زمینه‌ها، علل و چگونگی ورود منافقین به فاز مسلحانه

منبع: هابیلیان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مجاهدین خلق (منافقین) که با رهبری مسعود رجوی خیال تسلط بر حاکمیت سیاسی را در سر می‌پروراند، با حقیقتی به نام حرکت منسجم مردمی در جهت تثبیت و تأیید نظام جمهوری اسلامی روبرو شد و در عمل برای رهبری گروهک و تمامی فعالان سیاسی اثبات گردید که روند انقلاب به گونه‌ای سامان یافته است که مجالی برای قدرت‌طلبی گروه‌های مختلف خواهان قدرت از منافقین گرفته تا گروه‌های چپ، باقی نخواهد گذارد.
از این رو پس از شکست گروهک منافقین در فرآیند مردمی تعیین حاکمیت (همه‌پرسی جمهوری اسلامی، انتخابات نخستین دوره‌ی ریاست جمهوری، انتخابات نخستین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی، انتخابات خبرگان قانون اساسی و همه‌پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی) به تدریج زمینه‌های ورود منافقین به فاز مسلحانه پدیدار شد. به بیان دیگر از همان مقطعی که گروهک منافقین احساس کرد فاقد پشتوانه مردمی و به تبع آن قانونی برای کسب قدرت از مجاری منطقی و قانونی آن (انتخابات) است، به ایجاد زمینه برای تصاحب مسلحانه‌ی قدرت پرداخت.
ابراهیم یزدی که در آن مقطع نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت، دراین‌باره می‌گوید:
«قبل از حوادث خرداد ماه ۱۳۶۰ بچه‌های سازمان (منافقین) پیش من آمدند و گفتند که تجربه‌ی انقلاب را تکرار خواهند کرد. من با صراحت به آنها گفتم که تحلیل‌های آنها اشتباه است. و آنها جواب دادند که در دوران انقلاب خیابان‌ها در کنترل ما بود، حالا هم همان کار را می‌کنیم. و من در جواب آنها گفتم: در زمان انقلاب بدنه‌ی جامعه هر حرکتی را علیه نظام شاهنشاهی تأیید می‌کرد، اما امروز بدنه‌ی جامعه با شما نیست. شما یک گروه کوچک و اقلیتی هستید و اگر بخواهید دست به کار مسلحانه بزنید، با شما برخورد می‌کنند و شما تاب مقاومت را ندارید و بنابراین به شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد. در آن ملاقات کم‌وبیش مطرح کردند که قاطعانه خواهند ایستاد؛ آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی بها می‌دادند و فکر می‌کردند می‌توانند مقاومت کنند.»
براساس چنین تحلیلی بود که گروهک منافقین به طمع تصاحب قدرت، گام در مسیری گذارد که نهایت آن درگیری و تقابل مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی بود. در این میان آنچه بیش از هر امر دیگر به چشم می‌آید، نحوه‌ی ورود منافقین به این مرحله و زمینه‌سازی برای همراهی افکار عمومی درون گروهک و توجیه افکار عمومی مردم در خصوص چرایی ورود منافقین به فاز مسلحانه بود.
آنها طی یک سال جنگ روانی طراحی شده، چنین وانمود کردند که این نظام است که سازمان (منافقین) را وادار به نبرد مسلحانه کرده و در حقیقت سازمان (منافقین) به منظور دفاع از خود مجبور به نبرد مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شده است.
عزت‌الله سحابی از جمله فعالان نزدیک به نهضت آزادی و از جمله چهره‌های سیاسی مرتبط با گروهک منافقین که در آن مقطع نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت، درباره‌ی زمینه‌سازی گام‌به‌گام منافقین برای رسیدن به مرحله‌ی قیام مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی می‌گوید:
«بچه‌های سازمان (منافقین) متأسفانه گوش‌شان بدهکار نبود. من بعدها متوجه شدم که این‌ها روی هواداران‌شان هم تدریجی کار می‌کردند، همان‌گونه که به تدریج می‌خواستند من را قانع کنند که حرف‌هایشان را بپذیرم. رهبری سازمان (منافقین) هیچ‌وقت ناگهانی مطرح نمی‌کرد که باید با حاکمیت درگیر بشویم، مثلاً مدتی بیان می‌کردند که در شهرستان‌ها اعضا و هواداران سازمان(منافقین) را می‌گیرند و شکنجه می‌دهند. یک‌بار یکی از همین بچه‌های سازمان(منافقین) از شهرستان به ملاقات من آمد و دیدم که سینه‌اش را با آتش سیگار سوزانده‌اند. هر چند بعدها فهمیدیم که این ساختگی بوده و خود سازمان(منافقین) این کار را کرده بود تا شکنجه را به پای نظام بگذارند، آنها می‌خواستند با این کار به تدریج افکار عمومی را قانع کنند که چون از طرف نظام و نیروهای حزب‌اللهی به سازمان(منافقین) و اعضای آن حمله می‌شود، اعضا و کادرها و هواداران سازمان(منافقین) همه به رهبری آن فشار می‌آورند که باید یک کار جدی کرد: یک حرکت مسلحانه!
مسعود رجوی خودش می‌گفت که ما چه کار کنیم؟ داریم در مقابل بچه‌های سازمان (منافقین) درمی‌مانیم و تا حالا در مقابل آنها مقاومت کردیم و در واقع حرکت منافقین به سوی درگیری‌های تند و قهرآمیز را به گردن بدنه‌ی سازمان(منافقین) می‌انداخت.»
سحابی در ادامه در خصوص چگونگی زمینه‌سازی تدریجی سازمان برای ورود به فاز مسلحانه به نمونه‌ای اشاره کرده، می‌گوید:
«مسعود به من گفت: ما دیگر درمانده‌ایم؛ بچه‌های سازمان (گروهک منافقین) از پایین خیلی به ما فشار می‌آوردند. این در حالی بود که مهدی بخارایی و حبیب مکرم دوست (از بچه‌های سطح بالای گروهک منافقین) و دو نفر دیگر در یک مصاحبه تلویزیونی گفتند: خود سازمان(منافقین) طی یک برنامه‌ی حساب شده پله پله ما را به طرف این درگیری‌ها می‌کشاند؛ به گونه‌ای که ما خودمان به این نتیجه برسیم که باید کار مسلحانه بکنیم.»
«البته نیروهای قوی‌تر و سطح بالاتر از بخارایی و مکرم دوست هم به این نکته تأکید می‌کردند که سازمان (منافقین) با یک برنامه حساب شده، بدون این که به صراحت به ما بگوید که خودتان را آماده کنید، ما را به طرف کارهای قهرآمیز می‌راند. اما مسعود پیش ما می‌گفت بدنه سازمان(منافقین) به ما فشار می‌آورد، در حالی که به واقع خود رهبری سازمان (منافقین) بدنه را به سمت مبارزه مسلحانه هدایت می‌کردند.»
رجوی در ادامه‌ی طراحی خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی به روش مسلحانه، به چند مرحله اشاره می‌کند:
«مرحله‌ی اول فاز نظامی از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شروع شد و تا تابستان ۱۳۶۱ طول کشید. این مرحله نوبت سران سیاسی بود. قبل از هر چیز شاه‌مهره‌ها هدف بودند. در این مرحله قرار بود که رژیم بی‌آینده شود و ثبات‌اش را از دست بدهد و در عوض سازمان(منافقین) تثبیت شده و به عنوان جانشین رژیم اسلامی معرفی شود.
مرحله‌ی دوم از تابستان ۱۳۶۱ تا پایان سال ۱۳۶۲ ادامه یافت. در این مرحله نوبت به بدنه نظام رسید، یعنی زدن سر انگشتان رژیم (مقصود رجوی از سرانگشتان رژیم نیروهای سپاه، بسیج، حزب‌اللهی و کلیه‌ی افرادی که به نحوی با جمهوری اسلامی ارتباطی داشتند، بوده است) و این‌جاست که قطع دست و پای اجرایی جمهوری اسلامی اهمیت پیدا می‌کند.»
البته تمامی افراد سازمان (منافقین) مانند رجوی با ورود به فاز نظامی موافق نبودند و آن را «چپ‌روی زودرس» می‌دانستند و همین امر تنش‌هایی را در مرکزیت و بدنه‌ی سازمان ایجاد کرد. از جمله مخالفان ورود سازمان(منافقین) به فاز مسلحانه‌، محمدرضا سعادتی از اعضای مرکزیت سازمان (منافقین) بود که به هنگام شروع فاز مسلحانه، به جرم جاسوسی برای شوروی سابق در زندان بود.
وی از زندان نامه‌ای به مادر رضایی‌ها نوشت و طی آن حرکت سازمان(منافقین) به سوی مبارزه‌ی مسلحانه با جمهوری اسلامی را یک اشتباه محض خواند. اما این مخالفت‌های پراکنده نتوانست سازمان(منافقین) و مرکزیت آن را از تصمیمی که به هدف کسب قدرت اتخاذ کرده بود، باز بدارد.
نشریه‌ی مجاهد در شماره‌ی ۱۷۸ خود طی گزارشی از روند و فرآیند ورود سازمان (منافقین) به فاز مسلحانه می‌نویسد:
«در تابستان ۱۳۶۰ با صدور فرمان مقاومت انقلابی مسلحانه، میلیشیای مجاهد خلق خود را برای نبردهای تمام عیار با دشمن خدا و خلق (رژیم جمهوری اسلامی) آماده می‌کند. از این پس باید گلوله را با گلوله پاسخ گفت و دیگر دوران دست خالی در برابر چماق مزدوران ارتجاع پایان یافته است ... »
نشریه‌ی مجاهد در خصوص نحوه‌ی تداوم مبارزه‌ی مسلحانه‌ی سازمان(منافقین) با نظام جمهوری اسلامی چنین نوشته است:
«یکشنبه ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ واحدهای مسلح میلیشیا در خیابان‌های مرکزی تهران مستقر شدند و ضعف و زبونی ارتجاع را به نمایش گذاشتند. در زمستان سال ۱۳۶۰ و پس از یک وقفه‌ی کوتاه در عملیات به منظور سازماندهی و برقراری ارتباطات نوین، سازمان (منافقین) مجدداً عملیات‌های خود را علیه مراکز و مهره‌های رژیم آغاز کرد. عملیات این مقطع با تکیه بر تجارب نظامی سازمان(منافقین) در مرحله‌ی قبل از تأثیرات بیشتری برخوردار بود.»
از ابتدای تابستان ۱۳۶۱ واحدهای رزمنده‌ی میلیشیا براساس رهنمودهای فرماندهی عالی نظامی - سیاسی سازمان(منافقین)، برادر مجاهد مسعود رجوی و در اولین مرحله از مقاومت مسلحانه‌ی انقلابی خود، نابودی سرانگشتان اختناق را دستور کار خود قرار دادند؛ تا آنجا که با اوج‌گیری عملیات واحدهای عملیاتی سازمان(منافقین) و گستردگی عملیات و قدرت آتش رزمندگان سازمان[منافقین]، تنها در شهریور ماه ۱۳۶۱ حدود ششصد نفر از مزدوران رژیم فقط در تهران کشته شدند.»
سازمان (منافقین) در ادامه‌ی گزارش‌های خود از عملیات‌های تروریستی نیروهایش در داخل ایران از زبان علی زرکش که در آن مقطع فرماندهی سیاسی - نظامی سازمان(منافقین) در ایران را بر عهده داشت، به ترور بیش از هزار نفر از شهروندان ایرانی اعتراف می‌کند:
«از آغاز مرحله‌ی دوم مقاومت تاکنون (۱۶/۱۰/۱۳۶۱) بیش از هزار تن از ایادی رژیم به دست واحدهای عملیاتی سازمان[منافقین] در استان های تهران، گیلان، مازندران، فارس، همدان، اراک، خراسان، اصفهان، کردستان و ... نابود شده‌اند که ۲۸ نفر از آنان از نیروهای سپاه پاسداران بوده‌اند.»
زرکش در گزارش دیگری که در مورخه‌ی ۲۰/۴/۶۲ منتشر شد، اعلام کرد:
«از۳۰ خرداد ۱۳۶۱ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۲، حداقل ۲۸۰۰ تن از مزدوران رژیم بر اثر آتش رزمندگان مجاهد سازمان[منافقین] به هلاکت رسیده‌اند که ۴۰ تن از آنان از نیروهای پاسدار بوده‌اند.»
آنچه در این گزارش‌ها بیش از هر نکته‌ی دیگری به چشم می‌آید، اعترافات سازمان (منافقین) در کشتار مردم عادی و غیر نظامی است. چراکه بنا به تصریح سازمان(منافقین) از میان ۲۸۰۰ نفر تنها ۴۰ تن عضو سپاه پاسداران بودند و نیروی نظامی محسوب می‌شدند و مابقی را شهروندان غیر نظامی تشکیل می‌داده‌اند.
زیرا با توجه به علنی بودن هویت قربانیان ترورهای سازمان(منافقین)، امکان انتساب شهروندان عادی به عضویت در نیروهای نظامی و یا سمت‌های مهم قضایی - امنیتی فراهم نبود و از همین رو از میان ۲۸۰۰ تن تنها ۴۰ نفر را از اعضای سپاه معرفی می‌کنند و درباره هویت سایر قربانیان خود سکوت می‌نماید. هرچند بنابر ادبیات رایج در سازمان(منافقین) تمامی قربانیان ترورهای سازمان(منافقین) بدون توجه به شغل، اعتقادات و ... مزدوران رژیم و سرانگشتان اختناق محسوب می‌شدند و به دلایلی از قبیل حضور یا عبور از مقابل مساجد، همسایگی با نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی، نصب تصاویر مسئولان و شخصیت‌های مذهبی- سیاسی جمهوری اسلامی در محل کسب و یا منزل و یا تنها به علت داشتن قیافه‌ای حزب اللهی! هدف آتش نیروهای سازمان(منافقین) قرار گرفته‌اند!
در نهایت مسعود رجوی طی مصاحبه‌ای با نشریه عرب زبان المصور، تعداد کل شهروندان ایرانی را که از ابتدای ورود سازمان به فاز مسلحانه تا انتهای سال ۱۳۶۲ به دست نیروهای سازمان به قتل رسیدند، بیش از ۶ هزار نفر اعلام می‌کند و در عمل، مسئولیت خون بیش از ۶ هزار نفر از قربانیان سازمان(منافقین) را بر عهده می‌گیرد!
قابل توجه آن که در این مصاحبه رجوی اقرار می‌کند که از این تعداد تنها ۵ نفر از مسئولان عالی‌رتبه‌ی جمهوری اسلامی بوده و در خصوص هویت و یا مسئولیت سایر قربانیان مطلبی ارائه نمی‌کند. این پنج نفر عبارتند از: شهیدان اسدالله مدنی، عبدالحسین دستغیب، محمد صدوقی، عطاء‌الله اشرفی اصفهانی و عبدالکریم هاشمی‌نژاد.
در طول مدتی که مرحله‌ی مسلحانه در داخل کشور جریان داشت، سازمان(منافقین) به شیوه‌های مختلف نیروهای تحت امر خود را به ارتکاب اعمال تروریستی تشویق می‌نمود، چه از طریق برنامه‌های رادیویی سازمان(که با حمایت و پشتیبانی همه جانبه‌ی رژیم بعث عراق صورت می‌گرفت) و چه به واسطه‌ی ارگان رسمی سازمان که در خارج از کشور منتشر و در داخل کشور نیز به صورتی محدود و مخفی توزیع می‌گردید که در این مجال به گوشه‌هایی از موارد تشویق به تروریسم اشاره می‌شود.
الف) نشریه‌ی مجاهد در صفحه‌ی ۱۱ از شماره‌ی ۱۳۳ خود در مطلبی با عنوان «عملیات بزرگ با امکانات محدود» می‌نویسد:
«رژیم علیرغم توسل به هرگونه اقدامات حفاظتی و به کار گرفتن انواع و اقسام امکانات و سلاح و اتومبیل‌های ضدگلوله، هرگز قادر نبوده و نخواهند بود، تمام کانال‌های ضربه خوردنش را بسته و همه‌ی مزدورانش را از آتش انتقام سلاح مجاهدین خلق[منافقین] در امان نگه دارد.»
«حال اگر به پارامتر فوق این نکته را اضافه کنیم که برخی مهره‌های رژیم گاهی به خاطر پرداختن به ارتباطات غیر علنی و غیر رسمی از تور حفاظت خارج شده و به صورت عادی به تردد می‌پردازند، مشخص خواهد شد که چه بسا فرصت‌های حساس و مهمی به دست بیاید که مزدوران رژیم بدون حفاظت در دسترس رزمندگان مجاهد قرار بگیرند؛ به گونه‌ای که بتوان با امکانات ساده و کم، منتهی با سرعت عمل، عملیات بزرگی انجام داد و به مهره‌های رژیم ضربات کاری وارد ساخت.»
در ادامه‌ی این مطلب که در صفحه‌ی ۳۵ شماره‌ی یاد شده‌ی نشریه به چاپ رسیده، چنین آمده است:
«گزارش‌های متعددی در مورد تردد مهره‌های رژیم به صورت ناشناس به دست ما رسیده است. در یکی از این گزارش‌ها یکی از رزمندگان[منافقین] اظهار داشته طی مسافرت به تهران با اتومبیل کرایه متوجه شدم که مسافر کنار دست من از نمایندگان مجلس است که به صورت ناشناس به تهران سفر می‌کند.»
«و یا در مورد دیگر، یکی از هواداران سازمان[منافقین] بیان داشته، خانه‌ی یکی از مهره‌های حکومت یک کوچه دورتر از منزل ماست و او گاهی اوقات شب‌ها با یک وانت از خانه‌ی خود خارج شده و در سطح شهر تردد می‌کند. این دو گزارش به خوبی ضرورت آمادگی برای برخورد با مواردی را که حفاظت مهره‌های حکومت آسیب‌پذیر است، نشان می‌دهد.»
«هرچند که در فاز نوین مقاومت تمامی رزمندگان مجاهد[منافقین] باید کلیه‌ی توان نظامی خود را برای پاره کردن تور اختناق و نابودی پاسداران ظلمت متمرکز نمایند، ولی در شرایطی که دسترسی به مهره‌های حساس رژیم بدون صرف انرژی و نیاز به شیوه‌های پیچیده امکان‌پذیر است، به هیچ وجه نباید فرصت را از دست داد، بلکه باید با آمادگی و قاطعیت آنها را به سزای اعمال‌شان رساند.»
در صفحه‌ی شش همین نشریه نیز مطلبی با عنوان «انهدام و به آتش کشیدن خودروهای دشمن» درج شده و طی آن دستورالعمل ساخت مواد آتش‌زا مانند ناپالم، کوکتل مولوتف، مخلوط بنزین و صابون، هم‌چنین روش‌های شعله‌ور کردن مواد و سلاح‌های دست‌ساز آتش‌زا مانند روش ساخت تایمرهای تأخیری اشتعالی و .... آموزش داده شده و در پایان مطلب خطاب به نیروهای سازمان[منافقین] چنین آمده است:
«بعد از رعایت دستورالعمل‌های فوق باید قاطعانه و بدون شک و شبهه وارد عمل شد و از اشتباهات و اشکالات نهراسید، زیرا فقط کسانی اشتباه نمی‌کنند که هیچ‌گاه دست به عمل نمی‌زنند.»
مطالب یاد شده نیازی به کم‌ترین تحلیل یا توضیح ندارند، چراکه خواننده با صورت مطالعه‌ی این متون می‌تواند عواملی چون: ایجاد انگیزه و تشویق نسبت به ترور و تروریسم، آموزش شیوه‌های خشن تروریستی و از همه مهم‌تر توجیه اشتباهات صورت گرفته طی عملیات‌های تروریستی را درک کند؛ مانند به آتش کشیدن محل زندگی یک زوج جهادگر در شهرستان ماهشهر که در هنگام این عملیات تنها کودک خردسال ۳ ساله‌ی خانواده به نام فاطمه در محل حاضر بوده و عاملان جنایت، عملیات خود را به انجام رسانده و متواری شدند.
ب) در صفحه‌ی هشت از شماره‌ی ۱۳۵ نشریه‌ی مجاهد، ذیل عنوان «از سری تجربیات مجاهد خلق[منافقین]» و با تیتر «عملیات واحدهای موتوری» به تشریح و توضیح عملیات تروریستی با استفاده از موتورسیکلت پرداخته شده و مباحثی مانند: پرتاب نارنجک و بمب‌های آتش‌زا به مراکز دشمن، اعدام انقلابی مزدوران دشمن در مراکز حفاظت شده‌ی جاسوسی و کسب اطلاعات، اعدام انقلابی مزدوران منفرد دشمن در مسیر تردد، آموزش داده شده است.
در بخشی از این مطلب چنین آمده است: «یکی از طرح‌هایی که واحد موتوری بعد از فراگیری و کسب آموزش‌های نظامی مکفی می‌تواند انجام دهد، به هلاکت رساندن تک مزدور دشمن در کوچه و خیابان است ... »
و البته مشخص است که مقصود از مزدور تک و منفرد آن هم در کوچه و خیابان چیست!!
در قسمت دیگری از همین مطلب به صراحت سخن از حمله به مراکز کسب و کار مردم عادی به میان آمده، آن هم با توجیه خاص سازمان (منافقین):
«برای اعدام مزدوران خود فروخته‌ای که تحت پوشش‌های مختلف شغلی در مناطق مختلف خود را با محیط هم‌رنگ ساخته و مراکز جاسوسی و کسب اطلاعات دایر کرده‌اند، واحدهای موتوری براساس یک طرح مناسب عملیاتی می‌تواند اقدام کند.»
براین اساس هنگامی که در نشریه‌ی سازمان سخن از مراکز دشمن به میان می‌آید، بلافاصله مصادیقی مانند: مساجد و کانون‌های فرهنگی وابسته به آن، کلیه‌ی مراکز و ساختمان‌های اداری نهادهای انقلابی، اعم از سپاه، کمیته‌ی امداد امام خمینی، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی و ... ذکر می‌شوند تا منافقین بدانند بمب‌های آتش‌زا و نارنجک‌های خود را به سوی کدام اهداف پرتاب کنند و از آزمون سازمان(منافقین) سر بلند خارج شوند!
ج) نشریه‌ی مجاهد در شماره‌ی ۱۳۷ خود مطلبی آموزشی! در خصوص «عملیات کمین در جنگل» منتشر کرد و طی آن با تبیین اهمیت استراتژیک مناطق جنگلی شمال کشور، روش‌های ترور در جنگل را به مخاطبان خود و مجاهدین سازمان تعلیم داده است!
در این مطلب ضمن اشاره به ترور فرماندار ژاندامری استان مازندران در مهرماه سال ۱۳۶۱ در جاده‌ی کیاسر به ساری و هم‌چنین ترور تعدادی از شهروندان مشکوک به خیانت!! در اوایل آذرماه ۱۳۶۱ در جاده‌ی اتو- لاجیم (در جنگل‌های قائم‌شهر) از نیروهای تحت امر سازمان(منافقین) خواسته شده تا با شناسایی و تعیین نقاط مناسب برای کمین و یافتن زاویه‌ی آتش متناسب و مشخص کردن نقاط آسیب‌پذیر دشمن، به اجرای عملیات علیه مزدوران رژیم بپردازند.
با دقت در مطلب مذکور مشخص می‌شود مقصود از مزدوران رژیم، مأموران جنگل‌بانی، مأموران محیط‌بانی و شکاربانی، کارگران چوب‌بری، چوپانان محلی و تمامی کسانی است که به واسطه‌ی مشاغل خود ناگزیر از حضور در جنگل بوده و به دام نیروهای سازمان می‌افتادند.
د) از دیگر نمونه‌های تأیید و ترغیب تروریسم در ارگان سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، سلسله مطالبی با عنوان «حماسه‌های مجاهد خلق[منافقین]، لحظه‌های انقلاب» است که طی آن شرح عملیات‌های تروریستی سازمان با قالبی نیمه داستانی به رشته‌ی تحریر درآمده و نویسنده یا نویسندگان آن با بهره‌گیری از ادبیات خاص حماسی- فاشیستی سازمان(منافقین)، تلاش کرده‌اند تا ضمن دعوت مخاطبان خود به استمرار خط سازمان(منافقین) در تروریسم گسترده و خونین، به ایجاد و تقویت انگیزه در مجریان این دسته عملیات‌ها به وسیله‌ی ایجاد نفرت از قربانیان ترور و توجیه ابهامات و اشکالات احتمالی موجود در اذهان هواداران و اعضای سازمان درباره‌ی خط ترور و خشونت بپردازند.
در شماره ی ۱۵۶ از نشریه ی مجاهد در همین قالب سعی شده تا افراد و شهروندان عادی را که هدف ترورهای کور سازمان واقع شده و می شوند ، جاسوسان نظام جمهوری اسلامی معرفی کند! جاسوسانی که به واسطه‌ی خیانت به خلق! (از طریق خیانت به سازمان و همکاری با نیروهای امنیتی!) مستحق اشد مجازات، یعنی قتل و یا به آتش کشیده شدن محل کسب و کار و یا زندگی شده‌اند.
قسمت‌هایی از این مطلب که با تیتر «عامل خمینی» در صفحه‌ی ۱۸ این نشریه درج شد به این شرح است:
«حاجی احمدی از مغازه‌اش تمام محله را زیر نظر داشت و همین که مورد مشکوکی نظرش را جلب می‌کرد با تلفن به کمیته‌ی محل اطلاع می‌داد و در طول فعالیتش تعدادی از هواداران و نیروهای سازمان را شناسایی کرده و باعث دستگیری و شکنجه و اعدام آنها شده بود. حاجی در مغازه که بود اطرافش را می‌پایید، حرکات مردم و مشتریان را زیر نظر می‌گرفت و اخبار و اطلاعات به دست آمده را به کمیته رد می‌کرد. سیزدهم تیر ماه سال ۱۳۶۱ حوالی ساعت ۲ بعدازظهر مغازه را تازه باز کرده بود که یک مشتری سر رسید و چند متری شیلنگ خریداری کرد و همین که در حال خروج از مغازه بود، متوجه مردی ۲۵ ساله شد که پس از ورود به مغازه اسلحه‌اش را به سمت حاجی نشانه رفت، حاجی دچار رعشه شده بود و قبل از این که بتواند عکس‌العملی نشان بدهد، سوزشی در قلبش احساس کرد، مرد جوان چهار گلوله به سمت حاجی شلیک کرد و با شعار «درود بر رجوی و درود بر مجاهدین[منافقین]» از مغازه خارج شد و سر خیابان جلوی تویوتایی که از آنجا می‌گذشت را گرفت و به وسیله‌ی آن از محل حادثه دور شد. در اطراف مغازه‌ی حاج احمدی اعلامیه‌هایی دیده می‌شد که روی آنها نوشته شده بود: خائنان به خدا و خلق را از مجازات و سلاح مجاهدین گریزی نیست! واحد عملیاتی مجاهد شهید علی حاجیان، نام عملیات: مجاهد شهید صادق افشار»
*برگرفته از کتاب "تبار ترور" به قلم دکتر محمد صادق کوشکی.