سازمان مجاهدین خلق و ۳۰ خرداد ۱۳۶۰

منبع: سایت ایران دیدبان
کشور ایران در طول سال‎های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و به‎خصوص در یک‎سال منتهی به خرداد ۱۳۶۰ مواجه با تهدید‌ها و تنش‎های بسیار و گوناگون داخلی و خارجی بود و هدف نهایی و اصلی تمامی این تهدید‌ها بر هم زدن امنیت کشور، تجزیه طلبی، طمع بیگانگان به بخش‎های مهم و ثروتمندی از خاک کشور همچون خوزستان و جزایر خلیج فارس، باج گیری‎های سیاسی و اقتصادی و حتی به شکست کشاندن نهضت انقلابی مردم ایران و باز گرداندن دوران استبداد سلطنتی و در یک کلام مقابله با ملت ایران و گروههای انقلابی اعم از هر قشر و گرایشی بود.
یک توضیح ضروری علیرغم گذشت بیش از دو دهه از سر فصل سی خرداد و اتخاذ مشی مسلحانه توسط سازمان مجاهدین، کماکان این پدیده از زوایای مختلف مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرد. اتفاق و اجماع تحلیل‌ها بر این معنی تاکید دارد که این سر فصل نفقطه آغازین تغییرات کمی و کیفی در اهداف اولیه سازمان مجاهدین خلق است. اینکه این پدیده تا چه میزان ناشی از اتخاذ یک استراتژی اشتباه و تا چه میزان محصول فرصت طلبی رهبران سازمان بوده اختلاف نظر وجود دارد، اما دستاوردهای این استراتژی و استحاله سازمان در مناسبات لیبرالیستی و بعضا مولفه‌های سرمایه داری و تمسک فعلی مجاهدین به امریکا از این واقعیت حکایت می‌کند که مجاهدین خلق وزن و اعتبار خود را به عنوان یک جریان آرمانگرا از دست داده است. بسیاری را بر این عقیده است که سازمان مجاهدین خلق از فردای انقلاب ایران حرکت سیاسی خود را به گونه‌ای تنظیم کرد تا به فرجام مورد نظرش یعنی مشی مسلحانه ختم شود. در این مسیر عواملی از جمله جنگ ایران و عراق به مجاهدین این امکان را داد تا ماهیت واقعی خود را زود‌تر از موقع مقرر بروز بدهند. این مجموعه تلاش می‌کند پدیده سی خرداد را در رابطه با مجموع شرایط سیاسی آن سال‌ها به نقد بکشد. حجم مطالب به گونه‌ای است که ناگزیریم آن را در بخشهای مختلف تقدیم خوانندگان کنیم. *** سخن آغازین بهترین راه شناخت هر جریان سیاسی و تشکیلاتی، بررسی رفتاری و نقد آن است. و از سوی دیگر نیز جای هیچ گونه تردیدی نیست که دقیق‌ترین و جامع‌ترین ارزیابی از یک کارکرد اجتماعی، سیاسی، ‌اقتصادی و.... بررسی آن پس از گذشت چندین سال از انجام آن عمل می‌باشد. به بیان واضح‌تر و روشن‌تر باید گفت که تمامی مقولات و حوادث آنگاه به درستی و دقت شناخته می‌شوند که مورد بررسی همه جانبه قرار بگیرند و وقتی این بررسی و ارزیابی درست خواهد بود که در بوته زمان و تاریخ و پس از گذشت موج‌های اولیه (اعم از هیجان‌ها، شایعه‌ها، و غوغا‌ها و آثار زودگذر و....) و تثبیت شرایط و همچنین پدیدار گشتن آثار و نتایج آن حرکت و عمل صورت بگیرد و در این زمان است که مورخ آگاه و بی‌غرض می‌تواند به دور از هیاهو و حتی تمایلات و احساسات شخصی خود و دیگران با نگاهی به گذشته و چگونگی رویداد و همچنین آثار و نتایج آن رویداد به قضاوت و نتیجه گیری پرداخته و پرده‌های پنهان و آشکار را از جلوی دیدگان خویش و دیگران کنار بزند. نکته‌ای که اشاره گردید، درباره موضوع مورد بحث یعنی حرکت مسلحانه سازمان مجاهدین خلق در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ کاملا صدق می‌نماید، زیرا که این حرکت سازمان در فضایی پر از التهاب و تشویش که ناشی از عوامل متعددی همچون گذشتن عمر کوتاهی از انقلاب اسلامی و بر پایی نظام جمهوری اسلامی ایران و عدم تثبیت آن، وجود جنگ ایران و عراق غائله‌هایی همچون کردستان و گنبد و بلوچستان، تحریم اقتصادی کشور از سوی آمریکا و متحدان آن اتفاق افتاد و خود این حرکت نیز باعث تنش و نگرانی‌های فوق العاده‌ای گردید که جامعه را بیش از پیش بی‌ثبات نموده و موجب بروز حوادث خونین و خشونت باری شد که بحران بی‌سابقه‌ای را پدید آورد و به همین دلایل و نیز وجود جو ملتهب و نا‌آرام، بررسی این موضوع، امروز که بیش از دو دهه از آن روزگار می‌گذرد و آرامشی نسبی و فضایی نقد پذیر به وجود آمده است بسیار شفاف‌تر و امکان پذیر‌تر است. زیرا که علاوه برنکات ذکر شده امکان بررسی ریشه‌ها و زمینه‌ها و همچنین آثار و نتایج و بهره‌های آن حرکت نیز وجود دارد و جامعه با ثبات و پویای امروزی که در حال گذر از دوران شعارگونه است بسیار بهتر می‌تواند به گذشته خود نظر اندازد. این نکته نیز روشن است که از ابزار‌ها و لوازم مهم تحلیل تاریخی- سیاسی دسترسی به اسناد و گزارش‌ها و حتی خاطرات رجال سیاسی است و از سوی دیگر بسیاری از حقایق و واقعیت‌های پیدا و پنهانی که شاید در ۳۰ خرداد ۶۰ و کمی پس از آن غیر قابل دسترسی می‌نمود، امروز به لطف مخالفین و موافقین آشکار گردیده‌اند. زیرا گروهی برای دفاع ار خویش یا رسوا نمودن طرف مقابل و گروههایی هم برای ارائه تحقیق و پژوهش تاریخی یا سیاسی به پرده برداشتن از این اسناد و واقعیت‌های مهم اقدام نموده‌اند که در این میان گزارش‌های سازمان مجاهدین خلق و جداشدگان از آن، حامیان جمهوری اسلامی و نیز دیگر گروههای اپوزیسیون که منتقد دو طرف درگیری بوده و می‌باشند، قابل تأمل است و با نقد وبررسی این مدارک و نظریات می‌توان تا حدود بسیار زیادی از حدس و گمان به سوی واقعیت راه یافت و البته در این راه سعی شده است تمامی نظریات اپوزیسیون اعم از مخالفان و یا هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، با دید بی‌طرفانه و به دور از تعصب و وابستگی لحاظ گردد تا آنجا که نیاز چندانی به اعمال نظریات حامیان جمهوری اسلامی نباشد. علاوه بر توجه به استناد و خاطرات و تحلیل‌های افراد و گروه‌ها در زمینه‌های پیدایش و نیز چگونگی وقوع ۳۰ خرداد و سازمان مجاهدین خلق و بخشی نیز به عنوان نتایج و آثار حرکت سازمان تنظیم شده که شاید این بخش به دلایل چندانی دارای اهمیت زیادی باشد، زیرا که بهترین شیوه شناخت هر اقدامی، نگاه به آثار و نتایج آن عمل است و حرکت سازمان نیز از این نکته مستثنی نمی‌باشد و در بسیاری از مواقع نتیجه یک عمل از اصل آن عمل بسی با اهمیت‌تر و تعیین کننده‌تر می‌باشد. تذکر این نکته خالی از لطف نیست که در شناخت تاریخ معاصر ایران، توجه خوانندگان و محققان به عنصر جامعه نگری بسیار لازم است و لذا به طور یقین هرکس می‌تواند با دیدی عمیق و دور از جنجال، شعار و هیاهوی بیگانگان و مغرضان با مورد نظر قرار دادن حوادث کشور، بسیار بهتر از بیگانگان قضاوت نماید. زیرا او توانسته است با نگاهی به تاریخ چندین ساله عمر خویش و روابط اجتماعی و زندگانی اطرافیانش به بسیاری از ناگفته‌ها و نا‌شنیده‌ها دست یابد و بدون شک قضاوت وجدان ایرانیان یکی از بهترین ابزارهای سنجش موضوع مورد بحث به شمار می‌آید. درآمد بدون تردید عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران درخرداد ماه سال ۱۳۶۰ که منجر به تغییر اصولی در استراتژی و تاکتیک آن گروه و ورود به فاز مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی ایران گردید، جو بسیار متشنج و آشفته‌ای را در کشور پدید آورد که به خصوص در‌‌ همان سال و بین سی‌ام خرداد ماه (انجام تظاهرات مسلحانه) تا نوزده بهمن (کشته شدن ۲۰ نفر از اعضای مجاهدین خلق از جمله موسی خیابانی مهره اصلی گرداننده موج ترور و خشونت و مرد شماره ۲ سازمان و همچنین اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی) موجب حجم وسیعی از ترور مسئولان حکومتی، شخصیت‌های روحانی، پاسداران و بسیجیان عادی و حتی گروه‌هایی از اقشار مختلف اصناف و کسبه جزء و معلمان به اتهام حزب اللهی و فالانژ بودن گردید که تمامی این اقدامات در راستای حذف فیزیکی طرفداران حکومت اسلامی و بی‌آینده کردن رژیم (از طریق زدن چهره‌های نظریه‌پرداز و متفکری چون بهشتی)، به صحنه کشاندن دیگر مخالفان و هواداران خویش در بین مردم و همچنین ایجاد رعب و وحشت در نهاد حاکمیت صورت می‌گرفت و این تحولات اهمیت بسیار زیادی در شناخت تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی و نیز احزاب و گروه‌های ایرانی و به خصوص سازمان مجاهدین خلق و ماهیت آن در قبل و بعد از ورود در فاز نظامی دارد که دفتر پیش رو نیز سعی دارد از تمامی گوشه‌ها و زوایا به این مهم بپردازد. در بیان این ادعا که چگونه می‌توان با بررسی جریان ۳۰ خرداد به ماهیت گذشته و بعد سازمان مجاهدین خلق پی برد، بد نیست گفته شود که اصولا بهترین و قاطع‌ترین ملاک در ارزشیابی و شناخت هر گروه یا نهادی، بررسی کارکرد و بروز خارجی آن است که پیرامون احزاب و سازمان‌ها نیز صادق است و می‌توان گفت رفتار و عملکرد واقعی آنان ملاک حقیقی ذات و نیت و فلسفه آن‌ها می‌باشد وگرنه تمامی انسان‌ها و گروه‌ها اعم از هر گرایش و تفکری در محدودۀ شعار و حرف و تئوری و تبلیغ خود را بر‌تر از دیگران دانسته و ادعای چنین و چنان می‌نمایند و حتی خویشتن را تافته‌ای جدا بافته از دیگران دانسته و با ترسیم مدینه فاضلهٔ بسیار رؤیایی و زیبا همچون کسانی که در پی کسب آرای مردم هستند خود را ساحل نجات معرفی می‌نمایند. ولی مسلما ادعا‌ها نمی‌توانند ملاک قضاوت قرار بگیرند چرا که» مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید «و لذا آنان که نمی‌خواهند همچون ساده اندیشان افراد احساساتی، فریب شعار‌ها را نخورند، لازم است به طور منصفانه و بی‌غرض و با دقت به رفتار‌ها و واقعیت‌ها توجه نمایند و خود قضاوت کنند و در نتیجه خودشان نیز انتخاب نمایند. اما نکته بسیار مهم این بررسی این است که سازمان مجاهدین خلق به کدامین دلیل و تحلیل پس از یک دوره کشمکش‌های متضاد سیاسی که بعد‌ها دوست و دشمن آن را نوعی بازی حساب شده و مرموزانه با حکومت اسلامی خواندند وارد فاز سیاسی شد و نظرات خویش را آشکارا و بدون پرده ابراز نمود و اهداف و پیش بینی‌های سازمان در شروع جنگ مسلحانه چه بود و سر انجام نیز آثار و نتایج آنچه شد و چه ارمغانی را برای کشور و مردم ایران و نیز خود سازمان پدید آورد؟! در این پژوهش کوششش شده تا با نگاهی جامع به علل و عوامل پیدایش جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق و همچنین اهداف سازمان از اتخاذ این استراتژی و همچنین چگونگی ایجاد تظاهرات مسلحانه و در مجموع آثار و نتایج آن، سئولات بسیاری مطرح و پاسخ داده شود و سر انجام نیز قضاوت را برعهده خوانندگان قرار دهد و البته در این راه از اسناد و مدارک مختلف و همچنین نظرات گروه‌ها و شخصیت‌های مختلف (اعم از خود سازمان مجاهدین و دیگر گروههای اپوزیسیون حکومت ایران) بهره‌مند گردیده و یکطرفه به نزد قاضی نرفته باشد، آن هم برای موضوعی که براستی مهم‌ترین و تعیین کننده‌ترین تصمیم سازمان مجاهدین خلق ایران در رفتارهای سیاسی خویش در طول چند دهه فعالیت سازمانی بوده است. فصل اول: نگاهی به اوضاع و شرایط عمومی ایران در آستانه ۳۰ خرداد اوضاع داخلی و خارجی کشور در آستانه ۳۰ خرداد نگاهی هر چند گذرا به برخی از تحولات و حوادث کشور در خرداد ماه ۱۳۶۰ موجب درک بهتر از اوضاع و شرایط عمومی کشور در عرصه‌های داخلی و خارجی گشته و برای بررسی موضوع مورد بحث یعنی مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین خلق نیز اهمیت به سزایی دارد و ذهن پژوهشگران را نیز با فضای آن روز ایران آشنا نموده و لذا در این قسمت برخی از مولفه‌ها و مشخصه‌های اصلی آن دوران به اختصار مورد اشاره و بررسی قرار می‌گیرد. شرایط و اوضاع کشور را در آن دوران و به خصوص در یک سال منتهی به خرداد ۱۳۶۰ در دو بعد داخلی و خارجی قابل بررسی است که در هر دو مقوله بیشتر این تحول‌ها علیه موجودیت انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی در جریان بود و یگانه عنصر تأثیر گذار و مقاوم در برابر این جریان‌ها انسجام و حضور میلیونی و همگانی مردم ایران در هواداری از روند انقلاب و رهبری قوی و تاریخی آیت الله خمینی بود که به طرز غیر قابل باور و خاصی می‌توانست بر مشکلات و دشمنی‌ها فایق آید و این نکته‌ای است که همگان بر آن اذعان داشته و نگاهی به سیر وقایع تاریخی آن زمان مؤید این مدعا است. در صحنه خارجی و بین المللی علاوه بر هجوم به ایران از سوی رژیم فاشیستی و بعثی عراق که مورد حمایت وسیع تسلیحاتی اتحاد جماهیر شوروی و کشور‌های بلوک شرق و دولتهایی مانند فرانسه، برزیل و آلمان غربی و همچنین کمک‌های اقتصادی، اطلاعاتی و تبلیغاتی- دیپلماسی کشور‌های غربی از جمله آمریکا، انگلیس، آلمان و یاری همه جانبه کشور‌های عربی (حتی از نظر نیروهای نظامی و کمک‌های لجستیکی و مالی و....) بود (۱) کشور ایران در شرایط خاص تحریم اقتصادی گسترده از سوی کشور‌های صنعتی گروه ۷ و اتحادیه اروپایی به سر می‌برد و تمامی این مسایل همراه با نوعی فشار روانی، تبلیغاتی و دیپلماتیک بود و علاوه بر این، اشغال نظامی افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی و گسترش مرز کشور با روس‌ها که دشمن سنتی ایران به شمار می‌رفتند شرایط خاصی در روابط ایران با بلوک شزق پدید آورده بود به ویژه آنکه آیت الله خمینی نیز بطور صریح با این حرکت روس‌ها مخالفت نموده و از آوارگان و گروههای جهادی افغان استقبال نمود و لذا علاوه بر خطر بالفعل در مرزهای غربی، شمال و شرق ایران نیز با خطری بالقوه مواجه بود. اگر دخالت نظامی آمریکا در ایران به بهانه آزادی گروگان‌های سفارت آمریکا که به تقلید از حمله کماندوهای اسرائیلی به فرودگاه آدیس آبابا در اتیوپی برای نجات هواپیما ربوده شده اسرائیلی توسط گروه کارلوس طراحی شده بود و در طبس به شکستی کامل و مفتضح تبدیل گردید و اشک کار‌تر را در آورد، سرآغاز و طلایه‌ای برای تهدید‌ها و فشار‌های بعدی آمریکایی‌ها (البته به شکل‌های دیگر و غیر مستقیم) در نظر گرفته شود، عمق و وسعت پیام تهدیدآمیز آنان به خوبی معلوم می‌گردد و گرنه حتی بر فرض که این چنین حمله‌ای فقط برای یک بار و با هدفی خاص یعنی آزادی گروگان‌ها و در ضمن نشان دادن ضرب شصت محکمی به ایران و یا سنجیدن اوضاع و شرایط داخلی انجام شده باشد، نیز تفاوت چندانی در اصل موضوع یعنی شرایط بحرانی و دشوار بین المللی برای کشور ایران ندارد و این در حالی بود که بسیاری از مبارزان مترقی جهان (حتی غیر مسلمانانی چون مبارزان ایرلندی، ساندنیست‌های نیکاراگوئه و انقلابیون کره شمالی) مبارزات ضد استعماری و استقلال طلبانه مردم ایران را نقطه امیدی فرض می‌نمودند و از سوی دیگر وجدان ملی و میهنی (علاوه بر اعتقادهای دینی و مذهبی) نیز حکم می‌کرد که تمامی گروه‌ها با دوری از اختلاف و درگیری بین خود به منظور استقلال و همبستگی کشور به خصوص در برابر دشمنان خارجی ایستادگی نمایند تا مبادا با پشیمانی خویش و شماتت آیندگان مواجه گردند (چنانکه نسل‌های امروز نسبت به دوران‌های ضعف و سستی همچون عصر قاجاریه با تنفر و بدبینی قضاوت می‌نمایند) و در این میان احزاب و سازمان‌ها به عنوان کانون‌هایی به منظور تشکل دهی و تأثیر گذاری بر روی افکار جامعه وظیفه‌ای بس خطیر بر عهده داشتند و از آن جمله سازمان مجاهدین خلق که ادعای دارا بودن پایگاهی بزرگ در بین مردم را می‌نمود نیز موظف به رعایت چنین شرایطی بود، زیرا که در این موقعیت‌ها آنچه اهمیت دارد منافع و مصالح جامعه و کشور و تمامی افراد ملت است نه سود و بهره حزبی و گروهی. در داخل کشور نیز در حالی که نیروهای بیگانه عراقی بخش‌های وسیعی از استان‌های خوزستان و ایلام را تصرف کرده بودند (که در ‌‌نهایت وسعت این منطقه به حدود ۲۰ هزار کیلومتر مربع رسید و شهر‌ها و مناطق مهم اقتصادی و نفتی چون خرمشهر، قصر شیرین، نفت شهر را نیز در بر گرفته و به دروازه‌های آبادان رسید) گروه‌های تجزیه طلب و وابسته‌ای که از سوی بیگانه حمایت می‌شدند همچون دموکرات و کومله در کردستان و آذربایجان غربی، فدائیان خلق در گنبد و ترکمن صحرا و همچنین افراد موسوم به خلق بلوچ یا دامن زدن به بحران‌های قومی- قبیله‌ای، نژادی و منطقه‌ای و حتی مذهبی (نزاع بین شیعه و سنی) به دنبال مقصد اصلی خویش که همانا جدا ساختن بخشهایی تاریخی و همیشه ایرانی از آغوش مام میهن بود را دنبال می‌نمودند که در حقیقت یادآور توطئه و خاطرهء شومی بود که سالیان سال از سوی استعمارگران دنبال شده و در ‌‌نهایت مناطق وسیعی چون بحرین، افغانستان، بلوچستان، پاکستان، قفقاز و آسیای میانه را که اجزایی جدا ناپذیر از فلات و تمدن ایران بودند را با نام‌هایی ساختگی و مرز‌های مصنوعی و وعده‌های تو خالی از سابقه و ریشه خویش بریدند و امتیازهای بیشمار سیاسی و اقتصادی نصیب بیگانگان شد که پس از مدت کوتاهی موجب حسرت و اندوه بی‌حاصل خود جداشدگان نیز می‌گردید. (۲) بهترین دلیل بر آنچه گفته شد علاوه بر تبلیغات فریب دهنده و اقدامات تند این گروه‌ها در مناطق یاد شده، مصاحبه‌ای بود که بعد‌ها عبدالرحمان قاسملو دبیر کل حزب دموکرات کردستان -که سخت مورد حمایت عراقی‌ها بود- با رادیو بی‌بی سی نمود و در آن به صراحت گفت که «حتی اگر پیامبری نیز بیاید و بگوید کردستان جزء ‌ایران است ما نه آن حرف را می‌پذیریم و نه خود پیامبر و وحی را» و این در حالی است که نه تنها کردهای ساکن ایران، بلکه کردهای داخل خاک عراق نیز خود را ایرانی دانسته و به زبان فارسی تکیه نموده و تمامی‌نژاد‌شناسان نیز بر ایرانی بودن کرد‌ها تکیه دارند. حضور خشونت آمیز و تفرقه گرای این احزاب و گروه‌های ساخته و پرداخته استعمار، علاوه بر کسری بودجه و بحران اقتصادی ناشی از تحریم ایران و بلوکه شدن دارایی‌های کشور در آمریکا (که عمده ذخایر مالی ایران را تشکیل می‌داد) و همچنین نوپایی انقلاب، کمبود نیروهای متخصص، بوروکرات و تکنوکرات وفادار به انقلاب و مشکلات دولت رجایی به دلایلی مختلف که از این بحث خارج است شرایط بسیار حساس و خاصی را ایجاد نموده بود که البته حضور بسیار گسترده و پافشاری مردم در تحمل مشکلات در تمامی صحنه‌ها و لحضه‌ها و پذیرفته شدن آیت الله خمینی به عنوان رهبر انقلاب و کسی که حرف آخر را برای مردم و تمامی گروه‌ها بیان می‌نمود، موجب گردید تا تمامی دسیسه‌ها ناکار آمد گشته و همبستگی کشور حفظ گردد و بهترین ملاک و شاخص برای این حضور نگاهی به آمار شرکت کنندگان در انتخابات آن زمان و آرای مردم در حمایت از نظام در آن گزینش‌ها (همچون رفراندوم قانون اساسی، انتخابات مجلس اول و دوره اول و دوم ریاست جمهوری) و همچنین داوطلبان شرکت در جبهه‌های نبرد و گستردگی تظاهرات‌ها و نمازهای جمعه بود و به طوری که خود مسعود رجوی اقرار کرده که آیت الله خمینی دارای محبوبیتی ۹۹ درصدی بود. (۳) اما سئوال اینجاست که در این شرایط بحرانی که علاوه بر تکلیف مذهبی و دینی، وجدان ملی و میهنی و ایران دوستی نیز افراد و گروه‌ها را به یکپارچگی و حضور مثبت و فعال در صحنه حفظ کشور فرا می‌خواند، سازمان مجاهدین خلق ایران چه عملکرد و واکنشی داشت؟! البته سازمان مجاهدین خلق ایران در نامه‌ها و بیانیه‌های متعددی نسبت به عملکرد گروههایی چون فدائیان خلق اقلیت در گنبد کاووس و دموکرات کردستان هشدار داده و آنان را متهم به جهل نسبت به اوضاع و مسئولیت خویش نموده و تقاضای خویشتن داری و حفظ آرامش کرده بود و از سوی دیگر هجوم ارتش عراق به ایران را محکوم کرده و تجاوزی از سوی رژیمی ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم خواند، اما در حیطه عمل اعلام نمود به شرط آنکه دولت ایران جبهه مستقلی را در اختیار سازمان گذاشته و در ضمن فرماندهی آن جبهه را نیز بدون نظارت دولت و ارتش به سازمان تفویض نماید، حاضر به شرکت در جنگ می‌باشد که خواه ناخواه دولت ایران نیز مانند هر حکومت دیگری با این پیشنهاد مخالفت نمود، زیرا که این اقدام نقض صریح حق حاکمیت ملی کشور بود و علاوه بر مصالح امنیتی و نظامی می‌توانست موجب تجزیه کشور و تبدیل ایران به افغانستان و لبنانی دیگر شود. (۴) ارائه این پیشنهاد از سوی سازمان چند دلیل بیشتر نمی‌توانست داشته باشد که هر کدام از آن‌ها ماهیت سازمان را پدیدار می‌نماید: طمع و توقع بیش ازاندازه از دولت و سرزمین ایران (زیرا اینجا دیگر بحث حکومت نیست، بحث سرزمین و میهن است)، ساده لوحی و خوش خیالی مبنی بر موافقت حکومت با این پیشنهاد (که شاید فکر می‌کردند جامعه ایرانی در مقابله با دشمن خویش به این درجه از استیصال رسیده است) و یا اینکه سران حکومت و از جمله آیت الله خمینی به دلیل فقدان سابقه حکومت داری و کار نظامی- اداری با این پیشنهاد موافقت نموده و در نتیجه سازمان علاوه بر برخورداری از پایگاهی در مرزهای غربی و احتمالاً توانایی ارتباط مستقیم با بیرون از کشور، در داخل نیز خواهد توانست به رفتارهایی همچون کسب و ذخیره سازی سلاح، جذب آموزشی نیرو و حتی پایگاه‌هایی شبیه نواحی مقاومت بسیج دست یابد. این الگو کاملاًبر گرفته از اوضاع لبنان و حضور نیروهایی همچون سوری‌ها، امل، دروزی‌ها، فالانژهای مسیحی (معروف به نیروهای لبنانی) و نیروهای فلسطینی طرفدار عرفات در نقاط مختلف مرکز و جنوب آن کشور بود –به خصوص در آن زمان نیز اوضاع لبنان از بحث‌های مهم خبری و سیاسی بشمار می‌رفت- و با این اقدام حضور سازمان به شکل نظامی و تأثیر گذار در کشور کاملاً شکلی شبه قانونی و دایمی به خود می‌گرفت و سازمان می‌توانست بر روی جریانهای بعدی با اطمینان و توانایی بیشتری حساب باز کند و بتواند با وارد آوردن فشار بر حکومت، آن را وادار به پذیرش دیگر درخواست‌های خود نماید. احتمال دیگری را نیز می‌توان پیرامون پیشنهاد سازمان مطرح نمود و آن اینکه سازمان به طور یقین واکنش طبیعی نهاد حاکمیت در برابر پیشنهاد خود را که‌‌ همان مخالفت بود حدس می‌زد و به همین جهت با ارائه این پیشنهاد و سپس رد آن می‌توانست ادعا نماید که بر اساس ضوابط و اهداف و نظر شورای سازمان پیشنهاد همکاری و شرکت خویش در جنگ را ارائه نموده است که مورد مخالفت قرار گرفته و لذا این مشکل حکومت است که نمی‌تواند همکاری سازمان را بپذیرد نه مشکل سازمان، زیرا پیشنهاد سازمان بر اساس منافع و شرایطش بوده و بر این اساس سازمان در قبال جنگ، دیگر وظیفه ملی و وجدانی ندارد و این مشکلی است که حکومت بایستی خود حل نماید و با این ترفند اولاً خیال سازمان از قضیه جنگ راحت می‌شد و مجبور نبود نیرو‌ها و طرفدارانش را به عنوان سرباز و بسیجی تحت فرماندهی حکومت درآورد و در نتیجه از نعمت داشتن آنان محروم گشته و اختیار آنان در دست سپاه وارتش قرار گیرد و از سوی دیگر نیز سازمان می‌توانست با متمرکز نمودن توان و برنامه ریزی‌های خویش در درون کشور بر اوضاع داخلی و رقابت‌های سیاسی نظارت و نفوذ بیشتری اعمال نماید، به خصوص که بیشتر اعضای سپاه و بسیج و حتی بدنه اجرایی حکومت به جنگ ومسائل مربوط به آن همچون سیل روز افزون آوارگان و مهاجران جنگی مشغول بودند. البته همین پیشنهاد موجب هراس حکومت و مشکوک شدن آنان نسبت به سازمان گردید و لذا در محدوده نفوذ ابوالحسن بنی صدر که علاوه بر رئیس جمهور، فرمانده کل قوا نیز بود فرمان دستگیری و اخراج نیروهای احتمالی مجاهدین از جبهه‌های جنگ صادر گردید (۱۳آبان۱۳۵۹) و در نتیجه این تمهید و پیشنهاد سازمان تقریباً نتیجه‌ای به ضرر خودشان داد.