ننگ پیروزی های ساختگی (1)

Dozd

این که در نظر منافقین شکست جای پیروزی را بگیرد و این پیروزی ساختگی در بوق و کرنا شود چیز عجیبی نیست و مسبوق به سابقه است و شرح حالی طولانی دارد.

 

نگاهی به سابقه این سازمان تروریستی نشان می دهد تقریباً تمام برنامه ها و نقشه هایی که قرار بوده در زمره طرح ها و برنامه های بزرگ، عملیاتی شود به شکست هایی مفتضحانه تبدیل شده که به هیچ عنوان جای دفاع در آن باقی نمانده است. اما در این میان مسئله اصلی این است که قبل از شروع هر کاری، سرکردگان این سازمان آن قدر نسبت به موفقیت آمیز بودن اجرای طرح و عملیات مذکور تبلیغ کرده اند که پس از شکست عملی طرح مذکور، در صورت قبول این شکست، می بایست مسئولیت سنگین آن را نیز قبول و شکسته شدن بیش از پیش تابوی ساخته شده از «رهبری خاص الخاص» خودشان را نیز می پذیرفتند.

 

البته نپذیرفتن شکست و جابه جایی لفظی - و نه معنایی - آن با پیروزی به خوبی می تواند مؤید اوج بلاهت سرکردگان این فرقه و خرد شدن تابوی ترسیم شده از آن ها در نظر زیر دستان فرقه باشد. شاید مرور شکست هایی که از جانب منافقین با بزرگ نمایی بسیار زیادی به پیروزی تبدیل شده است تا حدود زیادی مؤید صحت این مقال باشد:

 

1. عملیات مرصاد:

عملیات مرصاد که منافقین از آن به عنوان عملیات فروغ جاویدان نام می برند در حالی با شکست فضاحت بار منافقین به پایان رسید که سرکردگان منافقین هر سال از آن به عنوان یکی از پیروزی های خیره کننده نام می برند و هر ساله برای این پیروزی! مراسم بزرگداشت نیز برگزار می کنند. منافقین هر سال در سایت ها و رسانه های تحت اختیار خود با بزرگ نمایی غیر قابل توصیفی از این عملیات نام می برند: «سوم مرداد سالگرد حماسه كبیر میهنی و عقیدتی فروغ جاویدان است. فروغ جاویدان بزرگترین تهاجم نظامی ارتش آزادیبخش است كه در سوم مرداد ماه سال 67 مصادف با عید قربان آغاز شد و طی آن رزمندگان آزادی در نبردی طولانی كه سراسر رزم و فداكاری بود، بزرگترین حماسه مقاومت را خلق كردند. در این عملیات ،ارتش آزادیبخش شهرهای كرند و اسلام‌آباد در غرب كشور را آزاد كرد، تا دروازه‌های كرمانشاه پیشروی نمود و بیش از 55هزارتن از نیروهای رژیم را از پای درآورد.»(1) اما آن چه که در واقع می توان از این عملیات و شکست مفتضحانه نام برد کاملاً متفاوت از گفته ها و نوشته های منافقین است. کل این عملیات با چیزی در حدود 5 هزار نفر از نیروهای منافقین انجام شد و جای این سئوال وجود دارد که چگونه 5 هزار نفر توانسته اند 55 هزار نفر را تار و مار کنند؟ تناقض در گفته های تحلیل گران و آمار دهندگان منافقین همین بس که اعلام می کنند نیروهای «رژیم ایران» تا بن دندان مسلح و از 172 شهر به این عملیات اعزام شده بودند، اما شاید دانستن این نکته جالب باشد که منافقین از کمک های همه جانبه صدام در این عملیات استفاده کردند. این عملیات با پشتيباني هوايي رژيم بعثي صدام و همراهي ادوات مختلفي از جمله 120 دستگاه تانك، 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره انداز 80 ميلي‌متري، 30 قبضه توپ 122 ميلي‌متري، 150 قبضه خمپاره 400 ميلي‌متري، يك هزار قبضه تيربار كلاشينكف، 30 قبضه توپ 106 ميلي‌متري و يك هزار دستگاه كاميون و تجهيزات متنوع و مختلف اهدايي صدام آغاز شد. اما آن چه که در ابعاد جهانی از این عملیات و شکست مفتضحانه گفته می شود متفاوت از خیالبافی های منافقین است. در سایت ویکی پدیا در این مورد آمده است: «عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاویدان نبردی بود که میان نیروهای نظامی ایران و سازمان مجاهدین خلق در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال ۱۳۶۷ درگرفت. نیروهای ارتش ایران عملاً پیروز شدند و مانع پیشروی نیروهای سازمان مجاهدین خلق در خاک ایران شدند و تلفات سنگینی را به گروه نامبرده وارد کردند.»(2)

 

2. فرار خیانت بار مسعود رجوی به فرانسه:

مسعود رجوی بعد از آن که در تمام برنامه های خود و از جمله شورش مسلحانه علیه مردم ایران و کشتار مردم در خیابان ها نتوانست برای رسیدن به قدرت استفاده کند، به واسطه روحیه ترس و بزدلی خود تنها راه ممکن را فرار از ایران تشخیص داد تا هم از مجازات خیانت های خود در امان بماند و هم مکانی امن تر برای سازماندهی و ادامه خیانت های خود دست و پا کند.

اما آن چه که در ادبیات و قصه پردازی های منافقین ترسیم شده خروج قهرمانانه و حماسی است که در طی آن مسعود رجوی برای نجات مردم ایران و «خدمت به خلق» از ایران خارج شده است: «روز هفتم مرداد 1360 رهبر مقاومت ایران آقای مسعود رجوی طی یك عملیات بزرگ و قهرمانانه با یك پرواز بسیار پر ریسك و خطر از قلب پایگاه یكم شكاری تهران به ‌پاریس پرواز كرد. این پرواز چند روز پس از اعلام تأسیس شورای ملی مقاومت در تهران توسط آقای رجوی صورت گرفت. پروازی به‌منظور معرفی و تثبیت شورای ملی مقاومت به ‌مثابه‌ تنها جایگزین دموكراتیك برای رژیم و تضمین انقلاب نوین ایران. این پرواز سرمنشأ تحولات و پیشرفت های بزرگی در پهنه سیاسی و بین‌المللی برای مقاومت ایران و افشای جهانی دشمن ضد بشری شد.»(3) نویسندگان منافقین برای تعویض فرار خفت بار مسعود رجوی با پیروزی، سناریویی سراسر احساسی را به رشته تحریر درآوردند، اما مشکل این جاست که این سناریو بعد از اتمام فیلم فرار مسعود رجوی نگاشته شده است، بنابراین آن گونه که منافقین تلاش می کنند نمی توانند ننگ فرار مسعود رجوی را پاک کنند و تنها جنبه های احساسی مسئله توانسته رنگ و بوی بیشتری به خود بگیرد: «عاشقان آزادی و پشتیبانان مقاومت ایران وقتی خبر چنین پیروزی درخشانی را شنیدند شاد شدند و در هركجا كه بودند، از‌جمله درزندان ها و شكنجه‌گاه های رژیم آن ‌‌را به ‌یكدیگر تبریك گفتند‌. دلیل این شادی و سرور در سراسر ایران چه بود‌؟ جز این‌كه قبل از هر چیز سرنوشت انقلاب نوین خود را تضمین شده می‌یافتند‌؟ این پرواز البته كار بسیار پر ریسك و خطری بود كه تصمیم گرفتن درباره آن بسا دشوار و حتی غیر ممكن می‌نمود‌.»(4)

 

3. حضور خیانت بار در عراق: مسعود رجوی پس از آن که مدتی از حضورش در فرانسه می گذشت با چراغ سبزهایی که از جانب رژیم عراق دید بنا را برای رفتن گذاشت و تلاش کرد بهانه خوبی برای این مسئله پیدا کند. هادي شمس حائري عضو سابق شوراي مركزي سازمان كه خود تا سال 1370 در عراق با تشكيلات همكاري مي كرد، درباره حضور مسعود رجوي در عراق و تغيير استراتژي منافقین می گوید: در سال 1365 به دليل پاره اي مسائل كه بر ما معلوم نيست و آن طور كه مجاهدين مي گويند در يك معامله پنهاني بين فرانسه و رژيم جمهوري اسلامي، رجوي از فرانسه اخراج و به عراق عزيمت مي كند. رجوي در درون روابط ادعا كرد كه از مدت ها قبل قصد داشته كه به عراق بيايد. البته ظاهراً رجوي چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طي يك مكالمه تلفني به شمس حائری اعلام کرده بود كه از مدت ها تمایل به خروج از عراق داشته اما شرایط آن مهیا نمی شده است. برخلاف واقعیاتی که در دورن این فرقه در جریان بود، در روابط بيروني چنين وانمود می شد كه دولت فرانسه در اثر زد و بندهاي امپرياليستي و توطئه چريك هاي فدايي خلق، او را اخراج کرده و ناگزير شده به عراق بيايد. با آمدن رجوي به عراق كه از روي ناچاري و اجبار بود، بار ديگر ماشين تحليل سازمان به كار افتاد و طي نشست هاي متعدد اين پرواز را «پرواز سرنوشت ساز» و نقطه عطف پر خير و بركت براي مقاومت ايران برآورد كردند و گفتند: «با آمدن رهبري به عراق ما اكنون در فاز سرنگوني جمهوري اسلامي قرار گرفته ايم ...»(5)

 

پس از چند ماه اعلام شد كه «سازمان به اين نتيجه رسيده كه جنگ چريك شهري و فرماندهي از پشت خط تلفن، راست روي بوده و جوابگوي به ميدان كشيدن عنصر اجتماعي و سرنگوني نيست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت ميكرو دارد .... با آمدن «برادر» به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاكميت قرار گرفته ايم و لذا عمليات نظامي هم بايد متناسب با اين مرحله، يعني ماكرو باشد. از طرف ديگر ما تا به حال از فرصت جنگ ايران و عراق آنچنان كه بايد و شايد استفاده نكرده ايم و به آن بهاي كافي نداده ايم. در صورتي كه چنين موهبتي در كنار ما وجود دارد و ما مي توانيم جنگ جبهه اي را با رژيم شروع كنيم ...»(6)

 

عبدالكريم لاهيجي وكيل سابق رجوي كه يك حقوقدان ايراني مقيم فرانسه بود اين حركت را چنين بيان مي دارد: «وقتي رجوي به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با كمبود پول مواجه شدند. دولت عراق به وي پيشنهاد حمايت داد و آنان پذيرفتند. در دراز مدت آنان به عوامل رژيم عراق مبدل شدند و بيشتر اعتبار خود را در ايران از دست دادند.»

 

قابل درک است که برای توجیه چرایی این انتقال از فرانسه به عراق باید به نوعی سازماندهی و برنامه ریزی می شد که عظمت و شکوه خاصی برای این مسئله ترسیم شود. بنابراین قصه پردازی دراین مورد نیز در نوع خود با شکوه خاصی پرداخت و آماده شد و طبیعتاً سران سازمان باید هر سال در سالگرد این ننگ بزرگ جشنی برگزار کنند.

ادامه دارد ...

 

پي نوشت ها

1 – سايت هاي منافقين

2 – خبرگزاري فارس

3 – سايت هاي منافقين

4 – همان

5 – هادي شمس حائري؛ مرداب

6 - همان


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31