شورش ، قانون گریزی و فرار بنی صدر
منبع:
موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
حوادث خرداد ۱۳۶۰ و شورش و قانون گریزی و آشوب طلبی بنی صدر و هوادارانش از جمله رویدادهای تلخ اجتماعی در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود . این حوادث که ناشی از فاصله گرفتن تدریجی بنی صدر از رهبری انقلاب و اتحاد مرحله به مرحله وی با مخالفین و معاندین نظام بود بحث عدم کفایت سیاسی و برکناری وی توسط مجلس ، اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق در برابر نظام جمهوری اسلامی ، فتنه انگیزی و بلواهای خیابانی ، فرار بنی صدر و رجوی و در نهایت ، شکست « فاز شورشگری و قانون گریزی » را در کشور به همراه داشت . مقاله زیر شرح مستندی از سیر افول بنی صدر و حوادث آن دوران می باشد .
تصویب عدم کفایت سیاسی بنی صدر
طرح دو فوریتی آیین نامه چگونگی بررسی کفایت سیاسی رییس جمهور، که از طرف تعدادی از نمایندگان، تقدیم مجلس شورای اسلامی شده بود، در ۲۷ خرداد پس از سخنان موافقان و مخالفان، مورد تصویب قرار گرفت. میلیونها تن از مردم در تجمعها و تظاهرات مختلف سراسر کشور و نیز نمازهای جمعه ۲۹ خرداد، از اقدام مجلس حمایت کردند و خواستار عزل و محاکمه بنی صدر شدند.۱
درگیریهای پراکنده و خشونت باری نیز در برخی شهرها بین طرفداران بنی صدر و سازمان مجاهدین خلق با مردم رخ داد. آیتالله دکتر بهشتی رییس دیوان عالی کشور طی مصاحبه مطبوعاتی در ۲۷ خرداد ۶۰، ضمن توضیح ابعاد حقوقی و قضایی رسیدگی به کفایت سیاسی رییس جمهور و نحوه اجرای قانون مربوط، از افراد و گروههایی که به عنوان حمایت از رییس جمهور در دام آشوبگری افتاده بودند دعوت کرد به آغوش نظام اسلامی باز گردند:
جوانها با چشمان باز و با دقت هر چه تمامتر درباره گفتهها و عملکردهای افراد و گروهها مطالعه کنند و همان طور که حقپرستی و عدالتدوستی و اسلام دوستی و خدادوستی آنها ایجاب میکند، راه صحیح را بشناسند و انتخاب کنند. امید ما این است که... آنها هم فرصت را مغتنم بشمارند، مبادا از روی ناآگاهی و بی توجهی به بیراهه بروند... مگر جوانان عزیز ما آرزویی غیر از استقلال کامل ایران، جامعهای آباد، جامعهای که در آن عدالت اجتماعی و اقتصادی به وجود بیاید، دارند؟... آرزوی ما این است که همه مردان و زنان متدین دلسوخته و همه جوانان، دختران و پسران علاقمند و پاک و دلسوخته، موقعیت زمان را خوب درک کرده و توجه داشته باشند که این انقلاب اسلامی با شرکت همه آنها هر چه سریعتر بتواند مراحل پیشرفت را یکی پس از دیگری طی کرده و به صورت یک نهاد استوار در تغییر وضع کلی جهان و تاریخ عصر ما، مؤثر واقع بشود.۲
مجاهدین خلق، پی درپی اطلاعیه میدادند و با هر تمهیدی به دنبال آن بودند که چرخه سقوط قانونی بنی صدر را از حرکت بیندازند. از این رو سه اعلامیه پیاپی، در روزهای ۲۷ و ۲۸ خرداد، انتشار دادند. در یک اطلاعیه ۲۷ خرداد، متعاقب هشدار قبلی در مورد تهدید جان رییسجمهور، با عنوان «هشدار مجاهدین خلق در رابطه با تهدید جان زندانیان انقلابی»، به منظور تکمیل فرایند تحریک و تقویت انگیزه خشونت در برابر نظام، ادعا شد که همزمان با «کودتای ارتجاعی ـ امپریالیستی»، احتمال کشتار زندانیان وابسته به گروهها و از جمله سازمان وجود دارد و تهدید شده بود که پاسخ لازم، مشابه آنچه «در حق طاغوت و شکنجهگران و دژخیمانش روا بود»، توسط سازمان داده خواهد شد.۳ متن اعلامیه دوم، نشان از عدم شناخت مردم داشت و دقیقاً با شبیه سازی ناشیانه از تاکتیکهای ماههای آخر انقلاب، به گونهای نامتعارف، برای حمایت از بنیصدر «مذهب» را مستمسک قرار دادند. نکته جالب این اعلامیه، سرآغاز آن بود که دیگر با «بهنام خدا و به نام خلق قهرمان ایران» آغاز نمیشد؛ چراکه مخاطب آن همه مردم بودند:
الله اکبر
در آستانه پیاده شدن آخرین مرحله کودتا... سازمان... پیشنهاد میکند که... مردم قهرمان... بار دیگر فریاد پرخروش «الله اکبر» را در مخالفت با روشهای انحصارطلبانه ضدّمردمی و ضداسلامی و در حمایت از آزادیهای اساسی و رییسجمهور دکتر بنیصدر، در پشتبام خانهها طنینافکن سازند.۴
سازمان ناکام ماند و هیچ «الله اکبر»ی طنین افکن نشد! اعلامیه سوم، تهدید نمایندگان و برحذر داشتن آنها از شرکت در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی بنیصدر بود:
... سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله تمامی نمایندگانی که در مجلس حضور مییابند، نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رییس جمهور دکتر بنیصدر در فضای هیستریک اجتماعی حاکم، زنهار میدهد.۵
پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ مصادف بود با صدور پیام مهمی از سوی امام خمینی(ره) به مناسبت نیمه شعبان، با محوریّت هشدار در مورد توطئههای جبهه داخلی ضدّانقلاب. در قسمتی از این پیام آمده بود:
... امروز و روزهای آینده، روز شکست جریان دشمنان قسم خورده اسلام است. روز شکست فرد یا افراد نیست. روز شکست جریانی است که به اسلام معتقد نیستند و اگر هم باشند، مسلّماً تا حدودی است که با قوانین غرب برخورد و مخالفتی نداشته باشد. ... روز شکست جریانی است انحرافی که حضور به موقع شما، پایههای آن را لرزاند و فرو ریخت. دوستان عزیزم! بسیار دقت نمایید و کاملاً بهوش باشید و هوشیارانه با آرامش کامل ـ ولی با تمام توان ـ در صحنه باشید ... خمینی دست یکایک شما را میبوسد و به یکایک شما احترام میگذارد و یکایک شما را رهبر خودش میداند؛ که بارها گفتهام: من با شما یکی هستم و رهبری در کار نیست. من خوب درک میکنم که حضور شما در این روزهای حسّاس به چه معنایی است، و به امید پیروزی نهایی شما بر دشمنانتان روزشماری میکنم.
... افسران، درجهداران و سربازان رشید اسلام، شما خوب میدانید که منافقین، که امروز به عنوان طرفداران پروپاقرص «بعضیها» اطراف آنها را گرفتهاند، و به بهانه طرفداری از آنان دست به انفجار و درگیری مسلّحانه میزنند، و هر روز در گوشهای تشنّج میآفرینند، همانها بودند که از روز اول شعار «انحلال ارتش» را سر میدادند. من با قدرت ملت دلاور، مقابل ضدانقلاب که تصمیم گرفته است بعضی از افراد را بهانه قرار داده و علیه شما هر روز دست به اغتشاش بزند، خواهم ایستاد... امروز، منافقین و جبهه ملی و حزب دمکرات و تمامی ضدانقلابیون، دست در دست یکدیگر گذاشتهاند تا شما و انقلاب پاک ملت را نابود کنند. مگر نمیبینید که هر روز در گوشهای جمع میشوند و دست به خرابکاری میزنند؟... شما مردم عزیز، هوشیار باشید و آرامش خودتان را حفظ کنید... و با حضور دائمی خود، کید هرج و مرج طلبان را خنثی کنید. ۶
فردای آن روز، آیهالله خامنهای در مراسم نماز جمعه تهران ـ به شکلی مستوفی و جامع ـ دلایل سقوط بنیصدر را بیان نمود؛ در حالی که شعار «بتشکن بتشکن، بت جدید را بشکن»، یا «خمینی بتشکن، بت جدید را بشکن» لحظهای قطع نمیشد. ۷ همچنین میلیونها تن از مردم در نمازهای جمعه سراسر کشور با شعارهای خود و تأیید مواضع امامان جمعه «خواستار رأی قاطع مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت سیاسی رییس جمهور شدند.» ۸
فصل اول:
شکست فاز اول
شورشگری اجتماعی
آغازی از یک پایان، اعلام «فاز نظامی»
پس از تصویب آییننامه نحوه رسیدگی به کفایت سیاسی رییسجمهور در جلسه مورخ ۲۷ خرداد مجلس شورای اسلامی و اعلام آغاز بحث و بررسی آن در اولین جلسه بعد از تعطیلات (پنجشنبه ۲۸ خرداد نیمه شعبان و جمعه ۲۹ خرداد)، سازمان در روز ۲۸ خرداد ماه ۱۳۶۰ رسماً حرکت مسلحانه علیه جمهوری اسلامی را اعلام کرد تا به زعم دیرین رجوی، ایران به لبنان تبدیل گردد۹. وی در مصاحبهای که اسفندماه ۵۹ انتشار یافت به روشنی سابقه دیدگاه و تحلیل مبتنی بر اقدام خشونت بار و غیرمسالمت آمیز را تشریح کرده بود: البته بدیهی است که دیگر این روزها هر کس میداند که اگر سیر اوضاع کشور و جامعه به همین ترتیب ادامه یابد و اجباراً رفرمی رخ ندهد، جز جنگ داخلی پایانی نخواهد داشت. مجاهدین نیز از همان نخستین دور انتخابات مجلس پیوسته یکی از مهمترین محور حرفهایشان همین بوده است که بدون یک مجلس واقعاً ملی فراگیر نمایندگان طبقات و اقشار مختلف مردم، خبری از زندگی مسالمت آمیز در کار نخواهد بود. در امجدیه نیز من با زبان صریحتر این نکته را یادآور شدم و حتی به آنها که درصدد ایجاد ترکیهای جدید در ایران هستند هشدار دادم که مبادا از لبنان سردربیاورند. ۱۰
به عبارت دیگر رجوی در سخنان خود تصریح میکند که تاوان عدم دستیابی سازمان به قدرت و عدم انتخاب کاندیدای آن از سوی مردم در انتخابات مجلس، جنگ داخلی و پایان زندگی مسالمت آمیز بوده است. در متن اطلاعیه سازمان، هرکس میتوانست دریابد که چنین استدلالی، صرفاً دستاویز و بهانه یک حرکتِ برنامه ریزی شده قبلی است. متن اطلاعیه را ـ به دلیل اهمیّت آن ـ شخص رجوینگاشته بود. به گونهای که فرهنگ و ادبیات او در سراسر اطلاعیه ظهور داشت.۱۱ اطلاعیه بدون عنوان همیشگی و مرسوم «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران» بود.
متن این اعلامیه که به تعبیر دکتر حسین رفیعی، از جداشدگان سازمان در سال ۵۹، «اعلامیه جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی» بود،۱۲ عیناً در پی میآید:
اطلاعیه سیاسی ـ نظامی شماره ۲۵
بسم الله الواحد القهار
مردم قهرمان ایران
مردم مبارز تهران
مزدوران ارتجاع سه شنبه شب ۲۶ خرداد ماه جاری، با حمایت دستههای متعدّد اوباش مسلّح و چماقدار، به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی یورش برده و پس از ضرب و شتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه را به غارت بردند.
همچنین در همین ایّام شاهد دستگیریهای غیرقانونی اعضای دفتر ریاست جمهوری هستیم؛ که بعضاً حتّی خبر و اسامی افراد دستگیر شده نیز اعلام نمیشود. کما اینکه نقشههای وسیعی برای دستگیری کلیه شخصیتهای ترقّیخواه و ضدانحصارطلب کشور در دست آمادگی است. سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضدانقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه میکند تا از این پس ـ به یاری خدا ـ در قبال حفظ جان اعضای خود، به ویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب میشوند، قاطعترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.
بدیهی است برابر اعلامیه حاضر، از این پس مسئولیت هرآنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمّه مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کردهاند تا نقشه به پایان نرسیده شاهخائن و ساواک منفور او را در قلع و قمع مجاهدین به پایان رسانند. از این حیث برآنیم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباسی دقیقاً شایسته سختترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ میدارد تا در هر موردی هم که کیفر فیالمجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضدانقلابی میسّر نباشد، به زودی و به طور مضاعف، آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند. و ماالنصرالامن عندالله.
مجاهدین خلق ایران ـ ۲۸/خرداد/۱۳۶۰
متن اطلاعیه فوق ضمن اعلام رسمی شورش مسلحانه در قالب عبارت «مقاومت انقلابی از هر طریق»، با ذکر «کیفر به زودی و مضاعف آمران و عاملان»، و در ادامه اطلاعیهها و تحلیلها و تبلیغات قبلی سازمان، به منزله فرمان شروع عملیات تروریستی نیز محسوب گردید. سعید حجاریان در مورد کشف اسنادی از سازمان در مورد آمادگی قبلی و برنامه ریزی برای اقدام رسمی مسلحانه علیه نظام از قبل از ۳۰ خرداد ۶۰، چنین گفته است:
در سال ۶۶، انبار اسنادی از سازمان [مجاهدین خلق] گیر بچه های ما افتاد... در میان آن اسناد من دفترچه ای را گیر آوردم که از نظر من دستخط خود رجوی است... این از اسناد کلیدی سازمان است که دستخط و تحریر رجوی است. در آن دفتر تحلیلی کرده بود که [معروف به] تحلیل «تابلو» بود... دو تا تابلو کشیده بود که یکی تابلوی جمهوری اسلامی است و یکی تابلوی آنهاست، و در مورد هر دو طرف بحث استراتژیک کرده بود. این تحلیل، [مربوط به] قبل از ۳۰ خرداد [۶۰] است... در آنجا معتقد است که اگر با بنی صدر یکی شود قطعی است که میتواند رژیم را جارو کند... نشان میدهد که عملیات سرنگونی را طراحی کرده بودند. اینها آمادگی عملیات را داشته اند، منتها در مورد روز شروع عملیات مطمئن نبوده اند. البته بیانیه جبهه ملی در ۲۵ خرداد، سازمان را روی این خط برد که «ما نیرو را توی خیابان میریزیم و همین مسئله بنی صدر را تحریک میکند که وارد ماجرا بشود.» بنی صدر از رجوی خویشتندارتر بود. رجوی خویشتنداری کمتری داشت و زود قضیه را به مرز درگیری رساند...۱۴
دکتر ابراهیم یزدی که در آن زمان در کنار مهندس بازرگان و تنی چند از رهبران نهضت آزادی در اولین دوره مجلس شورای اسلامی نماینده بود و با مواضع و اقدامات جمعی و گروهی به ائتلاف بنیصدر یاری میرساند، نقل کرده است که مجاهدین خلق به طور ویژه با وی ارتباط داشتند و درصدد جذب کامل او بودند که در همین ارتباطات، از قصد خود برای سرنگونی نظام سخن گفته اند. وی در مصاحبه ای چنین گفته است:
مسعود رجوی و موسی خیابانی چند جلسه در منزل پدرم، در خیابان عین الدوله به دیدار من آمدند. این دیدارها به واسطه محمد صدیقی ـ خواهرزادهام ـ که به مرکزیت سازمان نزدیک بود و در دوران شاههم زندان رفته بود هماهنگ میشد. استنباط من در مجموع این بود که اینها دچار نوعی تخیلات انقلابی بودند، موذیانه سعی میکردند به زعم خودشان مرا تحریک کنند... در تحلیلهای خود بر این باور بودند که اولویت در خلع ید از روحانیان یا ارتجاع است و اگر موفق شوند، لیبرالها را میتوانند به راحتی جارو کنند. با توجه به سوابقم سعی میکردند مرا از بازرگان جدا کنند و به خود جذب نمایند. پس از اینکه درگیری میان آنها با روحانیان حاکم و حزب جمهوری اسلامی خیلی بالا گرفت، قبل از وقایع خرداد [۶۰] باز هم پیش من آمدند و گفتند «ما تجربه انقلاب را تکرار میکنیم». من هم به صراحت به آنها گفتم که «شما اشتباه میکنید... امروز بدنه جامعه با شما نیست. شما یک گروه کوچک و اقلیتی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید با شما برخورد میکنند و شما تاب مقاومت در مقابل آنها را ندارید، بنابراین به شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد.» در آن ملاقات کم و بیش این را مطرح کردند که قاطع میایستیم. آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی بها میدادند و فکر میکردند میتوانند مقاومت کنند. اما من تحلیلشان را نادرست میدانستم و مخالف بودم و به مسعود رجوی، موسی خیابانی و محمد صدیقی که آمدند پیش من گفتم که تحلیلشان غلط است.۱۵
همچنین کیهان تحت سرپرستی حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی همان زمان در سرمقاله خود علت اعلام علنی اقدام مسلحانه سازمان را این گونه تحلیل نمود:
... کادر رهبری مجاهدین ]خلق[ به دنبال یک سری فعل و انفعالات سریع در ساخت حاکمیت سیاسی کشور هرگز انتظار شکست جناح بنیصدر را نداشت چرا که آنها با تأکید بر این مسئله که بنیصدر حمایت بخشی از جامعه (به ویژه مجاهدین) را پشت سر دارد رسماً اعلام داشتند که بنیصدر میتواند در این مقطع کمر ارتجاع را بشکند! اما با توجه به اینکه جناح بنیصدر آخرین مقاومت خود را در روزهای اخیر پشت سرنهاد و هیچ عکسالعمل جدی و همه جانبه از ناحیه مردم و به سود بنیصدر صورت نگرفت کلیه تحلیلهای سابق مجاهدین برباد رفت و در حقیقت کادر رهبری مجاهدین در چند روز پیش و به دنبال شکست جناح بنیصدر با «بنبست» جدی سیاسی ـ تشکیلاتی مواجه شد... بنابراین کادر رهبری مجاهدین برای خروج و یا شکستن این بنبست سیاسی ـ تشکیلاتی لازم میبیند که شیوه نهایی خود را به کار گیرد تا بلکه از این مخمصه نجات پیدا کند. شیوه نهایی آنها هم معلوم است و بر کسی پوشیده نیست. جنگ مسلحانه، هم در استراتژی و هم در تاکتیک.۱۶
در کتاب منافقین خلق، رو در روی خلق که در شهریور ۶۰ انتشار یافت نیز در این باره چنین آمده است:
[مجاهدین خلق] زمانی که میبینند عزل بنیصدر از طرف مجلس شورای اسلامی حتمی است و امت با حضور دائم خود با شدت و حدت بیشتر، عزل او را از امام امت و نمایندگان مجلس میخواهد، به گمان خود حربه برندهای را که همواره بالای سر خلق ما برای ترساندن او گرفته، فرود میآورند و کشتار و سرکوب خلق را به منظور انتقام از حضور دائمی مردم طی اطلاعیه «سیاسی نظامی شماره ۲۵» اعلام میدارند... برای منافقین سقوط بنیصدر در حقیقت سقوط خطمشی سیاسی سازمان برای مقابله با انقلاب اسلامی محسوب میگردید... رهبران منافقین در حمایت از بنیصدر به بنبستی رسیده بودند که خلق با حضور خود در مقابل آنان، ایجاد کرده بود. و چون راهی را که رفته بودند غیرقابل برگشت میدیدند (زیرا که سقوط خود و متلاشی شدن سازمان را در عقبگرد خود، احساس مینمودند) پذیرفتند که میبایست این بنبست را، که امت ما پشت به پشت یکدیگر با اتحاد و انسجام و حضور خود ایجاد نمودهاند، با ترور و وحشت و تخریب بشکنند و از میان کشتهها و ویرانیها، راه مفری برای خود جستجو کنند.۱۷
در کتاب بحران در خط مشی که به دکتر حبیبالله پیمان منسوب است و در سال ۶۴ منتشر شده نیز در مورد وضعیت سازمان در آن زمان، این گونه تحلیل شده است:
[سازمان] در ائتلاف با بنیصدر، پیروزی خود را قطعی میدید و به هواداران خود سقوط حتمی حاکمیت را بشارت میداد. اما بنیصدر از اوج قدرت سقوط کرد و با سقوط او امیدهای سازمان نیز برباد رفت و سازمان ناکامی دیگری را تجربه نمود. پس از این مرحله بود که سازمان وارد مرحله مبارزه نظامی شد...۱۸
دکتر پیمان، در مصاحبهای همچنین در مورد استراتژی جنگ مسلحانه سازمان چنین گفته است: ... خط استراتژیک و راهحل نهایی مجاهدین خلق، این بود که اگر با روشهای متعارف سیاسی ـ مثلاً انتخابات ـ نتوانند به قدرت دست یابند، ناگزیر برای دستیابی به آن دست به اسلحه ببرند...من به بچههای سازمان میگفتم که شما نمیتوانید با برخورد خصمانه و حذفی قدرت را به دست بیاورید چون توانش را ندارید.۱۹
مهندس عزتالله سحابی نیز درمورد تصمیم قبلی سازمان برای ورود به جنگ مسلحانه با اشاره به ملاقاتهای افرادی از کادر رهبری سازمان با وی میگوید:
آخرین جلسهای که با آنها داشتم با پرویز یعقوبی بود... اواخر خرداد ۶۰، یکی دو روز پیش از واقعه سی خرداد. سعی آنها در این ملاقاتها و ارتباطات این بود که مرا قانع کنند که بپذیرم اینها یعنی نظام، خطری هستند و درگیری مسلحانه با اینها یک امر ناگزیر است.۲۰
شکست سنگین در اولین آزمایش «فاز نظامی»
آمادگی برای مهلکه ۳۰ خرداد
در آستانه طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس، سازمان شورش مسلحانه ۳۰ خرداد را تدارک میدید. تشکیلات و ساختار سازمان از مدتها قبل به خدمت شرایط جدید درآمده بود. اکیپهای مختلفی توسط عناصر مسئول نهادها، بخصوص نهاد دانشآموزی و دانشجویی، سازماندهی شد که هر کدام میبایست با چند تیم، جریان راهپیمایی مسلحانه را پیش ببرند؛ که بعضی مسئول ایجاد درگیری و رودررویی با پاسداران بودند و بعضی باید به کار تبلیغی و افشاگری تهاجمی میپرداختند. خطوطی که سازمان ارائه داد، حاوی نکاتی از این قبیل بود:
... کارهای پراکنده کافی است و آمادگی لازم در مردم بهوجود آمده است. ... راهپیماییهای مقطعی اثر خود را کرده و مرحله گذار کمّی به کیفی رسیده است. ... زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده کنیم، انقلاب انجام میشود. ... این قابل پیشبینی است که پس از قیام ۳۰ خرداد تمامی امکانات سرخ ما سفید بشود۲۱... براساس دستورالعمل سازمان، هواداران تشکیلاتی میبایست مسلح و دست کم به سلاح سرد مجهّز باشند:
... مردم را باید در فضایی از رودررویی نظامی با رژیم قرار داد و آنان را وارد مرحله تازه مبارزه کرد تا کیفاً ارتقا یابند.
... ما پیشتاز مردم هستیم و بایستی همیشه یک قدم از آنها جلوتر باشیم. بنابراین در شرایطی که مردم با دست خالی جلو رژیم میآیند، ما از اسلحه سرد استفاده میکنیم؛ و در قدم بعدی، که مردم از اسلحه سرد استفاده خواهند کرد، ما با سلاح گرم وارد عمل خواهیم شد.۲۲ کادر مرکزی سازمان از مدتی قبل فراهم ساختن نظر مساعد دولتهای خارجی جهت «قیام علیه جمهوری اسلامی» را به عهده گرفته بود. طبق اظهارات یکی از مسئولان حفاظت مرکزیت سازمان،۲۳ مسعود رجوی، در اواخر سال ۱۳۵۹ برای جلب موافقت دول اروپایی و کسب نظر مثبت آمریکا از طریق رابطهای بعضی از دولتهای غربی، به فرانسه رفت. عراق، در اوج تهاجم خویش بود و در حالی که بخشهایی از نقاط استراتژیک و مراکز کلیدی مرزهای ایران اسلامی را در اشغال داشت، ارتش، سپاه و بسیج، کلیه نیروهای خود را از شهرها خارج کرده و در جبههها مستقر نموده بودند. سازمان، در تحلیل خود، توان نظامی ـ پلیسی حاکمیت، را در اوج ضعف و ضربهپذیری تلقی میکرد. نفوذیهای آموزش دیده و پرورش یافته، آخرین اطلاعات خویش را از درون نهادها به سازمان ارائه میدادند. همهچیز دقیق و حسابشده مینمود. «میلیشیا»، که فلسفه وجودیاش تشکیل ارتش خصوصی و در واقع نیروی مسلح سازمان برای روز موعود بود، تسلیح و آماده شده بود.۲۴
سازماندهی «بخش اجتماعی»، شکل اصلی خود را از نیمه دوم خرداد پیدا کرد. همه مسئولان بخش و فرماندهی نهادها، گاه تا هفتهای ۳ جلسه در پایگاه محمد ضابطی (ستاد خیابان انزلی)، برای برنامهریزی راهپیمایی سی خرداد، نشستهایی را برگزار میکردند.۲۵
مهلکه شکست تز «شورشگری»
روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، روز طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس بود. در اولین جلسه بررسی طرح مزبور، ۱۵ تن از نمایندگان از شرکت در جلسه خودداری کردند که برخی از شناخته شدهترین آنها عبارت بوندند از: مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، یدالله سحابی، احمد سلامتیان، احمد صدر حاج سیدجوادی، احمد غضنفرپور، محمد مجتهد شبستری و هاشم صباغیان.۲۶ همه گروهها و جریانهای مخالف نظام ـ جز اندکی که مرزبندی ایدئولوژیک و استراتژیک با لیبرالها داشتند ـ قرار حمایت از بنیصدر را گذاشته بودند. بنیصدر کاملاً مخفی شده بود و هیچ کس از محلّ اختفای او خبر نداشت؛ تا آنجا که دادستان انقلاب اسلامی مرکز نیز بعداً اعلام کرد که از محل سکونت بنیصدر هیچگونه اطلاعی در دست نیست. ۲۷ بعداً معلوم شد که او ابتدا در منزل دکتر ناصر تکمیل همایون، عضو حزب ملت ایران و از دوستان قدیمی بنیصدر در ایران و فرانسه، مخفی شد و پس از چند نقل و انتقال و تغییر مکان، سرانجام از طریق حسین نوّاب صفوی ، صاحب امتیاز روزنامه انقلاب اسلامی ـ که رابط سازمان با دستگاه بنیصدر بود ـ به مخفیگاهی رفت که سازمان تدارک دیده بود. ۲۸
عصر روز سیام خرداد، در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، هواداران و وابستگان سازمان حرکتی را انجام دادند یا شروع کردند که سرانجامی جز تباهی برای آنها نداشت. سازمان بعداً مدّعی شد که ۵۰۰ هزار نفر در تظاهرات ۳۰ خرداد شرکت کردند؛ لیکن تعداد افراد سازماندهی شده سازمان و گروههایی که به آنها پیوستند و در حمایت از بنیصدر و سازمان به تظاهرات خشونتبار و مسلحانه دست زدند بیش از چند هزار نفر نبود. خبرگزاری رویتر گزارش داد که «حدود ۳ هزار نفر از افرادی که به سازمان چریکی مجاهدین خلق تعلق دارند خیابانها را بستند و تعدادی اتومبیل و موتورسیکلت را آتش زدند و علیه حکومت اسلامی به شعار دادن پرداختند.»۲۹
آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه خود، ذیل ۳۰ خرداد، نوشته است:
... گروهکهای مجاهدین خلق و پیکار و رنجبران و اقلیت فدایی و... تدارک وسیعی برای ایجاد آشوب و جلوگیری از کار مجلس دیده بودند، و به نحوی اعلان مبارزه مسلّحانه کردهاند. از ساعت چهار بعدازظهر به خیابانها ریختند و تخریب و قتل و غارت و آشوب را در تهران و بسیاری از شهرستانها آغاز کردند.
کمکم نیروهای سپاه و کمیتهها و حزباللهیها به مقابله برخاستند. من در مجلس بودم. صدای تیراندازی از چندین نقطه شهر به گوش میرسید. خبر از جراحت و شهادت عدّهای نیز میرسید. جمعی از نمایندگان در دفتر من جمع شده بودند.
نزدیک غروب، آقای [رضا] زوارهای مسئول ستاد امنیت آمد و نوار ضبط شده از ارتباطات تلفنی مرکز فرماندهی مجاهدین خلق با رابطهای آشوب خیابانی را آورد؛ که برنامه وسیع تخریب و آشوب آنها را مشخّص میکرد. اوایل شب، آشوبگران شکست خوردند و متفرّق شدند؛ بدون اینکه کار مهمی از پیش ببرند؛ بجز تخریب چند ماشین، و مرگ و جرح چند نفر از طرفین...
خبر رسید خانم بنیصدر را هم بازداشت کردهاند. نظر دادیم ایشان را آزاد کنند و در خانه تحتنظر داشته باشند. ۳۰ شروع تظاهرات، ساعت چهار بعدازظهر تعیین شده بود۳۱ و مکانهای تظاهرات در تهران، عبارت بودند از: خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان طالقانی، منیریّه، خیابان ولیّعصر، میدان ولیّعصر، بلوار کشاورز، میدان فلسطین، خیابان نظامآباد، پل سیدخندان.
مسئولیت و هدایت تظاهرات، به عهده «بخش اجتماعی» و زیرنظر محمد ضابطی بود. هواداران تشکیلاتی در تیمهای ۳ تا ۵ نفره سازماندهی و به یکی از سلاحهای سرد مسلّح شده بودند. ردههای بالاتر دارای سلاح گرم بودند. چاقو، چماق، تیغ موکتبری، قمه، پنجه بکس، و فلفل (برای پاشیدن به چشمان مخالفان) از وسایلی بود که اغلب هواداران ـ به دستور تشکیلات ـ با خود حمل میکردند. ۳۲
مقصود از این تظاهرات، نه به صورت خودجوش بلکه بر اساس تصمیم رهبری سازمان، به یک حرکت کور مسلحانه تبدیل گردید. مقصود از این، چنانکه سازمان بارها بدان اعتراف کرده بود، عملیات «سرنگونی نظام»، به صورت شبهِ کودتا و با حضور سازماندهی شده «هواداران»، و با «پیشتازی عنصر مسلّح» بود. بنیصدر، به دلیل ضعف تحلیل و بینش سیاسی و نیز مغلوبیّت روانی در برابر سازمان ـ به امید کسب موقعیت سیاسی جدید، پس از تغییر حاکمیت ـ این حرکت را همراهی کرد. ۳۳
مردم حزباللهی و حتی کسانی که نظر میانهای داشتند، در برابر این تظاهرات ـ که نقطه عطف تغییر فاز سیاسی به فاز نظامی تلقّی میشد ـ موضعگیری کردند. از جنوب شهر تهران و مناطق دیگر (میدان خراسان، میدان امام حسین(ع)، خیابان مولوی، شهرری، راهآهن و جوادیه و...)، گروههای مردم به راه افتادند و با موتور، دوچرخه، اتوبوس، مینیبوس، و هر وسیله شخصی و امکان دیگری که در دسترس بود، خود را به مرکز شهر رساندند. در ابتدای رویارویی، مردم عموماً از کمربند یا سنگ استفاده میکردند؛ ولی زمانی که هواداران سازمان با سلاحهای مختلف سرد (و در چند جا سلاح گرم) حمله کردند، نیروهای سپاه و کمیته وارد عمل شدند. مردم، در خلال این درگیریها متحمّل جرح و ضرب و قتل تعدادی از خود شدند. ۳۴ اولین خبر منتشره در مورد تعداد تلفات ۳۰ خرداد تهران، حاکی از آن بود که بیش از ۱۶ تن از مردم کشته و دهها نفر مجروح شدهاند.۳۵ هشت تن از مجروحین نیز فردای آن روز به علت شدت جراحات وارده، در بیمارستان فوت کردند.۳۶ صدای آمریکا در خبر خود، وقایع ۳۰ خرداد تهران را از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی بیسابقه توصیف کرد و اعلام نمود که در خلال درگیریهای آن روز «دست کم ۳۰ تن کشته شدند و ۲۰۰ تن مجروح گردیدند.» ۳۷
خیابانهای محل درگیری در تهران وضعیت غریبی پیدا کرده بود چهرههای ملتهب، مغازههای تعطیل شده، اتوبوسهای به آتش کشیده شده، و دود لاستیکهای سوخته، چهره این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان (و اغلب همان «میلیشیا»ی معروف) به همراه جمعی از هواداران دیگر گروهها، در کوچه و خیابان، افرادی را که از جهت هیئت ظاهری به حزباللهیها شبیه بودند، کتک زده و از آنها میخواستند که به نفع بنیصدر و سازمان شعار دهند، چوب و سنگ بر سر و روی افراد مقاوم میریختند، و با کارد و چاقو و تیغ موکتبری صورت و بدن آنها را زخمی میکردند. ۳۸
حضور گروههای مختلف مردم و پاسداران در خیابانهای اصلی و مرکزی شهر کمکم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از حدود ساعت ۷ بعدازظهر، هواداران باقیمانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی، متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت. ۳۹
همزمان در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجد سلیمان، بندرعباس و مشهد نیز درگیریهای پراکنده مشابهی در سطوح کوچکتری رخ داد که طی آنها نیز دهها تن مجروح و چند تن کشته شدند. ۴۰ مقارن با این وقایع شاهپور بختیار آخرین نخستوزیر رژیم شاهنیز در مصاحبهای با یک روزنامه فرانسوی گفت: «اگر بنیصدر سرنگون شود در ایران حمام خون جاری خواهد شد.» ۴۱
حضور خودجوش و گسترده مردم نقاط مختلف کشور در تظاهرات خیابانی روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد در تجدید پیمان با رهبری انقلاب و اعلام حمایت از مجلس شورای اسلامی و مخالفت با بنیصدر و سازمان، عملیات ارعابی و شورشگرانه سازمان را با ناکامی مواجه ساخت. روز ۳۱ خرداد نیز بررسی طرح عدم کفایت رییس جمهور در مجلس ادامه یافت و در جلسه بعد از ظهر آن، اکثریت نمایندگان به عدم کفایت سیاسی بنیصدر رأی دادند. در این روز نیز نمایندگان طرفدار نهضت آزادی و رییسجمهور از شرکت در جلسه مجلس شورای اسلامی خودداری کردند. علاوه بر افرادی که جلسه ۳۰ خرداد را ترک کرده بودند، عزتالله سحابی، گلزاده غفوری، اعظم طالقانی و حسین انصاری راد نیز از شرکت در جلسه ۳۱ خرداد خودداری کردند. ۴۲ همچنین ۱۰ تن از نمایندگان مجلس با صدور یک اطلاعیه مشترک دلایل خود را برای رأی دادن به عدم کفایت سیاسی بنیصدر اعلام کردند. در بین امضاکنندگان این نامه در کنار نام محمدکاظم موسوی بجنوردی، محمد محمدی گرگانی و امید نجفآبادی، نام حسن یوسفی اشکوری نیز به چشم میخورد. ۴۳
وی معمولاً در مجلس، مواضع همسو و هماهنگ با نمایندگان وابسته به نهضت آزادی اتخاذ میکرد و بعدها نیز از پیوستگان و هواداران جدی این جریان شد ولی در ماجرای عزل بنیصدر، برخلاف موضع مهندس بازرگان و همفکرانش اقدام نمود. در اطلاعیه جمع ۱۰ نفره مزبور، ضمن تأکید بر رهبری حضرت امام تلاش شده بود تا در مخالفت با رییسجمهور، ضمن انتقاد به جناح مقابل وی نوعی مرزبندی با سایر نیروهای پیرو خط امام و حزب جمهوری اسلامی، صورت پذیرد. این اطلاعیه، «انتقادهای اصولی و اساسی» وارد بر بنیصدر را، «مقابله وی با نظام و رهبری امام»، عمده ساختن اختلاف با جناح مقابل و تبدیل شدن به «مرکز وحدت اکثر مخالفین نظام جمهوری اسلامی»، «غرور و خودمداری و کیش شخصیت» و «مخالفت با نهادهای انقلابی» برشمرده بود۴۴.
حجتالاسلام محمد موسوی خوئینیهادر آخرین جلسه رسیدگی به طرح عدم کفایت سیاسی رییسجمهور ضمن سخنان مشروحی در مخالفت با بنیصدر تأکید کرد:
... بحث از یک فرد نیست که اگر مسئله، یک فرد بود این همه جنجال نداشت. اینجا بحث از یک جریان است؛ جریان آمریکایی ضداسلامی... آقایان مخالفین، آیا این انصاف است که شما اختلاف خط آمریکایی ضداسلام را با خط اصیل انقلاب اسلامی یعنی خط امام، به نزاع بین دو جناح سیاسی داخلی تفسیر کنید؟... شما هنوز نشنیدید که امام گفتند که من بیش از یک سال صبر کردم ولی احساس خطر برای جمهوری اسلامی ایران کردم... آیا باز هم میگویید اختلاف بین دو جناح سیاسی است؟... بحث بر سر عدم کفایت رییس جمهوری است که در متن خط آمریکا خواسته و یا ناخواسته قرار گرفته است. خطی که از جبهه [ملی] آمریکایی شروع میشود و تا چپهای آمریکایی ختم میشود. ۴۵ حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی رییس مجلس نیز با اشاره به وقایع ۳۰ خرداد چنین گفت: ... خبر آشوب دیروز عصر [ = ۳۰ خرداد] را که با پرچمداری منافقین خلق و پیکار و اقلیت فدایی و به اسم رییس جمهور در حال عزل انجام شد اطلاع دارند، آنچه که واقع شد در آستانه طرح عدم کفایت سیاسی رییس جمهور، خود بهترین گواه عینی عدم کفایت رییس جمهور است. ۴۶
آیتالله خامنهای نیز طی سخنان مشروحی ضمن تأکید بر اینکه رأی به عدم کفایت بنیصدر ناشی از یک اختلاف حزبی و سیاسی نیست و در واقع یک مسئولیت الهی در پاسخ به خواست مردم است، به تفصیل، دلایل و اسناد عدم کفایت سیاسی بنیصدر را تبیین و ارائه نمود. ۴۷
پس از عزل بنیصدر از ریاست جمهوری طی پاسخ حضرت امام به نامه رییس مجلس شورای اسلامی و اتمام روال حقوقی و قانونی موضوع براساس قانون اساسی، امام خمینی در اول تیرماه ۱۳۶۰ در دیدار با اقشار مختلف مردم ضمن اشاره به وقایع ۳۰ خرداد و تجلیل از حضور ملت، در صحنه دفاع از انقلاب، هواداران سازمان را به تفکر و توبه و جدایی از آشوبگران دعوت نمود:
... به این جوانهای گولخوردهای که از چند نفر گرگ گول خوردهاند، نصیحت میکنم... توجه داشته باشید این امری که دو روز پیش [ = ۳۰ خرداد] اتفاق افتاد این را مطالعه کنید، ببینید چه بود؟... شما که بازی خوردید، و سران جنایتکار منافقین شما را بازی دادند و خودشان در پناهگاهها نشستند و شما را به خیابان آوردند و آن غائله اسفناک را به دست شما به بار آوردند... اعلام قیام مسلحانه در مقابل کیست؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل ملتی است که قریب بیست سال و اخیراً دو سه سال، خون خودش را داده و دست آمریکا و بلوک او را، و شوروی و بلوک او را، از این کشور کوتاه کرده است... کراراً من [به بنیصدر] گفتم که بیا و از این گروهکهای فاسد، از این منافقین، تبرّی کن، حیثیت خودت را از دست نده، برو در ملأعام و اینها را از خود بران. اینها تو را به تباهی میکشند... من خیر این گروهها را میخواهم، اگر این گروهکها دست بردارند و در مقابل اسلام و کشور اسلامی قیام نکنند و آنهایی که قیام کردند توجه کنند و برگردند به دامن اسلام... جوانها و دخترها و پسرهای عزیز ما گول اینها را نخورند. از دامن اینها فرار کنند و به آغوش اسلام برگردند... آن آقا [ = بنیصدر] که من کراراً به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها [ = منافقین] از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت و دید آنچه دید و من امیدوارم که توبه کند... برای همه کس هر کار بکند، باز جای توبه هست، در توبه باز است، رحمت خدا واسع است.۴۸
اولین «بریدن»ها و تردیدها
اکنون دیگر مشخّص شده بود که شرایط عینی مورد ادّعای مرکزیت، نهتنها برای تودهها که حتی برای بسیاری از هواداران نیز فراهم نبوده است. هوادارانی که تا آن موقع، عمده کارشان فروش نشریه و پخش اعلامیه و حداکثر ایجاد درگیریهای کوتاه با پاسداران بود، اکنون میبایست خود را با شرایط سختِ ایجاد شده منطبق میکردند. اینان، آمادگی انطباق با شرایط جدید را نداشتند. ادامه فعالیت به این نحو و در این «فاز»، مستلزم نوعی تازه از سازماندهی و تشکیلات بود که به مراتب دشوارتر از گذشته میبود. این در حالی بود که بسیج عمومی برای مقابله با سازمان، که اکنون «محارب» هم شناخته میشد، مهلت لازم را جهت تقویت سازماندهی جدید به سران سازمان نمیداد. بسیاری از هواداران «بُریدند». بسیاری از آنها، از ترس اینکه توسط آشنایان و حتی فامیل نزدیک خود به کمیته و سپاه معرفی و دستگیر بشوند، متواری شدند. امکانات سازمان، پیدرپی و به صورت مداوم، توسط مردم شناسایی شده و لو میرفت. افراد سازمان، برای یافتن مخفیگاه مناسب در مضیقه بودند. وحشت از مردمی که به هواداران وعده داده شده بود «پشت سر شما اسلحه به دست خواهند گرفت»، بسیاری از آنها را منفعل کرده و در گیجی و سردرگمی فرو برده بود. ارتباطها ـ اغلب ـ شناسایی و نامطمئن شده بودند و تشکیلات تا حدّ زیادی ضربه دیده بود.
هوادارانی که دستگیر شده بودند، هدف از راهپیمایی را «شروع براندازی نظام» قلمداد کردند و تعداد کثیری از آنان مرکزیت را به خاطر عدم شناخت دقیق جامعه به زیر سؤال بردند. شک و تردید از سطح هواداران دستگیرشده گذشت و بعدها در هواداران و اعضای خارج از کشور نیز رسوخ کرد. اینجا بود که رجوی مجبور شد در جمعبندی یکساله، انرژی زیادی برای توجیه ۳۰ خرداد صرف کند و شعار دهد که «۳۰ خرداد تردیدبردار نیست».۴۹ واقعیت، خود را پیدرپی و بیرحمانه نشان میداد و رجوی نیز پیوسته به دنبال توجیه خطاها و «پیروزی خواندن شکستها» بود. به رغم بحث مفصل موسی خیابانی در تحلیل ۳۰ خرداد (ضمن سخنرانی خود پیرامون «تاریخچه ۳ ساله سازمان»)۵۰ و تلاش رجوی در توجیه تئوریک مبانی آن، ۵۱در هیچ یک از منابع سازمان، مدرکی دالّ بر گفتوگوهای تئوریک مرکزیت برای شروع ۳۰ خرداد وجود ندارد. جملاتی از قبیل «پایان دادن به مشروعیّت موضعی نظام» و «جوابی به بدمستی نظام»، مواردی از تلاشهای آنان برای ساختن پوشش تئوریک برای ماجرا، «بعد» از وقوع آن محسوب میشدند.
از جمله نکاتی که روشن میکند حرکت روز سیام خرداد به عنوان یک اقدام فرصتطلبانه پراگماتیستی رخ نموده است، تعبیرات مکرر رجوی و موسی خیابانی از این واقعه تحت عنوان «تست» و «آزمایش» است.۵۲وقتی رجوی خود میگوید:
... اگر تظاهرات سی خرداد، درست در همان روز (نه یک روز زودتر و نه یک روز دیرتر) به هر بهایی برگزار نمیشد، ما یک حلقه مهم را در کلّ محاسباتمان با رژیم، در پایان مشروعیت موضعی ـ سیاسی این رژیم و در آغاز مبارزه انقلابی مسلحانه، کم داشتیم. ۵۳
دیگر تردیدی باقی نمیماند که آن روز بخصوص، «ساعت صفرِ» سازمان بوده است. آن هم با نیروهایی که معترف بودند: «در فضایی از کینه و تنفّر نسبت به رژیم [جمهوری اسلامی] قرار گرفته بودیم که دیگر مجال تفکّر نداشتیم» یا «سازمان به ما تحلیل نمیداد؛ بلکه چگونه متنفّر بودن را در مسیر عملگرایی و عملزدگی به ما تزریق میکرد».۵۴ متن زیر، که چکیده و خلاصه نظریات یکی از اعضای سازمان ـ پس از دستگیری ـ است، نگاه نزدیکی از درون به حادثه ۳۰ خرداد است:
تظاهرات ۳۰ خرداد ریشه در مواضع قبلی سازمان، در آن تاریخ دارد. بعد از انقلاب (شاید در فروردین ۵۸) بود که یک بار جابرزاده انصاری تحلیل میکرد که تا ۳ ماه دیگر آبتالله خمینی حکم تکفیر ما را صادر [میکند] و ما مجبور به مبارزه مسلحانه مثل دوران شاه خواهیم شد. مدتی گذشت. در تابستان ۱۳۵۸ دوباره او را دیدم؛ و گفت: «در پاییز ۱۳۵۸ قرار است رژیم با ما برخورد کند و مبارزه ما شکل دیگری پیدا میکند.» ماهها گذشت و خبری از برخورد نظام نشد؛ ولی سازمان در پروسه کوتاهمدت، هرچند وقت یک بار، شکل سازماندهی را عوض میکرد و معتقد بود که «میبایست با نظام به توازن قوا برسیم تا بتوانیم اراده خود را بر او تحمیل کنیم». همچنین سازمان (و خصوصاً رجوی) به اعضای مرکزیت چنین تحلیل میداد که رژیم ملاّ ها قادر بر سیستمسازی نبوده و قدرت حلّ مشکلات سیاسی ـ نظامی را نداشته و مردم را از دست میدهد و در روابط بینالمللی محلّی از اعراب ندارد. بعد از چند ماه از پیروزی انقلاب، [سران سازمان] اقدام به چینش نیرو در ارگانها نمودند؛ در رادیو، تلویزیون، ارتش، سپاه، بیت امام، و وزارتخانهها، افرادی که هوادار بودند، [در این ارگانها وارد شدند و] طبق توصیه سازمان، به صورت مخفی با بخش امنیت و یا اطّلاعات ویژه تماس داشتند.
از طرف دیگر، جمعآوری سلاح و تأسیس انبارهای جدید و نقل و انتقال سلاحها و مهمّات (خصوصاً از بعد از تیر ۵۹، در شروع فاز سیاسی ـ نظامی) آغاز شد. قبلاً مرکزیت مترصّد فرصتی بود که به طور مشروع ارتش خلقی تشکیل دهد تا به توازن قوا با نظام دسترسی پیدا کند. قضیه ۱۳ آبان و تسخیر لانه جاسوسی، و بعداً مسئله احتمال حمله آمریکا، این فرصت را در فضای سیاسی آن موقع کشور برای سازمان مهیّا کرد که بخش «میلیشیا» را تشکیل دهد. از این موقع به بعد، سازمان امید به پیروزی داشت.
مکرّراً احتمال برخورد نظامی با جمهوری اسلامی را به ما گوشزد میکردند و ما به نیروهای تحت امر، مرتباً آماده باش میدادیم. شناسایی مراکز کمیته و سپاه و ارگانهای انقلابی نظام شروع شده بود، و مستمرّاً اخباری از درون نظام به گوش ما میرسید که حاکی از وجود «نفوذی»ها در درون نظام است. سازمان، به امید اطلاعاتِ آنها، طرحریزی میکرد. در مخاصمات سیاسی سازمان دنبال وجه مشروع مبارزه قطعی میگشت. [با] پذیرش بنیصدربرای ائتلاف مخفی با سازمان، لیبرالیسم ـ که وجه قابل توجه حاکمیت بود و تعداد زیادی از مناصب و پستها را اشغال کرده بود ـ به خدمت سازمان درآمد. بعد از [ماجرای] ۱۴ اسفند، که بعضی گروهها مانند «جنبش مسلمانان مبارز» از سازمان بُریدند، قسم دیگری به سمت سازمان آمدند؛ مثل «اتحادیه کمونیستها»، «حزب رنجبران»، و تا حدّی «پیکار» و «حزب دموکرات»، و جناحهایی از «جبهه ملی».۵۵
از اوایل سال ۱۳۶۰، برنامهریزیها، آشکارا به سمت براندازی کامل میرفت. در کتابی که جمعی از جداشدگان سازمان در سوئد منتشر ساختهاند، در مورد تصمیم رجوی به شروع مرحله جنگ مسلحانه پس از بازگشت از سفر مخفیانه به فرانسه در اواخر سال ۵۹، چنین آمده است:
... مسعود پس از بازگشت از فرانسه، در ابتدای سال ۶۰ با دستپاچگی هر چه تمامتر فاز نظامی را طراحی و پیشنهاد کرد؛ حتی مسعود با مقاومتهای اعضای مرکزیت به سختی مقابله نمود. به عبارت دیگر [زمان آغاز] این فاز نظامی را به آنان تحمیل کرد. ۵۶
سازمان فضای سیاسی اردیبهشت و خرداد را چنان غلیظ و خشن کرده بود که هیچیک از هواداران جز به تغییر حاکمیت فکر نمیکرد. پیدرپی به آنان تحلیل میرسید که «رژیم رفتنی است و از عهده [حل] مشکلات برنمیآید» و...
پس از طرح و تصویب عدم کفایت سیاسی بنیصدر، سازمان می پنداشت میتواند بر موج سیاسی بهوجود آمده سوار شود؛ همهچیز هم، از نظر رهبری سازمان، آماده و مهیّا بود؛ نفوذیها رشد کرده بودند و اطلاعات تشکیلات هم ـ به زعم خودش ـ کامل شده بود، سازماندهی درونی هم آماده بود. سازمان، در ضمن، می پنداشت که به دلیل اشتغال نیروهای مسلح نظام در جبهه ها، هیچ قدرت قابل محاسبه ای را رودرروی خود نخواهد داشت؛ بنابراین این تشکیلات بریده از مردم، که «مردم» را با وهم و پندار محض می نگریست، برآن شد که ضربه اول را وارد سازد.
تصور سران سازمان این بود که نظام جمهوری اسلامی قادر نیست خود را جمع و جور کند و ضربه اول را پاسخ گوید؛ چراکه در تحلیل سازمان: افکار عمومی آماده قیام علیه نظام بود و از بعد نظامی هم نظام در اوج استیصال بود. عراق مرتب حمله میکرد و شهرها و مناطق متعددی هم در اشغال عراق بود. از نظر تشکیلاتی و سازماندهی نیز نظام ـ نه کمّاً و نه کیفاً ـ توان و آمادگی سازمان دادن به طرفدارانش را نداشت. از بُعد اجتماعی هم مردم کاملاً از نظام جدا شده و تحتتأثیر تبلیغات ششماهه قبل از ۳۰ خرداد، آماده تغییر حاکمیت شده بودند. از بُعد سیاسی و دیپلماتیک نیز کشورهای منطقه، آماده بودند به یک جایگزین که با آنها همگرایی بهتر و سنخیت بیشتر داشته باشد، تن دهند و آمریکا و اروپا هم نظر مساعد در این خصوص نشان داده بودند. از بُعد اقتصادی نیز نظام در بدترین وضعیت و شرایط به سر می برد و درگیر محاصره اقتصادی، عدم فروش نفت، و هزینه های جنگ بود. مجموعه اینها نظام را در دیدگاه سازمان، بیآینده و در حال فروپاشی نشان میداد. ۵۷
پی نوشتها:
۱ـ روزنامه کیهان، ۳۰/۳/۶۰: صص ۱، ۱۵ و ۱۶.
۲ـ همان: ص ۱۳.
۳ـ نشریه مجاهد، ش ۱۲۶: صص ۱ و ۲.
۴ـ همان، ش ۱۲۷: ص ۸. نیز متن اصلی اطلاعیه ۲۷ خرداد.
۵ـ همان ـ پیشین.
۶ـ روزنامه کیهان، ۳۰/۳/۶۰: ص ۳. صحیفه امام، ج ۱۴: صص ۴۷۴ ـ ۴۷۵.
۷ـ همان: ص ۱۵. نیز غائله چهاردهم اسفند...: ص ۷۰۰.
۸ـ روزنامه کیهان، ۳۰/۳/۶۰: ص ۱۶.
۹ـ رجوی در میتینگ امجدیه در ۲۲ خرداد ماه ۵۹ گفت: «یک عده میخواهند ایران را ترکیه بکنند. ولی ایران که ترکیه بشو، نیست. لبنان خواهد شد... ما خواستار تروریسم نیستیم؛ اما نمیشود که انکار کرد. تروریسم، واکنشهای اجتنابناپذیری دارد که در آن صورت، عین لبنان، نه قدرتی برای دولت خواهد گذاشت و نه برای مجلس.» (نشریه مجاهد، ش ۸۸: ص ۶) وی همچنین در اسفند ۵۹ اظهار داشت: «ترجیح میدهیم وقتی بالاجبار به جنگ داخلی تن بدهیم که... کمترین ریسک را داشته باشد.» (نشریه مجاهد، ش ۱۱۴: ص ۳۹). آشکار بود که ادعای وی مبنی بر واکنش در برابر «تروریسم» یا تن دادن «بالاجبار» به جنگ داخلی، صرفاً پوششی برای توجیه و پنهان ساختن برنامه از پیش طراحی شده «شورش مسلحانه» بود.
۱۰ـ نشریه مجاهد، ش ۱۱۴: ص ۲۴.
۱۱ـ همان، ش ۱۲۷: ص ۴. نیز متن اطلاعیه ۲۸ خرداد.
۱۲ـ دو ماهنامه چشمانداز ایران، ش ۱۵: ص ۸۳.
۱۳ـ نشریه مجاهد، ش ۱۲۷: ص ۴. متن اطلاعیه ۲۸ خرداد.
۱۴ـ گفت و گوها: سعید حجاریان.
۱۵ـ دو ماهنامه چشمانداز ایران، ش ۳۲: ص ۴۹. البته ابراهیم یزدی در این مصاحبه به نادرست ادعا کرده است که در برخورد با سازمان، روحانیان و نیروهای پیرو خط امام که به تعبیر وی «راست افراطی» نامیده شدهاند، «نه تنها مخالف بودند که دولت موقت به اینها پستی بدهد، حتی حقوق مدنی اینها را هم انکار میکردند یعنی مانع میشدند که از طریق یک فرایند دمکراتیک وارد حاکمیت شوند.» (ص ۴۸). در حالی که مجاهدین خلق از ابتدای انقلاب با جمعآوری اسلحه و تشکیل دستهجات نظامی و آشوبگری، در واقع هیچگاه به طور جدی وارد فرایند دمکراتیک کسب قدرت نشدند و در تجربه دو انتخابات خبرگان قانون اساسی و اولین مجلس شورا نیز کسی مانع آنها نشد بلکه مردم به آنها رأی ندادند.
۱۶ـ روزنامه کیهان، ۳۱/۳/۶۰: ص ۱؛ سرمقاله با عنوان «هوشیار باشیم که: رجویسم به جای بنیصدر به صحنه میآید.» ۱۷ـ منافقین خلق... : صص ۷۲ ـ ۷۴.
۱۸ـ بحران در خط مشی: صص ۲۶ ـ ۲۷.
۱۹ـ دو ماهنامه چشمانداز ایران، ش ۲۹: صص ۳۵ ـ ۳۶.
۲۰ـ همان، ش ۲۷: ص ۹.
۲۱ـ مطالب مذکور، متخذ است از ملاتها (اسناد دستنویس درونگروهی) و تحلیلهای به دست آمده از دستگیرشدگان سازمان، در دادستانی انقلاب و سپاه پاسداران؛ رونوشت و تصویر اسناد مذکور، در دانشکده امام باقر(ع) موجود است. ضمناً آنان امکاناتی را «سرخ» مینامیدند که سازمان قادر نبود به لحاظ امنیتی از آنها استفاده کند؛ مثلاً چاپخانه علنی یا دفاتر و ستادهای رسمی در مناطقی که به دلیل مخالفت مردم نمیشد از آنها بهرهبرداری علنی و وسیع نمود.
۲۲ـ همان مدارک موجود در دادستانی انقلاب و سپاه پاسداران. نیز تروریسم ضدمردمی: ص ۳۹.
۲۳ـ بشیر، رخدادهای سمخا...، ج ۱: ص ۱؛ نقل از بیانات ضبط شده یکی از کارشناسان سابق اطلاعات سپاه پاسداران. ۲۴ـ همان: صص ۴ ـ ۶. نیز گفت و گوی اختصاصی یکی از کارشناسان اسبق اطلاعاتی.
۲۵ـ رجوی، جمعبندی یکساله...: ص ۴۱.
۲۶ـ روزنامه کیهان، ۳۱/۳/۶۰: ص ۳.
۲۷ـ غائله چهاردهم اسفند...: ص ۷۰۴. روزنامه کیهان، ۱/۴/۶۰: ص ۱۶.
۲۸ـ همان: صص ۷۱۹ ـ ۷۳۶؛ با تلخیص کلی، تفصیل ماجرا در همین مأخذ آمده است.
۲۹ـ روزنامه کیهان، ۳۱/۳/۶۰: ص ۱۶.
۳۰ـ هاشمی رفسنجانیهاشمی رفسنجانی، ۲، عبور از بحران: صص ۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ ذیل ۳۰ خرداد ۶۰.
۳۱ـ به این امید که تابش آفتاب کمتر باشد و افراد بتوانند، پس از تعطیلی ادارات، در تظاهرات شرکت کنند و جمعیت بیشتری را بهوجود آورند.
۳۲ـ اسناد و مدارک «بخش اجتماعی ـ نهاد دانشآموزی» و عکسها و فیلمهای موجود در آرشیو مؤسسه مطالعات. روزنامه های کیهان و اطلاعات، ۳۱/۳/۶۰.
۳۳ـ غائله چهاردهم اسفند...: صص ۷۰۴ ـ ۷۰۵. فصلهای ۱۷ و ۱۸ مأخذ اخیر نوعی بولتن بررسی عملکرد سازمان در طول سالهای ۵۹ ـ ۶۰ است که خوانندگان میتوانند مراجعه کنند.
۳۴ـ همان: همان صفحه.
۳۵ـ روزنامه کیهان، ۳۱/۳/۶۰: ص ۱۴.
۳۶ـ همان.
۳۷ـ همان، ۱/۴/۶۰: ص ۱۶.
۳۸ـ همان، ۳۱/۳/۶۰: ص ۱۴.
۳۹ـ غائله چهاردهم اسفند...: ص ۷۰۵؛ به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی ۳۱/۳/۶۰.
۴۰ـ روزنامه کیهان، ۳۱/۳/۶۰: ص ۱۴ و ۱/۴/۶۰: ص ۴.
۴۱ـ همان، ۳۱/۳/۶۰: ص ۱۴.
۴۲ـ همان، ۱/۴/۶۰: ص ۳.
۴۳ـ همان: ص ۲.
۴۴ـ همان.
۴۵ـ همان: ص ۳.
۴۶ـ همان: ص ۱۵.
۴۷ـ همان.
۴۸ـ همان، ۲/۴/۶۰: ص ۱۵.
۴۹ـ رجوی، جمعبندی یکساله...: ص ۱۱۰.
۵۰ـ نشریه مجاهد، ش ۱۳۱: ص ۵؛ اظهارات موسی خیابانی.
۵۱ـ رجوی، جمعبندی یکساله...: صص ۱۱۰ ـ ۱۱۲.
۵۲ـ همان: صص ۷۲ و ۱۳۲. نشریه مجاهد ـ پیشین: همان صفحه.
۵۳ـ رجوی، جمعبندی یکساله...: ص ۱۱۱.
۵۴ـ بشیر، رخدادهای سمخا...، ج ۱: ص ۳؛ نقل از پرونده شماره ۶ متهمان ۳۰ خرداد.
۵۵ـ همان: ص ۳.
۵۶ـ چه باید کرد: ص ۴۵.
۵۷ـ متخذ از تحلیلهای درونی مرکزیت، نقل شده توسط برخی اعضای دستگیر شده که متن اصلی اظهارات آنها در آرشیو دانشکده امام باقر(ع) موجود است.