهای آغازین جنگ را اگر خیانت ندانیم، قطعا می توانیم بی کفایتی بنامیم. بی کفایتی های رییس جمهور در حوزه دفاعی چنان اوج گرفت که امام، عنوان فرماندهی کل را که به درخواست بنی‌صدر به وی تفویض کرده بود، از وی سلب کرد. بی کفایتی ها و تکروی های او همچنان ادامه یافت و جمعی از سیاست پیشگان غریب با ارزشهای انقلاب اسلامی بجای فرزندان واقعی انقلاب را بر مسند تصمیم گیری ها نشاند. رویکردهای نادرست و ناهماهنگ وی عاقبت نمایندگان نخستین مجلس شورای اسلامی بر آن داشت که عدم کفایت نخستین رییس جمهور را تصویب کردند و در پی آن رهبر انقلاب نیز مطابق قانون اساسی و در پاسخ به نامه رییس وقت مجلس، حکم عزل رییس جمهور را صادر کرد.
سرانجام بنی صدر، هفتم مرداد ۱۳۶۰، هجده ماه بعد از جلوس بر تخت ریاست جمهوری، با لباس زنانه پای بر هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ گذاشت و همراه با سرکرده منافقین و با مساعی خلبان مخصوص شاه، پس از پنج هفته اختفای بی سرانجام از کشور فرار کرد. او قبل از فرار عجیب خود، مورد نصیحت امام خمینی قرار گرفت و سفارش به توبه و بازگشت به صف انقلاب شد اما بنی صدر راه خود را انتخاب کرده بود. «شما توبه کن و یک قدم طرف خدا برو و پشت به هواى نفسانى بکن، خداوند مى‏پذیرد تو را. آبروى تو را اعاده مى‏دهد. حیثیت تو را اعاده مى‏دهد.» (صحیفه امام، ج‏۱۴، صص ۴۹۳)