روشهای تکراری آشوبطلبان و توهم بیشمار بودن
منبع:
خبرگزاری فارس
در کلام مولا امیرالمومنین علیه السلام،بازخوانی تاریخ و عبرت از آن، یکی از ابزار بصیرت افزایی است. بصیرتی که در دوران فتنهها بیش از همیشه بدان نیازمندیم. بازخوانی چگونگی رخدادهای ۳۰ خردادماه ۱۳۶۰، روزی که گروهک منافقین مدعی خلق بر علیه خلق دشنه کشید و مردم بیگناه را به جرم حمایت از انقلاب به شهادت رساند، یکی از نقاط عطف تاریخ انقلاب اسلامی است که بسیاری از مناسبات سیاسی را تغییر داد.
اگرچه برای بازخوانی این حادثه باید از ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ آغاز نمود، اما به علت ضیق فضا، در ادامه تنها به روز حادثه نگاهی شده است:
«در فاصله چهار روز بین ۲۶ تا ۳۰ خرداد، دستور تشکیلاتی کمیته مرکزی این بود: تدارک تظاهرات بزرگ مشابه تظاهرات مادران. در عصر ۳۰ خرداد این تظاهرات انجام میشود.»
این جملات یکی از اعضای ارشد سازمان منافقین است که از چگونگی اعلام جنگ مسلحانه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ توسط سازمان خویش حکایت میکند. اشاره او به زمانی است که چند روزی از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا توسط امام خمینی گذشته است و اعلام راهپیمایی جبهه ملی در ۲۵ خرداد علیه لایحه قصاص که برای به رخ کشیدن حامیان بنیصدر بود، هیچ دستاوردی نداشته و برای همه مسجل شده بود که با فرو نشتن غبار فتنه ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ و آشکار شدن خیانتهای بنیصدر در جنگ تحمیلی و ... یازده میلیون رای او به شدت ریزش نموده است، تا آنجا که فراخوان عمومی جوابگوی لشگرکشی خیابانی نخواهد بود.
اما سازمان چنین تصور میکرد که از بدنه تشکیلاتی بسیار گستردهای برخوردار است و به مرحله تودهای شدن رسیده است. سعید شاهسوندی از مسئولان تبلیغاتی آن روزهای این گروهک در خصوص چگونگی رسیدن به این تصور میگوید :« ما توانسته بودیم آماری از تیراژ نشریات گوناگون را از طریق ارتباطاتی که در وزارت ارشاد داشتیم بهدست بیاوریم. تیراژ روزنامه جمهوری اسلامی چیزی بین۳۰ تا۵۰هزار نسخه بود، تیراژ روزنامه انقلاباسلامی به ۹۰ تا ۱۲۰هزار رسیده بود و تیراژ روزنامه مجاهد از ۸۰ هزار شروع شد و به ۱۵۰ تا ۲۵۰ هزار نسخه رسید. بالاترین تیراژ نشریه مجاهد ۴۵۰ هزار نسخه بود. این عدد، عددی بسیار فریبدهنده بود... تیراژ بالا، شرایط اجتماعی ظاهراً مساعد، یعنی تصور "تعادل ناپایدار" از حاکمیت، حاکمیتی که در رأس هرم قدرت دچار دو دستگی و ناتوانی است، آمار تظاهرات مادران، حضور چندین هزار نفر در کلاسهای آموزش ایدئولوژی مسعود رجوی که با نام "تبیین جهان" در دانشگاه صنعتیشریف برگزار میشد و هفتههای متوالی ادامه داشت. همگی دست به دست هم داد و این تصور و تحلیل رابرای سازمان پدید آورد که تودهای شده و قادر است بهعنوان آلترناتیو وارد صحنه اجتماع بشود.»
با چنین تصوری سازمان مجاهدین خلق بر اساس الگوی تظاهرات مادران که پیشتر برگزار کرده بود و با سازماندهی غیر رسانهای شکل یافته بود، برنامه ریزی برای یک راهپیمایی بزرگ را انجام داد تا در آستانه بررسی طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس شورای اسلامی بتواند بر معادلات سیاسی اثر گذارد. در این بین وعده بنیصدر که ادعا کرده بود با شناختی که از ارتش به عنوان فرمانده کل قوا دارد، در صورت کشاندن درگیری به جلوی مجلس شورای اسلامی، ارتش نیز به آنها خواهد پیوست، بسیار موثر بود و سبب گردید تا مجلس که در حال بررسی صلاحیت بنیصدر بود در مرکز توجه راهپیمایی آشوب طلبانه آنها قرار گیرد.
تشکیلات و ساختار سازمان از مدتها قبل به خدمت شرایط جدید درآمده بود. اکیپهای مختلفی توسط عناصر مسئول نهادها، بخصوص نهاد دانشآموزی و دانشجویی، سازماندهی شدند که هر کدام میبایست با چند تیم، جریان راهپیمایی مسلحانه را پیش ببرند. بعضی مسئول ایجاد درگیری و رودررویی با پاسداران بودند و بعضی باید به کار تبلیغی و افشاگری تهاجمی میپرداختند. خطوطی که سازمان ارائه داد، حاوی نکاتی از این قبیل بود:
"کارهای پراکنده کافی است و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است. راهپیماییهای مقطعی اثر خود را کرده و مرحله گذار کمّی به کیفی رسیده است. زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده کنیم، انقلاب انجام میشود. این قابل پیشبینی است که پس از قیام ۳۰ خرداد تمامی امکانات سرخ ما سفید بشود. "
نکته مهم در این برنامه ریزی علم کامل سازمان به این موضوع است که توان عملیاتی خود را محدود به تهران می دیده است و به خوبی از عدم همراهی شهرستانها مطلع بوده است. سعید حجاریان در مصاحبه با نشریه شماره ۳۱ چشم انداز ایران می گوید: «دستخط رجوی را جایی در اسناد وزارت اطلاعات دیدهام که تحلیلی داشت برای جابرزاده، ابریشمچی و موسی خیابانی. جلسهای داشت به اسم تابلو. قبلاً در کاغذ نوشته بود و بعد برای اینها روی تابلو تحلیل کرده بود... این موردی که من دیدم شاید آخرین جلسات پیش از سیخرداد بود. رجوی آنجا تحلیل میکند که ببینید رأی سازمان چقدر است؟ و نتیجهگیری کرده بود که با میزان رأیی که سازمان در انتخابات گذشته داشته است میتواند کار نظام را در همین تهران تمام کند. مثل خود انقلاب که در تهران تمام شد. اگر روستاها و شهرستانها را رها کنیم، کار در همین تهران باید تمام شود. روی آن تابلو با آمار و محاسبات ریاضی از میزان رأی خودش و رأی دیگر اعضا و هواداران سازمان به این نتیجه رسیده بود.» در تهران نیز این عملیات متمرکز در برخی نقاط بود و مکانهای تظاهرات در تهران به صورت تشکیلاتی ابلاغ شده بود که عبارت بودند از: خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان طالقانی، منیریه، خیابان ولیعصر، میدان ولیعصر، بلوار کشاورز، میدان فلسطین، خیابان نظامآباد، پل سیدخندان.
براساس دستورالعمل سازمان، هواداران تشکیلاتی میبایست مسلح و دست کم به سلاح سرد مجهز باشند « ما پیشتاز مردم هستیم و بایستی همیشه یک قدم از آنها جلوتر باشیم. بنابراین در شرایطی که مردم با دست خالی جلو رژیم میآیند، ما از اسلحه سرد استفاده میکنیم؛ و در قدم بعدی، که مردم از اسلحه سرد استفاده خواهند کرد، ما با سلاح گرم وارد عمل خواهیم شد. »
کادر مرکزی سازمان از مدتی قبل فراهم ساختن نظر مساعد دولتهای خارجی جهت «قیام علیه جمهوری اسلامی» را به عهده گرفته بود. طبق اظهارات یکی از مسئولان حفاظت مرکزیت سازمان، مسعود رجوی، در اواخر سال ۱۳۵۹ برای جلب موافقت دولتهای اروپایی و کسب نظر مثبت آمریکا از طریق رابطهای بعضی از دولتهای غربی، به فرانسه رفت. حتی ژنرال هیگ وزیر خارجه آمریکا اعلام کرده بود «آمریکا در جنگ داخلی احتمالی ایران به گروههای مسلح کمک تسلیحاتی خواهد کرد.» عراق، در اوج تهاجم خویش بود و در حالی که بخشهایی از نقاط استراتژیک و مراکز کلیدی مرزهای ایران اسلامی را در اشغال داشت،ارتش، سپاه و بسیج، کلیه نیروهای خود را از شهرها خارج کرده و در جبههها مستقر نموده بودند. سازمان،در تحلیل خود، توان نظامی ـ پلیسی حاکمیت،را در اوج ضعف و ضربهپذیری تلقی میکرد. نفوذیهای آموزش دیده و پرورش یافته، آخرین اطلاعات خویش را از درون نهادها به سازمان ارائه میدادند. همه چیز دقیق و حساب شده مینمود. «میلیشیا»، که فلسفه وجودیاش تشکیل ارتش خصوصی و در واقع نیروی مسلح سازمان برای روز موعود بود، تسلیح و آماده شده بود.
همه مسئولان بخش و فرماندهان نهادها، گاه تا هفتهای ۳ جلسه در پایگاه محمد ضابطی (ستاد خیابان انزلی)، برای برنامهریزی راهپیمایی سی خرداد، نشستهایی را برگزار میکردند. ساعت آغاز آشوبطلبی ۴ بعد از ظهر تعیین شد، به این امید که تابش آفتاب کمتر باشد و افراد بتوانند، پس از تعطیلی ادارات، در تظاهرات شرکت کنند و جمعیت بیشتری را به وجود آورند.
این تظاهرات هم به سبک تظاهرات مادران، بدون اطلاع قبلی و گرفتن مجوز صورت گرفت. از ساعت چهار بعداز ظهر عصر روز سیام خرداد، در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، هوادارن و وابستگان سازمان به خیابانها ریختند و تخریب و قتل و غارت و آشوب را آغاز کردند. سازمان بعداً مدعی شد که ۵۰۰ هزار نفر در تظاهرات ۳۰ خرداد شرکت کردند؛ لیکن تعداد افراد سازمان دهی شده سازمان و گروههایی که به آنها پیوستند و در حمایت از بنیصدر و سازمان به تظاهرات خشونتبار و مسلحانه دست زدند بیش از چند هزار نفر نبود. خبرگزاری رویتر گزارش داد که «حدود ۳ هزار نفر از افرادی که به سازمان چریکی مجاهدین خلق تعلق دارند خیابانها را بستند و تعدادی اتومبیلی و موتورسیکلت را آتش زدند و علیه حکومت اسلامی به شعار دادن پرداختند.»
ولی الله صفوی یکی از حاضران در این آشوب، بعدها در مصاحبه تلویزیونی گفت « قسمتی از سازماندهی سیام خرداد به این شکل بود که چند گروهان ضربتی تشکیل گردید و کار آنها برداشتن موانع طبق خط سازمان بود و هر گروهان متشکل از چند اکیپ و هر اکیپ ۴ تیم و هر تیم ۵ تن نیرو داشت و حداقل ابزار کار اینها از چاقو و پنجه بکس شروع می شد تا دشنه و سر نیزه.»
روزنامه کیهان مورخ ۳۱/۳/۱۳۶۰ فضای تهران را در این درگیری ها چنین ترسیم شده است « خیابانهای محل درگیری در تهران وضعیت غریبی پیدا کرده بود چهرههای ملتهب، مغازههای تعطیل شده، اتوبوسهای به آتش کشیده شده، و دود لاستیکهای سوخته، چهره این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان (و اغلب همان «میلیشیا»ی معروف) به همراه جمعی از هواداران دیگر گروهها، در کوچه و خیابان، افرادی را که از جهت هیئت ظاهری به حزب اللهیها شبیه بودند، کتک زده و از آنها میخواستند که به نفع بنیصدر و سازمان شعار دهند، چوب و سنگ بر سر و روی افراد مقاوم میریختند، و با کارد و چاقو و تیغ موکتبری صورت و بدن آنها را زخمی میکردند.» ردههای بالاتر دارای سلاح گرم بودند. چاقو، چماق، تیغ موکتبری، قمه، پنجه بکس، و فلفل ( برای پاشیدن به چشمان مخالفان) از وسایلی بود که اغلب هواداران ـ به دستور تشکیلات ـ با خود حمل میکردند و حتی طبق گزارش روزنامه کیهان، تعدادی ماشین مدل بالا بین آشوبطلبان اسلحه و چاقو توزیع میکردند.
اغلب این حملات کاملا کور بود و تنها برای ایجاد اغتشاش به نظر میرسد. به عنوان نمونه در ساعت ۱۸:۴۵ در خیابان سهروردی، عدهای آشوب طلب که شیشههای ماشینها و مغازهها را میشکستند، به مسجد حضرت علی (ع) حمله کرده و شاهرگ کتابدار کتابخانه این مسجد را میبرند که او به شهادت میرسد.
یکی از رهبران میدانی این عملیات را همسر بنیصدر از داخل اتومبیل بنز ضدگلوله دولتی بر عهده داشت که در خیابان ولیعصر (عج) و در هنگام هدایت آشوبطلبان به همراه ۲ نفر دیگر از منسوبان بنیصدر دستگیر شد.
آنچنان که آیتالله هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه خود نوشته است، گزارش مرحوم زوارهای، مسئول ستاد امنیت به مجلس در نزدیک غروب ۳۰ خرداد از نوار ضبط شده از ارتباطات تلفنی مرکز فرماندهی مجاهدین خلق با رابطهای آشوب خیابانی، بیانگر برنامه وسیع تخریب و آشوب آنها بود. نکته جالب آنجا است که به دلیل عدم وجود تکنولوژیهای ارتباطی پیشرفته همچون موبایل و اینترنت یکی از اصلیترین وسیلههای ارتباطی آنها تلفنهای عمومی بوده است. تا آنجا که یکی از نمایندگان تعدادی از حجم زیاد سکههای ۲۰ ریالی موجود در بنز حامل همسر بنیصدر را روز ۳۱ خرداد به مجلس آورده و به نمایندگان نشان داد. او در سخنانی پرهیجان در مجلس گفت «مهاجمان دشنهای بطول بیست سانت را در قلب پسربچهای فرو کرده و یکی از برادران پاسدار ما را نیز گوش تا گوش سربریدهاند... اگر مایل باشید به کمیته خیابان فردوسی میرویم و شیشههای اسید و ۲۹۰ مجروح دیشب را به شما نشان میدهم. با دشنه در چشم کودکان کردهاند و ...»
اولین خبر منتشره در مورد تعداد تلفات ۳۰ خرداد تهران، حاکی از آن بود که بیش از ۱۴ مرد و ۲ زن شهید و عده زیادی مجروح شدهاند و هشت تن از مجروحین نیز فردای آن روز به علت شدت جراحات وارده، در بیمارستان به شهادت میرسند.
در کتاب کارنامه سیاه از قول رضا کیوان زاد یکی از عناصر موثر در تظاهرات سی خرداد خطاب به رجوی گفته است « ... هوادارانتان در روز سی ام خرداد چه فاجعه ای به بار آوردند ... شما در آن روز حداقل ۱۶ نفر را مثله کردید و یک نفر را زنده زنده سر بریدید... »
اگرچه سازمان پیشتر نیز اقداماتی مسلح انجام داده بود، اما این تظاهرات که همراه با اعلام جنگ مسلحانه و عبور رسمی از مبارزه سیاسی به سوی مبارزه نظامی بود، مردم حزباللهی و حتی کسانی که نظر میانهای داشتند را در برابر آنها به صحنه آورد. تا آنجا که از جنوب شهر تهران و مناطق دیگر (میدان خراسان، میدان امام حسین (ع)، خیابان مولوی، شهر ری، راهآهن و جوادیه و ...) گروههای مردم به راه افتادند و با موتور، دوچرخه، اتوبوس، مینیبوس و هر وسیله شخصی و امکان دیگری که در دسترس بود، خود را به مرکز شهر رساندند. مردم، در خلال این درگیریها متحمل جرح و ضرب شدند و تعدادی شهید دادند. در ابتدای رویارویی، مردم عموماً از کمربند یا سنگ استفاده میکردند؛ ولی زمانی که هواداران سازمان با سلاحهای مختلف سرد و حتی در برخی نقاط درگیری با سلاح گرم به مردم حمله کردند، نیروهای سپاه و کمیته وارد عمل شدند. به هر حال حضور گروههای مختلف مردم و پاسداران در خیابانهای اصلی و مرکزی شهر کم کم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از حدود ساعت ۷ بعد از ظهر، هواداران باقی مانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی، متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت.
پس از تظاهرات ۳۰ خرداد اکثر قریب به اتفاق کادرهای سازمانی به خانههای مخفی خود رفتند. حضور خودجوش و گسترده مردم نقاط مختلف کشور در تظاهرات خیابانی روزهای ۳۰ و ۳۱ خرداد در تجدید پیمان با رهبری انقلاب و اعلام حمایت از مجلس شورای اسلامی و مخالفت با بنیصدر و سازمان، عملیات ارعابی و شورشگرانه سازمان نفاق را با ناکامی مواجه ساخت و با رای مجلس به عدم کفایت بنیصدر موجی از شادمانی در کشور به راه افتاد.
شاهسوندی حال و روز اعضای تشکیلات خود را پس از ۳۰ خرداد چنین تصویر میکند: «رهبری مجاهدین علیرغم شعار ها و اعتماد به نفسی که تا قبل از آغاز سرکوب خشن و تیربارانها از خود نشان میداد. تقریباً مات شده است. بخشهای گوناگون سازمان بدون ارتباط چهبسا هرکدام خط متفاوتی را ادامه میدهند. نشریه مجاهد شمارههای ۱۲۷ و ۱۲۸ به تاریخ دوم و چهارم تیر ماه نوشته وآماده چاپ میشود. اما کدام چاپخانه و کدام نیرو برای پخش آن؟
این در حالی است که رهبری سازمان سودای دیگری دارد. رهبری مجاهدین، از سیخردادتا ۷ تیر۶۰ به کمک شبکههای اطلاعاتی و نفوذی خود در ارگانهای جمهوریاسلامی طرحی "انتقامی" را تدارک میبیند. رهبری مجاهدین برای جبران عقب ماندگی و گیجی سیاسی خود طی ماه های گذشته وبخصوص عدم بر آورد صحیح از شدت عکسالعمل جمهوری اسلامی و نیروهای وفادار به آن نسبت به تظاهرات ۳۰ خرداد، دست به کار میشود. عمل بزرگ مسلحانه. رعد در آسمان بی ابر و...»
"رعد در آسمان بی ابر" نامی بود که منافقین برای عملیات تروریستی خویش انتخاب کرده بودند. یکی دیگر از اعضای سابق سازمان منافقین در خاطرات خود میگوید: "رجوی بعد از قدرت نمایی میلیشیایی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و عدم سقوط رژیم، از تهران فرار کرد و به فرانسه گریخت. او همه هواداران را بدون هیچ گونه واهمهای گذاشت و فرار کرد... رجوی عاشق دختر بنیصدر شده بود و تصمیم به ازدواج با وی را در پاریس در سر میپروراند که ضمن آن رابطه بنیصدر را با شورای ملی مقاومت [نامی که سازمان برای فعالیت های اروپایی خود برگزیده بود]، از این طریق مستحکم کند. "