فاجعه هفتم تير و استكبار خبري

Beheshty6

بعد از سقوط آخرين حلقه زنجيره نظام شاهنشاهي و پيروزي بر استبداد و خودكامگي (انقلاب اول), بعد از ماجراي گروگانگيري و به مبارزه طلبيدن يك ابرقدرت جهاني از سوي امت (انقلاب دوم), بعد از تجاوز نظامي آمريكا در طبس و شكست مفتضحانه استكبار جهاني, و بعد از تحميل جنگ ناخواسته بر ما از طرف رژيم بعث عراق و به هدايت و تحريك آمريكا; مهمترين حادثه در تاريخ معاصر جامعه اسلامي ايران و خبرسازترين واقعه براي وسائل ارتباط جمعي دنيا, فاجعه هفتم تير ماه و شهادت هفتاد و دو لاله سرخ كربلاي ايران, «بهشتي مظلوم» و ياران وفادارش بود.

اين يك ادعا نيست, بلكه با تعمق در ابعاد گوناگون آن و تاثيراتي كه اين فاجعه از خود به جاي گذارده, و با توجه به عكس العمل هاي مختلفي كه از سوي محافل گوناگون نسبت به آن صورت گرفته, معلوم خواهد شد كه هفتم تيرماه, خود, سرآغاز فصل جديدي از تاريخ انقلاب اسلامي بوده است.

ايران انقلابي و اسلامي, اگرچه در اين فاجعه, جمعي از ذخيره ها و سرمايه هاي فرهنگي و نيروهاي انساني فداكار خويش را در مسلخ عشق, ايثارگرانه قرباني كرد, ولي در برابر, پشتوانه اي عظيم را براي تداوم حركت مكتب فراهم نمود.

هفتم تير ماه, روز دفن سلطه آمريكا و ناكامي و ياس دشمن جنايت پيشه از سازش با امت انقلابي است (اليوم يئس الذين كفروا من دينكم) و روز برداشتن نقاب از چهره كريه منافقان و از سيماي ناموزون مزدوران اجانب مي باشد.

بازتاب شهادت هفتاد و دو خدمتگزار صديق جمهوري اسلامي, به گستردگي تمام ابعادش, بسيار وسيع بود. دستگاههاي خبري امپرياليسم, واقعه را در قالبهاي خاص و پيش ساخته خود ريخته, جنايت هفتم تير را سرفصل سير نزولي و رو به انحطاط جمهوري نوپاي اسلامي و نهايتا سقوط همه جانبه و دفن يكجاي آن قلمداد كرده و با اين انديشه بيمار به قلمفرسائي و توطئه چيني پرداختند. براي درك بهتر اين توطئه, گذري بر اخبار و تحليلهاي خبري غرب در مورد اين فاجعه خواهيم داشت.

بحران قبل از فاجعه

حذف بني صدر از صحنه سياسي جمهوري اسلامي, از ديدگاه كور آمريكا «بحراني» بود كه به «گسيختگي همه جانبه» شيرازه امور مي انجاميد و در تكميل اين امر, فاجعه هفتم تير, مي توانست نقش تير خلاص را ايفا كند و زمينه مساعد براي دستيابي استكبار جهاني به اهداف پليد و سلطه جويانه اش را فراهم سازد.

اگرچه وسايل ارتباط جمعي كشورهاي مختلف, از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون, هيچوقت ايران را از تحليلهاي مغرضانه خويش بي نصيب نگذارده اند, ولي قبل از فاجعه هفتم تير, يك بار ديگر ايران و خبرهاي آن در راس اخبار و گزارشهاي مطبوعات جهاني قرار گرفت. حذف بني صدر از بافت سياسي ايران انقلابي, كه آخرين لحظه هاي حيات خود را در عرصه سياسي ايران طي مي كرد و مي رفت كه به يك لاشه سياسي تبديل شود, يك پديده خبرساز و جنجالي در مطبوعات خارجي بود و باعث شد تحليلها و خبرهاي مربوط به ايران را آكنده سازد, ولي عليرغم كثرت كمي, به لحاظ كيفي, اخبار عمدتا روي مسائل زير تكيه داشت:

«بحران ايران», «اختناق و سركوب», «وقوع جنگ خانگي», «پديدار شدن لبناني ديگر در ايران» و...

در واقع, ايران از ديدگاه اينان, در معرض موت و در حال احتضار به سر مي برد و علقه هاي حيات ايران به تارهاي واتنيده و سست تبديل شده بود. به گزيده اي از اين تحليلها توجه مي كنيم:

1 ـ مجله «پانوراما», چاپ ايتاليا, در 2 تير 1360, با مقاله اي تحت عنوان «ايران, ارتش شيطاني» با توجه دادن به «جنگ و مبارزه در داخل مرزهاي ايران از سوي عراق», «اختلاف بين بني صدر و انتگراليستهاي (بنيادگرايان) اسلامي», «شورشهاي خودمختاري طلبانه و جنگهاي نژادي و قبيله اي», «جنگ داخلي و شكسته شدن وحدت يكپارچه مردم در سقوط شاه» و با توجه به «آمادگي طرفداران شاه و سلطنت طلبان در اردوگاههاي نظامي و تعليماتي» ! و توجه دادن به اين مطلب كه «هم اكنون صد گروه سياسي و نظامي ! در ايران مشغول فعاليت ضدرژيم هستند» و.... آينده ايران را فرو رفتن در گرداب سقوط و فلاكت تصوير كرده است.

2 ـ نشريه «مليت», چاپ تركيه 5 تير 60, با عنوان «در ايران ملاها و در فرانسه كمونيستها» بحران ايران را حتي به تجزيه آن منجر مي بيند:

محافل غرب, بعد از حادثه بني صدر, معتقدند ايران به سرعت به مراحل تجزيه نزديك مي شود. مدتي پيش, زماني كه رئيس سابق سيا «ترنر» در «كنفرانس شاپكس» بلژيك سخن از تجزيه ايران به ميان آورده بود, سخنانش جدي تلقي نشد ولي در سخنان او شبهه اي نيست.

نويسنده مقاله در دنباله مطلب, براي اينكه سرغربيان در اين گيرو دار بي كلاه نماند و در چپاول و غارت منافع, هر چه زودتر به خود بيايند, چنين پيشنهاد مي كند:

«ترنر» سياست غرب را در قبال اين جريان توضيح داده: غرب مجبور است كاري بكند كه مناطق نفت خيز ايران يا به دست نيروهاي طرفدار خود و يا به دست يكي از گروههاي طرفدار غرب بيفتد.

3 ـ به نوشته روزنامه «تايمز لندن, در 22 تير 60 «ماروين زونيس» كارشناس امور ايران در دانشگاه شيكاگو در مورد آينده ايران چنين اظهارنظر كرد:

زماني كه امام خميني فوت كند هيچكس وجود نخواهد داشت تا با همان عطيه الهي امور را در دست بگيرد و تمامي سرزمين, محلي براي دسترسي خواهد بود.

و متقابلا:

اگر امام خميني زنده بماند و روحانيون را همچنان در قدرت نگاه دارد, مخالفت چپ افزايش خواهد يافت.

از ديدگاه اين كارشناس به اصطلاح عاليرتبه ! سرنوشت آينده ايران از دو حالت خارج نيست و در هر دو حالت وابسته به شخص امام است: يا اينكه مملكت به گرداب هرج و مرج خواهد افتاد كه اين خود زمينه دخالت مستقيم ابرقدرتها و محو تمام آرمانهاي ايران است, و يا اينكه مخالفت چپ افزايش يافته و ابرقدرت شرق مداخله خواهد كرد و در اين صورت جز اين نخواهد بود كه ابرقدرت شرق براي اينكه به راحتي به طعمه هاي خويش در افغانستان يا لهستان بپردازد, با شيطان بزرگ روي ايران معامله خواهد كرد. معلوم نيست اگر امروز, پس از گذشت سالها همين تحليل به كارشناس نامبرده عرضه شود تا چه حد آن را خواهد پذيرفت !

پس از فاجعه

بزرگنمايي بحران و اغتشاش در كشور از سوي رسانه هاي خبري دشمن همچنان ادامه داشت تا اينكه فاجعه هفتم تير اتفاق افتاد. طبيعي است كه رسانه هاي دشمن, اين خبر باب طبع خويش را تا اقصي نقاط جهان پخش كردند. فاجعه بسيار سنگين و موحش بود, ولي رويدادهاي بعدي نشان داد كه كيان انقلاب اسلامي نه تنها بر اثر اين فاجعه متزلزل نشد بلكه بيش از پيش استحكام يافت, البته رسانه هاي خبري جهان, مرگ جمهوري اسلامي را حتمي قلمداد كرده بودند. در اين ميان خبري از محكوميت تروريسم نبود, اگرچه «هيگ» وزير امورخارجه وقت امريكا حادثه را «تراژيك» ! خواند و اين بمب گذاري وحشيانه, خاطر انورسادات معدوم را «عميقا متاثر» كرد و روزنامه «كريسچن ساينس مانيتور» آن را يك «قصابي وحشتناك و يك اقدام ددمنشانه و ناآگاهانه» توصيف كرد. ولي همه اينها در حد عرف ديپلماسي بود و واقعيت آن بود كه آنها عموما نمي توانستند خوشحالي خويش را از وقوع اين فاجعه پنهان كنند. خبرنامه «نوول ابسرواتور» (3 مرداد), با عنوان «چه كسي 72 تن را كشته است» اينگونه مساله را مطرح مي كند:

آيا آنها 72 قهرمان بودند كه مانند نوه پيامبر, حسين علیه السلام و 71 تن تا سرحد مرگ مبارزه كردند يا 72 فرصت طلب بودند كه نسبت به اسلام خطاي عظيمي مرتكب گرديده و به همين دليل هم آنها را كشتند. واقعيت كدام است اين حق ملت ايران است تا هر چه زودتر اين موضوع را معين كند.

به اين ترتيب, محكوميت اين عمل وحشيانه برمي گردد به نوع برخورد مردم با اين حادثه تا بدين ترتيب گفته شود, با اتكا به نظر خود نمي توانيم عاملان اين قصابي موحش را محكوم كنيم ! ايكاش تابه اينجا اكتفا مي شد ولي دنائت اين خبرگزاري وابسته به آنجا مي رسد كه مساله تعداد تشييع كنندگان را مطرح كرد و پس از آنكه از قول خبرگزاري ها تعداد آنها را بررسي مي كند نتيجه مي گيرد كه فقط چندصدهزار نفر! بودند و سرانجام آخرين حرف خود را مي زند:

ولي در كشوري كه هر نيروي مخالف براي بيان نظرات خود نه روزنامه اي و نه حزبي دارد, رقم چندصدهزارنفر در مقايسه با تظاهرات بزرگ عليه شاه, گوياي عدم قبول سياست اين رژيم از سوي مردم مي باشد.

با اين حساب اگر نوشته هاي نشريه فوق را بپذيريم, مساله چنين بياني خواهد داشت كه اولا محكوميت تروريست ها منوط است به اينكه مردم با آن چگونه برخورد مي كنند, يعني اگر مردم در تشييع جنازه خوب استقبال كردند معلوم است كه تروريست ها را محكوم مي كنند و در اينصورت آنها محكوم هستند, ثانيا با توجه به اينكه تنها چند صدهزار نفر از مردم در تشييع جنازه شركت كرده اند! و اين رقم چندان زياد نيست, از اينرو, جانياني كه جنايتشان يادآور وحشيگريهاي قرون وسطي است محكوم نمي شوند. البته اين درحالتي است كه مخالفين روزنامه و حزب ندارند ولي اگر آنها را داشتند, در روشن كردن اذهان عموم مردم توفيق به دست آورده و همان چند صدهزار نفر نيز در تظاهرات شركت نمي كردند!!

از اين مقدمه كه بگذريم, درخواهيم يافت كه فاجعه هفتم تير كه در جهت ايجاد اضطراب عمومي و القا ترس و وحشت به تمام ابعاد جامعه انقلابي برنامه ريزي شده بود, بهانه تازه اي به دست رسانه هاي خبري دشمن داد تا تلاش خود را در تضعيف جمهوري اسلامي متمركز كند. نمونه اي از اين تضعيف را در دو گزارش زير مي خوانيم:

1 ـ «شيكاگوتريبيون» امريكا در 8 تير 60 چنين نوشت:

ايران هم اكنون با بحران شديد سياسي دست به گريبان است, بحراني كه در چند هفته آينده به از هم پاشيدگي وحدت متزلزل اين كشور خواهد انجاميد و سرانجام يك چنين انحطاطي شايد خبري جز ناآرامي نباشد... كشتار و بمب اندازي در كليه شهرهاي سراسر ايران در دستور روز قرار دارد. اغتشاشات داخلي كشور به نيروهاي مخالفي كه در خارج از دسترس رژيم قرار دارند جرات و جسارت بخشيده است.

2 ـ بخش فارسي زبان راديو بغداد در تاريخ 1360,4,14, سقوط جمهوري اسلامي را چنين پيش بيني كرد:

از بين رفتن هفتادودوتن از گردانندگان حكومت و کشته شدن بهشتي, و از همه مهمتر مساله ارتش و از هم پاشيدگي شديد در نظام ارتش و بازداشت گروهي از ارتشيان حامي بني صدر, از عواملي به حساب مي آيد كه با سرعت حكومت را به سوي گورستان تاريخ پيش مي برد.

بايد خاطر نشان كرد كه جرات و جسارتي كه مخالفان رژيم پيدا كرده بودند, نه ناشي از قدرت آنها بود و نه ناشي از ضعف نظام اسلامي ايران, بلكه حاصل جو عصبي و ناهنجاري بود كه مطبوعات سرسپرده و متعهد به خدمت براي سلطه گري و جنايت در كشور ايجاد كرده بودند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31