با همین پروپاچین می خواهی بروی چین وماچین؟

Ped

تاریخ گروهک مجاهدین خلق را که مرور می کنیم ، از همان سالهای دور تا به امروز ، بیشتر از آنکه بتوانیم نکته قابل ذکری در آن بیابیم ، فرودهای بی شماری در آن به چشمم می خورد. فرودهایی که مثلث اصلی تشکیل دهنده ی آن قدرت طلبی ، فریب و خیانت بوده است .البته قدرت طلبی همواره در راس امور این مثلث قرار داشته است . چه زمانی که سازمان مجاهدین خلق به صورت مخفی اداره می شد و نزاع های درون گروهی برای رهبری، به ترورها و تصفیه های خونین منجر شد و چه زمانی که بازداشت هسته ی مرکزی کادر سازمان مجاهدین خلق توسط ساواک آغاز شد. در آن زمان نیز برخی نیروهای این گروه که نمی خواستند بر اساس مشی قدرت طلبانه گام بردارند به کام مرگ و تصفیه حسابهای سازمان گرفتار شدند . افرادی نظیر مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف با نظر و رای افرادی همچون تقی شهرام و وحید افراخته تصفیه شدند . بعد از آن نیز منیّت ها و تکبر ها بود که سازمان را به ورطه ی فریب نیروهای خود کشاند و اینچنین بود که با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی سهم خواهی از انقلاب در دستور کار سازمان قرار گرفت و خیانت به ملت ایران نیز ابعاد گسترده ای به خود گرفت و به دنبال آن 30 خرداد 1360 رخ داد و قتل عام مردم و 16 هزار انسان بی گناه نیز به دنباله آن به وقوع پیوست و بعد از آن نیز کشتار نیروهای ناراضی و خلاصه هر نوع قدرت طلبی و فریب و خیانتی دراین سازمان تروریستی مرور شد .

برخی گمان می کردند که سازمان رجوی درایرا ن حداقل یکی دو درصد طرفدار دارد . بنابراین با این گمان که آنها هم مانند برخی نیروهای اپوزیسیون اندک طرفدارانی دارند قضیه را از دیدگاه بررسی هواداران این گروهک نیز دنبال و رفتارهای به اصطلاح هواداران این فرقه را مرورمی کردیم. از چاپ عکس و اعلامیه برروی دیوار و کیوسک تلفن و صندوق کمیته ی امداد – که مشخص شد همه به مدد فتو شاپ بوده است – گرفته تا پرده نوشته هایی برای تبریک مناسبتهای مختلف به مریم و مسعود رجوی و یا حضور دو نفره ی " جوانان میهن " با پیراهن ارتش آزادی بخش! در خیابانها و چاپ عکس مریم رجوی در روزنامه ی همشهری و خلاصه هر کار دیگری که از دستشان بر می آمد . اگر چه به مجموعه ی این فعالیتهای یاد شده از شدت مضحک بودنشان می خندیدیم اما باز هم درصد بسیار ناچیزی را برای اینکه این جماعت بدبخت درایران طرفدار اندکی دارد که در مرحله ی فریب هستند در نظر می گرفتیم .هر بار که گزارش جدیدی از به اصطلاح هواداران و فعالیتهای آن در ایران می دیدیم به خودمان این اطمینان را می دادیم که روزی این عده ی قلیل نیز می فهمند که این گروهک با آمال و آرزوهای آنان قرنها فاصله دارد. همیشه امیدوار بودیم که نیروهای محصور در اشرف بدانند که ازبی راهه رفته اند و بخواهند به جبران مافات برخیزند که البته آن روز چند وقتیست که فرا رسیده است . پرونده ی بدون ورق سازمان رجوی را که مرور می کنیم می بینیم در تمامی نقشه هایشان خیلی زودتر از آنی که فکرش را بکنی به رسوایی می رسد . این ماجرا مارا به یاد خیلی سالهای قبل می اندازد ، زمانی که هنوز به مدرسه نمی رفتیم و در دوران کودکی بودیم . داستان مورد علاقه ما درآن دوران داستان شیر پیر بود . داستانی که برادرمان برایمان می خواندند . درآن داستان شیر پیری وجود داشت که برای شکار دندان نداشت اما همچنان به یاد روزهای خوش گذشته و اقتدار و شکوه سابقش می خواست همه او را فرمانروای جنگل بدانند . روزی خرگوش ناشناسی که از ناتوانی شیر خبر نداشت وارد آن جنگل شد و شیر را مقابل خود دید . شیر به خرگوش از همه جا بی خبر گفت اگر می خواهی غذای من نشوی باید بروی و به تمام حیوانات جنگل این پیام رابرسانی که " شیر به زودی حمله ی بزرگی رابر علیه حیوانات جنگل آغاز خواهد کرد و تعدادی زیادی از حیوانات را خواهد کشت " اما برای آنکه شیر به شما حمله نکند هر کدامتان باید به طور نوبتی و در روزی مشخص این پیام را در جنگل جار بزنید . نویسنده ی داستان در ادامه نوشته بود : " شیر می دانست که روزهای آخر عمرش رسیده است اما دلش می خواست با این اعلام عمومی یادی از روزهای خوش شکوه و اقتدارش داشته باشد . " البته با همه ی تشابهات زیادی که میان داستان مورد علاقه ی ما و عبرت پایانی آن با داستان باند رجوی وجود دارد باید به یک نکته نیز اشاره کنیم که تفاوت عمده ی آن با داستان شیر پیر می باشد و آن اینکه رجوی از منظر تشابه بیشتر به کرکس شبیه است و تاکنون با لاشخوری روزگار گذرانیده و امروز به کرکسی پیر دچار شده که حتی سهمیه ی لاشخوری اش نیز به موقع نمی رسد . گمان می کنم کار باند رجوی از خجالت و شرمساری نیز گذشته باشد . بی شک نام و شیوه ی شکست خورده ی آنان را نمی توان مبارزه و شجاعت نیز نهاد . اینکه عده ای بی خبر را اجیر کنی تا برایت پرده نویسی کنند و آگهی تولد نصب کنند و پیام تبریک بنویسند و برروی شامپو شکلک مسعود را تبلیغ کنند ، آنهم افرادی که خیلی هایشان نام مسعود و مریم را نمی دانند وبرخی نیز از شدت بی اطلاعی از آنها – یعنی برخلاف تصور سازمان رجوی مبنی بر وجورد طرفداران میلیونی در ایران – مریم و مسعود را خواهر و برادر می دانند ! چه حکمی می تواند داشته باشد ؟ از عدم پرداخت پول سفارشات مورد نظر که نشانه ی کلاه بردار بودن باند رجوی است نیز که بگذریم این شیوه را آیا جز سوء استفاده از بی خبری برخی افراد چیز دیگری نیز می توان نام گذاشت ؟ رجوی آنقدر به بدبختی افتاده که نمی داند با بادکنک هوا کردن و پرده نوشته ی خوش آمد گویی و امثالهم نیز به جایی نمی رسد . واقعا نمی دانیم از میان واژه های مضحک یا خنده داری که بلاهت و حماقت فرقه ی رجوی را به خوبی توصیف کند چه واژه ای شایسته تر است ؟


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29