پس از پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی ایران، غرب که در چیدمان استراتژیهای انحصارطلبانه خود با شکست مواجه شده بود، سعی زیادی در فروپاشی انقلاب نوپای ملت ایران کرد.
پس از خلع بنیصدر و ضربهای که به جریان لیبرالیسم وارد شد، ماهیت گروهکهای ضدانقلاب نظیر منافقین رو شد و استراتژی جدید غرب، ترور شخصیتهای برجسته انقلاب توسط گروهکهای تربیتکردهاش بود.
در پی این ترورهای پیدرپی، حادثه تروریستی هفتم تیرماه 1360، حادثهای فجیع برای ملت ایران بود که به هفت تیر خونین تبدیل گشت. در این حادثه آیتالله بهشتی به همراه 72تن از یاران وفادارش در دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط بردگان کشوران انحصارطلب و عوامل نفوذی آنان، گروهک تروریستی منافقین، به شهادت رسیدند.
در ادامه به سرگذشتی از زندگینامه شهید محمد رواقی، یکی از شهیدان حادثه تروریستی هفتم تیر میپردازیم.
شهید محمد رواقی در سال 1328 در مشهد مقدس متولد شد. وی مراحل تحصیلی را تا اخذ مدرک دیپلم در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیلات دانشگاهی در رشتة مدیریت بازرگانی عازم تهران شد.
در دوران دانشجویی با تأسیس انجمناسلامی دانشگاه به مبارزه با رژیم ظلم و جور پهلوی پرداخت و بارها توسط ساواک دستگیر شد. او مدتها در زندان ستمشاهی متحمل شکنجههای دردناک شده بود. با این حال در آن دوران لحظهای از ارتباط با کانونهای مبارزه دور نبود. در جلسات شهید آیتالله سعیدی، شهید آیتالله غفاری، آیتالله خامنهای، مرحوم بازرگان و دکتر علی شریعتی حضور فعال داشت.
وی پس از فارغالتحصیلی در مقطع لیسانس، عازم آمریکا شد و در دانشگاه مرکزی اکلاهما دورة فوقلیسانس را به مدت یک سال و اندی طی کرد و با پذیرش در مقطع دکترا چندین واحد از این مقطع را گذراند. ایشان از پایهگذاران انجمناسلامی در آمریکا و کانادا محسوب میشد. شهید رواقی ضرورت مبارزه با دولت جبار پهلوی را برتر دانست، لذا تحصیل را نیمه تمام گذاشت و در سال 1353 عازم وطن شد و انتشارات رسا را تأسیس کرد و به مبارزات خود ادامه داد.
او ضمن گذراندن دوره سربازی به مبارزة بیامان خود ادامه میداد و با وسایل ابتدایی کتابهای اسلامی را منتشر میکرد و در اختیار جوانان علاقمند قرار میداد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی در کمیتة رفاه که از بدو ورود امام خمینی(ره) به ایران تأسیس شده بود فعالیت کرد و مدتی در استانداری تبریز به کار پرداخت. ایشان معاونت شرکت اتوبوسرانی تهران را به عهده داشت و در سال 1358 به سمت مدیر عامل شرکت فرش ایران منصوب شد و به بررسی سوء استفادههایی که در شرکت شده بود پرداخت سپس عاملین را به دستگاه قضایی معرفی کرد.
او با ادامة طرح های خود توانست حدود 80% به حقوق کارگران بیفزاید.
شهید رواقی سرانجام در آتش کینة منافقین در واقعة هفتم تیر1360 مظلومانه سوخت.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با برادر شهید رواقی:
خبر شهادت عزیزترین برادرم را در رادیو شنیدیم. آن روز خانه خواهرم در خیابان ضد بودم. در رادیو اسامی افرادی که در دفتر حزب جمهوری به شهادت رسیده بودند، را اعلام میکرد. خواهرم بلند بلند گریه میکرد. من به سرعت با موتور خودم را به منزل رساندم تا آرام آرام خبر را به پدرم بدهم. وقتی رسیدم، او باخبر شده بود. آنقدر بیتابی میکرد که مادرم خودش را فراموش کرده بود. پدرم تا 10 سال گریه میکرد.
در زمان ترورهای کور اوایل انقلاب که شخصیتهای مهم و کلیدی انقلاب را به شهادت میرساندند، آقا محمد خیلی ناراحت بود و آرام نمیشد. به او گفتم محمد جان به امام تکیه کن. گفت: «مهدی جان خیلی غم سنگینی است. خدا لعنت کند منافقین را که دست نشانده آمریکا شیطان بزرگ هستند. چه شخصیتهای بزرگی را ازین ملت گرفتند، شهید رجایی، شهید باهنر، شهید قدوسی و شهید مطهری که امام فرمودند پاره تن من بود، دیگر کی میتوانیم چنین گوهرهایی را رشد دهیم.»
روحیات عجیب
در کتاب خاطراتی که مرحوم ایتالله خلخالی نوشتند، ذکر کردند: «به امریکا که رفتیم، در اتاق آپارتمانی، دانشجویانی بودند از جمله جوانی به نام محمد رواقی که در امریکا در آپارتمان گوسفند میگرفتند و ذبح شرعی میکردند. ما با ایشان آشنا شدیم. روحیات عجیبی داشتند از جمله انجمن اسلامی آمریکا و کانادا را با دوستان دیگرشان از جمله شهید اسداللهزاده بنیان گذاشتند.»
تمکن مالی
دانشجویان باید از برادرم محمد یاد بگیرند. با اینکه پدرم وضعیت مالی بسیار خوبی داشتند، محمد ریالی از ایشان پول نمیگرفت و برای پرداخت هزینههایش کار میکرد.
مسئله فلسطین
دغدغه زیادی نسبت به مسائل فلسطین داشت و تلاش میکرد تا هرچه در توان دارد و تا جایی که به عنوان رابط بین دو کشور بود، به آنها کمک کند.
منزلش را برای انقلاب فروخت
در دوران دبیرستان پدر برای ایشان مبلغی کنار گذاشتند و ابتدای منطقه گویا، در ملک آباد، قطعه زمین 500 متری برایش خریداری کردند( الان چندین مغازه شده است) آقا محمد در سال 1356به قیمت 440 هزار تومان فروختند. من ده سال کوچکتر بودم و 18 سال داشتم. به او گفتم من مقداری پول نیاز دارم. گفت که مهدی جان چه مقدار؟ گفتم 100 هزار تومان نیاز دارم. فورا به پدرمان رو کرد و گفت آقا جان 100 هزار تومان از آن پول به مهدی آقا بدهید. پدر فرمودند چشم. اصلا مادیات برایش مهم نبود. بقیه آن پول را تماما تقدیم دستگاههای انتشاراتی کرد و در تمام کشور برای انقلاب توزیع کردند.
عشق به امام
علاقه عجیبی به امام داشت. مقلد ایشان بود. وقتی خواب بود و صدای اخبار را میشنید که امام صحبت میکردند، بلند میشد و دست به سینه به روی زانوی ادب مینشست.
ارتباط با آیتالله خامنهای
با مقام معظم رهبری رابطه خیلی نزدیکی داشت، چون ایشان نیز در مشهد تشریف داشتند، جلساتشان در مسجد کرامت امام حسن مجتبی برگذار میشد. برای نماز خواندن خدمت آقا میرسیدیم و بعد از آنجا باهم پیاده به سمت منزل ایشان میرفتیم و از محضر ایشان استفاده میکردیم. آقا آنقدر به محمد اعتماد داشتند که به خاطر دارم ایشان با خانواده در فرودگاه بودند و میخواستند خانوادهشان را با هواپیما به مشهد بفرستند. آقا محمد را دیدند و به خانواده گفتند، آقای رواقی در هواپیما هستند، پس خیالم راحت است.
انزجار از ظلم
همیشه در مقابل ظلم و ظالم میایستاد. برای براندازی حکومت پهلوی و شاه تلاشهای زیادی میکرد. احساس تنفر خودش را از شاه اینگونه نشان میداد، خاطرم هست عکس شاه را روی لوله بخاری در اتاقشون زده بود و با تنیس توپ را محکم به سر محمدرضا پهلوی میکوبید.
برای همه وقت میگذاشت
ایشان متولد 1328بود و من 1338 بودم. شبها ما را به جلسات مذهبی میبرد و با روحانیون آشنا میکرد. جلسات ایتام و جلساتی که با مبارزین بود. ما نیز اگر توفیقی به دست آوردیم، همگی را مدیون برادرمان شهید محمد رواقی هستیم.
رعایت حقالناس و بیت المال
حقوق وزارت محمد آقا 7000 تومان بود که دریافت نمیکرد و حقوق خانم او 9000 تومان بود. 3000 تومان اجاره میدادند و بخش زیادی را نیز انفاق میکردند. هیچوقت از ماشین اداره استفاده نمیکرد و با تاکسی رفتوآمد می کرد.
یاور بهشتی
ارادت او به شهید بهشتی و اعتماد شهید بهشتی به او زبانزد است. یکی از نمایندگان به جرم قاچاق اسلحه مورد پیگرد قانونی بود که شهید بهشتی محمد آقا را مامور دستگیری ایشان در فرودگاه کردند.