بنی صدر قربانی کودتا یا کودتاچی؟

منبع: سایت بازتاب

حوادث خرداد سال ۱۳۶۰ از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ انقلاب اسلامی در ایران است. در آن زمان بخش قابل توجهی از استان‌های غربی در اشغال ارتش متجاوز رژیم بعثی عراق بود و در مرکز کشور، رییس‌جمهور که فرماندهی کل قوا را هم در اختیار داشت، با ایجاد درگیری‌های سیاسی با دیگر مقامات کشور، اوضاع را متشنج کرده بود. امام خمینی(ره) کمیته‌ای ۳ نفره (شامل آقایان شیخ محمد یزدی به نمایندگی از سوی حزب جمهوری اسلامی و شهید رجایی، اشراقی به عنوان نماینده بنی‌صدر و مهدوی کنی، نماینده امام) را برای شناخت عامل اختلافات داخلی تعیین کردند. این کمیته در دهم خرداد سال ۱۳۶۰ در گزارشی به امام، بنی‌صدر را مقصر معرفی کردند. حضرت امام در پاسخ فرمودند: من می‌دانستم این‌چنین است، اما نمی‌خواهم بگویند، نخستین رییس‌جمهور در جمهوری اسلامی عزل شد، لذا بگذارید این چهار سال تمام شود و برود. (به نقل از مضمون). به فاصله ده روز، اوضاع تغییر کرد و در بیستم خرداد، بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا عزل و چند روز بعد، مخفی شد. سی‌ویکم همین ماه، مجلس شورای اسلامی، نظر به بی‌کفایتی وی داد و امام بلافاصله آن را پذیرفت. بنی‌صدر و حامیان وی (مجاهدین و بخش دیگری از ضدانقلاب) هیاهو راه انداختند که علیه بنی‌صدر کودتا شده و رییس‌جمهور قانونی با یک کودتای پارلمانی عزل شده است.

رادیوهای بیگانه نیز به این تبلیغات دامن زدند، آنان تلاش کردند با متهم کردن امام و دیگر مسؤولان جمهوری اسلامی ایران‌ به کودتا، مشروعیت نظام را پس از بنی‌صدر زیر سؤال ببرند. اما پس از بیست سال، بنی‌صدر در کتابی با عنوان «درس تجربه» ـ که در سال ۱۳۸۰ در آلمان چاپ شد ـ اقدام به اعتراف بسیار مهمی کرد و آن اینکه او (بنی‌صدر) و تعدادی از فرماندهان ارتش در خرداد سال ۱۳۶۰، تصمیم به کودتا داشته‌اند که این اعتراف، علاوه بر آنکه ریشه تغییر موضع امام از دهم تا بیستم خرداد را روشن می‌کند، سند محکمی بر خیانت بنی‌صدر به ملت ایران و حقانیت رفتار امام و نظام با این فرد و پشتیبانان وی است. بنی‌صدر در صفحه ۳۳۶ این کتاب می‌نویسد:

«کودتا بوده و پیشنهاد هم به من شده، ولی نپذیرفتم... اما مسأله به این شکل بود؛ برخی افسران پیشنهاد کرده بودند که برویم تهران و این آقایان را از ایران بیرون کنیم... اما برای اینکه در تاریخ نماند که امکان کودتا بود و به بنی‌صدر پیشنهاد هم شده و او نکرد، گفتیم می‌آییم بررسی می‌کنیم که چقدر امکان کودتا هست،‌ اگر بخواهیم برویم به تهران و این آقایان را خلع ید کنیم، بله، این کار، کودتا نیست و اینها حکومتشان غیرقانونی است و می‌‌خواهیم از دستشان بگیریم. از فلاحی (رییس ستاد ارتش) پرسیدیم در تهران چه دارید؟ گفت: «دو گردان» این موضوع را هم باید توجه کنید، آنها هرچه نیرو از پاسدارها داشتند، از همه جای ایران توی تهران جمع کرده بودند. اگر حتی می‌‌خواستید این نیروها را خنثی کنید، به قول فلاحی حداقل دو لشکر لازم بود. به او گفتم: «فعلاشما دو گردان دارید به جای دو لشکر. دو لشکر را از کجا ببریم تهران؟ برخی گفتند: شما باید از راهی با صدام حسین ارتباط پیدا کنید و او در مدتی که ما در تهران مشغول به حل مسأله هستیم، به اصطلاح عملی نکنند. خواستید بروید به تهران، چند وقت لازم است برای دو لشکر را از جبهه‌های جنگ جمع کردن و بردن به تهران؟ گفتند: «اقلا یک ماه» گفتم: پس این دیگر اسمش کودتا نیست، می‌شود جنگ داخلی؛ کودتا یعنی اینکه شب که خوابیدند، صبح بیدار شوند کارها تمام شده باشد، نه اینکه شما [برای این کار] به مدت یک ماه قشون ببرید به تهران. آیا در تمام این مدت، آنها هم ایستاده‌اند که تماشا کنند و بگذارند که شما با سلام و صلوات وارد مرکز کشور بشوید؟ پاسدارهای آنها هم اسلحه را بگذارند زمین و دست‌ها را بگیرند بالا؟! این به خواب و خیال بیشتر شبیه است تا تصمیم به یک کودتا» (صفحه ۳۳۶، درس تجربه ـ مصاحبه با بنی‌صدر، چاپ آلمان سال۱۳۸۰).

بنی‌صدر که در آغاز، این اقدام را کودتا نمی‌نامد و خود را مشروع و دیگران را غیرقانونی می‌خواند، ولی به سرعت فراموش می‌کند و بارها این عمل را «کودتا» می‌نامد و سپس فرق کودتا با جنگ داخلی را هم توضیح می‌دهد. این سند برای همیشه تاریخ، روشن ساخت که بنی‌صدر به همراه عده‌ای نظامی (به ادعای وی) در خرداد ماه ۱۳۶۰، تصمیم به کودتا داشته که با سرعت عمل امام در عزل وی از فرماندهی کل قوا، موفق به اجرای آن نشده است. بنی‌صدر علت عدم موفقیت خود را دلایل تاکتیکی موقتی ذکر می‌کند و متوسل به دروغ‌بافی‌های خنده‌داری می‌شود، از جمله اینکه همه نیروهای سپاه، از سراسر کشور به تهران آورده شدند (که البته افراد آگاه، خوب می‌دانند در آن زمان هزاران نفر از نیروهای سپاه در جبهه‌های جنگ مناطق کردنشین، سیستان‌وبلوچستان و خوزستان در حال نبرد با نیروهای بعثی و مزدوران آنها بودند). از طرف دیگر بیشتر فرماندهان ارتش نیز به امام وفادار بودند که امروز به خوبی می‌توان فهمید، وفاداری آنها به امام و نظام موجب خنثی شدن این خیانت نابخشودنی شد. مرور زمان، حقایق بیشتری را آشکار کرده و خواهد کرد که این حقایق، چهره ضدمردمی دشمنان انقلاب اسلامی را آشکارتر و مظلومیت امام را درخشان‌تر می‌سازد. اردشیر زاهدی، آخرین سفیر شاه در آمریکا در کتابی که به تازگی با عنوان «۲۵ سال در کنار پادشاه» منتشر شده بود، درباره ارتباط برخی از رهبران اپوزیسیون رژیم شاه از جمله بنی‌صدر با آمریکا می‌نویسد: در روزهای اولیه سقوط و روی کار آمدن دولت انقلابی در ایران، فکر وجود ارتباط میان آمریکا و دولتمردان جدید در تهران، فکری ساده‌لوحانه و خام به نظر می‌رسید، اما بعدا که سفارت آمریکا اشغال شد و اسناد آن به دست تندروها افتاد معلوم شد که آمریکا از دو دهه پیش با رهبران اپوزیسیون در تماس بوده است... بعدها عده‌ای از این افراد، مانند صادق قطب‌زاده که وزیر خارجه دولت انقلابی بود، به جوخه اعدام سپرده شدند و بعضی‌ هم نظیر ابوالحسن بنی‌صدر به خارج گریختند و این از عجایب روزگار و بازی‌های نادر دنیای سیاست است که نخستین رییس‌جمهوری اسلامی، حالا از مخالفان جدی نظام دینی و جمهوری اسلامی است و در پاریس بارها با فرح ـ همسر شاه ـ ملاقات می‌کند و برای سرنگونی جمهوری اسلامی طرح و برنامه می‌دهد». (ص ۳۵۸ و ۳۵۹، کتاب ۲۵ سال در کنار پادشاه ) اما آیا پروژه‌‌‌های گذشته از جمله ماجراهای سال ۶۰، یعنی به کارگیری مهره‌های به ظاهر موجه از درون کشور و از داخل نظام توسط آمریکا علیه جمهوری اسلامی پایان یافته است؟