امروز پنجم خرداد ماه است. دهم دي ماه سال جاري، آغاز سال جديد ميلادي است و با يک حساب سرانگشتي متوجه ميشويم که منافقين براي خروج از عراق، تنها 219 روز ديگر مهلت دارند.
با وجود حمايتهاي تمام قدي که آمريکا از رژيم زينالعابدين بن علي و به ويژه حسني مبارک ميکرد، همه ديديم که در زمان به خطر افتادن منافع آمريکا به واسطه انقلاب مردم اين دو کشور، دولتمردان آمريکا به راحتي آب خوردن و در عرض کمتر از سه هفته، از مواضع خود در مورد مصر به عنوان کشوري با ثبات کوتاه آمدند و بر ضرورت تغييرات اساسي در اين کشورها اصرار ورزيدند؛ امري که اگر چه حيرت مفسران و کارشناسان سياسي جهان را برانگيخت، اما در سلسله مراتب منافع ملي آمريکا، امري کاملا توجيه پذير بود.
مسلما منافقين نيز بايد بدانند که حقوق بشر و تعاريفي در همين رديف، براي دولتمردان آمريکايي زماني معنا خواهد داشت که منافع اين کشور به خطر نيفتند. اين مسئله چيز جديدي نيست که سران کشور آمريکا در طول دهها سال گذشته، رويه ثابتي از منفعت جويي را دنبال کردهاند، سياستي که تنها منافع آينده اين کشور را – ولو به قيمت تيره و نابودن شدن ارتباط با متحدان اين کشور – دنبال ميکند و البته تنها استثنايي هميشه ثابت اين کشور رژيم اسرائيل است که هميشه و در همه حال، سران اين رژيم و سياستهاي آنها مورد حمايت آمريکاييها بوده است، بنابراين زماني که منافع آمريکاييها در گسترش تعاملات فعلي با دولت عراق است، زماني که پاي گنجينهاي چون نفت در ميان است، زماني که اين ارتباط به گسترش مناسبات اقتصادي و بازرگاني با عراق منتهي ميشود، کدام عقل سليمي ميتوان باور کند که آمريکايي براي ماندن منافقين در عراق، دست به اقدامي جدي خواهند زد. نهايت حمايت آمريکاييها از فرقهاي که زنان شوراي رهبرياش براي کامل کردن خوش خدمتي خود به آمريکاييها با آرايش غليظ و لباسهاي تحريک کننده به اردوگاه آمريکاييها ميرفتند، حرفهايي در حد توصيههاي غير الزام آوري است که از دولت عراق ميخواهد هواي منافقين را داشته باشد يا در پاسخ به حضور نيروهاي عراقي در 19 فرودين در پادگان اشرف و خودزني منافقين، از ارتش و دولت عراق ميخواهد تا روشن شدن وضعيت منافقين، خويشتنداري بيشتري از خود نشان دهد.
در اين ميان منافقين اگر چه به اظهار نظر چند پير و پاتال و بازنشسته سياسي آمريکايي و اروپايي دلخوش هستند اما اينها براي سران فرقه منافقين، »ماندن در عراق» نميشود، با اين حال سرکردگان اين فرقه تا زمان باقي ماندهشان ميتوانند دو سياست را در پيش گيرند؛ اول اينکه همچون ماههايي گذشته و حال، ميتينگ بگذارند، براي برخي سياسيون اروپايي و آمريکايي بريز و بپاش کنند و چند خط حمايت بگيرند و مجدداً با خرج کردن چند هزار يور، همين بيانيهها را در روزنامههاي کثيرالانتشار آمريکايي و اروپايي به چاپ برسانند و دست آخر بيانيهها را بگذارند در کوزه تا مسعود و مريم آبش را بخورند، يا اينکه با توجه به اپيدمي تلاش براي فرار و رسيدن به آزادي، که در اين پادگان رخنه کردهاست، هر چه زودتر يا با قول عرضه تمام و کمال خود و با بهترين کيفيت و خدمات، به رژيم اسرائيل يا برخي رژيمهاي مرتجع منطقه و شايد هم کشوري اروپايي، جل و پلاس خود را جمع کنند و خفت بار از عراق بروند.
در عمل و از آنجايي که سران احمق منافقين، هيچ بويي از آيندهنگري نبردهاند، اين احتمال که تا يکي دو ماه آخر مهلتشان براي حضور در عراق، همين سياست احمقانه فعلي را دنبال کنند بعيد نيست. در اين راستا ميتوان پيش بيني کرد که گروههاي عراقي بيشتري که هيچ کس تا به حال نام و نشان و آدرسي از آنها نشنيده است، همانند علف هرزه از خاک بيرون بيايند و بيانيه صادر کنند، رسانهها و سايتهاي منافقين دري وري گوييشان بيشتر شود و غلظت بيانيههاي مريم سرکرده فراري اين فرقه و همسرش هم بيشتر شود و تجمعهاي 5 تا 20 نفره منافقين در گوشه و کنار اروپا و ايضاً آمريکا نيز افزايش يابد اما آنچه مسلم است اينکه طبق خواسته مردم عراق، طبق نص صريح قانون اساسي اين کشور و طبق اراده و تصميم جدي دولتمردان اين کشور، پادگان اشرف بايد برچيده شود و اين راه را هم اروپاييها و هم آمريکاييها، به خوبي ميدانند که برگشت پذير نيست.