تحلیلی از اعلام جنگ مجاهدین خلق علیه انقلاب و واقعه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰
منبع:
هابیلیان
برای تحلیل واقعه ۳۰ خرداد ۶۰ میبایست فراتر از حوادث تاریخی پیرامون آن ایام رویم. برای تحلیل موجبات صدور اعلامیه شماره ۲۵ سیاسی ــ نظامی مجاهدین خلق که سرآغاز ورود آنها به فاز نظامی علیه جمهوری اسلامی بود، لازم است به دو دسته عوامل برون سازمانی و درون سازمانی توجه کنیم. عوامل درون سازمانی را به سه عامل «ساخت تشکیلاتی»، «راهبردخاص سازمان و ویژگیهای آن» و بالاخره «بنیانهای معرفتی سازمان مجاهدین خلق» میتوان تقسیم کرد.
نخستین عامل از عوامل درون سازمانی، به مضمون آموزشهای درونی مجاهدین خلق بازمی گشت. به عنوان مثال محتوای جزوهای که در بهار ۱۳۵۸با عنوان «ضرورت کار ایدئولوژی» در ضمن «سلسله آموزشهایی درباره سازمان» از انتشارات مجاهدین خلق منتشر شد از جمله مواردی است که نمیتوان نقش آنها را در سمت دهی به افکار مجاهدین و هواداران آنها نادیده گرفت. در جزوه مذکور به وضوح ملاحظه میکنیم که سازمان، اعضا، سمپاتها و هواداران را از گفتوگو با طرفداران نظام منع میکند. طبیعی است که آموزشهایی با این مضمون، زمینه ورود به فاز آنتاگونیسم (آشتی ناپذیری) با هواداران نظام را مهیا میکرد. این شیوه آموزش مناسبترین شیوه برای بسیج چشم و گوش بسته نیروها در دست هر سازمان و حکومتی است. خاطرهای هم در کتاب «روند جدایی» (که از سوی یکی از شاخههای انشعابی مجاهدین خلق منتشر شده) آمده است که شمهای دیگر از ساختار ناسالم تشکیلاتی درون سازمان و شیوههای آموزشی آن را آشکار میکند. یکی از اعضاء شاخه مزبور ضمن شرح برخورد انتقادی خود و دوستانش با محمد حیاتی از اعضای مرکزیت مجاهدین خلق نقل میکند که حیاتی پس از شنیدن انتقادات گفت: «تو باید پیچ ومهره ذهنت را به دست مسؤولت بسپاری تا من هر طور میخواهم بتوانم با آن بازی کنم.» (نقل به مضمون)
از حیث استراتژی نیز بلافاصله پس از پیروزی انقلاب یک نوع نهان روشی و ناصداقتی در برخورد با انقلاب و تظام تازه تأسیس، در مشی سازمان مجاهدین خلق آشکار بود. سازمان رجوی اگر چه در ظاهر نظم تازه تأسیس را پذیرا بود، اما، لوازم آن را به صراحت نفی میکرد. شواهدی که میتوانیم عجالتاً از این مشی بیان کنیم عبارتند از: «تشکیل میلیشیا»، «تحریم انتخابات قانون اساسی»، «عرض اندام نظامی و تهدید هر از چندی نظام تازه تاسیس-که نمونه آن را میتوان در ماجرای غیبت آیت ا... طالقانی دید» «ماجرای سعادتی»، «عدم تحویل سلاح» و «آخرین مواجهه آنها با امام» (سازمان میتوانست در این مرحله با پذیرش شرط امام برای گفتوگو، یعنی خلع سلاح، اعتماد طرف مقابل را جلب کند یا اگر به صداقت طرف مقابل اعتقاد نداشت وی را در محظوریت قرار دهد) {واضح است که این سخن را در مقام جدل اظهار میکنیم}. اما ویژگیهای ماهوی راهبرد سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب، مانع از اتخاذ این راه کار میشد. آخرین استراتژی سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب را میتوان در سر باز زدن از پذیرش اعلامیه ده مادهای دادستانی انقلاب دید. راهبرد سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب حاکی از اراده سازمان به استفاده از مزایای زندگی دوزیستی بود؛ یعنی سازمان هم میخواست در چاچوب نظام تازه تاسیس به عنوان یک نیروی قانونی پذیرفته شود و هم اینکه امکانات و پتانسیل خود را برای ورود به فاز مسلحانه حفظ کند، گو اینکه هر از چندی در یکی از این دو نقش قرار میگرفت و طبعاً فضای بیاعتمادی به خود را به دست خود تشدید میکرد. مثلاً در جریان غیبت آقای طالقانی به جای برخورد سیاسی، اعلام کرد نیروهای شبه نظامی خود را در اختیار آیت ا…طالقانی قرار خواهد داد. این در حالی بود که نظام تازه تأسیس با رهبری خاصی پا گرفته بود و سازمان با نشان دادن برق شمشیر خود به حاکمیت بر آمده از انقلاب، هم نظم سیاسی تازه تاسیس را زیر سؤال میبرد و هم رهبری نظام را. یا در مقطعی دیگر رجوی رهبر مجاهدین خلق، تهدید نظام را به اوج صراحت رساند و گفت: «اگر شرایط بر ما تنگ شود، ایران ترکیه بشو نیست، ایران را لبنان خواهیم کرد.» یا در شرایطی که رجوی انتخابات قانون اساسی نظام را تحریم کرده بود، به فاصله چند ماه بعد برای ریاست جمهوری کاندیدا معرفی کرد. طبیعی بود که این مشی نوعی چند رنگی و نهان روشی در برابر نظام سیاسی را به ذهن حاکمیت و نیروهای سیاسی متبادر سازد.
برخی شواهد از خط مشی سازمان مجاهدین خلق پس از انقلاب، نمایانگر این بود که اساساً اقتدار فائقه نهادهای مشروع را از همان ابتدا پذیرا نیست؛ مثلاً در جریان سعادتی حتی اگر آن را جاسوسی ندانیم، مضمون ماجرا، نوعی دور زدن نهادهای رسمی کشور و ارتباط برقرار کردن از سوی یک گروه سیاسی (مجاهدین) با سرویس امنیتی یک کشور خارجی بود. واضح است که هیچ یک از این رفتارها را نمیتوان در چارچوب قانونی تبیین کرد. این رفتارها به هیچ وجه با منطق تن دادن به قواعد باری در درون نظم سیاسی جدید نمیخواند. یا فی المثل در شرایطی که کشور، نهادهای نظامی رسمی و نیروهای شبه نظامی مسؤول از جانب نظام تازه تأسیس را داشت، گروهی که داعیه فعالیت قانونی داشت نمیتوانست از همان ماههای نخست بعد از بهمن ۵۷ ارتش شبه نظامی با عنوان میلیشیا تشکیل دهد یا از تحویل سلاح و خانههای تیمی خود خودداری کند. سازمان اگر واقعاً اراده بازی دموکراتیک داشت، میتوانست با پذیرش شرط امام برای گفتوگو (یعنی خلع سلاح) و پذیرش اعلامیه ده مادهای که هر دو در بهار۶۰ اعلان شد برای خود جایگاهی در فضای سیاسی قراهم کند اما واقعیت چیز دیگری بود: سازمان مجاهدین خلق از همان ابتدا، میلیتاریزه شدن شرایط را هدف و مقصود خود قرار داده بود.
بحث مشابهی را میتوان در مورد اجتناب مجاهدین خلق از خلع سلاح سامان داد. ولو اینکه گروه مزبور یا طرفدارانش این اجتناب را با توسل به ضرورتهای امنیتی کشور توجیه کنند. در نظر داشتن ضرورتهای امنیتی از سوی نظام تازه تأسیس کاملاً قابل درک است اما از سوی یک حزب سیاسی مستقل از نهادهای رسمی و مشروع، مضحک جلوه میکند.. در مقابل ارتش رسمی در درون یک دولت ملی، آیا میتوان ارتش مخفی داشت و باز هم مایل به معرفی خود به عنوان یک گروه سیاسی قانونی بود؟
از دیگر عوامل درون سازمانی وقایع خرداد ۶۰ زمینههای معرفتی است که لازم است در این باب به موارد ذیل اشاره کنیم:
۱-مجاهدین خلق با برداشت خاصی که نسبت به مشکلات درونی خود داشت، باب بازنگری درونی را میبست و ریشه مشکلات درونی خود را نوعاً فرافکن میکرد؛ کما اینکه وقاثع سال ۵۴ (یعنی ارتدادمجاهدین خلق) نیز در کتاب «نقد و تحلیلی بر بیانیه اپورتونیستهای چپ نما» منتشره بر ماههای آغازین سال ۱۳۵۸صرفاً به کودتای تشکیلاتی یک عده فرصت طلب تعلیل شده است. این مشی، بستر مناسبی است که همه نارضایتیها در یک سو و مسیری واحد و به سمت بیرون معطوف شود. حال این «بیرون» میتواند چند کودتاچی فرصت طلب باشد یا آن طور که سازمان میگفت رژیم کذا و کذا!. به هر حال لازمه این خصیصه معرفتی، مطلق انگاری خود و منتفی شدن مشی مراقبه، محاسبه و نقد از خود بوده است.
۲- شیوه برخورد سازمان مجاهدین خلق با «غیر» یا به اصطلاح امروزیها غیر خودیها، نوعی مبنای استیلا جویانه معرفتی را به ذهن متبادر میساخت. تمسخر و تحقیر مخالف به وفور در ادبیات سازمان به چشم میخورد. سازمان هیچ نیازی به ریشه یابی درونی بحرانهای چشمگیر درون گروهی نمیدید، اما خود را «مبدأ تاریخی نوین» میدانست و در مدح و منقبت خود چیزی فروگذار نمیکرد! وقتی شما خود را «نوک پیکان تکامل» دانستید و مابقی را عدهای مرتجع قشری و عقب افتاده ـ با همان مضمونی که سازمان از آن اراده میکرد ـ نیروهای مقابل را سریعتر به مرز بندی مکانیکی و آنتا گونیستی با خود میکشانید و در طرف مقابل نیز زمینههای برخوردهای انفعالی راپدید میآورد. متأسفانه این مشی در رفتار بسیاری از مخالفین مجاهدین خلق نیز نفوذ داشت و نشانههای آن را در رفتار جریانهای نوگرا و کهنه گرا ی معاصر هم میتوان دید که عواقب آن میتواند برای ایشان هم درس آموز باشد.
۳. نوع برخورد سازمان با «سنت» نیز در این زمینه قابل ذکر است. توضیحاً باید گفت که با سنت ـ به مفهوم جامعهشناسانه آن ـ میتوان دو نوع برخورد را پیشه کرد: نخست برخوردی پوزیتیویستی و مکانیکی که بدون لحاظ کردن اعتبار کنش گر و کاوش در معانی نهفته در کنش، آن را با اتکاء بر ذهنیت خود حمل بر خرافه کنیم و دوم اینکه با «رویکردی تأویلی به سنت» سعی کنیم همین کنشهای موجود را روح یابی کنیم و آنها را به امری متعالی ارجاع دهیم. رویکرد تأویلی به سنت در سیره بسیاری از بزرگان ما دیده میشود. برخورد پوزیتیویستی رجوی با سنت، که الحق ملایمتر از بسیاری از نواندیشان امروزی بود، راه را برای همان برخوردهای آنتاگونیستی با هواداران نظام و صادقانی که نام حزب الهی داشتند باز میکرد.
۴. بیاعتنایی یا کم توجهی سازمان به شریعت یا احکام دین نیز مبنای معرفتی داشت و هنگامی که این بیاعتنایی عملیاتی میشد موجب میگردید که افراد بیضابطه وگاه بیبند و بار به سازمان، بیش از گزینههای دیگر علاقهمند شوند و نهایتاً در بدنه سازمان توازن قوا را به نفع خود تغییر دهند. به هر حال روحیات افراد جذب شده به یک گروه یا جریان، در سنخ رفتار سیاسی آن مؤثر است. افرادی که به خاطر چند شعار و عکس و پوستر به اصطلاح جوان پسند به یک خط سیاسی جذب شده باشند، به نوعی در مضمون آن مؤثر خواهند بود و افراد مقیدی که آگاهیشان با هستی آنها پیوند محکمی دارد، به نحو دیگری بر مضمون خط مشی تأثیر میگذارند.
در مورد عوامل برون سازمانی نیز میتوان به «برخوردهای بیشتر سیاسی و کمتر اعتقادی» و نیز برخی ناپختگیها در برخورد با مجاهدین خلق و توطئههای آن و حتی پارهای ساده اندیشیها و خوشبینیها نسبت به ما هیت سازمان مزبور در بین نیروهای نظام اشاره کرد. این در حالی است که امام بزرگوارنسبت به برخی از این ناپختگیهای صادقانه موضع مخالف داشتندکه در این زمینه میتوان به ماجرای لغو فرمان همایونی۲ اشاره کردکه امام با آن مخالف بودند و آن را تحریک کننده میدانستند. اگر چنین تصویری از منازعات معطوف به ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به دست دهیم، تصویری بالنسبه جامعی خواهد بود.
البته باید توجه داشت که علل بحران ۳۰ خرداد را نمیتوان به میزان یکسان بین طرفین تقسیم کرد. در واقع میباید خط مشی و ویژگیهای مجاهدین خلق را علت موجبه درگیری قلمداد کرد و عوامل برون سازمانی را علت بستر ساز برای اراده مجاهدین خلق (البته آنهم در سطحی محدود و کم تاثیر) درنظر گرفت.
نکته آخر اینکه در میان ریشههای معرفتی انحراف سازمان به التقاط اشارهای نشد. نه به این دلیل که سازمان مجاهدین خلق مبتلا به آفت مزبور نبود. بلکه بدان جهت که التقاط لزوماً به عمل براندازانه منتهی نمیشود. حال آنکه در این نگاشته صرفا «در صدد تحلیل علل گرایش براندازانه سازمان مجاهدین خلق بودیم.