ما زن و مرد مرگیم..!!!

Eskelet

در واکاوی مختصری ازباقی مانده ی نیروهای موجود در اشرف ، از جدید و قدیم و فدایی و آماده ی فرار و نیز از اعضاء شورای مقاومت خیالی گرفته تا سربازان ارتش بی سلاح ، باید آنها رابه دو دسته تقسیم کرد

الف – دسته ی اول نسل سوخته ی انقلاب عاشقانه ی برادر و خواهری به نام مریم و مسعود می باشد . این جوانان نیز خود به دو دسته تقسیم می شوند ، تعدادی که با فریب ِ کار و پول و همسر به عراق آورده شدند و تعدادی دیگر ازآنها فرزندان معصومی بودند که به بهانه ی حمله ی آمریکا به عراق از آغوش مهر مادر و چشمان اشکبار پدر جداشدند و به اروپا فرستاده شدند تا عاطفه و نوع دوستی از وجود آنها برای همیشه خداحافظی کند و سالها بعد به عنوان سربازانی مسخ شده و آماده ی جان نثاری برای رجوی شوند و به عراق باز گردند . کودکانی که هر صبح و شام باید به عکس های مسعود و مریم احترام می گذاشتند و به جای بازی با هم سن وسالان خود ، از همان کودکی در " عملیات جاری " آبدیده میشدند تا روزی که به عراق بازمی گشتند تا به راحتی به هر دستوری تن دهند و آمادگی کامل برای جانفشانی برای رجوی را داشته باشند . این بخش از جوانان شخصیتی به ظاهر آرام دارند اما در حقیقت ربات هایی هستند که " هارد " ذهنشان مملو از توهمات ساخته و پرداخته ی مربیانشان است . آنها به جای اینکه در فکر کمال معنوی باشند ، آموخته اند که چگونه چگونه باید سلاح به دست بگیرند و با نام دفاع از مردم ایران ، همانند خفاش ها و دزدان نیمه شب ، به مردم کشورشان شبیه خون بزنند و مردم را قتل عام کنند . آنها آموخته اند که دانشگاه یعنی حرفهای رجوی و دین یعنی اندیشه ی رجوی ، عشق یعنی دوری از جنس مخالف ، مادر نبودن ، پدر نشدن و آماده برای فدا شدن به قیمت هیچ و در راه مسعود و مریم . این نسل از ایدئولوژی، تنها اندیشه های فرقه ای مسعود و مریم را فرا گرفته است و ذهن شدیدا فیلتر شده اش قدرت درک معنی واقعی واژه هایی همچون وطن ، ایران ، مردم و استقلال را هیچ گاه ندارد . آنها با محیط بیرونی انسانی فاصله یی به غایت طولانی دارند . این نسل، نسل سوخته رویاهای دیروز مسعود و تمایلات پوچ امروز مریم رجوی است . نسلی است که از احساس ، نهایتا دلقک بازی در سیمای آزادی و مطربی پسران و خوانندگی دختران را یاد گرفته است ، نسل دوست نداشتنی ها و عاشق نشدن ها ، نسلی که با سفر و تجربه های جدید آشنایی ندارد ، نسلی که از دانشگاه و علم و تحقیق و تهذیب چیزی نمی داند . نسل آرزوهای مسعود باید بیگاری بکشد و دم نزند ، او باید در جلسات تفتیش عقاید رجوی به درونیات طبیعی خود ( عشق ، دوست داشتن و یاد خانواده بودن ) اشاره کند ، او باید اعتراف کند که دارای " خط سرخ " نیست و در آخر هم فحش بشنود و کتک بخورد . این نسل نباید پدر شود ، نباید مادر شود اما شاید بسیار خوبتر از میلیاردها هم سن و سال خود – در جامعه ای آزاد و باز – بداند که سلاح برای کشتن انسانها است و آماده ی استفاده از آن نیز باشد . این نسل باید درس سخن گفتن با عداوت و دشمنی رابا نمره ی 20 پاس کند . این نسل سوخته در ظاهر جوان و شاداب است و در شوهای تلویزیونی فرقه نیز می داند که باید جست و خیز کند و لبخند به لب داشته باشد اما درد دلش را نیز باید برای خود داشته باشد .

ب – نسل پوسیده : اینها نسل زورهای زده شده اند ، استادان راه های نیمه تمام و حرافان دروغ های شاخ دار . برخی از آنها توهم مبارزه و پیروزی با تمام تار و پودشان عجین شده است هر شب به عشق اینکه فردا دیگر امسال به ایران می رویم سر بر بالین می گذارند و برخی از آنها نیز همانند دیوانگان بی آزار شده اند . برخی از آنها در باد القاب پوشالی هستند که مسعود و مریم رجوی به آنها داده اند و دل به همین خوش کرده اند و می خواهند تا آخر عمر به همین القاب ببالند . اینها عمری به درازای 15 ، 20 و 25 سال و حتی بیشتر را در سازمان مجاهدین خلق سر کرده اند . برایشان عادت شده که هرسال قول پیروزی خودشان و اضمحلال " رژیم " را بشنوند و بلوف های برادر مسعود را – ظاهرا – قبول کنند ، هر چند که بسیاری از آنها در دل خود دیگر به چیزی به نام حقیقت اعتقادی ندارند . مردان این گرو ه به خود قبولانده اند که باید از عروسک های مونث " خواهر مریم " حرف شنوی داشته باشند و اطاعت بی چون و چرا داشته باشند تا با عنوان دهان پر کن داشتن " غیرت رهبری " خود را فریب بدهند .

آنچه از مرگ و میر و مریضی های صعب العلاج و لاعلاج این دسته از افراد فرقه ی رجوی به بیرون نفوذ می کند بیش از آنکه با بیان رسمی این دستگاه در مورد علت مرگ و میر باشد ، بیان یک مرگ حماسی و جاودانه برای الباقی نیروهای وارفته ی فرقه می باشد تا از این رهگذر شدت وارفتگی ها کمتر شود و نیروهای بی انگیزه ی اشرف بیش از این بی انگیزه نشوند و آنچه از این حیث شایسته ی نگرشی خاص می باشد این است که تبلیغات موجود توسط دستگاه تبلیغاتی مسعود رجوی برای نشان دادن روحیه ی نشاط ، جوانی و سیالیّت در فرقه ی رجوی هر روز با تولید و پخش برنامه هایی ظاهرا جوان پسند بروز پیدا می کند اما از اصل انکار واقعیات موجود در دستگاه تروریست پرور رجوی که دیگر نمی توان دور و غافل شد . میوه های رهبانیت در این فرقه نیز کم کم در حال نزدیک شدن به اوج خود می باشد ؛ سرطان پروستات برای مردان فرقه و سرطان سینه برای زنان در حال شیوع است و این نیز از برکات انقلاب ایدئولوژیک " خواهر مریم " می باشد . از زیرآبی رفتن برخی از خواهر و برادران فرقه که بگذریم ، باید گفت این پایان دردناک در انتظار خیلی های دیگر نیز می باشد . آرزوی خیلی از نیروهای زبان به دهان گرفته ی باند رجوی داشتن یک زندگی بی دغدغه و آرام است ، آنهایی که هنوز ذره ای عقل برایشان مانده و در مناسبات رجوی دیوانه نشده اند ، چه آنها که در اروپا به اصطلاح مبارزه ی سیاسی می کنند و چه آنها که اشرف مبارزه ی بدون سلاح را تجربه می کنند می دانند که رجوی خیلی وقت است که سرآنها شیره مالیده است . دردها و امراض رفتگانی همچون زیبا دانش ور و زهره غباری ، آذر غراب و ماجراهای دردناک امثال صدیقه مجاوری و ندا حسنی همیشه در یاد این نسل خواهد ماند ، همانگونه که حسرت آزادی و استشمام هوای پاک آزادی ، آنگونه که امثال مرجان ملک ، حورا شالچی ، مرضیه قرصی ، بتول سلطانی و ... تجربه کرده اند نیز در یادشان خواهد ماند . مرگ در بی کسی و غربت – که رفته رفته در این نسل رو به افزایش است ، تبدیل به کابوس روحی و وروانی این نسل پا به سن گذاشته شده و به صورت دغدغه ی ناتمام این نسل درآمده است .

اما به راستی چه کسی مسبب اینهمه مشکل برای نیروهایی است که برخی از آنها خالصانه پا در رکاب رجوی گذاشتند و از کشور و زندگی خود در ایران گذشتند ؟ آیا کسی جز رجوی باعث و بانی اینهمه بدبختی است ؟ او با علم به این اصل اسلامی که خانواده مهمترین عامل رشد و تعالی انسانها می باشد ، تلاش نمود تا این وابستگی و تعهد را از بین ببرد . او می دانست که نیروهایش در صورت بروز تعارض در انتخاب میان خانواده و فرقه ی رجوی مسلما مورد اول را انتخاب خواهند کرد و عطای عضویت در فرقه را به لقای آن خواهند بخشید . رجوی با علم به این موضوع تلاش کرد تا تیشه به ریشه ی بنیاد خانواده در سازمان تحت اختیارش بزند و بااین کار به دو پیروزی در مقابل نیروهایش برسد ؛ اول آنکه با نابود کردن بنیاد خانواده در فرقه ی تحت استیلای خود ، تعهد به این نهاد مقدس را نیز از بین ببرد تا درروز مبادا انگیزه ها را برای شروع زندگی نو در بین نیروهای خود از بین برده باشد و دوم اینکه رجوی با این تخریب تاریخی خود و با توجه به شستشوی مغزی نیروهایش مبنی بر اینکه در ایران مرگ در انتظارآنهاست ، تمام پل های موجود را برای نیروهای خود از بین برد تا آنها را بیش از پیش – به صورت جبری – وابسته به خود سازد و از این رهگذر آنها آماده ی همه گونه فدا شدن رابرای او داشته باشند زیرا برای انسانهای بی انگیزه ، مردن – در مقاطعی – با حیات یکسان میشود . در بررسی بیشتر این مساله باید گفت مسعود رجوی مسلما به نتیجه ی عمل خود نیز وقوف کامل داشته است و حتی امکان طغیانهای ناشی از محرومیتها و حتی فضاحت های جنسی در میان گروه خود را نیز می داده اما برای گسترده کردن چتر دیکتاتوری خود و کامل تر کردن حلقه ی تبدیل سازمان مورد نظر به یک فرقه ی تمام عیار حاضر بوده هزینه های فوق رانیز با قربانی کردن نیروهایش بپردازد . مسعود رجوی خود مستقیم بسیاری از طغیانها ، شورشها ، ناکامی ها و از هم پاشیدگی های خانوادگی در میان نیروهای سازمان مجاهدین خلق بوده است . باید گفت فشارها و تنشهای ناشی از محرومیت جنسی یکی از عوامل اصلی افسردگی جوانان می باشد زیرا هنگامی که انسانها بنا بر غرایز طبیعی خود از مسایل جنسی محروم شوند ، این امر خود باعث اندوه و افسردگی در میان آنها می شود . از دیدگاهی دیگر با مرور روند برخی جدایی ها از سازمان مجاهدین خلق ، می توان به تمایل بالای رجوی برای قطع این روند اشاره نمود .

از نمونه های دیگر و مشابه این مساله می توان به جریانی اشاره نمود که در طی آن چندی پیش با اعلام جدایی چند تن از افراد گروهک منافقین از این گروه و با اوج گرفتن شورش ها در قرارگاه اشرف که در طی آن چند نفر از اسیران در فرقه ی رجوی خودرا به آتش کشیدند ، مسعود در پیامی که برای شکنجه گران و حلقه به گوشان وی حکم فصل الخطاب را داشت اعلام کرد کسانی که خواهان جدایی از مجاهدین را دارند باید بمیرند . بنابراین به عبارتی برای او مجاهد جدایی طلب اگر مرده باشد بهتر از آن است که جداشود و آزادانه برای خود زندگی کند و سازمان را متوجه افشاگری و خطرات بعدی کند . به دنباله ی همین و با ادامه ی روند رو به زوال و نابودی فرقه ی رجوی ، از آنجایی که تقاضا برای جدایی ها نیز شدت یافته است ، سران فرقه ی رجوی می دانند که برخی از نیروهای قدیمی نیز ممکن است به زودی عزم جدایی از سازمان را در سر بپرورانند و خواهان جدایی از فرقه شوند . ( چیزی شبیه آنچه برای بتول سلطانی اتفاق افتاد) بنابراین آنها در راه درمان بسیاری از بیماران فرقه کوتاهی می کنند تا با مرگ آنها راه برای تقاضای بیشتر برای جدایی بسته شود . به کلام روشنتر باید گفت رجوی می داند که بالاخره نیروها باید بامرگ طبیعی و یا کشته شدن و یا خود سوزی از میان بروند بنابراین چه بهتر تمام آنهایی که می خواهند از باند رجوی جدا شوند به طریقی از میان بروند که یکی از این راه ها می تواند سهل انگاری در درمان آنها باشد.

اما مرگ و میر روز افزون نیروهای فرقه ی رجوی در اثر موارد یاد شده در بازتاب خارجی آن به مرور زمان بیش از آنکه برای منافقین موهبتی برای سوء استفاده از این مساله باشد ، باعث کمتر شدن زحمت اروپاییان و اتحادیه ی اروپا می شود زیرا با نسل رو به موتی که امروز مریم رجوی در کنار خود جمع کرده است و با سبقتی که آنها در مرگ و میر بر یکدیگر دارند شاید تا زمانی که مریم رجوی به آرزوی کامل خود برای جدا شدن از لیستهای تروریستی رنگارنگی که در آن جا خوش کرده اند برسد بخش اعظمی از نیروهای شورای قلابی مقاومتش نیز رو به قبله شده باشند ، هر چند که مسعود رجوی نیز با داشتن 61 سال فاصله ی دوری با قبرستان ندارد .

سالها حضور در سازمانی که تمام آزادی های طبیعی و انسانی را از آنها غصب کرده و به جای آن قول ناکجاآباد را به آنها داده است حاصلی جز احساس یاس و سرخوردگی و بیماری و مرگ رابرای منافقین به ارمغان نیاورده است . این نسل روزگار رامی گذراند و از روی اجبار باید به مبارزه ی خیالی ترسیم شده نیز ادامه دهد . هر روز که می گذرد ، با رفتن یکی دیگر از جمع این نسل پوسیده ، بیش از گذشته به باور باقی ماندگان این دسته می رسد که بعد از رفتن آنها آفتاب لب بام ما نیز دارد آماده ی غروب می شود .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31