سرمقاله روزنامه اطلاعات 8 مهر 1360
حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالکریم هاشمی نژاد به کاروان شهیدان پیوست ، مبارز مردی که از سال 42 تا کنون بی تزلزل برای اسلام فریاد زد و به خصوص مردم مشهد هنوز طنین محکم فریادهای کوبنده او را در گوش دارند که چگونه گستاخ و بی هراس بر منبر می نشست و با صریح ترین شکل ، کلمات آتشینش را همچون پتک مستقیماً بر مغز رژیم شاه و سران درجه اول رژیم فرو می کوفت .
آنچه اکنون می گوییم کلماتی تشریفاتی یا شاعرانه نیست که به منظور تجلیل و تمجید از یک روحانی مجاهد شهید اظهار شده باشد ، ما هاشمی نژاد را سال ها است که می شناختیم ، هاشمی نژاد همواره در آن سال های خفقان بار حتی از سوی کسانی که حسن نیت داشتند و به مبارزه علیه رژیم معتقد بودند مورد انتقام واقع می شد که چرا خشن است ؟ چرا صریح اللهجه است ؟ چرا ملاحظات را در نظر نمی گیرد و چرا علیه رژیم در آن شرایط سخت و خطرناک تا بدین پایه گستاخ و شدیداللحن و بی پرده سخن می راند ؟
هاشمی نژاد تنها یک روحانی مجاهد نبود ، یک دانشمند محقق بود ، یک نویسنده و یک خطیب توانا بود ، شاگرد لایقی از شاگردان امام امت بود و به جرم همین ویژگی هایش بارها و بارها رنج و شکنجه زندان های ساواک را به جان خرید و تحمل کرد .
او اینک از میان ما رفته است ، اما با قتل ناجوانمردانه اش این سؤال مهم بیشتر از همه وقت در ذهن عموم خلجان می کند که چرا او را کشتند ؟ و اصلاً چرا روحانیون بزرگوار و کم نظیری امثال هاشمی نژاد و مدنی را در شهرها و مراکز استان ها هدف قرار می دهند ؟
برای روشن شدن این موضوع اگر چه امروز دیگر برای همه روشن شده ، بهتر است به یکی از تجربه های پر ثمر انقلاب که ویژگی خاص انقلاب اسلامی ایران است اشاره کنیم .
اگر گذشته ها را دقیقاً به خاطر آورید می بینید که انقلاب و جنبش عظیم توده های ملت درست از همان وقتی آغاز شد که کار سازمان ها و احزاب و گروه های مدعی پیشتازی با شکست روبرو شده و پایان گرفته بود .
مردمی که بر اساس تحلیل ها و تئوری های جماعت روشنفکر می بایست اراده خود را از کانال یک یا چند سازمان پیشتاز اجرا می کردند کار خود را در غیبت آنها در خارج از کانال ها و مجراهای مسدود شده آنان و درست از لحظه متلاشی شدن و خروج آنها از صحنه حرکت مبارزاتی شروع کردند .
بنابراین این انقلاب اسلامی ما در لحظه شروع خوشختانه فاقد هرگونه سازمان و حزب و تشکیلات و کادربندی و سازماندهی روشنفکرانه بود ، در این میان تنها یک سازمان نسبتاً تشکیلاتی وجود داشت که از قرن ها پیش علیرغم آشکار بودنش ، لااقل در این مسیر کارآیی و سازماندهی مبارزات توده ها علیه وابسته ترین ، خطرناکترین و نیرومندترین رژیم آمریکایی منطقه از دید استعمارگران نو ، تقریباً پنهان مانده بود و آنها با همه نقشه ها و طرح هایی که از قبل به دست کمال آتاتورک و رضاخان قلدر اجرا کرده بودند ، باز هم نتوانستند ظهور چنین پدیده ای را پیش بینی کنند و کاملاً غافلگیر شدند .
این سازمان مورد اشاره ، هیچ نبود جز همان به اصطلاح نظام طلبگی و سازمان روحانیت ، این نیرورانه سران خبیث رژیم توانستند بفهمند ، نه سران ملعون سازمان متلاشی شده و شکست خورده مجاهدین خلق و نه مارکسیست هایی که جز تحلیل های از پیش بافته و قفسه بندی شده مبتنی بر اصالت ابزار تولید ، نقش طبقاتی پرولتاریا و دگم های کلاسیک خاص بینش ماتریالیستی چیز دیگری را باور نمی فرمودند .
از میان نویسندگان و روشنفکران ایران تنها کسی که توانست با شامه تیز و استثنایی اش قضیه را بو برده و به این وادی نقبی بزند ، جلال آل احمد بود که البته پرداختن به این مسئله خود فرصتی مستقل می طلبد .
کسانی که پیش بینی های شگفت انگیز جلال را در کتاب " خدمت و خیانت روشنفکران " پیرامون نقش سازمان مانند و حزب گونه روحانیت دیده اند تصدیق می کنند که او سال ها پیشتر از وقوع انقلاب ، تا حد بسیار مهم و قابل تحسینی سازمان آینده انقلاب یعنی سازمانی را که به صورت بهترین تشکیلات و سلسله مراتب و کادرها و واحدهای ارتباطی مبارزه ، مردم و انقلاب عمل خواهد کرد ، پیش بینی کرده و فی الواقع کشف کرده بود .
به همین دلیل هم از سوی بعضی مؤمن های ایمان ندیده نوع جدید به عنوان یک آخوند کراواتی غرب زده مرتجع معرفی می شد !
هنوز از روزهای انقلاب فاصله چندانی نداریم ، همه به خاطر دارید که در آن روزهای خطیر و بی نظیر پیام امام و آئین نامه مبارزه و انقلاب چگونه پخش می شد و سرتاسر کشور را فرا می گرفت .
امام گویی در رأس یک سازمان وسیع ، تشکیلاتی و مردمی قرار داشت ، او رهبر بود و روحانیت سازمان ، البته این بار با سازمانی مواجه بودیم که عمیقاً متکی به توده های میلیونی مردم بود و به بهترین وجهی با خلق رنجدیده روستاها و شهرها تماس مستقیم داشت ، نوعی روابط خانوادگی .
روحانیت در قم ، تهران ، مشهد و مراکز استان ها در حوزه های علمیه متمرکز شده و به همین ترتیب با نوعی سازمان یافتگی و نوع مخصوصی از سلسله مراتب علمی با شعبات حوزه ها و مراکز درسی شهر و روستا مرتبط می شد .
چنان که گویی امام در مراکز دایره اصلی قرار گرفته و هر یک از علماء ، هر یک از طلاب و هر یک از روحانیون به مثابه یک شعاع ارتباطی ، مرکز دایره را به محیط آن متصل کرده اند و باز دایره های متحد المرکز بسیاری ، یکی پس از دیگری دایره اصلی را در میان گرفته و بدین ترتیب با عبور هر شعاع ارتباطی از محیط دایره اصلی به دایره های بعدی حلقه ارتباط وسیع تر و فراگیر تر می شد ، تا جایی که حتی معممین شهرهای دور افتاده و روستاها و قلعه ها نیز در همین رابطه عمل می کردند .
اما مهمتر از همه این بود که حلقه های اصلی ارتباط را کسانی به وجود آورده بودند که شاگردان و نمایندگان امام بوده و به مثابه بازوهای امام ، خط فکری ، مبارزاتی رهبر انقلاب را تا دورترین نقاط با همان شبکه ارتباطی مورد بحث گسترش داده ، سازماندهی کرده و عمق و استحکام می بخشیدند .
این تجربه تلخی بود برای آمریکا و قدرت های امپریالیستی ، آنها از این رهگذر سخت ترین سلی ها را نوش جان کردند ، این سیلی به خصوص پس از پیروزی انقلاب ضربه بیشتری داشت و آنها تا آمدند که گونه سیلی خورده خود را پس از سرنگونی رژیم شاه مرهمی نهند ، با سیلی های پی در پی دیگر ( اشغال لانه جاسوسی ، خنثی شدن کودتای نوژه ، حمله نظامی طبس و آخرین آنها عزل بنی صدر ) گیج و گیج تر شدند .
امام خود گرچه در تهران است ، اما نمایندگان او در مراکز و نقاط مختلف کشور خط ارتباطی فکری ، مبارزاتی رهبر انقلاب را تا اقصی نقاط گسترش می دهند و باز مسئولیتی را که باید به منزل برسانند تا هر جا و هر زمان نستوه و استوار بر دوش می برند .
بنابراین باید این شبکه را در هم شکست و خط امام را از طریق نابود کردن حلقه های ارتباطی این خط تضعیف کرد ، تا این خط وسیع و عمیق و پر کار ارتباطی درکار باشد خطوط دیگر نمی تواند به کار افتد و مورد بهره برداری قرار گیرد .
با حضور مدنی در تبریز نمی توان خط آمریکایی نوع خلق مسلمانی اش را که همه می دانند از کجا و چگونه رهبری می شد و می شود به راه انداخت ، برای تعمیر ، بازسازی و بهره برداری از آن خط ارتباطی انحرافی که رنگ مذهب و حوزه و روحانیت را هم به خود گرفته است باید مدنی را از میان برداشت ، قتل مدنی به زعم دشمن موجب احیاء موات می شود ! یعنی به نفع همان خط و ربط شناخته شده و سمبل های آن که خود را نقطه مقابل امام می دانستند و می دانند تمام می شود .
همچنین با حضور بزرگ مردانی همچون هاشمی نژاد در مشهد که بازوی نیرومند رهبر انقلاب و حلقه اتصالی خط امام است نمی توان خطوط انحرافی ظاهراً مشابه با آن را تقویت کرد و به کار گرفت .
با قتل هاشمی نژاد به زعم دشمن ، جناح متضاد و مخالف با لااقل متفاوت با خط فکری ، مبارزاتی او قوت گرفته میدان دار خواهد شد ، به عبارت دیگر این ترورها همه متوجه نمایندگان درجه اول امام و حلقه های اتصالی نیرومند این خط اسلامی ، انقلابی مردمی است و فی الواقع خدا قوتی است به عناصر و جریان هایی که در خارج از این خط صف کشیده اند .
این است که در نخستین قدم در مرکز بهشتی ها و خامنه ای ها و هاشمی ها هدف قرار گرفتند و سپس در استان ها و شهرستان ها مدنی ها و هاشمی نژاد ها و همچنان هنوز نوبت همین شخصیت ها است .