پسرم شور آزادی کردستان از چنگال ضدانقلاب را داشت

Ss3

شور آزادی کردستان

با شروع جنگ تحمیلی، برای رفتن به سربازی بی‌قرار بود. وقتی فهمید چون به سن قانونی نرسیده، نمی‌تواند به جبهه برود، شناسنامه‌اش را دستکاری کرد. من و پدرش به شدت مخالف بودیم؛ اما نامه‌ای برای ما نوشته بود که «شهادت نصیب هر کس نمی‌شود، رفتن من برای دفاع از اسلام و وطن است. کاری کنیم که فردا شرمنده فرزندان شهدا نباشیم. من می‌روم تا خواهران و برادرانم و همه مردم کشورم در امنیت باشند.» پدرش که اصرار و اشتیاق او را دید با رفتنش موافقت کرد؛ ولی با مسئول تقسیم نیرو صحبت کرده بود که جمشید را به مشهد بفرستند، او هم همین کار را کرده بود؛ اما جمشید از ماشین اعزامی به مشهد پایین آمده و سوار ماشین کردستان شده و عازم مریوان شد. شور آزادی کردستان از چنگال ضد انقلاب را داشت.

مادر شهید جمشید باقریان

وارستگی از دنیا

برای برادرم مال دنیا اصلا اهمیتی نداشت. روزی با رضا بیرون رفته بودم. داخل ماشین نشسته بودیم که فقیری آمد و شیشه ماشین را تمیز کرد. رضا فوراً پول قابل‌توجه‌ای را از جیبش بیرون آورد و به آن فقیر داد. فقیر هم که دید مقدار پول خیلی زیاد است، سریع رفت و شیشه عقب ماشین را هم تمیز کرد. در این زمان رضا صدایش زد و دوباره به او مقداری پول داد، این اتفاق آنقدر تکرار شد تا آنکه فقیر گفت: «آقا بس است دیگر، چقدر به من پول می‌دهی!»

خواهر شهید رضا شکرابی

اهمیت تربیت فرزند

او به شدت به تربیت فرزندانمان اهمیت می‌داد. اوایل انقلاب بود و محمود هم همیشه جزو فعالان انقلابی بود. گاهی که می‌خواستم من هم وارد فعالیت‌های انقلابی شوم به من می‌گفت: «خانم! الان مهم‌ترین وظیفه شما اهتمام ورزیدن به تربیت فرزندانمان است.فرزند سالم و صالح تحویل جامعه دادن، از هر چیزی مهم‌تر است.

همسر شهید سید محمود پیش‌بین

 

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31