طرح دروغ بزرگ شکنجه براي فريب دانشجويان و سمپاتها
در 2 بخش نخست پرونده «بررسی عملکرد گروهک تروریستی نفاق» به نفوذ اعضای گروهک منافقین در سازمانها و نهادهای حساس نظامی و اجرایی کشور و همچنین زمینهچینی سران این گروهک برای ورود به عرصه شورش و اغتشاش پس از شکست در عرصه انتخابات و دموکراسی با ایجاد درگیریهای ساختگی اشاره شد. در این بخش به بهانهجوییهای سران منافقین برای تقابل عملی با نظام از جمله طرح دروغ بزرگ شکنجه زندانیان، ایجاد ذهنیت علیه حزبالله، غائله 14 اسفند 1359، آغاز رسمی روابط «بنیصدر – منافقین»، تمهید شرایط برای عملیات تروریستی مسلحانه.
در اواخر پاییز و زمستان 59، اتهام شکنجه و چماقداری و مربوط کردن آن به نظام، محور مهم تبلیغاتی سازمان محسوب میشد. بنیصدر و دیگر گروههای مخالف و لیبرالها نیز به همراهی و همنوایی با این تبلیغات میپرداختند. پس از سخنرانی روز عاشورای بنیصدر (28 آبان 59) و تاکید شدید وی بر اتهام شکنجه در زندانها و اقدامات برنامهریزی شده دفتر ریاستجمهوری برای سندسازی و جعل مدارک در این زمینه، روزنامههای «انقلاب اسلامی، میزان و دیگر نشریات» با مقالات تند و انتشار گزارشاتی از نمونههای ادعایی شکنجه به موضوع حدت بیشتری میبخشند:«چنانچه این تاکتیک موثر افتد بخشهایی از مردم سنتی، روشنفکران، نویسندگان و آزادگان از نظام کنده خواهند شد. ... همچنان که در فاز نظامی در زندان خط این بود که با سیگار یا چاقو، کمر و پای خود را بسوزانیم یا مجروح کنیم، در فاز سیاسی، سازمان از این خط به دفعات استفاده میکرد».
در میان زندانیان نمونههای زیادی از این قبیل وجود داشت. در شهرستانهای شیراز، کرج، اهواز و در زندان اوین، زندانیان پسر ادعای شکنجه با سیگار یا میل داغ و مانند آن را داشتند و دختران هوادار مدعی تجاوز بودند که غالبا بعدا به ساختگیبودن آنها اعتراف میکردند. برای نمونه میتوان محمود محمدیان را در اهواز مثال زد که فیلم ویدئویی وی و شرح اعترافات او تکاندهنده است. فیلم ویدئویی گرفته شده حکایت از حداقل 60 نقطه سوزانده شده در بدن داشت که متهم با سیگار خود را سوزانده بود و طی نقشهای قصد داشت آن را در ملاقات عمومی به خانوادههای زندانیان نشان دهد. او در فیلم ویدئویی میگوید: من مسؤول تشکیلات در زندان هستم. .... با این کار میخواستم دیدگاه خانوادههای زندانی را نسبت به رژیم عوض کنم. چون تبلیغ زندانی بیش از حد بر خانوادهها تاثیر گذاشته بود و خانوادهها فشار زیادی به بچهها برای همکاری وارد میکردند.... طی 3 شب هنگام دستشویی زندانیان، با سیگار پا و دست و کمرم را میسوزاندم. در بهمنماه 59 درگیریهایی در بعضی نقاط مانند بابل، خرمآباد و تهران بین عوامل مشکوک و فروشندگان نشریه سازمان در جریان بود و سطح وسیعی از تهران زیر تبلیغ فروشندگان نشریه مجاهد قرار گرفته بود. در افکار عمومی جنگ مساله اول بود و در برخی روزها دستههایی از مردم در اعتراض به درگیریهای رخ داده توسط اعضا و هواداران سازمان، راهپمایی کرده و شعار میدادند: «مجاهد در جبهه میخروشد/ منافق نشریه میفروشد» در همین حال نشریه مجاهد علنا نیروهای سپاه، کمیته و حزب جمهوری اسلامی را حامی چماقداریها معرفی میکرد. سازمان قصد داشت در افکار عمومی با سوءاستفاده از شرایط ناشی از جنگ و عدم توانایی کافی دولت در حل مشکلات، موضوعاتی نظیر شکنجه و زندانی شدن هواداران و چماقداری و عدم رسیدگی به آوارگان را مساله اصلی و اهرم فشار قرار دهد. در این دوره 2 مساله کلی، محور تبلیغات سازمان است: «عدم آزادی» و «ناتوانی نظام». هیاتهای بررسی شایعه شکنجه، تعیین شده از سوی حضرت امام، ضمن بازدید از زندانها و ارتباط با گروههای مدعی شکنجه همه اخبار مربوط را جمع و در نهایت همه آن ادعاها را بیاساس یافتند. مقالات و مصاحبههای روزنامههای کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی و سپس گزارش نهایی هیات مزبور که به رهبری و مسؤولان رسمی کشور ارائه شده و حتی ادعاهای سازمان به صورت «مستند»، موید نتیجهگیری فوق بود اما سازمان از دامن زدن به موضوع شکنجه قصد جااندازی این تحلیل را داشت که «رژیم پروسه ضدخلقی خود را شتاب بخشیده و مقابله با آن در آیندهای نزدیک اجتنابناپذیر است».
تشدید بحرانها از بهمنماه 59
چند تن از هواداران زندانی سازمان در پاسخ به این سوال که «در مقطع بهمن 59 تا 30 خرداد 60 چه حال و هوایی داشتید؟» جوابهای مختلفی از این دست دادهاند: من بارها به مسؤولم میگفتم پس نبرد اصلی را کی شروع میکنیم؟... اصلا خودم را آماده فدا و ایثار کرده بودم. بشدت کینه داشتم از آخوندها، ریشوها و هر چی که شکل حزباللهی داشت. دلم میخواست تکتکشان را خفه کنم و دوران غرورآفرینی را طی میکردم... یک بار نقشه کشیدم که ماشین حاجآقایی که در محلهمان بود... را با نارنجک منفجر کنم. ... به مسؤولم گفتم، او گفت: «حالا زوده، وقتی مسعود دستور بده یکیشان را هم زنده نمیگذاریم». اگر منظورتان ماههای قبل از 30 خرداد باشد فکر کنم چند سوال برایم مطرح بود... و از مسؤولم پرسیدم. ... یکی اینکه چرا ارتجاع از لیبرالیسم خطرناکتر است و باید آنها را مورد تهاجم سیاسی قرار بدهیم. ... دوم اینکه خیلی از چماقدارها را میشناسم که اگر با آنها حرف بزنیم خوب میشوند... ولی احساس چندانی نداشتم.
من مسؤول تیم دانشآموزی بودم. خط سازمان آمادگی نظامی بود و من آنها را هشدار داده بودم و بعدها که به بخش نظامی رفتم متوجه شدم که سازمان در همین مقطع بخش ویژه نظامی را درست کرده بود. یکی از کارکردهای قوی شورشگری اجتماعی، ایجاد التهاب در افکار عمومی و بحرانی جلوه دادن اوضاع سیاسی است. رجوی طی مصاحبهای با ارگان سازمان، زمینه لازم برای قیام مسلحانه را با این تحلیل که امپریالیسم و ارتجاع همقسم شدهاند تا انقلابیون بویژه سازمان را از صحنه بیرون ببرند، شرایط را برای بروز قیام مسلحانه تحت عنوان دموکراتیسم انقلابی بیان کرد. این مطلقنگری تشکیلاتی در تحلیل معادلات سیاسی ایران نوعی «خودفریبی» بود که بیشتر رهبران فرقهها و دستههای فاشیستی قرن بیستم در تشکیلات بسته با ایدئولوژی جزمی بدان مبتلا بودهاند: مجاهدین از آغاز انقلاب پیوسته مصر بودهاند که تا وقتی عنصر ارتجاعی در بافت کنونی حاکمیت دست بالا را دارد مبارزه ضدامپریالیستی مقدمتا از کانال دموکراتیسم انقلابی میگذرد. همین دیدگاه در شکل اجتماعی آن، موجب عمیقتر شدن شکاف میان مردم و سازمان شد. هواداران در خیابانها علنا حتی حضرت امام را زیر سوال بردند، انقلاب و حاکمیت را مورد استهزا قرار دادند و همه نتایج انقلاب 22 بهمن را بر باد رفته قلمداد کردند و مسلما مردم عادی که تاب و تحمل استهزای انقلابشان را آن هم در آغاز جنگ تحمیلی که همه مرزها در اشغال عراق بود، از سوی هواداران سازمان نداشتند، به عکسالعمل میافتادند و درگیریها اوج میگرفت.
مراسم 14 اسفند؛ اوج هماهنگی بنیصدر و سازمان
در 14 اسفندماه 59، مراسم سخنرانی بنیصدر در دانشگاه تهران- به مناسبت بزرگداشت دکتر مصدق- جنجال بزرگی را به وجود آورد. لیبرالیستها و مائوئیستها (حزب رنجبران) و مجاهدین خلق، میتینگ تحریکآمیزی را راهاندازی کرده و افراد مسلح به چاقو، کمربند و پنجه بوکس را در اطراف و اکناف محوطه دانشگاه گمارده بودند تا در صورت فریاد شعار مخالفان، آنها را سرکوب کنند. برنامه مراسم 14 اسفند با تمهیدات و فضاسازیهایی بعد از سخنرانی غوغاگرانه 22 بهمن بنیصدر در میدان آزادی و سخنرانیهای همراه با درگیری 4 نماینده نهضت آزادی در امجدیه در 7 اسفند و هماهنگی گروههای موتلف وی طراحی شده بود. روزنامه انقلاب اسلامی بدون ذکر نام گروههای مارکسیست و مائوئیست، اسامی گروههای اصلی را که برای شرکت در این مراسم اعلام آمادگی و مشارکت کرده بودند به این شرح انتشار داد:
جاما، نهضت آزادی ایران، حزب ملت ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، انجمن تعاون هنر مردمی ایران و جمعیت ملی استادان دانشگاههای ایران. در زمین چمن دانشگاه سخنرانی شروع شد و کفزدنها و سوتزدنهای متوالی رئیسجمهور را به وجد آورد. شعار «مرگ بر ارتجاع» و «درود بر بنیصدر» فضا را پرکرده بود. ناگهان درگیری کوچکی در گوشه محوطه بین مخالفان و موافقان شروع شد و دوطرف به جان هم افتادند. طرف مجاهدین و بنیصدر این بار با هماهنگی و انسجام بیشتری در درگیری شرکت و مخالفان را بشدت کتک زدند و سرکوب کردند. درگیری به بیرون از دانشگاه و خیابانها کشیده شد. رئیسجمهور هم از پشت میکروفون دستور سرکوب میداد و بین «مردم» و «مجاهدین خلق و هواداران بنیصدر» چیزی شبیه جنگ رخ داد. خیابانهای اطراف دانشگاه تهران تا ساعتها حالت جنگزده داشت. هواداران سازمان، حزب رنجبران و احتمالا گروههای مخالف دیگر در مسیر خیابانها به بعضی فروشگاهها، ماشینهای دولتی و حتی پلیس حمله کردند. بعضی شخصیتهای سیاسی، وکلای مجلس و افسران پلیس در این ماجرا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. با زحمت زیاد پلیس بعد از ساعتها همکاری با کمیته و سپاه بر اوضاع شهر مسلط شد. از فردای آن روز تحلیلها و تفسیرها شروع شد. هر کس نظری میداد و در جمع، همه محکوم میکردند و روز 14 اسفند 59 بهعنوان نقطه عطفی در« اتحاد لیبرالیسم، مجاهدین خلق و مائوئیستها» ثبت شد. سازمان با برنامهریزی قبلی و تدارک کافی، گروههای 20 تا 30 نفره میلیشیا را برای شرکت در مراسم 14 اسفند سازماندهی کرده بود. افرادی که ورزیدهتر و دارای هیکل درشتتر از دیگران بودند بهعنوان گروه ضربت انتخاب شده بودند. در جمعبندی درونگروهی بعد از مراسم، مسؤولان سازمان گفتند که «در داخل دانشگاه خوب کتک زدیم ولی در خارج از دانشگاه بعضی از میلیشیاها کتک خوردند.» رجوی هم در یک تحلیل درونگروهی اظهار داشت که هدف اصلی سازمان از مشارکت در مراسم 14 اسفند و درگیریهای سازماندهی شده آن، «قدرتنمایی» در مقابل نهادهای انقلابی بود.
منافقين ازنفوذ تا خیانت (6)