به مناسبت 8 آذر، سالروز ترور نافرجام دکتر فریدون عباسی، گفتوگوی هابیلیان با این دانشمند هستهای را مرور میکنیم.
جانباز دکتر فریدون عباسی در سال ۱۳۳۷ در آبادان متولد شد. پس از گذراندن دوره متوسطه در سال ۱۳۵۵ در رشته فیزیک دانشگاه شیراز پذیرفته شد. در دوران دانشجویی عضو هیات مدیره تعاونی دانشجویان بود. با آغاز جنگ تحمیلی، در سپاه خرمشهر در منطقه آبادان و خرمشهر مشغول پاسداری از کیان کشورمان بود؛ اما مدتی بعد مسئولیت پشتیبانی جنگ استان فارس به وی واگذار و وارد کارهای مهندسی جنگ از جمله جهادسازندگی شد. در آن زمان دوره لیسانس را با موفقیت به پایان رساند و همزمان با فعالیت در جهاد سازندگی، در دوره فوق لیسانس دانشگاه فردوسی مشهد به تحصیل خود ادامه داد؛ اما با پایان یافتن دوره فوق لیسانس به حسب نیاز جنگ ادامه تحصیل را رها کرده و در سپاه در کارهای تحقیقاتی و صنعتی مربوط به جنگ مشغول به کار شد.
از بعد از سال ۶۶ به کارهای علمی تحقیقاتی پرداخت و پس از اتمام جنگ تحمیل شده از سوی دشمن، به عنوان رئیس مرکز آموزش و تحقیقات فیزیک و معاون تحصیلات تکمیلی دانشگاه و همچنین مسئول دفتر هیات علمی دانشگاه امام حسین (ع) مشغول به کار شد و در سال ۷۴ در رشته مهندسی هستهای مشغول تحصیل در دوره دکترا شد. دیری نپایید که در ۸ آذر سال ۱۳۸۹ مزدوران فرصت طلب منتسب به عوامل موساد در مسیر دانشگاه شهید بهشتی به وسیله چسباندن یک بمب به در ماشین هدف سوءقصد به جانش را داشتند، اما دکتر عباسی در همین حین متوجه نصب بمب توسط دو نفر موتورسوار شد و در همین لحظه او و همسرش از خودرو بیرون آمدند و به کوری چشم مستکبران، از این ترور جان سالم به در بردند. بعد از آن دکتر محمود احمدینژاد رئیس جمهور سابق کشورمان در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۸۹ او را به عنوان معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی منصوب کرد. ایشان تا مرداد ۱۳۹۲ این سمت را بر عهده داشت. دکتر عباسی هم اکنون جزو استادان سرآمد دانشگاه شهید بهشتی است.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با جانباز ترور دکتر عباسی:
دکتر عباسی با توجه به مشغله کاری و اینکه هم اکنون در فصل امتحانات هستیم به سختی زمانی را برای مصاحبه در اختیارمان گذاشتند که بخاطر همکاری ایشان کمال تشکر را داریم. بدون تعلل مصاحبه را آغاز کردیم:
«من در سال ۱۳۳۵ در شهر آبادان به دنیا آمدم. بعد از پایان دوره دبیرستان، در رشته فیزیک وارد دانشگاه شیراز شدم. با شروع جنگ تحمیلی و به حسب نیازی که در دوران جنگ مشاهده میشد، به این نتیجه رسیدم که تنها رزمنده بودن نمیتواند نیازهای جنگ را برطرف کند و بایستی به کارهای فنی و مهندسی بپردازم تا جان ِرزمندگان اسلام حفظ شود. لذا به کارهای مهندسی جنگ ورود پیدا کردم.
تجهیزات سازمان انرژی اتمی در دهه ۴۰ از آمریکا گرفته و توسط متخصصین سایر کشورها ساخته شد. به طور رسمی سازمان انرژی اتمی از سال ۱۳۵۳ تاسیس شد. در دهه ۵۰ که درآمدهای کشور بیشتر شد و قیمت نفت نیز افزایش پیدا کرد، رژیم شاه قراردادهایی را با آلمانیها و فرانسویها در زمنیه تولید برق به وسیله انرژی هستهای منعقد کرد؛ اما چون بیشتر قراردادها، قراردادهای تحویل با کلید بود یعنی راکتور را خارجیها میساختند به همین جهت ما در این زمینه دستاورد خاصی نداشتیم.
در سال ۱۳۶۳ به واسطه شرکت در دوره کارآموزی دانشگاه تهران، با راکتور آشنا شدم و همین انگیزهای شد تا در کارگاه آخر دوره لیسانس، اولین ماکت راکتور تهران را با مشارکت دیگر دانشجویان در کمتر از یک ماه بسازیم تا اساتید به وسیله آن بتوانند در حین درس، به ماکت راکتور و اجزای آن اشاره کنند. بعد از اتمام دوره لیسانس همان سال بلافاصله در دوره فوق لیسانس در رشته مهندسی هستهای دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم. در همین اثنا به گزارشهای سالهای ۶۴ و ۶۵، رژیم صدام علاوه بر سلاحهای شیمیایی و میکروبی که به کار گرفته بود، به سمت ساخت سلاحهای هستهای پیش رفته بود و بالطبع با توجه به تخصصی که در دوره فوق لیسانس در زمینه اندازه گیری و محاسبات نوترونی و شبیه سازی آن آموخته بودیم و چون جزو اولین فارغ التحصیلان این رشته بودیم سعی کردیم در کنار آموزش، تجهیزاتی را فراهم کنیم که بتوانیم عملیات دفاعی را انجام بدهیم و آسیبهای مربوط به استفاده از یک سلاح را کاهش دهیم. در همین راستا با کمک یک سری از دوستان واحدهایی آموزشی در حوزه فعالیتی که در سپاه پاسداران داشتیم فعال ساختیم و همزمان با آموزش، تجهیز و اندازه گیری تابشها را بومی سازی کردیم. به طوری که تا آن زمان نحوه اندازه گیری و محاسبات هستهای و ورود به نرم افزارهای هستهای و تصحیح آنها جزو دروس دانشگاهی نبود. در آن برهه ما جزو معدود افرادی بودیم که هم آگاهی لازم را داشتیم و هم آن را اشاعه میدادیم، به همین جهت تجهیزات اندازه گیری در داخل کشور ساخته شد تا وابستگی خارجی نداشته باشیم و یا وابستگیمان مانندکشورهای پیشرفته دیگر باشد که همه چیز را خودشان نمیسازند.
همچنین در زمینه لیزر نیز آزمایشگاههایی را فعال ساختیم و تقریبا در سال ۷۰ یعنی سه سال بعد از اتمام جنگ، زمانی که دانشگاهها به تازگی تجهیز میشدند، ارتباط ما را با دانشگاهها گسترده کردیم تا ضعفها و نواقص برطرف شود و رشتهای را به نام لیزر در فیزیک راه اندازی کردیم و همچنین به رشته دکترای فلسفه علم پرداختیم.
سال ۷۳ بود که با شهید دکتر شهریاری آشنا شدم. هر دو در دانشگاههای متفاوتی درس خوانده بودیم و وقتی با هم آشنا شدیم به جای آنکه به تقابل و تضعیف هم بپردازیم همچون گنجینهای که همدیگر را یافته باشیم، هر آنچه که آموزش دیده بودیم را به اشتراک با یکدیگر گذاشتیم و این همکاری ۱۶ سال به طول انجامید و همچنین با دکتر علیمحمدی حدود ۳۰ سال آشنا بودم.
تا زمان قبل از انقلاب در زمینههای مختلف وابستگی زیادی به خارج از کشور داشتیم؛ اما در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران جزو کشورهایی است که چرخه سوخت را به طور کامل دارد و یکی از دلایلی که دشمن به سراغ ما آمد تخصصمان در زمینه نوترونی بود و اینکه همه شهدای هستهای از فارغ التحصیلان داخل کشور بودند و بدون اتکا به خارج از کشور، تنها با کمک کتب و ابزار دانشگاهی که بعضا خودمان نیز ساخته بودیم و حتی با نرم افزارهایی که خودمان نوشته و با سیستمهای داخل کشور سازگار کرده بودیم مشغول فعالیت بودیم. دلیل دوم این بود که ما نه تنها آموزشهای کلاسیک و دانشگاهی را داشتیم بلکه کارگاههای آموزشی را نیز برگزار میکردیم، یعنی سعی در تکثیر خودمان داشتیم و هر آنچه که میدانستیم را اشاعه میدادیم و همچنین جزو پایه گذاران انجمن هستهای ایران در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بودیم که اخبار جلسات این انجمن در سال ۷۶ در رادیو اسرائیل مبنی بر تعداد افراد و اشخاصی که در جلسه بودند پخش شد و این نشان میداد که دشمن در حال رصد رشد علمی کشور است.
من از سال ۷۶ متوجه شده بودم که دشمن روی نشستهای علمی ما حساس است و رصد میکند که ما چه کنفرانسهایی را در کشور برگزار میکنیم و در دانشگاهها چه رشتههای جدیدی ایجاد شده است.
وقتی با برخی اساتیدی که فارغ التحصیل خارج از کشور بودند تماس میگرفتیم که در فلان زمینه به همکاری شما نیاز است، نمیپذیرفتند.
معمولا وقتی دشمن از طرق مرسوم سیاسی یا از طریق کودتاهای رسانهای و نظامی و حتی جوسازی و خرید افراد به نتیجه مطلوبش نمیرسد، دست به ترور میزند تا هم افراد کلیدی که برای دیگران انگیزه ایجاد میکنند از بین ببرد و هم در جامعه علمی رعب به وجود آورد که اگر فرد دیگری نیز همین راه را برود سرنوشتش چنین میشود.
اولین بار در سال ۸۴ به طور جدی نیروهای امنیتی با توجه به کشفیاتی که داشتند، بحث احتمال ترور ما از طرف کشورهای بیگانه مطرح کردند و به توصیهٔ آنها برای رد گُم کنی کارهای ابتدایی همچون تغییر خانه و موبایل و ماشین را انجام دادیم؛ اما سه سال بعد مجددا به ما اطلاع دادند که دشمنان نیت سوءقصد به جانمان را دارند و در اسفند ماه سال ۱۳۸۵ رسما نامم در لیست تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت تا به نوعی من را از درون کشور تضعیف کنند که همه اینها بیفایده بود.
من محافظی نداشتم چون گمان نمیکردم بحث ترور در جامعه علمی کشور نیز بوجود آید. با این حال برای آنکه بتوانم در شرایط بحرانی از خودم حفاظت کنم اسلحهای داشتم.
روز دوشنبه ۸ آذرماه ۸۹ در خانه سه مرتبه رفتم تا اسلحه را بردارم ولی تردید داشتم چون میگفتم فقط به دانشگاه میروم و برمیگردم. در آن زمان من و دکتر شهریاری دوره دکترا را راه اندازی کرده بودیم و به دلیل تدریس در دوره فوق لیسانس و دکترا باید چهار روز اول هفته سر ساعت ۸ دانشگاه میبودیم و دشمن دقیقا از این نظم ما برای ترور استفاده کرد.
از آنجایی که طرح ترافیک زوج و فرد آغاز شده بود، پسرم گفت با ماشین او که شماره پلاکش زوج بود به دانشگاه بروم ولی من نپذیرفتم و طبق معمول همیشه اول خودم سوار ماشین شده و استارت زدم که اگر بمبی کار گذاشته شده بود فقط خودم آسیب ببینم و بعد همسرم سوار ماشین شد. در مسیر و در بزرگراه صدر خیالم آسوده بود که در این منطقه اتفاقی نمیافتد چون معمولا در این مسیر ترافیک سنگینی است و کسی نمیتواند بمبی بگذارد و فرار کند. نزدیک میدان دانشگاه ماشینی باعث شدکه کمی انحراف به چپ داشته باشم. در این لحظه دو نفر سوار بر موتور که کاملا به شکل نیروهای ویژه انتظامی یا بسیج بودند و با کلاه کاسکت تیره و لباس تیره بودند و مشخص بود دستپاچهاند که به ماشین برسند، نزدیک ماشین شده و صدایی آمد. یکی از آنها دستش را به نشانه آنکه صدا برای برخورد دستش با آینه ماشین بوده است بلند کرد و رفت؛ اما من بلافاصله بررسی کرده و متوجه آنتن بمب شدم. در همین لحظه ماشین را متوقف کردم و با صدای بلندی به همسرم هشدار دادم تا از ماشین پیاده شود و خودم به سرعت از ماشین پیاده شدم. اما متوجه شدم همسرم هنوز از ماشین پیاده نشده است و در دلم گفتم خدایا وقت اضافه! و به سرعت به سمت راست ماشین رفتم و با صدای بلندی فریاد زدم «از ماشین بیا بیرون!» و همسرم را از ماشین بیرون آوردم. در حال دور شدن از ماشین بودیم و میخواستم خودم را حائل همسرم قرار دهم و دستم پشت کتفش بود که بمب منفجر شد و۱۷ ساچمه به بدن همسرم اصابت کرد و چند ساچمه هم به دست و سینه و صورتم خورد. مردم که در صحنه حاضر بودند وقتی فریاد من را شنیدند گمان کردند زن و شوهر دعوایشان شده است ولی بعد از انفجار بمب متوجه قضیه شدند. در لحظه انفجار بمب گویی همه ساکن بودند و فقط من و همسرم متحرک بودیم! حتی همسرم بار اول که گفته بودم از ماشین پیاده شود از آن همه خشونت من تعجب کرده بود و گمان میکرد موتور سوار به آینه ماشین آسیب رسانده و من میخواهم بروم با آنها گلاویز شوم! به بیمارستان طالقانی منتقل شدیم و بعد از درمان سرپایی به منزل بازگشتیم.
ترورهایی همچون ترور شهدای هستهای توسط یک گروه که ادعای آزادی بخشی و انقلابی داشته باشند انجام نشده است بلکه به به صورت تروریسم دولتی بوده است.
مجامع بینالمللی بعد از جنگ جهانی اول و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم توسط فاتحان جنگ به وجود آمد و میزان نفوذشان بر حسب قدرتی که آن زمان در فتح جنگ داشتهاند متفاوت است. در این مجامع چون بیشتر آن را کشورهای غربی تشکیل داده و در بین کشورهای غربی آمریکا حرف اول را میزند، در نتیجه آن مجامعی که توسط دولتهای غربی ایجاد شده و در آن رای داده میشود هیچ جای مطمئنی نیست! نمونه این موضوع بحث سلاحهای شیمیایی عراق است، مگر کنوانسیون شیمیایی و منع استفاده از سلاحهای شیمیایی نداریم؟ کدامیک از این مجامع بین المللی آن زمان که صدام در جنگ از بمبهای شیمیایی استفاده میکرد آن را محکوم کرد؟ و تا زمانی که عراق به کویت حمله کرد بحث استفاده از سلاحهای شیمیایی و سلاح میکروبی آن مطرح نشد و حتی زمانی هم که مطرح شد به دنبال منافع خودشان بودند و این موضوع بهانهشان بود. صدام حتی در آن زمان به سمت ساخت سلاح هستهای رفت ولی باز هم مجامع بین المللی در سکوت کامل بودند! مجامع بین المللی شکل گرفته است برای آنکه منافع قدرتهای مطرح شده بعد از جنگ جهانی دوم را تامین کند و من اطمینانی به این مجامع ندارم.
برای من لذت بخش این است که با چنین دشمنی مبارزه کنم چون وقتی با دشمن قوی، مبارزه کنیم قوی میشویم.